entity

/ˈentəti//ˈentɪti/

معنی: وجود
معانی دیگر: هستی (به ویژه اگر مستقل و خودکفا و مجزا باشد)، موجودیت، هستش، تمامیت، هستومندی، شی، چیز، باشنده، ذات، جوهر، ماهیت، نهاد

بررسی کلمه

اسم ( noun )
حالات: entities
(1) تعریف: anything that exists objectively and distinctly, whether nonliving or living; thing or being.
مترادف: being
مشابه: thing

- A wife in those days was not viewed as a separate entity from her husband.
[ترجمه بیسمارک] آن روزها زن به عنوان موجودیتی جدا از شوهرش به حساب نمی آمد.
|
[ترجمه فرزام] یک زن در آن روزگار به عنوان موجودی جدا از شوهرش نبود.
|
[ترجمه علی فرازمند] در آن روزها، زن یک هستار جدا از شوهر درنظر گرفته نمی شد.
|
[ترجمه گوگل] زن در آن روزگار به عنوان موجودی جدا از شوهرش تلقی نمی شد
[ترجمه ترگمان] زن آن روزها به عنوان یک نهاد جداگانه از شوهرش تلقی نمی شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- As a corporation, the business is a distinct entity and must pay its own taxes.
[ترجمه زینب سرآمد] به عنوان یک موسسه حقوقی، آن کسب و کار یک نها د متمایز است و می بایست مالیات مربوط به خود را پرداخت کند.
|
[ترجمه گوگل] به عنوان یک شرکت، کسب و کار یک نهاد متمایز است و باید مالیات خود را بپردازد
[ترجمه ترگمان] به عنوان یک شرکت، کسب وکار یک ماهیت متمایز است و باید مالیات خود را بپردازد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: the fact of existence in itself as opposed to nonexistence; being.
مشابه: being

جمله های نمونه

1. a legal entity
موجودیت قانونی

2. in order to preserve chinese territorial entity
به منظور حفظ تمامیت ارضی کشور چین

3. they want to preserve their tribal entity
آنان می خواهند موجودیت عشیره ای خود را حفظ کنند.

4. The whole country is a single entity.
[ترجمه گوگل]کل کشور یک نهاد واحد است
[ترجمه ترگمان]کل کشور واحد واحدی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Church and empire were fused in a single entity.
[ترجمه گوگل]کلیسا و امپراتوری در یک موجودیت واحد ادغام شدند
[ترجمه ترگمان]کلیسا و امپراطوری در واحد واحدی به هم پیوند خورده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The mind exists as a separate entity .
[ترجمه محمدرضا] ذهن، هستی مستقل خود را دارد.
|
[ترجمه احسان] ذهن ماهیت مستقلی دارد
|
[ترجمه گوگل]ذهن به عنوان یک موجود جداگانه وجود دارد
[ترجمه ترگمان]ذهن به عنوان یک نهاد جداگانه وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. A company is a separate legal entity.
[ترجمه گوگل]شرکت یک شخص حقوقی جداگانه است
[ترجمه ترگمان]شرکت یک نهاد قانونی جداگانه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Furthermore, they would be viewed as a single entity from a collections point of view.
[ترجمه گوگل]علاوه بر این، از دیدگاه مجموعه به عنوان یک موجودیت واحد در نظر گرفته می شوند
[ترجمه ترگمان]علاوه بر این، آن ها به عنوان یک نهاد منفرد از نقطه نظر مجموعه ها در نظر گرفته خواهند شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. In the public mind they're a single entity.
[ترجمه گوگل]در اذهان عمومی آنها یک موجودیت واحد هستند
[ترجمه ترگمان]در ذهن عموم مردم واحد هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The new entity called Raxco/UIS Inc will be headquartered in Raxco's offices, Rockville.
[ترجمه گوگل]واحد جدید به نام Raxco/UIS Inc در دفاتر Raxco در Rockville مستقر خواهد بود
[ترجمه ترگمان]شرکت جدید که شرکت UIS نامیده می شود در دفتر Raxco مستقر خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Weeping is as much a disease entity as any purulent discharge.
[ترجمه گوگل]گریه به اندازه هر ترشح چرکی یک بیماری است
[ترجمه ترگمان]گریست، به اندازه هر تخلیه شرطی، بیماری خطرناکی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The media's the most powerful entity on earth. They have the power to make the innocent guilty and to make the guilty innocent, and that's power. Because they control the minds of the masses. Malcolm X
[ترجمه گوگل]رسانه ها قدرتمندترین موجود روی زمین هستند آنها این قدرت را دارند که بی گناهان را مجرم جلوه دهند و مجرمان را بی گناه کنند و این قدرت است زیرا آنها ذهن توده ها را کنترل می کنند مالکوم ایکس
[ترجمه ترگمان]رسانه قوی ترین نهاد روی زمین است آن ها این قدرت را دارند که بی گناه را مقصر بدانند و گناه را مرتکب شوند و این قدرت است چون آن ها ذهن توده های مردم را کنترل می کنند مالکوم ایکس
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. As a political entity feminism had less clout than the merest lobby.
[ترجمه گوگل]فمینیسم به عنوان یک نهاد سیاسی، نفوذ کمتری نسبت به لابی معمولی داشت
[ترجمه ترگمان]به عنوان یک نهاد سیاسی فمینیسم نسبت به یک لابی بسیار کم تر، نفوذ کمتری داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He regarded the north of the country as a separate cultural entity.
[ترجمه گوگل]وی شمال کشور را یک مجموعه فرهنگی مجزا می دانست
[ترجمه ترگمان]او شمال کشور را به عنوان یک نهاد فرهنگی مجزا در نظر گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

