rudely

/ˈruːdli//ˈruːdli/

از روی بی تربیتی، وحشیانه، گستاخانه، جسورانه، بطور خشونت میز

جمله های نمونه

1. What was I saying, before we were so rudely interrupted?
[ترجمه Radin] چی داشتم می گفتم قبل از اینکه اینقدر گستاخانه حرف بزنیم
|
[ترجمه گوگل]قبل از اینکه اینقدر گستاخانه حرفمان را قطع کنند، چه می گفتم؟
[ترجمه ترگمان]چی داشتم می گفتم، قبل از اینکه اینقدر گستاخانه حرف بزنیم؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. 'What do you want?' she asked rudely.
[ترجمه زهرا] تو چیزی میخوای؟وحشیانه پرسید
|
[ترجمه گوگل]'چه چیزی می خواهید؟' او با بی ادبی پرسید
[ترجمه ترگمان]تو چی می خو ای؟ با گستاخی پرسید:
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. He rudely stared down my friend in the corner of the street.
[ترجمه مرتضی] با خشونت به دوست من در گوشه خیابان نگاه کرد ولی نمیدونست که بچه محل زیاد داره
|
[ترجمه گوگل]او با گستاخی به دوستم در گوشه خیابان خیره شد
[ترجمه ترگمان]با خشونت به دوست من در گوشه خیابان خیره شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. 'It's none of your business,'the young man said rudely.
[ترجمه گوگل]مرد جوان با بی ادبی گفت: "به تو ربطی ندارد "
[ترجمه ترگمان]مرد جوان با بی ادبی گفت: به تو مربوط نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He rudely rejected her kind offer of help.
[ترجمه گوگل]او با وقاحت پیشنهاد کمک او را رد کرد
[ترجمه ترگمان]با گستاخی پیشنهاد خواستگاری خود را رد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The driver shouted rudely at the cyclist and gave her a/the V-sign.
[ترجمه گوگل]راننده با بی ادبی بر سر دوچرخه سوار فریاد زد و علامت V را به او داد
[ترجمه ترگمان]راننده با بی ادبی به دوچرخه سوار داد زد و علامت V را به او داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He has never been brushed off so rudely before.
[ترجمه گوگل]قبلاً هرگز به این بی‌رحمی از او دور نشده بود
[ترجمه ترگمان]تا حالا اینقدر گستاخانه برخورد نکرده بوده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Grandma protested, but he cursed her and rudely pushed her aside.
[ترجمه گوگل]مادربزرگ اعتراض کرد، اما او به او فحش داد و با بی ادبی او را کنار زد
[ترجمه ترگمان]مادربزرگ اعتراض کرد اما او را نفرین کرد و با خشونت او را کنار زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. They brushed rudely past us.
[ترجمه گوگل]آنها با وقاحت از کنار ما گذشتند
[ترجمه ترگمان]آن ها با خشونت از کنار ما گذشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. As I was saying before I was so rudely interrupted . . .
[ترجمه گوگل]همونطور که قبلا میگفتم خیلی بی ادبانه حرفم قطع شد
[ترجمه ترگمان]همونطور که گفتم قبل از اینکه گستاخانه حرف بزنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. We were rudely awakened by the storm.
[ترجمه گوگل]طوفان بی ادبانه از خواب بیدار شدیم
[ترجمه ترگمان] با خشونت از خواب بیدار شدیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. It's surely overstepping the mark to behave so rudely to your guests.
[ترجمه گوگل]مطمئناً رفتار بی ادبانه با مهمانان خود فراتر از حد مجاز است
[ترجمه ترگمان]مسلما زیاده روی در این است که این قدر گستاخانه با مهمانان شما رفتار کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He was rudely awakened by the sound of drilling.
[ترجمه گوگل]با صدای حفاری بی ادبانه از خواب بیدار شد
[ترجمه ترگمان]با شنیدن صدای حفاری در او بیدار شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He had never been brushed off so rudely before.
[ترجمه گوگل]قبلاً هرگز اینقدر بی‌رحمانه او را از دست نداده بودند
[ترجمه ترگمان]او تا به حال چنین گستاخی نکرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• boldly, impolitely, crudely, in a discourteous manner; simply, in a primitive manner

پیشنهاد کاربران

بی ادبانه
از روی بی تربیتی وحشیانه گستاخانه
با گستاخی
با پررویی
ناگهان، به طور غیرمنتظره
in a way that is sudden, unpleasant and unexpected=oxford dictionary
یکدنده
گستاخانه

بپرس