encounter

/enˈkaʊntər//ɪnˈkaʊntə/

معنی: ملاقات، رویارویی، تصادف، برخورد، مواجهه، روبرو شدن، مواجه شدن با، رویاروی شدن، ملاقات کردن، تصادف کردن، مصادف شدن با، دست بگریبان شدن با
معانی دیگر: (اتفاقا) برخوردن به، (در نبرد یا کشمش و غیره) برخورد پیدا کردن با، مصاف دادن، رودر رو شدن، جلو (کسی) ایستادن، نبرد، رزم، رو در رویی، درگیری، (روان شناسی) وابسته به گروه رویارویی

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: encounters, encountering, encountered
(1) تعریف: to meet or come upon, esp. suddenly or by chance.
مترادف: bump into, come across, run across
مشابه: find, hit, meet

- We never expected to encounter other people up there in the wilderness.
[ترجمه گوگل] ما هرگز انتظار نداشتیم با افراد دیگری در آنجا در بیابان روبرو شویم
[ترجمه ترگمان] ما هیچ وقت انتظار نداشتیم با بقیه مردم توی طبیعت آشنا بشیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- I got to the office late this morning, and of course I encountered my boss in the elevator!
[ترجمه Keyvan] من امروز صبح دیر به اداره رسیدم ، و البته در آسانسور با رئیسم مواجه شدم
|
[ترجمه گوگل] امروز صبح دیر به دفتر رسیدم و البته در آسانسور با رئیسم روبرو شدم!
[ترجمه ترگمان] امروز صبح به دفتر رفتم و البته با رئیسم تو آسانسور برخورد کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- It's always nice to encounter someone at a party with whom you can have a real conversation.
[ترجمه گوگل] همیشه خوب است که در یک مهمانی با کسی روبرو شوید که بتوانید با او گفتگوی واقعی داشته باشید
[ترجمه ترگمان] همیشه خوبه که با کسی توی مهمونی که می تونی یه مکالمه واقعی داشته باشی، با کسی برخورد کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to meet or confront in battle or conflict.
مترادف: battle, engage, meet
مشابه: accost, affront, confront, contest, fight

- The football teams will encounter each other for the second time this weekend.
[ترجمه گوگل] تیم های فوتبال این هفته برای دومین بار به مصاف یکدیگر خواهند رفت
[ترجمه ترگمان] تیم های فوتبال برای دومین بار آخر هفته با هم روبرو خواهند شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- By the time the two armies encountered each other that fall, the invading troops were running out of food.
[ترجمه گوگل] زمانی که دو ارتش در پاییز با یکدیگر روبرو شدند، غذای نیروهای مهاجم تمام شد
[ترجمه ترگمان] زمانی که دو ارتش با هم روبرو شدند، سربازان مهاجم از غذا فرار کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to meet with, or come up against, esp. unexpectedly.
مترادف: hit
متضاد: circumvent, dodge
مشابه: brave, come across, confront, experience, face, face up to, meet, undergo

- The builders encountered some unforeseen difficulties as they got started on the project.
[ترجمه گوگل] سازندگان هنگام شروع پروژه با مشکلات پیش بینی نشده ای مواجه شدند
[ترجمه ترگمان] سازندگان به هنگام شروع پروژه با برخی مشکلات پیش بینی نشده مواجه شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- We encountered some pretty bad weather on our hiking trip.
[ترجمه bing] ما در سفر پیاده روی با آب و هوای خیلی بدی مواجه شدیم
|
[ترجمه گوگل] در سفر پیاده روی با آب و هوای بسیار بدی مواجه شدیم
[ترجمه ترگمان] ما با کمی آب و هوای بد در سفر hiking مواجه شدیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to meet, esp. in conflict or unexpectedly.
مترادف: meet
متضاد: dodge
مشابه: clash, engage
اسم ( noun )
(1) تعریف: a brief or unexpected meeting.
مترادف: brush, meeting
مشابه: appointment, engagement, rendezvous

- They were shaken by their encounter with the snake.
[ترجمه نرگس] آنها از مواجه شدن با مار ترسیده بودند.
|
[ترجمه گوگل] از برخورد با مار تکان خوردند
[ترجمه ترگمان] آن ها از برخورد آن ها با مار تکان خورده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- I had a lucky encounter with my doctor the other day at the post office, and she gave me some good advice.
[ترجمه گوگل] روز گذشته در اداره پست با دکترم برخورد خوش شانسی داشتم و او توصیه های خوبی به من کرد
[ترجمه ترگمان] روز خوشی را در اداره پست با دکترم ملاقات کردم و او به من توصیه خوبی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: a hostile or violent confrontation; conflict; battle.
مترادف: battle, clash, combat, conflict, confrontation, engagement
مشابه: collision, fight, fray, run-in, scrap, set-to, skirmish

- The bloody encounter between the two armies at the bridge lasted five days.
[ترجمه گوگل] رویارویی خونین دو ارتش در پل پنج روز به طول انجامید
[ترجمه ترگمان] این برخورد لعنتی بین دو ارتش در پل پنج روز طول کشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. encounter group
گروه رویارویی

2. encounter group therapy
درمان با گروه رویارویی

3. that encounter was a foretaste of the bitter conflicts that lay ahead
آن برخورد مقدمه ی کشمکش های تلخ آینده بود.