وجود (اسم)
quality, being, person, personality, essence, existence, entity, gink, individuation

تخصصی

[حسابداری] واحد تجاری
[کامپیوتر] هویت، موجودیت .
[برق و الکترونیک] نهاد
[زمین شناسی] در کارتوگرافی پدیده جهان واقعی که قابل تقسیم به پدیدههایی از همان نوع(متشابه)نیست.برای مثال یک جاده
[حقوق] واحد، مؤسسه، ماهیت، موجودیت
[ریاضیات] نهاد، شئ، واحد مستقل، جوهر، موجودیت، ذات، هستی، وجود، گوهر
[آمار] هستی

انگلیسی به انگلیسی

• being, something that exists; thing; essential nature
an entity is something that exists separately from other things and has a clear identity; a formal word.

پیشنهاد کاربران

نهاد ( برای مثال nation - state یا دولت - ملت )
. موجود. شی. چیز . هستی. وجود. موجودیت . جوهر. ذات. ماهیت
مثال:
the distinction between entity and nonentity
تمایز بین وجود و عدم
وجود
موجودیت
عضو
آدم، ماشین، داده، مغازه تجاری یا کلا هرچیزی که حی و حاضر است.
در علوم رایانه: موجودیت
هستار
تشکل
واحد تجاری
مقوله ، طبقه
وضع موجود ( در روانشناسی )
an organization or a business that has its own separate legal and financial existence
نهاد، موسسه یا شرکتی که دارای قانون خاص است.
سازمان یا کسب و کاری که موجودیت حقوقی و مالی جداگانه خود را دارد.
...
[مشاهده متن کامل]

Joly announced additional sanctions on Wednesday over human rights violations, targeting four entities and six individuals
So - called secondary U. S. sanctions, which target people and entities doing business with Iran, present another obstacle for reaping the full financial benefits of membership in a group like BRICS
Nearly 90 entities, mainly private companies, mint gold in bars
a commercial/corporate entity
a private/public entity
a small/large entity
an independent/separate/single entity

منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/entity
third party: شخص ثالث
legal entity

شخص حقوقی
an organization ( as a business or governmental unit ) that has an identity separate from those of its members
یک نهاد یا سازمانی ( به عنوان یک واحد تجاری یا دولتی ) که هویتی جدا از اعضای خود دارد
ساختار سازمانی
نهاد سازمانی
واحد جداگانه
شخصیت حسابداری
واحد اقتصادی مستقل
سازمان، ساختار، بدنه، ماهیت، ذات، کیفیت
هویت
موجودیت
entity ( رایانه و فنّاوری اطلاعات )
واژه مصوب: هَستار
تعریف: هر دستگاه یا سامانه یا سامانۀ فرعی یا واحد عملکردی مستقل
Essence
خاص، ویژه، Special
گاهی معنی اختلال هم می دهد
1.
operation
structure
system
body
unit
جسم
In sci - fi
( یک موجود - جسم خارجی )
2.
existence
being
substance
essence
esse
reality
...
[مشاهده متن کامل]

actuality
جوهره اصلی
اصل
جوهر
نهاد
سرشت
بن
ماهیت
بود
وجود و هستی

جن ، موجود غیر ارگانیک ، رویداد خارق العاده ، هر چیز خاص
● ماهیت، تمامیت
● تشکیلات
موجودیت
نهاد
Sth that exists as a complete and single unit

شخصیت ، هویت ، اخلاق ، رفتار
موجودیت، نهاد، شرکت
موجودیت، وجود
individual entity موجودیت مجزا، وجود مجزا
نهاد
شرکت
موسسه
عنصر
واحد
زبان شناسی -
نهاد= Entity
گزاره= predicate

نهاد . وجود . ذاتی
پدیده
نهاد
فرد صاحب مقام
شخص مسئول
( در جمع ) تشکیلات
شخصیت
موسسه
شرکت
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٤٠)

بپرس