sedate

/səˈdeɪt//sɪˈdeɪt/

معنی: جدی، ارام، ملایم، متین، موقر
معانی دیگر: آرام، بزرگ منش، نیک رفتار، والا، داروی مسکن دادن، (با داروی مسکن) آرام کردن، تسکین دهنده

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
(1) تعریف: composed and dignified.
مترادف: calm, collected, composed, impassive, sober, tranquil
متضاد: agitated, boisterous, emotional, unrestrained
مشابه: cool, even-tempered, imperturbable, level, placid, self-possessed, serene, serious, still, unruffled

- The police had prepared for a disruptive protest, not this sedate gathering of concerned citizens.
[ترجمه گوگل] پلیس برای تظاهرات اخلالگرانه آماده شده بود، نه این تجمع آرام شهروندان نگران
[ترجمه ترگمان] پلیس برای یک اعتراض disruptive آماده شده بود، نه این گردهمایی آرام شهروندان نگران
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The bride's father is normally a boisterous character, but he was quite sedate throughout the wedding today.
[ترجمه گوگل] پدر عروس معمولاً یک شخصیت پر سر و صدا است، اما امروز در طول عروسی کاملاً آرام بود
[ترجمه ترگمان] پدر عروس معمولا یک شخصیت پر سر و صدا است، اما امروز در سراسر مراسم عروسی بسیار آرام بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: slow-paced.

- The coffin is borne to the burial ground in a sedate procession.
[ترجمه گوگل] تابوت را در یک دسته آرام به محل دفن می برند
[ترجمه ترگمان] این تابوت در یک مراسم باشکوه به خاک سپرده شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: sedates, sedating, sedated
مشتقات: sedately (adv.), sedateness (n.)
• : تعریف: to give a drug to so as to tranquilize or cause a sleeping state.
مترادف: tranquilize
مشابه: calm, drug, medicate, narcotize, opiate, stupefy

- The patient was sedated before she was brought into the operating room.
[ترجمه علی رحیمی] پیش از آن که بیمار را به اتاق عمل بیاورند، به او داروی بیهوشی دادند.
|
[ترجمه گوگل] بیمار قبل از اینکه او را به اتاق عمل بیاورند آرام بخش شد
[ترجمه ترگمان] بیمار قبل از اینکه وارد اتاق عمل بشه بهش مسکن دادن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The veterinarian sedated the lion so that it could be tagged with a radio collar.
[ترجمه امین بزی] دامپزشک شیر را آرام کرد تا بتواند به صدای رادیو گوش بسپارد
|
[ترجمه گوگل] دامپزشک شیر را آرام کرد تا بتوان آن را با قلاده رادیویی نشان داد
[ترجمه ترگمان] دامپزشک شیر رو آروم کرد تا بتونه با یه قلاده radio وصل بشه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. a sedate young woman
یک زن جوان متین

2. We spent a sedate evening at home.
[ترجمه گوگل]یک شب آرام را در خانه گذراندیم
[ترجمه ترگمان] ما یه شب آروم تو خونه بودیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. We followed the youngsters at a more sedate pace.
[ترجمه گوگل]ما جوانان را با سرعت آرام تری دنبال کردیم
[ترجمه ترگمان]بعد با سرعت بیشتری به دنبال جوانان به راه افتادیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The wedding was rather a sedate occasion.
[ترجمه گوگل]عروسی یک مراسم آرام بخش بود
[ترجمه ترگمان]عروسی یک موقعیت آرام بخش بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. She took them to visit her sedate, elderly cousins.
[ترجمه گوگل]او آنها را به دیدار پسرعموهای آرام و مسن خود برد
[ترجمه ترگمان]آن ها را به خانه عمه پیر و elderly می برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. A vet was called to sedate the animal.
[ترجمه گوگل]دامپزشکی برای آرام کردن حیوان فراخوانده شد
[ترجمه ترگمان] یه دامپزشک بود که بهش زنگ زدن تا حیوون رو آروم کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Today's celebrations have been altogether more sedate.
[ترجمه گوگل]جشن‌های امروز کاملاً آرام‌تر بوده است
[ترجمه ترگمان]جشن های امروز بسیار آرام تر شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. We set off again at a more sedate pace.
[ترجمه گوگل]دوباره با سرعتی آرام تر به راه افتادیم
[ترجمه ترگمان]دوباره با سرعت بیشتری حرکت می کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. We continued our walk at a sedate pace .
[ترجمه گوگل]با سرعتی آرام به پیاده روی خود ادامه دادیم
[ترجمه ترگمان]همچنان به قدم زدن ادامه دادیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Doctors have been told not to sedate children with an anaesthetic that may be linked to five deaths.
[ترجمه گوگل]به پزشکان گفته شده است که کودکان را با داروی بیهوشی که ممکن است با پنج مرگ مرتبط است آرام نکنند
[ترجمه ترگمان]به پزشکان گفته شده است که با یک داروی بی هوشی که ممکن است به پنج مرگ مرتبط باشد، کودکان را آرام کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The speed limit in many areas is a sedate 55 mph.
[ترجمه گوگل]محدودیت سرعت در بسیاری از مناطق 55 مایل در ساعت است
[ترجمه ترگمان]سرعت سرعت در بسیاری از مناطق به سرعت ۵۵ مایل بر ساعت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. In the end I got another doctor to sedate the poor man.
[ترجمه گوگل]در نهایت یک دکتر دیگر گرفتم تا بیچاره را آرام کند
[ترجمه ترگمان]آخرش یه دکتر دیگه پیدا کردم که مرد بیچاره رو آروم کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Still, I was fairly sedate compared to the man sitting a couple of seats away.
[ترجمه گوگل]با این حال، در مقایسه با مردی که چند صندلی دورتر نشسته بود، نسبتاً آرام بودم
[ترجمه ترگمان]با این حال، در مقایسه با مردی که چند صندلی دور آن نشسته بود، آرام بودم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Her London life was sedate, almost mundane.
[ترجمه گوگل]زندگی او در لندن آرام و تقریباً عادی بود
[ترجمه ترگمان]زندگی در لندن آرام و تقریبا عادی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

جدی (صفت)
rigid, serious, acting, energetic, earnest, solemn, drastic, grand, stickler, uncanny, bona fide, demure, sedate, sobersided

ارام (صفت)
calm, quiet, silent, imperturbable, moderate, gentle, still, stilly, appeasable, peaceful, placid, tranquil, whist, bland, placable, composed, self-composed, daft, sedate, serene, staid, taciturn, irenic, pacific, peaceable, self-possessed, unruffled, waveless

ملایم (صفت)
good-tempered, easy, calm, quiet, moderate, gentle, meek, soft, peaceful, downy, smooth, benign, mild, bland, clement, sedate, lenient, good-natured, temperate, peaceable

متین (صفت)
firm, sober, placid, steady, steadfast, demure, sedate, serene, staid, self-possessed

موقر (صفت)
solemn, dignified, sober, grave, sedate, staid, personable, sobersided

انگلیسی به انگلیسی

• calm, quiet; administer a sedative drug
calm, quiet, serene; composed, staid
a sedate person is quiet, calm, and rather dignified.
something that is sedate is slow, peaceful, and not very active or exciting.
if a person or animal is sedated, they are given a drug to calm them or to make them sleep.

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : sedate
✅️ اسم ( noun ) : sedation / sedative
✅️ صفت ( adjective ) : sedate / sedative
✅️ قید ( adverb ) : sedately
تزریق ( داروی ) آرامبخش/مسکن
آرام - با داروی مسکن ارام کردن

بپرس