discrete

/ˌdɪˈskriːt//dɪˈskriːt/

معنی: مجرد، جدا، مجزا
معانی دیگر: ناهمبسته، غیروابسته، نامتصل، (متشکل از اجزای ناهمانند و مشخص) چند ساختار، چند پارچه، گسسته

جمله های نمونه

1. society consists of a mass of discrete and distinct individuals
اجتماع عبارت است از توده ای از افراد مجزا و مشخص.

2. Social structures are not discrete objects; they overlap and interweave.
[ترجمه احمد قربانی] ساختارهای اجتماعی اشیاء مجزا نیستند. روی هم قرار می گیرند و در هم می آمیزند.
|
[ترجمه گوگل]ساختارهای اجتماعی اشیاء مجزا نیستند روی هم قرار می گیرند و در هم می آمیزند
[ترجمه ترگمان]ساختارهای اجتماعی اشیا مجزا نیستند؛ آن ها هم پوشانی دارند و هم پوشانی دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The change happens in a series of discrete steps.
[ترجمه احمد قربانی] تغییر در یک سری مراحل گسسته اتفاق می افتد.
|
[ترجمه Farry] ساختارهای اجتماعی اهداف مجزایی نیستند بلکه دارای تداخل و در هم امیخته هستند
|
[ترجمه گوگل]تغییر در یک سری مراحل گسسته اتفاق می افتد
[ترجمه ترگمان]این تغییر در یک سری از مراحل گسسته اتفاق می افتد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The picture consists of a lot of discrete spots of colour.
[ترجمه گوگل]تصویر از تعداد زیادی لکه های رنگی مجزا تشکیل شده است
[ترجمه ترگمان]تصویر شامل بسیاری از نقاط گسسته در رنگ است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. These small companies now have their own discrete identity.
[ترجمه گوگل]این شرکت های کوچک اکنون هویت گسسته خود را دارند
[ترجمه ترگمان]این شرکت های کوچک اکنون دارای هویت گسسته خودشان هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The particles themselves remain separate and discrete when it comes to being passed on to the next generation.
[ترجمه گوگل]وقتی صحبت از انتقال به نسل بعدی می‌شود، خود ذرات جدا و مجزا باقی می‌مانند
[ترجمه ترگمان]خود ذرات وقتی به نسل بعدی منتقل می شوند گسسته و گسسته باقی می مانند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. We would expect them to corner discrete specialist areas of care and charge monopoly rent for the cases they treat.
[ترجمه گوگل]ما از آنها انتظار داریم که حوزه های تخصصی مراقبتی مجزا را در نظر بگیرند و برای مواردی که درمان می کنند، اجاره انحصاری دریافت کنند
[ترجمه ترگمان]ما انتظار داریم که آن ها حوزه های تخصصی جداگانه مراقبت و اجاره را برای مواردی که درمان می کنند، بررسی کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Discrete sedimentation events are predicted each time the concentration exceeds the critical value.
[ترجمه گوگل]هر بار که غلظت از مقدار بحرانی فراتر رود، رویدادهای رسوب گسسته پیش بینی می شود
[ترجمه ترگمان]رویداده ای رسوب گسسته در هر زمانی پیش بینی می شوند که غلظت از مقدار بحرانی تجاوز می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. By focusing on discrete activities liability rules are capable of creating a potentially more pervasive field of deterrence.
[ترجمه گوگل]با تمرکز بر فعالیت‌های گسسته، قوانین مسئولیت می‌توانند زمینه بازدارندگی بالقوه فراگیرتری ایجاد کنند
[ترجمه ترگمان]با تمرکز بر فعالیت های جداگانه، قواعد مسئولیت محدود قادر به ایجاد یک زمینه فراگیر بیشتر بازدارندگی هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. And a discrete gift it is too; either an organism has a reverberant feedback system, or it doesn't.
[ترجمه گوگل]و یک هدیه گسسته نیز هست یا یک موجود زنده دارای سیستم بازخورد طنین انداز است، یا ندارد
[ترجمه ترگمان]و یک هدیه گسسته هم وجود دارد؛ یا یک ارگانیسم دارای یک سیستم بازخورد reverberant است، یا این که نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. We receive our inheritance in discrete particles.
[ترجمه گوگل]ما ارث خود را در ذرات گسسته دریافت می کنیم
[ترجمه ترگمان]ما ارث خود را در ذرات گسسته دریافت می کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Like Pro Logic, it has three discrete front channels and a separate channel for low frequencies from the subwoofer.
[ترجمه گوگل]مانند Pro Logic، سه کانال جلوی مجزا و یک کانال مجزا برای فرکانس های پایین از ساب ووفر دارد
[ترجمه ترگمان]مانند منطق پرو سه کانال جلو مجزا و یک کانال جداگانه برای فرکانس های پایین از the دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. We can privatize discrete steering functions, but not the overall process of governance.
[ترجمه گوگل]ما می‌توانیم عملکردهای گسسته هدایت را خصوصی کنیم، اما نه فرآیند کلی حکمرانی
[ترجمه ترگمان]ما می توانیم توابع فرمان مجزا را خصوصی سازی کنیم، اما نه فرآیند کلی حکمرانی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. These papers dealt with discrete groupings of glasses, which reflected specific aspects of ancient glass technology, and considered broader trends.
[ترجمه گوگل]این مقالات به گروه‌بندی‌های مجزای شیشه‌ها می‌پردازند که جنبه‌های خاصی از فناوری شیشه‌ای باستانی را منعکس می‌کنند و روندهای گسترده‌تری را در نظر می‌گیرند
[ترجمه ترگمان]این مقالات با دسته بندی های مجزا از شیشه ها سروکار داشتند که جنبه های خاصی از تکنولوژی شیشه ای قدیمی را منعکس می کردند و گرایش های وسیع تر را در نظر گرفتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مجرد (صفت)
abstract, single, immaterial, solitary, celibate, incorporeal, lone, discrete, barefooted, isolated, stripped, wifeless

