focused

/ˈfoʊkəs//ˈfəʊkəs/

نقطه تقاطع، کانون، کانون عدسی، فاصله کانونی، قطب، مرکز، مترکز کردن، بکانون آوردن، میزان کردن کانون، مرکز توجه، متمرکز کردن توجه

جمله های نمونه

1. he focused his eyes on the page
او چشمان خود را بر صفحه دوخت.

2. the magnifying glass focused the light on the paper
ذره بین نور را روی کاغذ متمرکز کرد.

3. The pith of his speech was focused on the importance of education.
[ترجمه گوگل]محور سخنان وی بر اهمیت آموزش متمرکز بود
[ترجمه ترگمان]عمق کلام او بر اهمیت آموزش و پرورش متمرکز بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The study was criticized for being too narrowly focused.
[ترجمه گوگل]این مطالعه به دلیل تمرکز بسیار محدود مورد انتقاد قرار گرفت
[ترجمه ترگمان]این مطالعه به دلیل تمرکز بیش از حد مورد انتقاد قرار گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He focused his mind on his lessons.
[ترجمه گوگل]ذهنش را روی درس هایش متمرکز کرد
[ترجمه ترگمان]او ذهنش را روی درس های خود متمرکز کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The discussion focused on topical issues in medicine.
[ترجمه گوگل]بحث بر روی موضوعات مهم در پزشکی متمرکز شد
[ترجمه ترگمان]این بحث بر مسائل موضوعی در پزشکی متمرکز بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The discussion focused on three main problems.
[ترجمه گوگل]بحث بر روی سه مشکل اصلی متمرکز شد
[ترجمه ترگمان]این بحث بر سه مشکل اصلی متمرکز بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He focused his binoculars on the building in the distance.
[ترجمه گوگل]دوربین دوچشمی اش را روی ساختمان دوردست متمرکز کرد
[ترجمه ترگمان]او دوربینش را روی ساختمان گذاشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He focused his blue eyes on her.
[ترجمه گوگل]چشمان آبی اش را روی او متمرکز کرد
[ترجمه ترگمان]او چشمان آبی رنگش را روی او متمرکز کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He found the binoculars and focused them on the boat.
[ترجمه گوگل]دوربین دوچشمی را پیدا کرد و روی قایق متمرکز کرد
[ترجمه ترگمان]دوربین را پیدا کرد و روی قایق متمرکز کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. It's as if all eyes are focused on me.
[ترجمه حسین کتابدار] انگار / مثل این که همه به من زُل زده اند.
|
[ترجمه گوگل]انگار همه نگاه ها روی من است
[ترجمه ترگمان]انگار همه چشم ها روی من متمرکز شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. I quickly focused the camera on the children.
[ترجمه گوگل]سریع دوربین را روی بچه ها متمرکز کردم
[ترجمه ترگمان]من به سرعت دوربین را روی بچه ها متمرکز کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Business managers are focused on increasing their personal wealth by any available means.
[ترجمه گوگل]مدیران کسب و کار بر افزایش ثروت شخصی خود با هر وسیله موجود متمرکز هستند
[ترجمه ترگمان]مدیران کسب وکار بر افزایش ثروت شخصی خود با هر وسیله موجود تمرکز دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The company has gradually focused on its current areas of specialization.
[ترجمه گوگل]این شرکت به تدریج بر حوزه های تخصصی فعلی خود متمرکز شده است
[ترجمه ترگمان]این شرکت به تدریج بر حوزه های فعلی تخصص خود تمرکز کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Piaget's research focused on children's thought processes .
[ترجمه گوگل]تحقیقات پیاژه بر فرآیندهای فکری کودکان متمرکز بود
[ترجمه ترگمان]تحقیق Piaget بر روی فرآیندهای فکری کودکان متمرکز بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

تخصصی

[ریاضیات] تمرکز یافته

انگلیسی به انگلیسی

• brought to a focus; brought into focus, made clear; centered, concentrating (i.e. on a task)

پیشنهاد کاربران

پسوند محور
task - focused تکلیف محور
پیگیر نسبت به چیزی
I see, you recently are not focused on your job
می بینم که اخیرا حواست جمع نیست روی کارت.
با محوریتِ - متمرکز بر
حواس جمع
نقل از هزاره:
حساب شده، دقیق، روشن، واضح
کانونی شده، هم گرا شده، متمرکز شده
تأکید کردن برروی چیزی
متمرکز شده ( بر روی کانون ) ( بر روی یک نقطه )
A focused beam
داشتن یک هدف مشخص و اینکه بدونی چی میخوایی انجام بدی
متمرکز، مورد تمرکز قرار گرفتن
be focused on = متوجه چیزی بودن، بر حول چیزی بودن، بر محور چیزی گشتن/چرخیدن/دور زدن، پیرامون چیزی گردیدن
Discussion of each city network is focused on these tables
گفتگو پیرامون هر یک از شبکه های شهری بر حول این جداول می چرخد، گفتگو پیرامون هر یک از شبکه های شهری بر محور این جداول است
have a lot of attenion on s. th
تمرکز - تمرکز داشتن روی چیزی
با تمرکز. دارای تمرکز
( Focused ( adjective
متمرکز
مشخص
متمرکز شده است
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٨)

بپرس