flood
/ˈfləd//flʌd/
معنی: دریا، سیل، طوفان، رود، سیل گرفتن، طغیان کردن، غرق کردن
معانی دیگر: تندآب، سیل زده کردن یا شدن، پراز آب کردن یا شدن، (آب دریا و رود و غیره) طغیان کردن، بالا آمدن (و اطراف را گرفتن)، سیل وار ریختن یا پرکردن، (موتور) خفه کردن، زیادی بنزین وارد موتور کردن، (مجازی) مقدار زیاد، مد، برکشند، کشند، (عامیانه) رجوع شود به: floodlight، (قدیمی) آب (در برابر: خشکی land)، (قدیمی) دریا، رود بزرگ، درشعر رو د، اشک
بررسی کلمه
اسم ( noun )
• (1) تعریف: an overflowing of water onto land that is not normally under water.
• مترادف: deluge, inundation
• مشابه: cataclysm, cataract, freshet, torrent
• مترادف: deluge, inundation
• مشابه: cataclysm, cataract, freshet, torrent
- The flood destroyed homes and killed wildlife.
[ترجمه tara] آن سیل باعث نابودی آن خانه ها و مرگ حیوانات وحشی آن منطقه شد|
[ترجمه .] سیل خانه ها را نابود کرد و حیات وحش را از بین برد.|
[ترجمه گوگل] سیل خانه ها را ویران کرد و حیات وحش را از بین برد[ترجمه ترگمان] سیل خانه ها را ویران کرد و حیات وحش را کشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Most of their possessions were lost in the flood.
[ترجمه علی جادری] بیشتر مایملک آنها در سیل از بین رفت .|
[ترجمه AMIRKHALIL] بیشتر اموال شان را در سیل از دست دادند.|
[ترجمه FS] بیشتر دارایی هایشان را سیل برد.|
[ترجمه گوگل] بیشتر دارایی آنها در سیل از بین رفت[ترجمه ترگمان] بیشتر مایملک آن ها در سیل گم شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: a great outpouring or flow.
• مترادف: spate, torrent
• متضاد: trickle
• مشابه: avalanche, deluge, gush, hail, outpouring, overflow, pour, stream, surge
• مترادف: spate, torrent
• متضاد: trickle
• مشابه: avalanche, deluge, gush, hail, outpouring, overflow, pour, stream, surge
- The new rule met with a flood of protest from teachers.
[ترجمه گوگل] قانون جدید با سیل اعتراض معلمان مواجه شد
[ترجمه ترگمان] این قانون جدید با موج اعتراضی از سوی معلمان مواجه شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] این قانون جدید با موج اعتراضی از سوی معلمان مواجه شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: the incoming or rising tide. (Cf. ebb.)
• متضاد: ebb
• مشابه: cataract, current, flow, flux, tide
• متضاد: ebb
• مشابه: cataract, current, flow, flux, tide
• (4) تعریف: (cap.) the deluge described in the biblical account of Noah.
• مشابه: cataclysm, deluge
• مشابه: cataclysm, deluge
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: floods, flooding, flooded
حالات: floods, flooding, flooded
• (1) تعریف: to cover or inundate with a flow of water.
• مترادف: deluge, engulf, inundate, submerge, swamp
• مشابه: cover, overflow, overrun, pour
• مترادف: deluge, engulf, inundate, submerge, swamp
• مشابه: cover, overflow, overrun, pour
- The rains flooded the fields.
[ترجمه گوگل] باران مزارع را غرق در آب کرد
[ترجمه ترگمان] باران در کشتزارها طغیان کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] باران در کشتزارها طغیان کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He left the water running and flooded the bathroom.
[ترجمه حمیدا] اوشیر اب را باز گزاشت. . و حمام غرق در اب شد|
[ترجمه گوگل] آب را جاری کرد و حمام را زیر گرفت[ترجمه ترگمان] او آب را رها کرد و حمام را غرق کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The river floods its banks during the yearly monsoon.
[ترجمه علی جادری] رودخانه در طی باران های موسمی سالیانه , طغیان می کند .|
[ترجمه گوگل] رودخانه در طول فصل های موسمی سالانه از سواحل خود جاری می شود[ترجمه ترگمان] این رود در طی باران های موسمی سالانه بانک های خود را به خطر می اندازد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to fill, overfill, or overwhelm with an abundant flow of something.
