dwell on

دارالترجمه ر.س.م.ی کاج

جمله های نمونه

1. I'd rather not dwell on the past.
[ترجمه محمد] من ترجیح می دهم در گذشته باقی نمانم
|
[ترجمه گوگل]ترجیح می دهم به گذشته نپردازم
[ترجمه ترگمان]ترجیح می دهم در گذشته زندگی نکنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. It does not do to dwell on dreams and forget to live. J. K. Rowling
[ترجمه ابوالفضل حیدری] نباید غرق رویاها در گذشته بشود و زندگی کردن رو فراموش کند
|
[ترجمه گوگل]درگیر رویاها و فراموش کردن زندگی کردن نیست جی کی رولینگ
[ترجمه ترگمان]زندگی در مورد رویاها و فراموش کردن زندگی انجام نمی شود جی ک رولینگ
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Sometimes his mind would dwell on the horrors he had been through.
[ترجمه گوگل]گاهی اوقات ذهنش به وحشتی که از سر گذرانده بود می اندیشید
[ترجمه ترگمان]بعضی وقت ها ذهنش به وحشتی که در آن نفوذ کرده بود زندگی می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. That is not a subject I want to dwell on.
[ترجمه گوگل]این موضوعی نیست که بخواهم به آن بپردازم
[ترجمه ترگمان]این موضوعی نیست که من می خواهم به آن فکر کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. It's morbid to dwell on cemeteries and such like.
[ترجمه گوگل]ماندن در گورستان ها و مواردی از این دست بیمارگونه است
[ترجمه ترگمان]سخت است که در قبرستان زندگی کند و از این قبیل
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Let's not dwell on your past mistakes.
[ترجمه گوگل]بیایید به اشتباهات گذشته خود فکر نکنیم
[ترجمه ترگمان]بیا درباره اشتباه ات گذشته ت فکر نکنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. She tried not to dwell on why it was that she hadn't.
[ترجمه گوگل]او سعی کرد به این موضوع فکر نکند که چرا این کار را نکرده است
[ترجمه ترگمان]سعی کرد به این موضوع فکر نکند که چرا این کار را نکرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. But I don't want to dwell on that too much.
[ترجمه گوگل]اما من نمی خواهم زیاد روی آن بمانم
[ترجمه ترگمان]اما نمی خواهم بیش از حد به آن فکر کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Ruth let her eyes dwell on the forest.
[ترجمه گوگل]روت اجازه داد چشمانش به جنگل بماند
[ترجمه ترگمان]روت چشمانش را به جنگل دوخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. One need hardly dwell on the catastrophic possibility of uttering a bantering remark only to discover it wholly inappropriate.
[ترجمه گوگل]به سختی نیاز است که در مورد امکان فاجعه بار بیان یک سخنان شوخی صحبت کنیم تا آن را کاملاً نامناسب کشف کنیم
[ترجمه ترگمان]به زحمت می توان گفت که به احتمال زیاد این جمله مسخره را فقط برای اینکه کام لا نامناسب باشد به زبان می آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. It helped her not to dwell on negatives and improved her role as a provider.
[ترجمه گوگل]این به او کمک کرد تا روی نکات منفی تمرکز نکند و نقش او را به عنوان یک تامین کننده بهبود بخشید
[ترجمه ترگمان]به او کمک کرد تا بر نکات منفی تمرکز نکند و نقش خود را به عنوان یک ارائهکننده بهبود بخشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. We need not dwell on the sexist nature of such myths.
[ترجمه گوگل]لازم نیست به ماهیت جنسیتی این گونه افسانه ها بپردازیم
[ترجمه ترگمان]ما نیاز داریم که در مورد تبعیض جنسیتی چنین افسانه بحث نکنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Dwell on the beauty of life. Watch the stars, and see yourself running with them. Marcus Aurelius
[ترجمه گوگل]در زیبایی زندگی بمانید ستاره ها را تماشا کنید و خود را در حال دویدن با آنها ببینید مارکوس اورلیوس
[ترجمه ترگمان]Dwell بر زیبایی زندگی ستاره ها را تماشا کنید و ببینید که در حال دویدن با آن ها هستید مارکوس آورلیوس
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. I do not want to dwell on it; we know it to be true.
[ترجمه گوگل]من نمی خواهم در مورد آن بمانم می دانیم که درست است
[ترجمه ترگمان]من نمی خواهم در آن زندگی کنم؛ ما می دانیم که حقیقت دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The authors dwell on the conflicts of interest arising from the commercialization of genetics and biotechnology.
[ترجمه گوگل]نویسندگان در مورد تضاد منافع ناشی از تجاری سازی ژنتیک و بیوتکنولوژی صحبت می کنند
[ترجمه ترگمان]نویسندگان بر روی تضادهای منافع حاصل از تجاری سازی ژنتیک و بیوتکنولوژی زندگی می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

به انگلیسی

• harp on, linger over an idea, keep the attention directed on; be obsessed with

پیشنهاد کاربران

he dwell on the negative aspects of his life
او مدام به جنبه های منفی زندگی اش فکر میکند ( دائما فکرش مشغول جنبه های منفی زندگی اش است )
بیش از حد وقت گذاشتن
پیله کردن به، چسبیدن به
درنگ کردن ( بر یک مطلب )

کلید کردن روی ( چیزای بد )
پرداختن به چیزی
وقت زیادی برای چیزی گذاشتن
فکرن اسیر چیزی ماندن
فکر کردن به چیزی
غرقِ چیزی شدن
دائما درگیر چیزی بودن
دائما راجع به چیزی فکر کردن
I think there is no need to dwell on the past.
گیر دادن
معنی رسمی: وقت زیادی صرف چیزی کردن ( که عمدتا ارزش هم ندارد )
معنی عامیانه: کلید کردن. گیر سه پیچ دادن.
فکر و ذکر خود را معطوف امری کردن
پرداختن به موضوعی
انگشت روی موضوعی /امری گذاشتن
کلید کردن یا قفل کردن روی چیزی
مشاهده پیشنهاد های امروز

معنی یا پیشنهاد شما