visitor

/ˈvɪzətər//ˈvɪzɪtə/

معنی: سیاح، مهمان، توریست، گشت گر، دیدارگر، دیدن کننده، عیادت کننده
معانی دیگر: بازدید کننده، ویزیتور، ملاقات کننده

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: one who makes a visit.
مترادف: caller, guest, visitant
مشابه: company, patron, sojourner, tourist, transient, traveler

- No visitors are allowed in the hospital after ten o'clock.
[ترجمه گوگل] هیچ مراجعه کننده ای بعد از ساعت ده اجازه حضور در بیمارستان را ندارد
[ترجمه ترگمان] بعد از ساعت ده هیچ کس اجازه ورود به بیمارستان را ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Our house was always full of visitors at holiday time.
[ترجمه گوگل] خانه ما همیشه در تعطیلات پر از بازدیدکننده بود
[ترجمه ترگمان] خانه ما همیشه در تعطیلات پر از مهمان بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. This bird is an unusual winter visitor to Britain.
[ترجمه گوگل]این پرنده یک بازدیدکننده زمستانی غیرعادی از بریتانیا است
[ترجمه ترگمان]این پرنده، یک میهمان زمستانی غیرمعمول برای بریتانیا است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. A visitor arrived just as we were setting out for the airport.
[ترجمه گوگل]زمانی که ما در حال حرکت به سمت فرودگاه بودیم، یک بازدیدکننده وارد شد
[ترجمه ترگمان]همان طور که ما عازم فرودگاه بودیم، مهمان آمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. You are a frequent visitor at my house.
[ترجمه گوگل]شما یک بازدید کننده مکرر در خانه من هستید
[ترجمه ترگمان]شما مهمان زیادی در خانه من هستید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He is a frequent visitor to this country.
[ترجمه گوگل]او یکی از بازدیدکنندگان مکرر این کشور است
[ترجمه ترگمان]او مهمان مکرر این کشور است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The dog ran at the visitor and bit him.
[ترجمه گوگل]سگ به سمت مهمان دوید و او را گاز گرفت
[ترجمه ترگمان]سگ به طرف مهمان آمد و گازش گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The visitor opened the wrong door and broke in on a private conference.
[ترجمه گوگل]بازدیدکننده در را اشتباه باز کرد و در یک کنفرانس خصوصی نفوذ کرد
[ترجمه ترگمان]مهمان در را باز کرد و در یک کنفرانس خصوصی شکست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. There have been a mysterious visitor in the office.
[ترجمه گوگل]یک بازدیدکننده مرموز در دفتر وجود داشته است
[ترجمه ترگمان] یه مهمون مرموز تو دفتر بوده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. There was such a crowd round the distinguished visitor that I could not get to speak to him.
[ترجمه گوگل]آن قدر ازدحام در اطراف بازدیدکننده محترم بود که نتوانستم با او صحبت کنم
[ترجمه ترگمان]چنان جمعیتی در اطراف آن مهمان سرشناس وجود داشت که نمی توانستم با او صحبت کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. There's a visitor for you.
[ترجمه گوگل]یک بازدید کننده برای شما وجود دارد
[ترجمه ترگمان]ملاقاتی برای شما داریم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The visitor centre is bringing in more and more people.
[ترجمه گوگل]مرکز بازدید کننده افراد بیشتری را جذب می کند
[ترجمه ترگمان]مرکز بازدید افراد بیشتری را می آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He was a regular visitor of hers.
[ترجمه گوگل]او یکی از بازدیدکنندگان دائمی او بود
[ترجمه ترگمان]او یک مهمان معمولی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Rina is a frequent visitor to the city.
[ترجمه گوگل]رینا از بازدیدکنندگان مکرر شهر است
[ترجمه ترگمان]Rina یک بازدید دائمی از شهر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The town has much to interest the visitor.
[ترجمه گوگل]این شهر چیزهای زیادی برای بازدیدکنندگان دارد
[ترجمه ترگمان]شهر علاقه زیادی به مهمان دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. She was a frequent visitor to the house.
[ترجمه گوگل]او از بازدیدکنندگان مکرر خانه بود
[ترجمه ترگمان]او یک مهمان زیاد بود که به خانه می آمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

سیاح (اسم)
traveler, explorer, tourist, globe trotter, tripper, visitor

مهمان (اسم)
guest, visitant, visitor, houseguest

توریست (اسم)
tourist, visitor

گشت گر (اسم)
tourist, tripper, visitor

دیدارگر (اسم)
visitant, visitor, visiter

دیدن کننده (اسم)
visitor, visiter

عیادت کننده (اسم)
visitor, visiter

انگلیسی به انگلیسی

• one who visits; guest; migrating bird
a visitor is someone who is visiting a person or place.

پیشنهاد کاربران

دیدارگر
عیادت کننده
ملاقات کننده
ملاقات کردن
visitor ( گردشگری و جهانگردی )
واژه مصوب: بازدیدکننده
تعریف: فردی که محل زندگی خود را به قصد دیدار از مکانی دیگر به مدت کمتر از یک سال ترک می کند
مهمان.
مراجعه کننده
مهمان
You are visitor at my home
بازدید کننده
زائر، زایر
ملاقاتی بیمار هم معنا میده
بازدیدکننده
گردشگر
فروشگر
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)

بپرس