organization

/ˌɔːrɡənəˈzeɪʃn̩//ˌɔːɡənaɪˈzeɪʃn̩/

معنی: تشکیلات، سازمان، تشکیل
معانی دیگر: سازماندهی، ساماندهی، سازمندی، ساختار، ساختمان، (نادر) رجوع شود به: organism

بررسی کلمه

اسم ( noun )
مشتقات: organizational (adj.), organizationally (adv.)
(1) تعریف: the act or process of organizing.
مترادف: arrangement, ordering, structuring
مشابه: alignment, assembly, classification, constitution, coordination, disposal, disposition, marshaling, method, network, structure, tabulation

(2) تعریف: the state of being organized.
مشابه: composition, form, method, neatness, order, pattern, shape, structure, system, tidiness

- My calendar shows the organization of my daily schedule.
[ترجمه ایلیا] سازمان دادن به چیزی
|
[ترجمه گوگل] تقویم من سازماندهی برنامه روزانه من را نشان می دهد
[ترجمه ترگمان] تقویم من سازمان برنامه روزانه من را نشان می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: a body of persons acting together for some purpose.
مترادف: association, society
مشابه: agency, alliance, club, company, corporation, fellowship, fraternity, group, guild, league, machine, order, outfit, sorority, team, union

- She volunteers for an organization that promotes adult literacy.
[ترجمه گوگل] او برای سازمانی داوطلب می شود که سوادآموزی بزرگسالان را ترویج می کند
[ترجمه ترگمان] او داوطلب سازمانی است که سواد بزرگسالان را ترویج می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The Red Cross is one of the world's most respected organizations.
[ترجمه گوگل] صلیب سرخ یکی از معتبرترین سازمان های جهان است
[ترجمه ترگمان] صلیب سرخ یکی از معتبرترین سازمان های جهان است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. an organization that is involved in the country's defense program
سازمانی که دست اندر کار برنامه ی دفاعی کشور است

2. plan organization
سازمان برنامه

3. the organization and retrieval of information
سازماندهی و بازیابی اطلاعات

4. the organization of the army took ten years
سازماندهی ارتش ده سال طول کشید.

5. this organization is governmental but autonomous
این سازمان دولتی،ولی خودمختار است.

6. this organization will be superseded by two others
این سازمان جای خود را به دو سازمان دیگر خواهد داد.

7. administrative organization
سازمان اداری

8. a fraternal organization
سازمان اخوت

9. a live organization
یک سازمان پر فعالیت

10. a philanthropic organization
یک سازمان نیکوکاری

11. a private organization
یک سازمان خصوصی

12. an underground organization
یک سازمان مخفی

13. the social welfare organization
سازمان رفاه اجتماعی

14. interpol is an intergovernmental organization
((اینترپول)) یک سازمان چند دولتی است.

15. to smash up an organization
سازمانی را درهم پاشاندن

16. the administrative head of the organization
رئیس امور اداری سازمان

17. there are spies within the organization
در درون سازمان جاسوس وجود دارد.

18. he is the brains in this organization
او عقل کل این سازمان است.

19. the devolution of duties in an organization
تفویض مسئولیت ها در یک سازمان

20. the human brain has a complex organization
مغز انسان ساختمان پیچیده ای دارد.

21. to pledge money to a charitable organization
به موسسه ی خیریه قول پول دادن

22. we noticed the dissimilarity between this organization and the others
ما متوجه فرق بین این سازمان و سازمان های دیگر شدیم.

23. he is antipathetic to the aims of our organization
او نسبت به آرمان های سازمان ما خصومت می ورزد.

24. hassan is no more than a cipher in this organization
در این سازمان حسن کاملا صفر است (کم اهمیت است).

25. She is developing the commercial side of the organization.
[ترجمه گوگل]او در حال توسعه جنبه تجاری سازمان است
[ترجمه ترگمان]او در حال توسعه بخش تجاری سازمان است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

26. The organization is ever vigilant for threats to the habitats of birds.
[ترجمه گوگل]این سازمان همواره مراقب تهدیدات زیستگاه پرندگان است
[ترجمه ترگمان]این سازمان در حال حاضر نسبت به تهدیدهای پرندگان هوشیار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

27. The organization has expressed its exasperation with the government.
[ترجمه گوگل]این سازمان خشم خود را از دولت ابراز کرده است
[ترجمه ترگمان]این سازمان خشم خود را از دولت ابراز کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

28. She undertook the organization of the whole scheme.
[ترجمه گوگل]او سازماندهی کل طرح را بر عهده گرفت
[ترجمه ترگمان]او سازمان کل برنامه را به عهده گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

29. The organization depended heavily on voluntary help.
[ترجمه گوگل]سازمان به شدت به کمک های داوطلبانه وابسته بود
[ترجمه ترگمان]سازمان به شدت متکی به کمک داوطلبانه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

30. Poor organization was certainly a contributory factor to the crisis.
[ترجمه گوگل]سازماندهی ضعیف مطمئناً یک عامل مؤثر در بحران بود
[ترجمه ترگمان]سازمان ضعیف قطعا یک عامل موثر در این بحران بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تشکیلات (اسم)
formation, brigade, organization

سازمان (اسم)
conformation, structure, infrastructure, formation, establishment, organization, regime

تشکیل (اسم)
formation, foundation, establishment, organization, constitution

تخصصی

[حسابداری] سازمان
[برق و الکترونیک] سازمان
[فوتبال] سازمان-تشکیلات
[صنعت] سازمان، تشکیلات، سازماندهی
[ریاضیات] تشکیلات، مؤسسه، سازماندهی، سازمان
[آب و خاک] سازمان

انگلیسی به انگلیسی

• arrangement; state of being organized; organized body; association, union (also organisation)
an organization is a group of people who do something together regularly in an organized way. businesses and clubs are organizations.
the organization of a system is the way in which its different parts are related and how they work together.
the organization of an activity or public event involves making all the arrangements for it.

پیشنهاد کاربران

سازمان
مثال: She works for a non - profit organization.
او برای یک سازمان غیرانتفاعی کار می کند.
*آموزش زبانهای انگلیسی، ترکی استانبولی و اسپانیایی
نظام مندی
سازمندی
سازمان مندی
انسجام
ساختار
مثلاً: ساختار مقاله
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : organize
✅️ اسم ( noun ) : organization / organizer
✅️ صفت ( adjective ) : organized / organizational
✅️ قید ( adverb ) : organizationally
تنظیمات
تنظیم کردن یک برنامه کامپیوتری
شخصی سازی تنظیمات یک برنامه کامپیوتری
سازمان/ تشکیلات
نظام؛ سیستم، دستگاه
ساختار
سازوکار
1 - نهاد 2 - شرکت 3 - موسسه 4 - بنیاد
به معنای روشمند هم میتونه باشه
اندامهای حسی [در فلسفه]
اگه کلمه فعل ( verb ) باشه به معنی سازمان دهی کردن هستش ^^
A man who has extensive information about his organization
سر و سامان دادن
نهاد
آرایش
She's the most powerful person in the organization
او قدرتمندترین فرد در سازمان است
💷💷
تشکّل، سازوبرگ
سازمان
سازماندهی
تاسیسات
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢١)

بپرس