جدا (صفت)
another, separate, apart, detached, discrete, segregate, several

مجزا (صفت)
separate, discrete, distinct, disjointed, divided, segregated, knockdown

تخصصی

[حسابداری] گسسته
[شیمی] مجزا، جدا از هم، گسسته
[کامپیوتر] گسسته
[برق و الکترونیک] گسسته، مجزا
[زمین شناسی] مجزا، گسسته (هوازدگی) : اصطلاحی که توسط گیلبرت ( 1898 ) برای توصیف مواد سطحی هوازده و تحکیم نیافته ای پیشنهاد شد که تشکیل سنگ پوش را می دهند . (زمین شناسی ساختمانی): به هر توده یا پیکره سنگ گویند که دارای مرز مشخص با سنگ های مجاور در فضا است . نیز ببینید : ناپیوستگی .
[صنعت] جدا، مجزا، گسسته
[ریاضیات] گسسته، حالت گسسته، جدا، ریزدانه، منقطع، چندپارچه، منفصل ناپیوسته، تُنُک، مجزا، جدا
[آمار] گسسته

انگلیسی به انگلیسی

• separate, individual, discontinuous, distinct
discrete things are separate from each other; a formal word.

پیشنهاد کاربران

discrete ( adj ) ( dɪˈskrit ) =independent of other things of the same type, e. g. The organisms can be divided into discrete categories. discretely ( adv ) , discreteness ( n )
discrete
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : discreteness
✅️ صفت ( adjective ) : discrete
✅️ قید ( adverb ) : discretely
توجه کنید با discreet اشتباه نگیرید
این یکی معنای احتیاط کاری و فروتنی "مخصوصا در سخن" میده
مستقل، مجزا.
تفکیک پذیر

تفکیک پذیر
مجزا
جداگانه
مجزا، جدا، منفرد ( مستقل و منحصر به فرد )
متفاوت
در جاهای مختلفی از یک منطقه
مستقل
چندپاره، چندتکه
از هم گسستن
واضح
قطعی
مختص به خود، مجزا
جدا از هم
مجزا
گسسته
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٨)

بپرس