treat

/ˈtriːt//triːt/

معنی: چیز لذت بخش، رفتار کردن، مربوط بودن به، مهمان کردن، سالم کردن، درمان کردن، تلقی کردن، مورد عمل قرار دادن، بحث کردن، درمان شدن
معانی دیگر: عمل کردن، (با کسی) تا کردن، (معمولا با: with یا for) مذاکره کردن، معامله کردن، (معمولا با: of - به ویژه نگارش یا سخنرانی) پرداختن به، گرفتن، درباره ی چیزی بودن، (در رستوران و غیره) خرج (دیگری یا دیگران را) دادن، (به ویژه شیمی) افزودن، (چیزی را به چیز دیگر) اضافه کردن، زدن، عمل آوردن، پردازیدن، تصفیه (یا پرداخت یا هر عمل فنی لازم را) کردن، (پزشکی) تیمار کردن، پرستاری کردن، مداوا کردن، (در رستوران) خوراک (که پول آن را دیگری داده است)، مهمانی، دعوت، لذت، حظ، کیف، فیض، بندهش، (با: -self) برای خود خریدن، (با خرید) دل از عزا درآوردن، فرض کردن، بحک کردن، سروکارداشتن با، خوراک رایگان

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: treats, treating, treated
(1) تعریف: to behave toward (a person or animal) in a particular way.
مترادف: relate to
مشابه: deal with, handle

- The prisoners were treated cruelly.
[ترجمه مریم] با زندانیان بی رحمانه رفتار شد.
|
[ترجمه پریا] با زندانیان بی رحمانه رفتار کردند
|
[ترجمه ایلیا] با اسرا با زندانیان ظالمانه رفتار شدـ
|
[ترجمه گوگل] با زندانیان ظالمانه رفتار شد
[ترجمه ترگمان] اسیران بی رحمانه رفتار می کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Stop treating me like a child!
[ترجمه رها] با من بچه گونه رفتار نکن
|
[ترجمه نسترن] یعنی من بچه نیستم پس مثل بچه ها با من رفتار نکن
|
[ترجمه فرید] مثل بچه ها با من رفتار نکن
|
[ترجمه ایلیا] بچه گانه رفتار کردن با من رو تمومش کن!
|
[ترجمه bright] بسه دیگه! مثل یه بچه با من رفتار نکن
|
[ترجمه بهراد] دیگر با من مثل یک کودک رفتار نکن !
|
[ترجمه گوگل] دیگر با من مثل یک بچه رفتار نکن!
[ترجمه ترگمان] ! اینقدر با من مثل یه بچه رفتار نکن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- You should treat the kitten more gently.
[ترجمه ده خورخه دوسنتوس] باید با بچه گربه ها آروم تر رفتار کنی
|
[ترجمه فاطمه احمدی] تو باید با بچه گربه ها خیلی مهربان تر رفتار کنی
|
[ترجمه نیابش] تو باید با بچه گربه ها با مهربانی بیشتری رفتار کنی
|
[ترجمه گوگل] شما باید با بچه گربه آرام تر رفتار کنید
[ترجمه ترگمان] باید با بچه گربه بیشتر رفتار کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to deal with, manage, or consider in a particular way.
مترادف: deal with, handle
مشابه: cope with, deal, manage, process, represent

- In these cases, the law treats everyone the same.
[ترجمه گوگل] در این موارد، قانون با همه یکسان رفتار می کند
[ترجمه ترگمان] در این گونه موارد، قانون با همه یک سان رفتار می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- We will treat this information as top secret.
[ترجمه kevin] این اطلاعات جاشون امنه
|
[ترجمه فرید] ما این اطلاعات را فوق محرمانه در نظر خواهیم گرفت.
|
[ترجمه تیمور بهرامی] درخواست را بی اهمیت میدانست
|
[ترجمه گوگل] ما این اطلاعات را کاملا محرمانه تلقی خواهیم کرد
[ترجمه ترگمان] ما با این اطلاعات به عنوان راز برتر رفتار خواهیم کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He treated her request as trivial.
[ترجمه mahdi sadeghi] او درخواست او را جزیی و بی اهمیت در نظر گرفت.
|
[ترجمه گوگل] او درخواست او را بی اهمیت تلقی کرد
[ترجمه ترگمان] او به تقاضای او به اندازه ناچیز عمل می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to discuss in speech or writing.
مترادف: address, discuss
مشابه: analyze, consider, deal with, examine, touch