• مترادف: deluge, inundate, swamp
• مشابه: avalanche, engulf, glut, gush, load, overflow, overwhelm, pour, saturate
• مترادف: deluge, inundate, swamp
• مشابه: avalanche, engulf, glut, gush, load, overflow, overwhelm, pour, saturate
- Local radio stations were flooded with telephone calls.
[ترجمه گوگل] ایستگاه های رادیویی محلی مملو از تماس های تلفنی شدند
[ترجمه ترگمان] ایستگاه های رادیویی محلی مملو از تماس های تلفنی بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] ایستگاه های رادیویی محلی مملو از تماس های تلفنی بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• (1) تعریف: to become flooded.
• مترادف: overflow
• مشابه: overrun, submerge, swamp
• مترادف: overflow
• مشابه: overrun, submerge, swamp
- The valley flooded quickly.
[ترجمه گوگل] دره به سرعت جاری شد
[ترجمه ترگمان] دره به سرعت طغیان کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] دره به سرعت طغیان کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to rise, overflow, or pour in, or as if in, a flood.
• مترادف: overflow, stream
• متضاد: ebb
• مشابه: cascade, debouch, flow, gush, overrun, pour, rise, surge
• مترادف: overflow, stream
• متضاد: ebb
• مشابه: cascade, debouch, flow, gush, overrun, pour, rise, surge
- The river has flooded twice this year.
[ترجمه گوگل] این رودخانه در سال جاری دو بار طغیان کرده است
[ترجمه ترگمان] رودخانه در سال جاری دو بار طغیان کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] رودخانه در سال جاری دو بار طغیان کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Curious onlookers flooded into the courtroom.
[ترجمه علی جادری] تماشاچیان کنجکاو به داخل دادگاه هجوم آوردند .|
[ترجمه گوگل] تماشاگران کنجکاو به داخل دادگاه سرازیر شدند[ترجمه ترگمان] تماشاچیان کنجکاو و کنجکاو وارد تالار دادگاه شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
جمله های نمونه
1. flood damage
آسیب (وارده در اثر) سیل
2. flood tide
بر کشند،مد
3. flood was threatening to engulf the village
دهکده در معرض خطر محاصره سیل قرار داشت.
4. flood water
سیلاب
5. flood water covered the fields
سیلاب مزارع را فراگرفته بود.
6. flood waters circumfused the hamlet
سیلاب دور دهکده را فرا گرفت.
7. flood waters have receded
سیلاب ها فروکش کرده اند.
8. a flood environed the garden
سیلاب باغ را احاطه کرد.
9. a flood of paper money has been issued
سیلی از اسکناس چاپ شده است.
10. a flood of publicity
سیلی از تبلیغات
11. a flood of words
سیلی از واژه ها
12. nor flood nor fire
نه سیل و نه آتش
13. roaring flood waters uprooted trees
سیلاب های خروشان درختان را از ریشه کندند.
14. the flood demolished the bridge
سیل پل را ویران کرد.
15. the flood destroyed many homes
سیل خانه های بسیاری را ویران کرد.
16. the flood exhumed other geological layers
سیل،لایه های زمین شناسی دیگری را نمایان کرد.
17. the flood had a destabilizing effect on prices
سیل ثبات قیمت ها را برهم زد.
18. the flood had created an emergency
سیل وضع فوق العاده ای را به وجود آورده بود.
19. the flood has isolated several villages
سیل چندین دهکده را منزوی کرده است.
20. the flood has weakened the foundation of the bridge
سیل پایه ی پل را سست کرده است.
21. the flood imprisoned them in the village
سیل آنها را در دهکده زندانی کرد.
22. the flood is bottoming out
سیل دارد فروکش می کند.
23. the flood left them homeless
سیل آنها را بی خانمان کرد.
24. the flood played havoc with the village
سیل دهکده را نابود کرد.
25. the flood swept cars into the sea
سیلاب ماشین ها را به دریا ریخت.
26. the flood that cut the thread of his life
سیلی که رشته ی زندگی او را پاره کرد.
27. the flood that resolved him to sell his house
سیلی که او را مصمم به فروش خانه ی خود کرد
28. the flood thundered down the field
سیلاب تندروار در دشت جاری شد.
29. the flood washed away five houses
سیل پنج خانه را برد.
30. the flood waters crested at 30 meters
سیلاب به اوج سی متر رسید.
31. to flood the carburetor
کاربوراتور را خفه کردن
32. a calamitous flood
سیل مصیب بار
33. a flash flood
سیل غافلگیر کننده
34. slowly, the flood waters abated
سیلاب کم کم فرو نشست.
