whole

/hoʊl//həʊl/

معنی: کامل، درست، مجموع، همه، تمام، سراسر، تمام و کمال، دست نخورده، سالم، بی خرده
معانی دیگر: بی آسیب، بی صدمه، بی عیب، بی کم و کاست، ناب، خالص، کل، کلیه، (ریاضی) صحیح، تام (integral هم می گویند)، درسته، یک تکه، همه ی جنبه ها، (از) هر نظر، (از) هر جهت، تنی (در برابر: ناتنی step-)، واحد، یکان، سازگان، سازمان کامل، مجموعه ی کامل، (قدیمی - زخم) التیام یافته، جوش خورده، خوب شده، عمده، سر جمع، قلمب، قلمبه

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
(1) تعریف: comprising the entire extent or amount.
مترادف: entire
مشابه: all, full, good, overall, round, thorough, total

- She stayed awake the whole night.
[ترجمه maria] اوتمام شب بیدار موند
|
[ترجمه dreamer] او تمام شب را بیدار ماند .
|
[ترجمه SAMIN] او تمام شب بیدار بود
|
[ترجمه الهام] او تمام شب را بیدار ماند
|
[ترجمه گنج جو] سرتاسر شب خواب به چشمانش نیامد.
|
[ترجمه Asy] او شب را کامل بیدار ماند
|
[ترجمه Setayesh] او تمام شب را بیدار ماند ( هر کی کیپاپره لایک کن )
|
[ترجمه گوگل] تمام شب را بیدار ماند
[ترجمه ترگمان] تمام شب را بیدار ماند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: having all the pieces or complete parts.
مترادف: complete, entire, total
متضاد: incomplete, partial
مشابه: aggregate, all, full, overall, thorough, unabridged

- The whole puzzle looks very different from what I expected when I saw it in pieces.
[ترجمه ناطوردشت] کل پازل بسیار متفاوت است از آنچه انتظار داشتم، وقتی که آن را تیکه تیکه دیدم.
|
[ترجمه معلم دوست] پازل کامل ( کامل شده ) با ان چیزی که وقتی تیکه تیکه دیدم انتظار داشتم خیلی متفاوت بود.
|
[ترجمه گوگل] کل پازل با آنچه که وقتی آن را تکه تکه دیدم انتظار داشتم بسیار متفاوت به نظر می رسد
[ترجمه ترگمان] کل معما از چیزی که انتظارش را داشتم بسیار متفاوت به نظر می رسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: healthy; uninjured.
مترادف: hale, healthy, sound, well
مشابه: fine, recovered, right, robust, strong, unimpaired, uninjured

- After the accident it was a long time before she was whole again.
[ترجمه Azr] بعد از تصادف زمان زیادی طول کشید تا مثل قبل بشه
|
[ترجمه nona] بعد از تصادف زمان زیادی طول کشید تادوباره خوب بشه
|
[ترجمه گوگل] پس از تصادف، مدت زیادی طول کشید تا او دوباره سالم شد
[ترجمه ترگمان] بعد از اتفاقی که افتاد، خیلی طول کشید تا دوباره تمام شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: all in one piece; not divided.
مترادف: entire, intact
متضاد: divided
مشابه: all, complete, inviolate, single, total, unbroken, undivided

- The snake swallowed the whole frog at once.
[ترجمه nona] مار کل قورباغه را یکباره قورت داد
|
[ترجمه گوگل] مار تمام قورباغه را به یکباره بلعید
[ترجمه ترگمان] مار فورا قورباغه را قورت داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(5) تعریف: (informal) very great.