- Issues related to conservation will be treated in the next chapter.
[ترجمه تیمور بهرامی] موضوعات مربوط به حفاظت ( محیط زیست ) در فصل بعد بررسی خواهند شد
|
[ترجمه Mrjn] مورد بحث قرار خواهند گرفت هم درسته
|
[ترجمه گوگل] مسائل مربوط به حفاظت در فصل بعدی بررسی خواهد شد
[ترجمه ترگمان] موضوعات مربوط به حفاظت در فصل بعد مورد درمان قرار خواهند گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: to relieve or cure (a disease or illness).
مترادف: cure, heal, relieve, remedy
مشابه: attend, doctor, medicate, minister, nurse, patch

- Doctors treated the disease with penicillin.
[ترجمه گوگل] پزشکان این بیماری را با پنی سیلین درمان کردند
[ترجمه ترگمان] پزشکان این بیماری را با پنی سیلین درمان کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(5) تعریف: to give medical attention to.
مترادف: doctor, nurse
مشابه: diagnose, medicate, take care of

- The doctor treats twenty patients a day.
[ترجمه Mrjn] پزشک روزانه به بیست بیمار رسیدگی می کند .
|
[ترجمه گوگل] دکتر روزانه بیست بیمار را مداوا می کند
[ترجمه ترگمان] پزشک روزانه بیست بیمار را درمان می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(6) تعریف: to offer (food, drink, or entertainment) to at one's own expense.
مشابه: dine, entertain

- She offered to treat us to lunch.
[ترجمه گوگل] او به ما پیشنهاد داد که ناهار را پذیرایی کند
[ترجمه ترگمان] او پیشنهاد کرد که با ما ناهار بخورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(7) تعریف: to act upon in order to achieve a desired result.
مشابه: dose

- He treated the wood with varnish.
[ترجمه فرید] او با استفاده از روغن جلا چوب را براق نمود.
|
[ترجمه گوگل] او چوب را با لاک درمان کرد
[ترجمه ترگمان] با varnish چوب را درمان کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The water is treated with chlorine.
[ترجمه میلاد] آب با کلر فرآوری می شود
|
[ترجمه فرید] آب با کلر تصفیه می شود.
|
[ترجمه گوگل] آب با کلر تصفیه می شود
[ترجمه ترگمان] آب با کلرین درمان می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
(1) تعریف: to deal with a subject, topic, or theme in speech or writing (often fol. by of).
مترادف: deal
مشابه: consider, speak

- It's an essay that treats of politics.
[ترجمه گوگل] این مقاله ای است که به سیاست می پردازد
[ترجمه ترگمان] این مقاله ای است که درباره سیاست صحبت می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to take responsibility for the cost of providing food, drink, or entertainment to another.
مترادف: buy, pay
مشابه: entertain

- You don't have to pay; the boss is treating.
[ترجمه فرید] شما نمیخواد پرداخت کنید رئیس حساب میکنه
|
[ترجمه گوگل] شما مجبور نیستید پرداخت کنید رئیس در حال درمان است
[ترجمه ترگمان] تو مجبور نیستی پول بدی، رئیس داره درمانش می کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
مشتقات: treatable (adj.)
(1) تعریف: the act of taking responsibility for the cost of providing food, drink, or entertainment to another.

