empathy

/ˈempəθi//ˈempəθi/

معنی: تلقین، یکدلی، انتقال فکر
معانی دیگر: همدلی، هم احساسی، احساس یگانگی (با همدردی: sympathy مقایسه شود)، هیپوتیزم و روانشناسی انتقال فکر

بررسی کلمه

اسم ( noun )
مشتقات: empathetic (adj.), empathic (adj.), empathically (adv.)
(1) تعریف: identification with or sharing of another's feelings, situation, or attitudes.

- The play didn't interest him as he could not feel empathy with characters having such great wealth and high social status.
[ترجمه ندا] این نمایش مورد علاقه او نبودزیرا نمیتوانست با شخصیتهایی که دارای ثروت زیاد و موقعیت اجتماعی بالایی بودند, احساس همدردی کند
|
[ترجمه بابک نیک] نمایش، مورد توجه وی قرار نگرفت، چرا که وی نمی توانست با شخصیت های که دارای چنان ثروت و موقعیت اجتماعی بالایی بودند، احساس همدلی کند.
|
[ترجمه گوگل] این نمایشنامه به او علاقه ای نداشت زیرا نمی توانست با شخصیت هایی که چنین ثروت و موقعیت اجتماعی بالایی داشتند احساس همدردی کند
[ترجمه ترگمان] این نمایش به او علاقه مند نبود، زیرا نمی توانست حس همدردی با شخصیت های داشتن چنین ثروت بزرگ و وضعیت اجتماعی بالا را احساس کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: the attribution of one's personal feelings or attitudes to an external object.

جمله های نمونه

1. the empathy existing between him and all the bereaved people in the village
همدلی موجود بین او و همه ی داغدیدگان دهکده

2. The nurse should try to develop empathy between herself and the patient.
[ترجمه گوگل]پرستار باید سعی کند بین خود و بیمار همدلی ایجاد کند
[ترجمه ترگمان]پرستار باید سعی کند همدلی را بین خود و بیمار ایجاد کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. I felt real empathy for my mother and what she had been through.
[ترجمه حسین] واقعا دلم برای مادرم و گذشته ای که پشت سر گذاشته بود سوخت.
|
[ترجمه گوگل]من برای مادرم و آنچه که او پشت سر گذاشته بود احساس همدلی واقعی کردم
[ترجمه ترگمان]دلم برای مادرم و بلایی که به سرش آمده بود احساس همدردی می کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Empathy for the criminal's childhood misery does not imply exoneration of the crimes he committed as an adult.
[ترجمه گوگل]همدلی با بدبختی دوران کودکی جنایتکار به معنای تبرئه جنایاتی نیست که او در بزرگسالی مرتکب شده است
[ترجمه ترگمان]همدلی مربوط به فقر دوران کودکی به exoneration از جرایمی که او به عنوان بزرگ سال مرتکب شده است، دلالت ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. There is a strange empathy between the old lady and her grandson.
[ترجمه گوگل]همدلی عجیبی بین پیرزن و نوه اش وجود دارد
[ترجمه ترگمان]یک همدردی عجیب بین این خانم و نوه اش وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. It is important to develop the empathy between dogs and their handlers.
[ترجمه گوگل]ایجاد همدلی بین سگ ها و نگهبانان آنها مهم است
[ترجمه ترگمان]مهم است که همدلی بین سگ ها و handlers را گسترش دهید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. She had great empathy with people.
[ترجمه گوگل]او با مردم همدلی زیادی داشت
[ترجمه ترگمان]او همدلی زیادی با مردم داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. She had a deep empathy with animals.
[ترجمه گوگل]او با حیوانات همدلی عمیقی داشت
[ترجمه ترگمان]او همدردی عمیقی با حیوانات داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. That's why Empathy created the first skincare range specially for women over forty.
[ترجمه گوگل]به همین دلیل است که Empathy اولین طیف مراقبت از پوست را مخصوص زنان بالای چهل سال ایجاد کرد
[ترجمه ترگمان]به همین دلیل است که همدلی، اولین محافظت از پوست را برای زنان بالای چهل سال ایجاد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. I felt a very real empathy for it.
[ترجمه گوگل]من یک همدلی بسیار واقعی برای آن احساس کردم
[ترجمه ترگمان]همدردی بسیار واقعی را نسبت به آن حس کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. And, of course, empathy creates a closeness between you and your child.
[ترجمه گوگل]و البته همدلی باعث ایجاد صمیمیت بین شما و فرزندتان می شود
[ترجمه ترگمان]و البته همدلی یک نزدیکی بین شما و فرزندتان ایجاد می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Demonstrate your empathy and understanding of your children's problems.
[ترجمه گوگل]همدلی و درک خود را از مشکلات فرزندانتان نشان دهید
[ترجمه ترگمان]همدلی و درک شما از مشکلات کودکان را نشان دهید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. They could combine their compassion and empathy with being helpful.
[ترجمه گوگل]آنها می توانند شفقت و همدلی خود را با مفید بودن ترکیب کنند
[ترجمه ترگمان]آن ها می توانند دلسوزی و همدردی خود را با مفید بودن ترکیب کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. This helps to develop empathy - the ability to see things from the other's point of view in addition to one's own.
[ترجمه گوگل]این به توسعه همدلی کمک می کند - توانایی دیدن چیزها از دیدگاه دیگری علاوه بر دیدگاه خود
[ترجمه ترگمان]این کار به ایجاد همدلی کمک می کند - توانایی دیدن چیزها از نقطه نظر دیگر به علاوه خود فرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تلقین (اسم)
suggestion, dictation, empathy

یکدلی (اسم)
empathy, unanimity

انتقال فکر (اسم)
empathy

تخصصی

[سینما] تشریک احساس

انگلیسی به انگلیسی

• entering into the feelings of another, sympathy, vicarious emotion, understanding
empathy is the ability to share another person's feelings as if they were your own; a formal word.

پیشنهاد کاربران

( در ادبیات ) همذات پنداری، همسان پنداری، همسان پنداری سازی
پذیرش
✅ توضیح و تفسیر انگلیسی: understanding of another's thoughts
[پزشکی] همدلی: درک احساسات دیگران
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : empathize
✅️ اسم ( noun ) : empathy
✅️ صفت ( adjective ) : empathetic / empathic
✅️ قید ( adverb ) : empathetically / empathically
تجربه کردن نیابتی احساسات و عواطف دیگری
معرفت
empathy ( روان‏شناسی )
واژه مصوب: همدلی
تعریف: درک حالات هیجانی شخص دیگر با مشاهدۀ وضع و حال هیجانی او
همدردی
همدلی , هم حسی
# She had great empathy with people
# Empathy for other people's situations
# She had a deep empathy with animals
درک متقابل
هم حسی
همدلی
the ability to understand other people’s feelings and problems
بیشتر جاها معنی درک و فهم و شعور رو میرسونه.
یعنی خود را جای طرف مقابل بگذاری با چشم گوش دیگران ببینید بشنوید همدلی هم دردی با دیگران
یکدلی ( طوری که شخص دوم این تجربه تلخ راقبلا داشته است )
دلسوزی
همزاد پنداری
خود را بجای دیگری قرار دادن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٠)

بپرس