- I feel a whole lot better now.
[ترجمه هستی] من الان احساس کاملا بهتری دارم
|
[ترجمه Asy] من احساس میکنم الان خیلی بهترم
|
[ترجمه آیسان] من احساس میکنم الان خیلی بهترم.
|
[ترجمه گوگل] الان خیلی احساس بهتری دارم
[ترجمه ترگمان] الان احساس خیلی بهتری دارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
عبارات: as a whole, on the whole
(1) تعریف: all the pieces or parts of a thing; the entire amount of a thing.
مترادف: ensemble, entirety, sum total, total
متضاد: agglomeration, fraction, part
مشابه: aggregate, all, amount, assemblage, gross, sum, totality

(2) تعریف: an entire or complete thing.
مترادف: entirety, total
متضاد: constituent, fraction, part
مشابه: all, complement, totality

- He settled for half but would have preferred the whole.
[ترجمه گوگل] او به نصف رضایت داد اما کل را ترجیح می داد
[ترجمه ترگمان] نیمه راه خود را به پایان رسانده بود، اما ترجیح می داد همه چیز را ترجیح دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
قید ( adverb )
مشتقات: wholeness (n.)
• : تعریف: (informal) altogether; entirely.
مترادف: altogether, entirely, totally, wholly
مشابه: absolutely, completely

- a whole new way of cooking
[ترجمه گوگل] یک روش کاملا جدید برای آشپزی
[ترجمه ترگمان] یک روش کاملا جدید برای آشپزی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. whole blood
خون خالص

2. whole milk
شیر خالص

3. whole sentences had been sponged off
چندین جمله ی کامل (متن) را پاک کرده بودند.

4. whole wheat flour
آرد گندم خالص

5. a whole brother
برادر تنی

6. a whole crowd of relatives are coming to dinner!
یک قافله قوم و خویش برای شام خواهند آمد!

7. a whole host of children began to sing
انبوهی از کودکان شروع کردند به آواز خواندن.

8. a whole number
عدد صحیح

9. a whole roasted lamb
یک بره ی درسته کباب شده

10. a whole set of his books
دوره ی کامل کتاب های او

11. a whole yolk
زرده ی تخم مرغ کامل

12. each whole is interconnected with others
هر مجموعه ی کامل با سایر مجموعه ها همبسته است.

13. the whole armamentarium of the medical profession
کلیه ی امکانات حرفه ی پزشکی

14. the whole country was enmeshed in turmoil
کشور سرتاسر دستخوش آشوب بود.

15. the whole countryside gathered to welcome him
همه ی روستاییان برای خوشامدگویی به او گرد آمدند.

16. the whole crowd began pelting to the beach
همه ی جماعت به طرف ساحل شتافتند.

17. the whole garrison surrendered
همه ی نفرات پادگان تسلیم شدند.

18. the whole group was possessed by a fever for gambling
همه ی گروه دستخوش تب قمار بازی شده بود.

19. the whole household revolves around the baby
همه ی توجه آن خانواده روی نوزاد متمرکز شده است.

20. the whole money
همه ی پول

21. the whole nation seems satisfied
قاطبه ی ملت راضی به نظر می رسد.

22. the whole odium fell on the girl
رسوایی تماما متوجه آن دختر شد.

23. the whole philosophy of this bill is to ignore realities
منظور اصلی این لایحه نادیده انگاری واقعیات است.

24. the whole range of greek political life
کل دامنه ی زندگی سیاسی یونان

25. the whole realm of nonentities such as "the round square"
سرتاسر خطه ی توهمات مثلا ((مربع گرد))

26. the whole school loved him
همه ی اهل مدرسه شیفته ی او بودند.

27. the whole school met to hear the speech
همه ی مدرسه برای استماع سخنرانی آمده بودند.

28. the whole story is an invention and i don't believe a word of it
این داستان همه اش من درآوردی است و من یک کلمه از آن را هم باور ندارم.

29. the whole town went to welcome him
همه ی اهل شهر برای خوشامد گویی به او رفتند.

30. the whole village relies on this one well for water
تمام دهکده برای آب به این یک چاه متکی است.

31. two whole days
دو روز تمام

32. your whole shape shows when you stand against the light
وقتی جلو نور می ایستی تمام هیکلت نمایان می شود.