35. the recent flood has undermined the wall
سیل اخیر پایه ی دیوار را سست کرده است.
36. the uprise of flood waters
طغیان سیلاب ها
37. after three days, the flood waters began to sink
پس از سه روز سیلاب ها شروع کردند به فروکش کردن.
38. damages caused by the flood
خسارات ناشی از سیل
39. heavy rains caused a flood in ghamsar
باران های سنگین در قمصر سیل ایجاد کرد.
40. natural disasters like earthquake and flood
سوانح طبیعی مانند زلزله و سیل
41. the damage done by the flood locally
آسیب محلی وارده توسط سیل
42. the distressing news of a flood in ghohrood
خبر رنج آور سیل در قهرود
43. it's idiocy to swim in these flood waters
شنا در این سیلاب ها خریت است.
44. they collected a purse to help the flood victims
آنها برای کمک به سیل زدگان پول جمع کردند.
45. the brain-drain was a dribble that turned into a flood
فرار مغزها چکه ای بود که به سیل تبدیل شد.
46. the unlucky man who had lost everything in the flood
مرد تیره بختی که همه چیز خود را در سیل از دست داده بود
مترادف ها
دریا (اسم)
main, channel, sea, holm, mare, flood, mere
سیل (اسم)
sill, flood, spate, torrent, flux, deluge, overflow, mudflow
طوفان (اسم)
gale, storm, flood, typhoon, hurricane, deluge
رود (اسم)
stream, flood, river
سیل گرفتن (فعل)
flood
طغیان کردن (فعل)
rise, uprise, rebel, flood, mutiny, overflow
غرق کردن (فعل)
flood, deluge, drown, whelm
تخصصی
[عمران و معماری] سیل - طغیان - سیلاب
[برق و الکترونیک] شارش سیلابی هدایت شار الکترونی در سطح گسترده به طرف واحد ذخیره ی لامپ ذخیره ی بار .
[مهندسی گاز] سیل، طوفان، سیل گرفتن
[زمین شناسی] سیل، طغیان - در رسوب شناسی: اصطلاح که توسط میلنر (1940) برای توصیف پیدایش گونه های یک کانی در یک سنگ رسوبی استفاده شد که بیش از سایر کانی ها برای ساختن یک تجمع خالصی وجود داشته است. -
[خاک شناسی] سیل
[آب و خاک] سیل، سیلاب، سیل گرفتن
[برق و الکترونیک] شارش سیلابی هدایت شار الکترونی در سطح گسترده به طرف واحد ذخیره ی لامپ ذخیره ی بار .
[مهندسی گاز] سیل، طوفان، سیل گرفتن
[زمین شناسی] سیل، طغیان - در رسوب شناسی: اصطلاح که توسط میلنر (1940) برای توصیف پیدایش گونه های یک کانی در یک سنگ رسوبی استفاده شد که بیش از سایر کانی ها برای ساختن یک تجمع خالصی وجود داشته است. -
[خاک شناسی] سیل
[آب و خاک] سیل، سیلاب، سیل گرفتن
به انگلیسی
• inundation, deluge; torrent; great stream of water; overflow
inundate; brim over, overflow; submerge, engulf; gush, surge; overwhelm
if there is a flood, a large amount of water covers an area which is usually dry, for example when a river overflows.
if something floods an area or if an area floods, it becomes covered with water.
if a river floods, it overflows, usually after very heavy rain.
a flood of things is a large number of them.
if people or things flood into a place, large numbers of them come there.
inundate; brim over, overflow; submerge, engulf; gush, surge; overwhelm
if there is a flood, a large amount of water covers an area which is usually dry, for example when a river overflows.
if something floods an area or if an area floods, it becomes covered with water.
if a river floods, it overflows, usually after very heavy rain.
a flood of things is a large number of them.
if people or things flood into a place, large numbers of them come there.
پیشنهاد کاربران
سیل؛ چیزی که انسان را غرق میکند طغیان دریا
طغیان دریا
به معنای سونامی یا سیل
به معنای سونامی یا سیل.
طغیان رودخانه یا دریا.
طغیان رودخانه یا دریا.
به معنای سونامی یا سیل.
