absent

/ˈæbsənt//ˈæbsənt/

معنی: غایب، مفقود، غیرموجود
معانی دیگر: نهست، فاقد وجود، نیست، ناموجود، گیج، گنگ، بی توجه، مات، پریشان خیال

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
(1) تعریف: not in the expected or required place.
مترادف: gone
متضاد: present
مشابه: away, missing, off, out, truant

- The flu caused many employees to be absent last month.
[ترجمه مبینا] بیماری آنفلوآنزا در ماه گذشته باعث غیبت بسیاری از کارمندان شد
|
[ترجمه حسین] در ماه گذشته بیماری آنفلوانزا موجب به غیبت بسیاری از کارکنان شد
|
[ترجمه گوگل] آنفولانزا باعث شد بسیاری از کارمندان ماه گذشته غیبت کنند
[ترجمه ترگمان] این بیماری در ماه گذشته باعث غیبت بسیاری از کارمندان شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Why were you absent from school yesterday?
[ترجمه MM] برای چه دیروز در مدرسه غایب بودی؟
|
[ترجمه Sana] چرا دیروز در مدرسه غایب بودی؟
|
[ترجمه گوگل] چرا دیروز از مدرسه غیبت کردی؟
[ترجمه ترگمان] چرا دیروز از مدرسه غیبت کردین؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The old clock was now absent from its familiar place on the wall.
[ترجمه گوگل] ساعت قدیمی حالا از جای آشنایش روی دیوار غایب بود
[ترجمه ترگمان] اکنون ساعت قدیمی از جای آشنای خود روی دیوار نبود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: inattentive.
مترادف: faraway, inattentive, oblivious
متضاد: attentive
مشابه: absent-minded, absorbed, distracted, preoccupied, thoughtless, unthinking

- He looked at the professor, but his mind remained absent.
[ترجمه ابوالقاسم امینی] او به استاد نگاه کرد، اما ذهنش هم چنان پریشان بود.
|
[ترجمه Behzad] اوبه استاد نگاه کرد اما ذهنش جای دیگر بود
|
[ترجمه گوگل] به استاد نگاه کرد، اما ذهنش غایب بود
[ترجمه ترگمان] به پروفسور نگاه کرد اما ذهنش همچنان غایب بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: absents, absenting, absented
مشتقات: absently (adv.), absentness (n.)
• : تعریف: to take (oneself) away.
متضاد: present
مشابه: excuse, exempt, leave, remove, retire, withdraw

- Claiming that he was ill, he absented himself from the meeting.
[ترجمه گوگل] وی با ادعای بیماری خود از جلسه غیبت کرد
[ترجمه ترگمان] به خاطر این که بیمار بود از جلسه بیرون رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. absent her testimony, we are finished
بدون شهادت او کارمان خراب است.

2. he is absent
غایب است.

3. five students were absent and twenty were present
5 شاگرد غایب و 20 شاگرد حاضر بودند.

4. what's your alibi for being absent so often?
به چه بهانه ای این همه غیبت می کنی ؟

5. he admonished them not to be absent again
به آنها هشدار داد که دیگر غایب نشوند.

6. He that fears you present, will hate you absent.
[ترجمه MM] کسی که از حضور تو می ترسد، در غیابت از تو متنفر خواهد شد.
|
[ترجمه گوگل]کسی که از حضور شما می ترسد، از غیبت شما متنفر خواهد شد
[ترجمه ترگمان]او از تو می ترسد و از تو متنفر خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The eye is blind if the mind is absent.
[ترجمه گوگل]چشم کور است اگر عقل نباشد
[ترجمه ترگمان]چشم کور است اگر ذهن غایب باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. I was absent once or twice.
[ترجمه گوگل]یکی دوبار غیبت کردم
[ترجمه ترگمان] من یکی دو بار اینجا نبودم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Love was totally absent from his childhood.
[ترجمه گوگل]عشق از دوران کودکی او کاملاً غایب بود
[ترجمه ترگمان]عشق کاملا از دوران کودکی او غایب بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The teacher marked her down as absent.
[ترجمه گوگل]معلم او را به عنوان غایب علامت گذاری کرد
[ترجمه ترگمان] معلم اون رو به عنوان غایب علامت گذاری کرده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He is absent from the meeting.
[ترجمه گوگل]او در جلسه غایب است
[ترجمه ترگمان]او از جلسه غایب است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. You've been absent six times according to our records.
[ترجمه گوگل]طبق سوابق ما شش بار غایب بوده اید
[ترجمه ترگمان]طبق سوابق ما شش بار غایب بودی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Three witnesses gave testimony that he was absent at that time.
[ترجمه گوگل]سه شاهد شهادت دادند که او در آن زمان غایب بود
[ترجمه ترگمان]سه شاهد شهادت دادند که او در آن زمان غایب است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Local women were conspicuously absent from the meeting.
[ترجمه گوگل]زنان محلی به طور آشکار در جلسه غایب بودند
[ترجمه ترگمان]زنان محلی آشکارا از جلسه غایب بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Long absent, soon forgotten.
[ترجمه گوگل]از دل برود هر آنکه از دیده برفت
[ترجمه ترگمان]خیلی زود، خیلی زود فراموش شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. The Personnel Department keeps a record of employees absent through sickness.
[ترجمه گوگل]دپارتمان پرسنل سابقه غیبت کارمندان را در اثر بیماری نگه می دارد
[ترجمه ترگمان]اداره پرسنل سابقه کارمندان غایب از طریق بیماری را حفظ می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. He has been absent from his desk for two weeks.
[ترجمه گوگل]او دو هفته است که پشت میزش غایب بوده است
[ترجمه ترگمان]دو هفته است که از میزش بیرون نیامده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

غایب (صفت)
absent, hidden, invisible

مفقود (صفت)
absent, missing, lost

غیر موجود (صفت)
absent

تخصصی

[ریاضیات] حذف کردن

انگلیسی به انگلیسی

• stay away, withdraw oneself
not present; preoccupied, lost in thought
if someone or something is absent from a place or situation, they are not there.
if someone appears absent, they are not paying attention to what is happening because they are thinking about something else.

پیشنهاد کاربران

غایب
به صورت preposition ( حرف اضافه ) هم استفاده میشه. در این صورت به معنای در غیاب، بدون است. هم معنی without :
Absent any objections, the plan will proceed.
در فکر فرو رفته، متفکر
absent oneself ( from )
غایب شدن از، غیبت کردن از، از حضورِ در . . . امتناع ورزیدن
مفقود، غیرموجود، ناپیدا، گم، پریشان خیال، غایب
( الهیات )
غیب
عدم وجود خارجی چیزی
دوربودن
✅ ناپدید شدن
غایب
1 ) to be absent without leave
غایب بودن بدون ( داشتن ) اجازه رسمی
2 ) In May the officer went absent without leave
3 ) soldiers who go absent without leave
عدم وجود چیزی
some of my friends are absent
بعضی از دوستانم غایب هستند 🆙
ناپیدا، پنهان، غایب، گم، مختفی، مخفی، ناآشکار، ناپدید، نامرئی، نامشهود، نهان، نهفته
Not there away
پریشان حال
اپاست
ap�st
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٥)

بپرس