- He told us that the ice cream was his treat.
[ترجمه خورخه دوسانتولوس] او به ما گفت که بستنی به حساب او بوده.
|
[ترجمه گوگل] او به ما گفت که بستنی برای او بود
[ترجمه ترگمان] اون به ما گفت بستنی مال اون بوده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: anything regarded as a source of pleasure.
مترادف: delicacy, goody
مشابه: indulgence, luxury, morsel, pleasure, present

- Chocolate is his favorite treat.
[ترجمه گوگل] شکلات غذای مورد علاقه اوست
[ترجمه ترگمان] شکلات درمان مورد علاقه اوست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. treat them well
با آنها خوش رفتاری کن (خوب رفتار کن).

2. treat with honor
تجلیل کردن،مورد احترام قرار دادن،گرامی داشتن

3. to treat a substance with sulfuric acid
به ماده ای اسید سولفوریک زدن

4. to treat a wound
زخم را مداوا کردن

5. to treat friends and strangers with equity
با دوست و غریبه یکسان رفتار کردن (تبعیض قایل نشدن)

6. we must treat animals with humanity
بایستی نسبت به حیوانات مروت داشته باشیم.

7. a father must treat all his children alike
پدر باید با همه ی فرزندانش یکسان رفتار کند.

8. you must not treat this matter lightly
نباید این قضیه را سرسری بگیری.

9. it is monstrous to treat women like that
آنچنان رفتار نسبت به زنان وحشیانه است.

10. he invited us to a treat at shamshiry
او ما را (برای خوراک) به شمشیری دعوت کرد.

11. it is not easy to treat with him
معامله با او کار آسانی نیست.

12. my sons david and john treat all kinds of patients
پسرهایم دیوید و جان انواع بیماران را درمان می کنند.

13. the prime minister was to treat for peace
قرار بود نخست وزیر درباره ی صلح مذاکره کند.

14. seeing her after ten years was quite a treat
دیدن او پس از ده سال فیض بزرگی بود.

15. New ways to treat arthritis may provide an alternative to painkillers.
[ترجمه گوگل]راه های جدید برای درمان آرتریت ممکن است جایگزینی برای مسکن ها باشد
[ترجمه ترگمان]روش های جدید برای درمان ورم مفاصل ممکن است جایگزین مصرف مسکن شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. How do we treat the life, the life how we treat.
[ترجمه گوگل]چگونه با زندگی رفتار می کنیم، زندگی چگونه رفتار می کنیم
[ترجمه ترگمان]ما چگونه با زندگی، زندگی و نحوه برخورد ما رفتار می کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. It was lawful for the doctors to treat her in whatever way they considered was in her best interests.
[ترجمه گوگل]برای پزشکان حلال بود که با او به هر نحوی که به نفع او است رفتار کنند
[ترجمه ترگمان]برای دکترها قانونی بود که با او به هر طریقی که در نظر داشت، رفتار کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. Don't treat me badly just because you had a bad day.
[ترجمه Sarii] با من بد رفتار نکنید فقط به خاطر اینکه روز بدی داشته اید
|
[ترجمه فرشاد] دلیلی ندارد که به خاطر اینکه روز بدی را سپری کرده اید، با من بد رفتاری کنید!
|
[ترجمه گوگل]فقط بخاطر اینکه روز بدی داشتی با من بد رفتار نکن
[ترجمه ترگمان]بد جوری با من رفتار نکن، فقط چون روز بدی داشتی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. I shall treat that suggestion with the contempt it deserves.
[ترجمه گوگل]من با آن پیشنهاد با تحقیر شایسته برخورد خواهم کرد
[ترجمه ترگمان]من این پیشنهاد را با تحقیری که شایسته آن است انجام خواهم داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

20. They treat their children very badly.
[ترجمه الينا رسولي] آنها با کودکان خود بسیار بد رفتار می کنند
|
[ترجمه گوگل]آنها با فرزندان خود بسیار بد رفتار می کنند
[ترجمه ترگمان]آن ها با بچه های خود خیلی بد رفتار می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