4. to encounter an old acqaintance on the street
در خیابان به یک آشنای سابق برخوردن

5. a random encounter
برخورد تصادفی

6. the chance encounter of two old friends in the street
برخورد تصادفی دو دوست قدیمی در خیابان

7. i will never forget my encounter with my school principal
هرگز درگیری خودم را با مدیر مدرسه فراموش نخواهم کرد.

8. james joyce believed that some of his stories' characters encounter an epiphany
جیمز جویس براین عقیده بود که برخی از شخصیت های داستان هایش به درک ناگهانی می رسند.

9. The difficulties women encounter with their doctors partly explain why so many of us are looking to alternative therapies.
[ترجمه Samaa] مشکلاتی را که زنان در مواجهه با پزشکانشان تا حدودی شرح میدهند، مشکلاتی که به خاطر آنها بسیاری از ما به درمانهای جایگزین توجه میکنیم.
|
[ترجمه یاسمن صفائی] مشکلاتی که زنان در مواجهه با پزشکان با آن رو به رو می شوند تا حدودی علت اینکه بسیاری از ما به دنبال درمانهای جایگزین هستیم را توضیح میدهد.
|
[ترجمه نرگس] مشکلاتی که زنان با دکتر های خود دارند ( مواجه میشوند ) تا حدی توضیح میدهد چرا بسیاری از ما به دنبال درمان های جایگزین میگردیم.
|
[ترجمه گوگل]مشکلاتی که زنان با پزشکان خود مواجه می شوند تا حدی توضیح می دهد که چرا بسیاری از ما به دنبال درمان های جایگزین هستیم
[ترجمه ترگمان]مشکلاتی که زنان با پزشکان خود روبرو می شوند تا حدودی علت آن را توضیح می دهند که چرا بسیاری از ما به دنبال روش های درمانی دیگر هستیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. If we can only encounter each other rather than stay with each other,then I wish we had never encountered.
[ترجمه Samaa] اگر ما به جای ماندن با یکدیگر، فقط میتوانیم با یکدیگر برخورد کنیم ، پس ای کاش ما هرگز با یکدیگر برخورد نمیکردیم.
|
[ترجمه گوگل]اگر فقط می توانیم با همدیگر روبرو شویم نه اینکه با هم بمانیم، پس ای کاش هرگز با هم برخورد نکرده بودیم
[ترجمه ترگمان]اگر ما فقط می توانیم با هم برخورد کنیم نه با هم دیگر، پس کاش هرگز با هم برخورد نکرده بودیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Love is sort of encounter. It can be neither waited nor prepared.
[ترجمه Saba🦄🌈] عشق یک برخورد ناگهانیست، نه میتوان منتظرش بود و نه آماده بود برایش
|
[ترجمه گوگل]عشق نوعی برخورد است نه می توان منتظر ماند و نه آماده کرد
[ترجمه ترگمان]عشق نوعی رویارویی است نه منتظر است و نه آماده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. if we can only encounter each other rather than stay with each other,then i wish we had never encountered .
[ترجمه گوگل]اگر به جای اینکه با هم بمانیم، فقط می توانیم با همدیگر روبرو شویم، کاش هرگز با هم برخورد نکرده بودیم
[ترجمه ترگمان]اگر ما فقط به جای ماندن با هم روبرو شویم، آرزو می کنم کاش هرگز با هم برخورد نکرده بودیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. I had a frightening encounter with a poisonous snake.
[ترجمه گوگل]برخورد ترسناکی با یک مار سمی داشتم
[ترجمه ترگمان]با یک مار سمی مواجه شدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. It was a chance encounter that led to the setting up of the new political party.
[ترجمه گوگل]این یک رویارویی تصادفی بود که منجر به تأسیس حزب سیاسی جدید شد
[ترجمه ترگمان]این یک برخورد تصادفی بود که منجر به تشکیل حزب سیاسی جدید شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. We encounter so many problems in our work.
[ترجمه گوگل]ما در کارمان با مشکلات زیادی مواجه هستیم
[ترجمه ترگمان]ما در کار خود با بسیاری از مشکلات مواجه هستیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. It was during a chance encounter with Jeferies at a concert that I first heard of his interest in the project.
[ترجمه گوگل]در جریان یک برخورد تصادفی با جفریس در یک کنسرت بود که برای اولین بار از علاقه او به این پروژه شنیدم
[ترجمه ترگمان]در طی یک تصادف با Jeferies در کنسرتی بود که اولین بار از علاقه او به پروژه شنیده بودم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ملاقات (اسم)
meeting, encounter, date

