meaningful

/ˈmiːnɪŋfəl//ˈmiːnɪŋfəl/

معنی: معنی دار
معانی دیگر: پرمعنی، چم دار، چمین، هدف دار، هدفمند

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: meaningfully (adv.), meaningfulness (n.)
• : تعریف: full of meaning or significance.
مترادف: meaning, significant
متضاد: empty, hollow, idle, inane, meaningless, senseless, unmeaning
مشابه: consequential, expressive, important, pointed, pregnant, purposeful, sententious

- She gave him a meaningful glance.
[ترجمه گوگل] نگاه معناداری به او انداخت
[ترجمه ترگمان] زن نگاهی معنی دار به او انداخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- There were few meaningful comments after the lecture.
[ترجمه گوگل] پس از سخنرانی، نظرات معنادار کمی وجود داشت
[ترجمه ترگمان] بعد از سخنرانی نظرات معنی داری وجود داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- They went out together a few times but never developed a meaningful relationship.
[ترجمه گوگل] آنها چند بار با هم بیرون رفتند اما هرگز رابطه معناداری برقرار نکردند
[ترجمه ترگمان] آن ها چند بار با هم بیرون رفتند اما هرگز رابطه ای معنادار ایجاد نکردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. meaningful computer sounds still lack the ring of natural human speech
صداهای معنی دار کامپیوتر هنوز حالت صحبت طبیعی انسان را ندارند.

2. a meaningful relationship
رابطه ی پربار

3. a meaningful story
داستانی پرمعنی

4. Strive to make every day joyful and meaningful, not for others, but for myself.
[ترجمه گوگل]سعی کن هر روزت را نه برای دیگران، بلکه برای خودم شاد و پرمعنا بسازی
[ترجمه ترگمان]سعی کنید هر روز شاد و با معنی را امتحان کنید نه برای دیگران، بلکه برای خودم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Without more data we cannot make a meaningful comparison of the two systems.
[ترجمه گوگل]بدون داده‌های بیشتر، نمی‌توانیم مقایسه معناداری بین دو سیستم انجام دهیم
[ترجمه ترگمان]بدون اطلاعات بیشتر، ما نمی توانیم مقایسه معنی داری با این دو سیستم داشته باشیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Strive to make every day joyful and meaningful.
[ترجمه گوگل]سعی کنید هر روز را شاد و معنادار کنید
[ترجمه ترگمان]سعی کنید هر روز شاد و با معنی را امتحان کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. We have had meaningful negotiations and I believe we are very close to a deal.
[ترجمه گوگل]ما مذاکرات معناداری داشته ایم و معتقدم به توافق بسیار نزدیک هستیم
[ترجمه ترگمان]ما مذاکرات معنی داری داشتیم و من معتقدم که ما بسیار نزدیک به توافق هستیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. A sentence can be divided up into meaningful segments.
[ترجمه گوگل]یک جمله را می توان به بخش های معنی دار تقسیم کرد
[ترجمه ترگمان]یک جمله را می توان به بخش های معنی دار تقسیم کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He raised one eyebrow in a meaningful way.
[ترجمه گوگل]یک ابرویش را با معنی بالا انداخت
[ترجمه ترگمان]یکی از ابروهایش را به شکلی معنی دار بالا برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The couple exchanged meaningful glances but said nothing.
[ترجمه گوگل]زن و شوهر نگاه های معناداری رد و بدل کردند اما چیزی نگفتند
[ترجمه ترگمان]هر دو نگاه معنی داری رد و بدل کردند اما چیزی نمی گفتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. She seems to find it difficult to form meaningful relationships.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد که او برای ایجاد روابط معنادار مشکل است
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسد به سختی می توان روابط معنی دار را شکل داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. They want a chance to do meaningful work .
[ترجمه گوگل]آنها فرصتی برای انجام کار معنادار می خواهند
[ترجمه ترگمان]آن ها می خواهند شانس انجام کار معنی دار را داشته باشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Sam and Barbara exchanged meaningful glances.
[ترجمه گوگل]سام و باربارا نگاه های معناداری با هم رد و بدل کردند
[ترجمه ترگمان]سام و باربارا نگاه های معنی داری رد و بدل کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Children need meaningful contexts for their work in science.
[ترجمه گوگل]کودکان برای کار علمی خود به زمینه های معنادار نیاز دارند
[ترجمه ترگمان]کودکان به زمینه های معنی دار برای کار خود در علم نیاز دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. She gave me a meaningful look.
[ترجمه گوگل]نگاه معناداری به من انداخت
[ترجمه ترگمان]نگاه معنی داری به من کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. Arnold directed a meaningful look at Irma.
[ترجمه گوگل]آرنولد نگاه معناداری به ایرما داشت
[ترجمه ترگمان]آرنولد نگاه معنی داری به Irma انداخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

معنی دار (صفت)
significant, punctual, meaningful

انگلیسی به انگلیسی

• significant, full of meaning; of value, special; able to be defined (logic)
a meaningful sentence or event has a meaning that you can understand.
a meaningful look, expression, or remark is intended to express an attitude or opinion.
something that is meaningful is serious and important.

پیشنهاد کاربران

معقول
هدفمند
. e. g
?Do you like to walk on your own or with others
Well, as an extrovert, I would certainly prefer to wander aimlessly with my friends. You know, it’s a good opportunity to have a deep and ⭐meaningful conversation⭐. You know, walking with others can turn exercise into an enjoyable social occasion
...
[مشاهده متن کامل]

فصیح، رسا
مثال:
a meaningful silence
قابلِ توجه، چشمگیر، مهم، مؤثر
به این معنی که. . . .
با مسمی
پر معنا

تاثیرگذار
جدی، مهم، سودمند، معنی دار، خوب
مشکل
پر چم و خم دار
دارای ایراد و اشکال

پر مفهوم
مهمتر
ارزشمند
معنادار، با مفهوم
pregnant
معنی دار، مفید، مهم، ارزشمند
معنادار، بامعنی
کارامد
پرمعنی ، معنی دار ، هدف دار
هدف قلب bull's eye
Your own goal
خود هدف خودتی
اصل خود شمایی
متداول
مفید، سودمند
قابل فهم
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٣)

بپرس