21. She was cooking fish as a treat.
[ترجمه no one] او ( مونث ) از پختن ماهی به عنوان یک درمان استفاده می کرد
|
[ترجمه فریدون] او در حال پختن ماهی به عنوان غذا بود.
|
[ترجمه گوگل]او در حال پختن ماهی به عنوان غذا بود
[ترجمه ترگمان]او در حال پختن ماهی به عنوان یک درمان بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

22. No one knew how to treat this dreaded disease.
[ترجمه no one] هیچ کس نمیدانست چگونه این بیماری مخوف را درمان کند
|
[ترجمه فرید] هیچ کس نمی دانست چگونه این بیماری هولناک را درمان کند.
|
[ترجمه گوگل]هیچ کس نمی دانست چگونه این بیماری هولناک را درمان کند
[ترجمه ترگمان]هیچ کس نمی دانست چگونه این مرض وحشتناک را درمان کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

23. We are going to treat you like a king today.
[ترجمه گوگل]ما امروز با شما مثل یک پادشاه رفتار می کنیم
[ترجمه ترگمان]امروز با شما مثل یک پادشاه رفتار می کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

24. It was barbarous to treat prisoners in that manner.
[ترجمه فرید] رفتار با زندانیان به این شکل، وحشیانه بود.
|
[ترجمه گوگل]رفتار با زندانیان به این شکل وحشیانه بود
[ترجمه ترگمان]با این رفتار زندانی ها خیلی وحشیانه بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

25. The doctor was able to treat the disease although he could not put his finger on the exact cause.
[ترجمه فربد] دکتر توانست بیماری را درمان کند اگرچه نتوانست علت دقیق آنرا بیان کند.
|
[ترجمه گوگل]دکتر توانست بیماری را درمان کند اگرچه نتوانست انگشت خود را روی علت دقیق آن بگذارد
[ترجمه ترگمان]دکتر می توانست بیماری را درمان کند، هرچند که نمی توانست انگشتش را به علت درست نگه دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

26. Children are taught to treat their parents and teachers with deference?
[ترجمه فرید] ایا به کودکان آموزش داده می شود که با والدین و معلمان خود محترمانه رفتار کنند؟
|
[ترجمه گوگل]به کودکان آموزش داده می شود که با والدین و معلمان خود با احترام رفتار کنند؟
[ترجمه ترگمان]به کودکان آموزش داده می شود که با احترام به والدین و معلمان خود رفتار کنند؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

چیز لذت بخش (اسم)
treat

رفتار کردن (فعل)
demean, act, behave, treat, handle

مربوط بودن به (فعل)
treat, concern, allude, pertain to

مهمان کردن (فعل)
treat, invite, banquet, guest

سالم کردن (فعل)
treat, cure

درمان کردن (فعل)
treat, remedy

تلقی کردن (فعل)
treat

مورد عمل قرار دادن (فعل)
treat

بحث کردن (فعل)
treat, tussle

درمان شدن (فعل)
treat

تخصصی

[مهندسی گاز] مورد عمل قرار دادن، رفتارکردن، تصفیه کردن
[نساجی] عمل کردن
[ریاضیات] رفتار کردن، بحث کردن، مربوط بودن به، بررسی کردن، مورد بررسی قرار دادن، تفسیر کردن، تعبیر کردن

انگلیسی به انگلیسی

• delight; refreshment or entertainment given to its recipient without cost; the bearing of the cost of a treat
relate to, deal with; process; care for a patient; give a treat; pay for, pick up the check (e.g.: "let's take a break, i will treat you for lunch")
if you treat someone or something in a particular way, you behave towards them or deal with them in that way.
when a doctor treats a patient or an illness, he or she tries to make the patient well again.
if something such as wood or cloth is treated, a special substance is put on it to protect it or give it special properties.
if you treat yourself, you buy or arrange something special which you will enjoy. if you treat someone else, you buy or arrange something special which they will enjoy.
if you give someone a treat, you buy or arrange something special for them which they will enjoy.