33. a whole lot (or bunch) of
(عامیانه) بسیار،فراوان،خیلی،یک عالمه

34. a whole new ballgame
وضعیت یا موقعیت کاملا تازه (که نیاز به راه حل های تازه دارد)

35. the whole ballgame
(عامیانه) عامل یا رویداد سرنوشت ساز،اصل کار

36. the whole enchilada
(امریکا - خودمانی) همه چیز،همه ی آن،تماما،کاملا

37. the whole kit and caboodle
(عامیانه) همه کس،هرچیز،یکجا،قلفتی

38. the whole nine yards
(عامیانه) کاملا،تماما،همه چیز

39. the whole schmear
بود و نبود،همه،کلا

40. the whole shebang
همه،همه ی آن چیز یا آن معامله،سر و ته

41. the whole works
(عامیانه) همه ی اضافات و متعلقات،همه ی لوازم یدکی،بود و نبود،همه چیز

42. during his whole life
در تمام طول عمرش

43. in the whole sweep of german history
در تمام پهنه ی تاریخ آلمان

44. in the whole wide world
در تمام این دنیای پهناور

45. over the whole city
در همه ی شهر

46. as a whole
به طور کلی،کلا،به طور سرجمع،به عنوان یک واحد کامل

47. go (the) whole hog
(خودمانی) تا آخر کار ادامه دادن،کاملا پذیرفتن یا انجام دادن

48. on the whole
به طور کلی،معمولا

49. at night the whole city vibrates with activity
شب ها همه ی شهر غرق در جنب و جوش است.

50. fear permeated his whole being
ترس همه ی وجودش را فرا گرفت.

51. he downed the whole bottle
همه ی بطری را سرکشید.

52. he took the whole family to dinner
همه ی خانواده را برد به شام.

53. he woke the whole house!
او همه ی اهل خانه را بیدار کرد!

54. i bought the whole caboodle
همه را با هم خریدم.

55. she slept the whole time
تمام مدت خوابید.

56. she spent her whole life trying to reach success
همه ی عمر خود را صرف نیل به موفقیت کرد.

57. she spent the whole afternoon rehearsing her speech
تمام بعدازظهر را صرف تمرین نطق خود کرد.

58. sobs shook her whole body
هق هق گریه تمام بدنش را به لرزه در آورد.

59. spraying killed the whole hive
سمپاشی همه ی زنبوران کندو را کشت.

60. they ate a whole lot of hamburgers
یک عالمه همبرگر خوردند.

61. they drank a whole cask of wine
آنها یک بشکه کامل شراب نوشیدند.

62. they spitted a whole lamb
یک گوسفند درسته را به سیخ کشیدند.

63. they that are whole need not a physician
(انجیل) آنان که از تندرستی برخوردارند نیازی به پزشک ندارند.

64. two-thirds of the whole number of senators
دوسوم تعداد کل سناتورها

65. ahmad belted down the whole bottle
احمد همه ی بطری را پایین داد (سرکشید).

66. during hot afternoons the whole city reposes
در بعد از ظهرهای گرم همه ی شهر به استراحت می پردازد.

67. he polished off the whole pot of rice in five minutes!
ظرف پنج دقیقه همه ی دیگ پلو را خورد!

68. the news galvanized the whole country
آن خبر در سرتاسر کشور ولوله انداخت.

69. the sun enamelled the whole scene
خورشید تمام صحنه را رنگارنگ کرده بود.

70. unemployment was threatening the whole fabric of the society
بیکاری همه ی تاروپود اجتماعی کشور را تهدید می کرد.

مترادف ها

کامل (صفت)
main, large, absolute, total, full, perfect, complete, thorough, exact, mature, whole, plenary, stark, orbicular, culminant, unabridged, intact, exhaustive, full-blown, full-fledged, unqualified, integral, unmitigated

درست (صفت)
right, upright, straight, true, perfect, genuine, correct, out-and-out, accurate, exact, valid, just, authentic, even, whole, entire, trustworthy, straightforward, plumb, veracious, legitimate, conscionable, orthodox, incorrupt, indefectible, integral, leveling, well-advised

مجموع (صفت)
total, collected, lump, whole, assembled

همه (صفت)
all, every, whole, livelong, whole-hog

تمام (صفت)
main, full, complete, thorough, out-and-out, through, all, whole, entire, rounded, thru, full-blown, integral

