contrasting

جمله های نمونه

1. The contrasting approaches to Europe signified a sharp difference between the major parties.
[ترجمه گوگل]رویکردهای متضاد نسبت به اروپا نشان دهنده تفاوت شدید بین احزاب اصلی بود
[ترجمه ترگمان]رویکردهای متضاد به اروپا نشانگر تفاوت شدید بین دو طرف بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Paint the walls in a contrasting colour.
[ترجمه گوگل]دیوارها را با رنگ متضاد رنگ آمیزی کنید
[ترجمه ترگمان]دیوارها را با رنگ های متضاد رنگ کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Paint the wall in a contrasting colour.
[ترجمه گوگل]دیوار را با رنگ متضاد رنگ آمیزی کنید
[ترجمه ترگمان]دیوار را بارنگ متضاد رنگ کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The book explores contrasting views of the poet's early work.
[ترجمه گوگل]این کتاب به بررسی دیدگاه‌های متضاد آثار اولیه شاعر می‌پردازد
[ترجمه ترگمان]این کتاب دیدگاه های متضادی در مورد کار اولیه این شاعر را بررسی می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The snow was icy and white, contrasting with the brilliant blue sky.
[ترجمه گوگل]برف یخی و سفید بود و با آسمان آبی درخشان متضاد بود
[ترجمه ترگمان]برف سرد و سفید بود و با آسمان آبی درخشان متضاد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Obviously, without the interruption and relief of the contrasting arpeggio, the accompaniment could never have kept its mordant vitality fresh.
[ترجمه گوگل]بدیهی است که بدون وقفه و تسکین آرپژی متضاد، همراهی هرگز نمی‌توانست سرزندگی دلخراش خود را تازه نگه دارد
[ترجمه ترگمان]مسلما، بدون وقفه و آسایش of متضاد، با وجود این که هرگز نیروی حیاتی آن را از دست نداده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. This means that the sharply contrasting colours green and black will look just the same in the black and white print.
[ترجمه گوگل]این بدان معنی است که رنگ های سبز و مشکی کاملاً متضاد در چاپ سیاه و سفید یکسان به نظر می رسند
[ترجمه ترگمان]این به این معنی است که رنگ های متضاد بارنگ های روشن و سیاه دقیقا شبیه به رنگ های سیاه و سفید خواهند بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. These contrasting models provided the task force with a wealth of information and guidance.
[ترجمه گوگل]این مدل‌های متضاد اطلاعات و راهنمایی‌های فراوانی را در اختیار گروه ضربت قرار دادند
[ترجمه ترگمان]این مدل های مختلف، نیروی کار را با سرمایه ای از اطلاعات و راهنمایی فراهم کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. I chose seven contrasting but popular sports, some I had played many times before, others representing new challenges.
[ترجمه گوگل]من هفت ورزش متضاد اما پرطرفدار را انتخاب کردم، برخی از آنها را قبلا بارها بازی کرده بودم، برخی دیگر چالش‌های جدید را نشان می‌دادند
[ترجمه ترگمان]من هفت ورزش متضاد اما محبوب را انتخاب کردم، برخی اوقات قبلا چندین بار بازی کرده بودم، و برخی از آن ها چالش های جدیدی را به نمایش می گذاشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Knee-high stockings come with contrasting turn-back cuff.
[ترجمه گوگل]جوراب‌های بلند تا زانو با کاف متضاد به عقب عرضه می‌شوند
[ترجمه ترگمان]جوراب های ساق بلند تا زانو با دست بند ضد متضاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The two other main functions concerned contrasting ways of judging and ordering these perceptions.
[ترجمه گوگل]دو کارکرد اصلی دیگر مربوط به روشهای متضاد قضاوت و نظم دادن به این ادراکات بود
[ترجمه ترگمان]دو وظیفه اصلی دیگر مربوط به روش های متضاد قضاوت و دستور دادن به این ادراکات است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Finished in beige with contrasting brown on the lower compartments it looks decidedly up market.
[ترجمه گوگل]به رنگ بژ با رنگ قهوه ای متضاد در قسمت های پایینی به نظر می رسد کاملاً در بازار به نظر می رسد
[ترجمه ترگمان]هنگامی که با قهوه ای روشن در بخش های پایین به رنگ بژ روشن شد، به نظر می رسد که بازار به طور قطع در حال بالا رفتن از بازار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Diet, nutrition and chronic disease: lessons from contrasting worlds.
[ترجمه گوگل]رژیم غذایی، تغذیه و بیماری مزمن: درس هایی از دنیای متضاد
[ترجمه ترگمان]تغذیه، تغذیه و بیماری های مزمن: درس هایی از جهان های مختلف
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. These contrasting values and political allegiances demonstrate the lack of any necessary correspondence between elite methodology, state theory and political values.
[ترجمه گوگل]این ارزش‌ها و وفاداری‌های سیاسی متضاد، فقدان هرگونه مطابقت لازم بین روش‌شناسی نخبگان، نظریه دولت و ارزش‌های سیاسی را نشان می‌دهد
[ترجمه ترگمان]این ارزش های متضاد و وفاداری سیاسی فقدان هرگونه تطابق لازم بین روش شناسی نخبگان، تیوری دولت و ارزش های سیاسی را نشان می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Related to perception were two strongly contrasting ways of taking in and becoming aware of what was happening.
[ترجمه گوگل]دو روش کاملاً متضاد برای درک و آگاهی از آنچه اتفاق می‌افتد، مرتبط با ادراک بود
[ترجمه ترگمان]در رابطه با ادراک دو روش کاملا متضاد برای آگاه شدن از اتفاقاتی بود که در حال رخ دادن بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• opposing, contrary, in a differing manner

پیشنهاد کاربران

تقابل
متضاد ( معمولا وقتی که این تضاد جذاب و جالب باشه )
متناقض
opposing
مقابله
مقایسه کردن
مخالف
مغایر
Adjective :
متضاد
مخالف
متفاوت

مقایسه کردن یا تفاوت

بپرس