به معنی سیل جمعیت. . . very large number
lots of water on the land that is normally dry
become flooded
مواجه شدن
مواجه شدن
بیرون آمدن آب دریا یا همان در فارسی طغیان دریا
رَوان آب ، روان آبه
به معنی سیل
lots of water onthe land that is normally dry
کانون زبان
درس ۵
Reach 3
به معنی سیل
کانون زبان
درس ۵
Reach 3
به معنی سیل
مستغرق/غرقه/غوطه ور کردن
سیل ( آب گرفتگی )
تغییر جهت دادن
سونامی🌹
سیلاب
در reach 3 به معنای : سیل
به معنای سیل🌊
completely fill or suffuse.
اشباع شدن
اشباع شدن
It was a slap
سیلی بود
Or یا
سیل بود it was a flood
سیلی بود
Or یا
سیل بود it was a flood
we have been flooded with letters to read
یه عالمه نامه برای خوندن رو سرمون ریخته
یه عالمه نامه برای خوندن رو سرمون ریخته
معنی سیل در کتاب کانون زبان ایران ریچ 3
به معنی خفه کردن ماشین هم هست
A bright flash of light in the sky.
Plz like
Reach 3
Click on my name
Plz like
Reach 3
Click on my name
lots of water on the land that is normally dry
یعنی سیل
یعنی سیل
سیل، طوفان
an overwhelming quantity of things or people happening or appearing at the same time.
خیل عظیم، موج
the new rule provoked a flood of complaints
قانون جدید موجی از اعتراضات را برانگیخت.
خیل عظیم، موج
the new rule provoked a flood of complaints
قانون جدید موجی از اعتراضات را برانگیخت.
به عنوان فعل نیز به کار میرود
مثال از فیلم "بتمن آغاز میکند":
He floods our streets with crime and drugs
او خیابان های ما را از جنایت و مواد مخدر پر کرده
مثال از فیلم "بتمن آغاز میکند":
He floods our streets with crime and drugs
او خیابان های ما را از جنایت و مواد مخدر پر کرده
سیل، آبی که از باران زیاد به دست بیاید
آب گرفتگی
سِیلیدَن =
م. ث =
جمعیت رو مشاهده می کنیم که می سیلند داخل ورزشگاه.
سیلاندن =
م. ث =
روشنفکران فرنگ رفته بودند که بسیاری از واژگان فرانسوی رو سِیلانیدَند داخل زبان فارسی.
م. ث =
جمعیت رو مشاهده می کنیم که می سیلند داخل ورزشگاه.
سیلاندن =
م. ث =
روشنفکران فرنگ رفته بودند که بسیاری از واژگان فرانسوی رو سِیلانیدَند داخل زبان فارسی.
سیل وار آمدن. هجوم آوردن
سیل
Flood with light=روشنایی بسیار زیاد
Flood with light=روشنایی بسیار زیاد
مقدار زیاد، حجم زیاد ( a flood of sth )
خفه کردن ( مثلا با سوالات زیاد کسی رو خفه کردن )
سرازیر شدن
Lots of water on the land
a flood: دریا
a very large amount of water that covers an area that is usually dry
مقدار بسیار زیادی آب که ناحیه ای که معمولاً خشک است را می پوشاند.
an overflow of water that submerges land that is usually dry
سرریز آبی است که سبب غرق شدن زمین هایی که در حالت عادی خشک هستند می گردد.
آب فراوان که در اثر باران های زیاد و شدید یا خراب شدن سد در روی زمین جاری شود
سیل ، سیلاب، تنداب، تندابه، جریان شدید آب

مقدار بسیار زیادی آب که ناحیه ای که معمولاً خشک است را می پوشاند.
an overflow of water that submerges land that is usually dry
سرریز آبی است که سبب غرق شدن زمین هایی که در حالت عادی خشک هستند می گردد.
آب فراوان که در اثر باران های زیاد و شدید یا خراب شدن سد در روی زمین جاری شود
سیل ، سیلاب، تنداب، تندابه، جریان شدید آب

flood ( اقیانوس شناسی )
واژه مصوب: مَد
تعریف: بالا آمدن آب دریا
واژه مصوب: مَد
تعریف: بالا آمدن آب دریا
flood lighting تکنیکی در نورپردازی است که توسط آن بخش وسیعی از سطح مملو از نور میشود . این تکنیک بیشتر برای نورپردازی فضای خارج استفاده میشود.
سِیلابیدن/غرقابیدن.
غرق کردن - خفه کردن
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : flood
✅️ اسم ( noun ) : flood / flooding
✅️ صفت ( adjective ) : flooded
✅️ قید ( adverb ) : _
✅ فعل ( verb ) : flood
✅️ اسم ( noun ) : flood / flooding
✅️ صفت ( adjective ) : flooded
✅️ قید ( adverb ) : _