پیشنهاد کاربران

VERB
محافظت کردن ( با استفاده از ماده یا فرآیند شیمیایی ) - نگه داری کردن - ( ماده ای ) زدن
⭐to treat something ( with something )
از چیزی ( با چیزی ) محافظت/نگه داری کردن
e. g.
After completion of the test the CONTRACTOR shall be responsible for, if possible, the
...
[مشاهده متن کامل]

immediate reinstatement of the valve into the line, or, if not, he shall suitably treat with
preservative, blank off and place the valve in a clean, dry storage area.

Night's trear
تنقلات شب
رفتار کردن، برخورد کردن، سروکار داشتن، مواجه شدن ارتباط داشتن
treat: رفتار کردن با
Treat
تهدید. باعث تنش ونگرانی. دلشوره. پریشان حالی
There are five threats of digitalization that strike fear in the
hearts of many people.
پنج تهدید دیجیتالی شدن وجود دارد که ترس را قلب بسیاری ازمردم در جامعه ایجاد می کند
یه چیز شیرین مثل بیسکوئیت و . . .
نگه داشتن ( راز )
تصفیه کردن
در متون حقوقی=معامله
خوراکی که خوشمزه هستند و خیلی سالم نیستند
خوراکی که در غیر از وعده های اصلی مصرف میشه و معمولا شیرینه مثل کیک یا کوکی و. . .
در روانشناسی رفتارگرایی= تشویقی
درمان کردن، درمان شدن
رفتار کردن
Treat
:Treat Collocations:
give someone a treat
یه حال اساسی به کسی دادن
با یه چیز خوشحال کننده کسی رو سورپرایز کردن
موهبت و هدیه ی مسرور کننده ای به کسی دادن
treat sb/oneself to sth
...
[مشاهده متن کامل]

کسی رو به صرف چیزی مهمان کردن
به خود یا کسی هدیه کردن، با چیزی به کسی حال دادن
هزینه کسی رو برای چیزی حساب کردن به عنوان یه چیز مرامی
my treat! مهمون من، من حساب می کنم
trick or treat!
کلک و شیطنت یا هدیه و جایزه, جادوت کنم یا هدیه رو میدی با زبون خوش؟!
مراسمی هالووینی که در اون کودکان لباس مبدل میپوشند و خونه به خونه میرن و میگن هدیه ی مارو بدین یا جادوتون ( شیطنت ) می کنیم.
treat everything as some kind of joke
همه چیو به مسخره و شوخی گرفتن
!treat yourself
خوش بگذرون، یه حالی به خودت بده، یه دلی از عذا دربیار
از خودتون پذیرایی کنین
به خودت برس
work a treat
عالی عمل کردن، به خوبی جواب دادن، به خوبی کار کردن
"This new drill works a treat on hard metals. "
look a treat
عالی یا جذاب و دلپذیر به نظر رسیدن
"I must say, Sara, your garden looks a treat. "

تشویقی
Encourage your dog to good behavior with some treats
یعنی درمان شود
گاهی به عنوان تنقلات یا خوراکی هم معنی میده
رفتار کردن . پذیرایی
خوراکی
غذای حیوانات
treat = چیز لذت بخش / رفتار کردن / مربوط بودن به / مهمان کردن / سالم کردن / درمان کردن
صرف کردن
وقف کردن
a special food that tastes good, especially one that you do not eat very often
Ex:
The cafe serves an assortment of gourmet treats.
1 - پرداختن 2 - پردازش کردن ( با توجه به متن معانی متفاوت میشود )
در متون حقوقی ( law text ) به معنی معامله است
Noun
چیز لذت بخش - خوراکی لذت بخش
مثال:
1 ) Why do you think so many people like ice cream?
I think many people like ice cream because it is a sweet and refreshing treat that can be enjoyed in many different flavors.
...
[مشاهده متن کامل]