سراسر (صفت)
whole, entire, overall

تمام و کمال (صفت)
thorough, well, whole, consummate, thoroughgoing

دست نخورده (صفت)
whole, entire, virgin, intact, virginal

سالم (صفت)
well, valid, whole, sound, healthy, wholesome, healthful, lucid, salubrious, hale, intact, safe and sound, in good condition, sane

بی خرده (صفت)
round, whole

تخصصی

[ریاضیات] کامل، درست، تمام، سراسر، همه، سالم، بی خرده، صحیح، کل

انگلیسی به انگلیسی

• totality; completeness; entirety
complete, not in pieces; full; entire, including every part; healthy, well
if you refer to the whole of something, you mean all of it. singular noun here but can also be used as an attributive adjective. e.g. i think the whole world feels outraged by this. he's lived his whole life under different circumstances.
a whole is a single thing containing several different parts.
if something is whole, it is not broken or damaged; a formal use.
whole means in one piece. for example, if you swallow something whole, you do not bite it into smaller bits.
you also use whole to emphasize what you are saying; an informal use.
if you refer to something as a whole, you are referring to it generally and as a single unit.
you say on the whole to indicate that what you are saying is true in general, but not in every detail.

پیشنهاد کاربران

کل
مثال: She ate the whole cake by herself.
او تمام کیک را خودش خورد.
*آموزش زبانهای انگلیسی، ترکی استانبولی و اسپانیایی
در زبان باستانی لری ( بختیاری، . . . ) و لکی واژه کهن�ألal� نشانه جمع دردستور زبان است مثل�ها، ان� در فارسی. این واژه کهن وارد زبانهای اروپایی ( انگلیسی، . . . ) شده وبه صورت�هولwhole� به معنی، همه، کل،
...
[مشاهده متن کامل]
تمام، یکپارچه، یکدست، جمع و. . . در زبان انگلیسی به کار میرود. در اینجا تبدیل أ به ه راداریم که تبدیلی رایج است. با�ٱلall� در انگلیسی نیز همریشه است. گمان میرود با�إل در لری، ایل درپارسی، آل درعربی، ایر در اوستایی، ایرمان در پهلوی. . . همریشه باشند زیرا به معنای عام یکی هستند.

تفاوت Whole و All:
Whole برای چیزای غیرقابل شمارش و تک استفاده میشه در حالیکه All برای چیزهای قابل شمارش و جمع استفاده میشه. مثلا:
I ate the whole plate.
I love all of these days.
نکته دیگه اینکه Whole و Entire هم تقریبا مثل هم هستند و در موارد قابل اغماض بجای هم استفاده میشن.
whole: کامل، همه
it will swallow you whole= تو رو درسته قورت میده.
قِلِفتی ، به کل
اساسی
تمامیت
یکپارچه
جامع
کُلیّت
کامل
All
یکدست
همه جانبه
شامل تمام قسمت ها
مثلا می گوند یک انسان کامل که منظور کسی است که هم خصوصیات خوب دارد و هم خصوصیات بد، اما هیچ یک را پنهان یا انکار نمی کند.
یک ارتباط کامل: ارتباطی که شامل تمام واقعیات یک ارتباط است؛ سختی ها و آسودگی ها.
...
[مشاهده متن کامل]

به نظر من این کلمه در فارسی معادل صحیحی ندارد و در ترجمه باید متناسب با جمله توضیح داده شود.

Whole
تمام، کل
مثلاً
Your my whole belonging
تو تمام متعلقات ( دارایی ) منی : )
کامل، تکمیل، کلا، همه
مجموعه کامل
کل - شامل اجزاء
کلیت
Whole wheat bread
نان گندم غنی شده ( سبوس دار )
Whole =full=all

تمام، درست، دست نخورده، کامل، بی خرده، همه، سراسر، تمام، سالم
همه تمام
حرف اولش نماد عدد حسابی در ریاضیات ( w )
تماما
سراسر
درسته، یک تکه، به تمامی، کلا
همگانی
بی کم و کاست
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٨)

بپرس