رویارویی (اسم)
encounter

تصادف (اسم)
hit, accidence, accident, chance, coincidence, incident, occasion, occurrence, accidentalism, concurrence, encounter, fortuity

برخورد (اسم)
smash, strike, reception, conflict, affection, meeting, collision, encounter, clash, incidence, confluence, conflux, greeting, tilt, osculation, contact, contiguity

مواجهه (اسم)
encounter, meeting face to face, confrontation

روبرو شدن (فعل)
cross, encounter, envisage

مواجه شدن با (فعل)
face, meet, encounter

رویاروی شدن (فعل)
face, encounter

ملاقات کردن (فعل)
meet, encounter, visit, see, have an interview

تصادف کردن (فعل)
encounter, jar, hurtle

مصادف شدن با (فعل)
meet, encounter

دست بگریبان شدن با (فعل)
encounter

انگلیسی به انگلیسی

• chance meeting
meet by chance; face, meet with (difficulties, hardship, etc.)
if you encounter someone, you meet them:a formal word.
if you encounter something, you experience it, often for the first time:a formal word.
if you encounter problems or difficulties, you experience them:a formal word.
an encounter with someone is a meeting with them, particularly one that is unexpected or significant.
you can also refer to an experience of a particular type as an encounter:a formal word.

پیشنهاد کاربران

برخورد کردن، مواجه شدن
مثال: They had a chance encounter at the caf�.
آن ها در کافه با یکدیگر مواجه شدند.
تفاوت face و encounter:
وقتی شما با مسئله ای مواجه میشین که باید باهاش درگیر شین یا یه کاری نسبت بهش انجام بدین، از face استفاده میشه اما . . .
وقتی که شما صرفا با مسئله ای برخورد میکنین ( یعنی ممکنه حرکت خاصی هم نسبت به اون مسئله انجام ندین ) اون وقت از encounter استفاده میشه.
مراوده، تعامل
The term "encounter" can also be used to refer to a sexual encounter or a casual sexual interaction, often with someone whom the person has not met before
این اصطلاح می تواند برای اشاره به یک ملاقات جنسی یا یک تعامل جنسی گاه به گاه، اغلب با کسی که شخص قبلاً او را ملاقات نکرده است، استفاده شود.
...
[مشاهده متن کامل]

After a night out at the club, they had a steamy encounter with each other in a secluded corner
She decided to explore her adventurous side and had an exciting encounter with a stranger she met online
The characters in the novel frequently engage in casual encounters as they navigate the world of modern dating
He reminisced about his wild college days, filled with memorable encounters and spontaneous connections
The couple decided to spice up their relationship by occasionally having intimate encounters with other consenting adults

منابع• https://poe.com/s/jeehsloTaZ2mtaDy2Ztj
مواجه شدن با
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : encounter
✅️ اسم ( noun ) : encounter
✅️ صفت ( adjective ) : _
✅️ قید ( adverb ) : _
ملاقات کننده ، روبرو شونده
مثال: There are many reports of encounters with aliens on the internet
تقابل
به صورت غیر منتظره و بدون برنامه با کسی روبرو شدن
to meet someone without planning to
I first encountered him when studying at Cambridge
سر و کار داشتن
encounter ( روان‏شناسی )
واژه مصوب: رویارویی
تعریف: مواجهۀ مستقیم یا درگیری احساسی یک یا چند فرد با فرد یا افراد دیگر در یک گروه
Face to face
encounter ( verb ) = come across ( verb ) = face ( verb ) = confront ( verb ) >>>>> به معناهای: رو به رو شدن ، مواجه شدن، رو در رو شدن، برخورد کردن
پرداختن به
You're always gonna encounter chinese people to speak to or to do business with : شما همیشه با چینی ها روبرو میشید تا با آنها حرف بزنید یا معامله کنید
face
برخورد یا رویارویی با ( چیزی یا شخصی )
برخورد و رویایی
Encounter
ملاقات
فعل
1. مواجه شدن، روبرو شدن
2. برخورد کردن ( با . . . )
اسم
برخورد، رویارویی

برخورد کردن، برخورد داشتن
تجربه کردن . I had never encountered such resistance before
بر خوردن ( به مشکل یا چیزی )
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٣)

بپرس