weighing


معنی: توزین

جمله های نمونه

1. weighing the pros and cons of an issue
سبک و سنگین کردن جنبه های مثبت و منفی چیزی

2. weighing machine
باسکول،ترازو

3. experts are weighing the importance of this event
کارشناسان دارند اهمیت این رویداد را بررسی می کنند.

4. the old rifle was weighing on his shoulder
تفنگ قدیمی روی شانه اش سنگینی می کرد.

5. Yesterday a satellite weighing 15 tonnes was successfully placed in orbit.
[ترجمه MASSjAAM] دیروز یک ماهواره با وزن 15 تن به طور موفقیت آمیز در مدار قرار گرفت.
|
[ترجمه گوگل]دیروز ماهواره ای به وزن 15 تن با موفقیت در مدار قرار گرفت
[ترجمه ترگمان]روز گذشته یک ماهواره به وزن ۱۵ تن با موفقیت در مدار قرار گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The bell is massive, weighing over 40 tons.
[ترجمه گوگل]این ناقوس عظیم است و بیش از 40 تن وزن دارد
[ترجمه ترگمان]این ناقوس عظیم است و بیش از ۴۰ تن وزن دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The responsibilities of the job are weighing her down.
[ترجمه فربد مفاخر] مسئولیتهای این شغل، دارد برایش سنگین تمام میشود
|
[ترجمه گوگل]مسئولیت های شغلی او را سنگین می کند
[ترجمه ترگمان]مسئولیت های شغلی او را سبک و سنگین می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. I'm sure there's something weighing on his mind .
[ترجمه گوگل]مطمئنم چیزی در ذهنش سنگینی می کند
[ترجمه ترگمان]مطمئنم چیزی در ذهنش سنگینی می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. It was obvious that she was cautiously weighing me up.
[ترجمه گوگل]معلوم بود که او با احتیاط مرا وزن می کند
[ترجمه ترگمان]واضح بود که او با احتیاط مرا برانداز می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Something was weighing on her mind.
[ترجمه گوگل]چیزی ذهنش را سنگین می کرد
[ترجمه ترگمان]چیزی در ذهنش سنگینی می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He gave evidence to the court(sentence dictionary), weighing each word as he spoke.
[ترجمه گوگل]او به دادگاه (فرهنگ لغت جملات) شهادت داد و هر کلمه را در حین صحبت سنجید
[ترجمه ترگمان]او به دادگاه (فرهنگ لغت زندان)مدرک داد و هر کلمه را در حین حرف زدن وزن کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Danny was born prematurely, weighing only 3lb 3oz.
[ترجمه گوگل]دنی نارس به دنیا آمد و تنها 3 پوند و 3 اونس وزن داشت
[ترجمه ترگمان]دنی پیش از موعد به دنیا آمد و تنها ۳ پوند وزن داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. I'm weighing up my options before I decide to apply for the job.
[ترجمه گوگل]قبل از اینکه تصمیم بگیرم برای این کار درخواست بدهم، گزینه هایم را می سنجیم
[ترجمه ترگمان]قبل از اینکه تصمیم بگیرم برای این کار درخواست استخدام کنم، m را سبک سنگین می کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He is weighing the possibility of filing criminal charges against the doctor.
[ترجمه گوگل]او در حال بررسی احتمال تشکیل پرونده کیفری علیه پزشک است
[ترجمه ترگمان]او در حال بررسی امکان پر کردن اتهامات جنایی علیه دکتر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The baby was born three months early weighing only 3 lb 5oz.
[ترجمه گوگل]این نوزاد سه ماه زودتر به دنیا آمد و تنها 3 پوند 5 اونس وزن داشت
[ترجمه ترگمان]نوزاد سه ماه زودتر به دنیا آمد و فقط ۳ پوند وزن داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

توزین (اسم)
weigh-in, weighing

تخصصی

[نساجی] سنگین کردن ابریشم - وزن دادن ابریشم - باردادن ابریشم

انگلیسی به انگلیسی

• determining weight

پیشنهاد کاربران

سنگینی کردن. وزن کردن
وزن سنجی،
وزن کشی
ارزیابی کردن، وزن کردن
وزن کردن، توزین
سنجیدن
سنجش، سنجش اهمیت، اهمیت سنجی
سبک و سنگین کردن - سنجیدن

بپرس