unemployed

/ˌənemˌplɔɪd//ˌʌnɪmˈploɪd/

معنی: بی مصرف، بی کار، بکار بیفتاده
معانی دیگر: عاطل

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
(1) تعریف: not currently employed; jobless.
مترادف: jobless
متضاد: employed, engaged
مشابه: dismissed, fired, idle, sacked, unoccupied

(2) تعریف: not being used; idle, as resources or facilities.
مترادف: idle, inoperative, unused
متضاد: employed
مشابه: disused, unoccupied
اسم ( noun )
• : تعریف: collectively, those currently out of work (prec. by the).
مترادف: jobless

جمله های نمونه

1. unemployed workers walked the streets
کارگران بیکار در خیابان ها پرسه می زدند.

2. his is currently unemployed
او فعلا بیکار است.

3. presently he is unemployed
فعلا بیکار است.

4. the army of the unemployed
گروه عظیم بیکاران

5. the number of the unemployed has increased
شمار بیکاران زیاد شده است.

6. at the moment i am unemployed
فعلا بیکارم

7. the aggregate number of the unemployed
جمع تعداد بیکاران

8. they are setting up a special fund to help the unemployed
دارند صندوق ویژه ای برای کمک به بیکاران ایجاد می کنند.

9. How long have you been unemployed?
[ترجمه گوگل]چند وقته بیکار هستی؟
[ترجمه ترگمان]چند وقته که بیکاری؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. A new training scheme to help the long-term unemployed is expected.
[ترجمه گوگل]یک طرح آموزشی جدید برای کمک به بیکاران طولانی مدت انتظار می رود
[ترجمه ترگمان]انتظار می رود یک برنامه آموزشی جدید برای کمک به بیکاران بلند مدت پیش بینی شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. This workshop helps young unemployed people in Grimsby.
[ترجمه گوگل]این کارگاه به جوانان بیکار در گریمزبی کمک می کند
[ترجمه ترگمان]این کارگاه به جوانان بی کار در Grimsby کمک می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Unemployed workers have a thin time.
[ترجمه گوگل]کارگران بیکار فرصت کمی دارند
[ترجمه ترگمان]کارگران بی کار زمان حساسی دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. One solution is to retrain the long-term unemployed.
[ترجمه گوگل]یک راه حل، آموزش مجدد بیکاران طولانی مدت است
[ترجمه ترگمان]یک راه حل این است که بیکاران بلند مدت را از بین ببرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. If you are unemployed you can claim social security.
[ترجمه گوگل]اگر بیکار هستید می توانید درخواست تامین اجتماعی کنید
[ترجمه ترگمان]اگر بی کار هستید می توانید ادعای امنیت اجتماعی بکنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Being unemployed entitles you to free medical treatment.
[ترجمه گوگل]بیکار بودن به شما حق درمان رایگان پزشکی را می دهد
[ترجمه ترگمان]بی کار بودن به شما این امکان را می دهد که درمان پزشکی را رها کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. I've got loads of friends who're unemployed.
[ترجمه گوگل]من دوستان زیادی دارم که بیکار هستند
[ترجمه ترگمان]کلی دوست دارم که بی کار هستن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

بی مصرف (صفت)
useless, sodden, bootless, otiose, unemployed

بی کار (صفت)
idle, unemployed, briefless, workless, vacant

بکار بیفتاده (صفت)
unemployed

انگلیسی به انگلیسی

• jobless; persons not employed
not employed, out of work, jobless; not currently being used
someone who is unemployed wants to work but cannot get a job.
people who want to work but cannot get a job are often referred to as the unemployed.

پیشنهاد کاربران

between jobs
غیرشاغل، بی شغل
بیکار ⬅️⬅️⬅️ یعنی کسی که قبلاً در دفتری یا هر کجایی کار می کرده و الان بیکار است .
ولی برای کسی که کلا بیکار است و اصلا مشغول به کاری تا به الان نشده از کلمه ( jobless ) استفاده می کنند.
Without a job
بدون شغل
فاقد سابقه ی کاری. بی کار . بدون تجربه ی کار.
( شغل ) بیکار
Unemployed person without education
فرد بیکار و فاقد شغل تحصیلات

بپرس