2 ) Did you like ice cream when you were younger?
Yes, I loved ice cream when I was younger and would often eat it as a special treat during the summer.
Verb
- مهمان کردن
- در رستوران و غیره خرج دیگری یا دیگران را دادن
مثال:
What do you often do when you go to see a relative?
Honestly I rarely see them, so if I have the chance to spend time with them, I 🔶treat them in a good restaurant🔶 and I let them choose whatever they want to eat. I love all of them so I want to make sure that I can give them nothing but the best

علاوه بر معالجه و مداوا کردن، و علاوه بر رفتار کردن
به معانی زیر نیز هست:
مهمان کردن، کیف و حال دادن، سور دادن ، سور غیر منتظره و تفریحی، سور و شیرینی، برنامه ی لذت بخش تفریحی
It, s my treat . . مهمون من باش
Don , t treat me like this با من اینجوری رفتار نکن
Treatment و treat معنی معالجه و درمان ام میده
همه ی معانی به عنوان فعل:
1. رفتار کردن
2. برخورد کردن
3. درمان کردن
4. مهمان کردن
5. تصفیه کردن/اصلاح کردن
try to make a sick person well again
بسیار خوشمزه
Treat oneself
یه چیز خوب یا یه کار خوب واسه ی خودت انجام بده که حالت خوب بشه مثلا خرید کردن
دامپزشکی و علوم دامی
تشویقی ( جایزه سگ و گربه )
[کامپیوتر و IT] پردازش، مثل virtually treat the display ( پردازش مجازی نمایشگر )
Behave یا همون رفتار کردن خودمون هستش
غذای جایزه
غذایی که جدای غذای اصلی به حیوانات میدن جهت تشویق
بررسی کردن، در نظر گرفتن
در روایات سنتی کهنِ ایران، ثریتَه نخستین پزشک بود که با گیاهان دارویی به درمان بیماری های فراوان پرداخت. از اینجاست که نام او در ریخت Treat به چم �درمان کردن� وارد زبان انگلیسی شد.
غذا ، در بعضی از عبارات ، مانند bake a treat
رفتار کردن، درمان کردن
عیش , سور
رفتار کردن مثلا
When you are being nice but the person treats you rudely
یعنی وقتی میخوای خوب باشی ولی یکی بی ادبانه باهات رفتار میکنه
( با خرید ) دل از عزا درآوردن
Every so often I treat myself to a meal in an expensive restaurant.
جایزه
لذت بردن
وقتی معنای مهمان کردن را دارد باید به صورت to treat بیاید.
noun : something special that you give someone or do for them because you know they will enjoy it
= شیرینی
e. g. , Steven took his son to a cricket match as a birthday treat.
استیو بعنوان شیرینی تولد، پسرشو برد مسابقه کریکت.
اردو ( معنی اسمی )
رفتار کردن ؛ درمان کردن ؛ مهمان کردن ؛ سطح چیزی را پرداخت کردن ( مثلا با رزین ) ؛ تجربه لذت بخش
# You should treat her more gently
# The doctor treats ten patients a day
# She offered to treat us to lunch
...
[مشاهده متن کامل]

# He treated the wood with resin
# As a special treat, I'll take you to my favourite restaurant

درمان
The doctor is treating his arm.
تصفیه کردن آب از فاضلاب ها و غیره.
I'll treat you
از تو مراقبت خواهم کرد
به بیمار رسیدن
مطرح کردن ( چیزی که در ذهن دارید )
در نظر گرفتن ( ( gre
treat . . . as . . .
با . . . به عنوان . . . رفتار کردن
مراقبت کردن
Noun:
source of pleasure
pleasure
delight
thrill
joy
amusement
diversion
surprise
entertainment

چیز خوشمزه و خوراکی
تهدید
It s your treat this time
در رستوران برای اینکه بگیم نوبت شما هست حساب کنید
خوشی ، حال
بی خطر کردن
اتفاق غیر منتظره و لذت بخش
پاداش - جایزه
بعضی وقتا به معنی درمان کردن است = cure و بعضی وقتا به معنی رفتار کردن است = be have
هدیه ، موهبت ، مایه ی لذت:
My parents took me to the theatre as a treat for my birthday
treat به معنای مهمان کردن
مثال:
I don't have enough money
من پول کافی برای این ندارم
*That's okay my *treat
اشکال نداره *مهمان* من.
تلقی کردن
رفتار کردن
درمان کردن
پرداختن
رساله
deed
behave
exploit
مهمان کردن
اصلاح کردن
Use medicine methods to cure an illness
کادوی ویژه
برخورد کردن با
something special.
with out meaning Eng
در فراوری مواد معدنی
اصلاح کردن

برخورد کردن، مواجه شدن
در نظر گرفتن * قلمداد کردن
مراقبت یا محافظت کردن
دعوت کردن

به نظم درآوردن

معامله
عیدی
مثال:
a Christmas treat
لحاظ کردن
Treat در معنای فعل یعنی " رفتار کردن" یا " درمان کردن"، اما همین فعل خود اسم نیز می باشد، سوای treatment که اسم همین فعل است و به معنای درمان یا رفتار
پس:
فعل:
● درمان کردن
● رفتار کردن

...
[مشاهده متن کامل]

اسم:
●کار خوشایند یا باحال ( برای دیگران یا دیگران برای شما )
● غذای معرکه ( که اولین بار تست میکنید )

حساب کدن
درمان
در نظر گرفتن، پنداشتن
( نساجی ) پخت
رفتار کردن
درمان کردن ( verb )
the doctor is treating him for cancer

یعنی درمان کردن
استفاده - رسیدگی
برنامه ی تفریحی
تربیت کردن
به عمل آمدن. بزرگ کردن. پرورش دادن مثلا درthese cows have been treated by grassیعنی این گاوها با یونجه پرورش یافته اند ( به عمل آمده اند )
Treat=gift, present
همونطور سینِنیم اش مشخصه معنی هدیه میده ( چیزی که به دیگران میدهیم که باعث خوشحالی شون میشه )
Treat sth as تلقی کردن، قلمداد کردن، فرض کردن، گرفتن
treat یعنی رفتار کردن
بعنوان فعل یعنی رفتار کردن
بعنوان اسم یعنی بک چیز لذت بخش
It's a treat
یعنی حال میدهد
treat به معنا مهمان کردن است
به طور مثال
ltś my treat
یعنی
I want to pay for it

کسی را مهمان خود کردن
در نظر گرفتن
مدّ نظر قرار دادن
در نظر گرفتن
کالای جالب خرید شده بدون برنامه ریزی قبلی
نوعی تعارف کردن یا مهمان کردن کسی برای خرید
غذای حیوان خانگی
to regard, consider, and handle in a certain way
to act or behave in a specified manner toward
to discuss settlement
negotiate
to engage in negotiations, as to reach a settlement or agree on terms
to deal with a subject or topic in writing or speech - often used with of
برخورد کردن
مهربان رفتار کردن. گفتگو با لحنی دوستانه
( زباله های جامد ) پالایش کردن، ( فاضلاب ) تصفیه کردن، ( پسماند ) پردازش کردن
درمان کردن، معالجه کردن
درحقوق به معنی معاهده
در حقوق به معنی معامله
حال دادن، حال
مهمان _در جمله next time it s my treat یعنی دفعه بعد مهمان من
محسوب شدن

مورد بررسی قرار دادن
چیز جالب ( noun )
برای خود چیزی گرفتن . مهمان کردن. چیز لذت بخش
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢٤)

بپرس