dense

/ˈdens//dens/

معنی: سفت، متراکم، محکم، انبوه، احمق، غلیظ، پر پشت، چگال، خنگ، متکاثف
معانی دیگر: (آبگونه ها) غلیظ، مایه دار، همفشرده، کندذهن، خرفت، دیرفهم، کودن

جمله های نمونه

1. dense fog made driving difficult
مه غلیظ رانندگی را دشوار می کرد.

2. dense forests interposed a great barrier ahead of us
جنگل های انبوه مانع بزرگی را جلو ما ایجاد کردند.

3. a dense crowd
جمعیت متراکم (همفشرده)

4. a dense forest
جنگل انبوه

5. a dense mass of smoke
توده ی فشرده ای از دود

6. a dense smoke or liquid
دود یا مایع غلیظ

7. a dense substance
ماده ی چگال

8. the dense perplexity of vines
در هم پیچیدگی و انبوهی تاک ها

9. creatures living in the dense bush
موجوداتی که در جنگل انبوه زندگی می کنند

10. tarzan slogged his way through the dense forest
تارزان با زحمت از میان جنگل انبوه راهی برای خود باز کرد.

11. the fugitives hacked their way through the dense forest
فراریان راه خود را از میان جنگل انبوه باز کردند.

12. A narrow track wound steeply up through dense forest.
[ترجمه گوگل]مسیر باریکی که به شدت از میان جنگل انبوه پیچید
[ترجمه ترگمان]یک جاده باریک و باریک با شیبی تند به میان جنگل انبوه منتهی می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Dense fog is covering roads in the north and visibility is very poor.
[ترجمه گوگل]مه غلیظ جاده های شمال را پوشانده و دید بسیار ضعیف است
[ترجمه ترگمان]مه غلیظ، راه ها را در شمال پوشش می دهد و دید بسیار ضعیف است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The sun dispelled the dense fog.
[ترجمه گوگل]خورشید مه غلیظ را از بین برد
[ترجمه ترگمان]خورشید مه غلیظ را از میان می برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. He led us on,into a dense forest.
[ترجمه گوگل]او ما را به داخل یک جنگل انبوه هدایت کرد
[ترجمه ترگمان]او ما را به سمت جنگل انبوه هدایت کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. The path was completely covered by the dense foliage.
[ترجمه گوگل]مسیر کاملاً توسط شاخ و برگ های انبوه پوشانده شده بود
[ترجمه ترگمان]جاده کام لا از میان برگ های انبوه پوشیده شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. Thick/Heavy/Dense fog has made driving conditions dangerous.
[ترجمه گوگل]مه غلیظ / سنگین / غلیظ شرایط رانندگی را خطرناک کرده است
[ترجمه ترگمان]مه غلیظ \/ غلیظ شده شرایط رانندگی را خطرناک کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. He had a dense, ponderous style.
[ترجمه گوگل]او سبکی متراکم و پرمعنا داشت
[ترجمه ترگمان]سبک dense و سنگینی داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. Parts of the forest are still dense and inaccessible.
[ترجمه گوگل]بخش‌هایی از جنگل هنوز متراکم و غیرقابل دسترس است
[ترجمه ترگمان]بخش هایی از جنگل هنوز متراکم و غیرقابل دسترس هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

20. Dense / thick fog is affecting roads in the north and visibility is poor.
[ترجمه گوگل]مه غلیظ / غلیظ جاده ها را در شمال تحت تاثیر قرار داده و دید ضعیف است
[ترجمه ترگمان]مه غلیظ و غلیظ بر جاده ها در شمال تاثیر می گذارد و دید ضعیف است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

سفت (صفت)
firm, able-bodied, stiff, horny, hard, rigid, fast, solid, dense, tough, tight, tenacious, thick, ironclad, stark, burly, brawny, beefy, chopping, tense, taut, wiry, hard-boiled, muscle-bound

متراکم (صفت)
heaped, accumulated, aggregate, dense, compact, compressed, condensed, stagnant

محکم (صفت)
stable, firm, solid, dense, compact, compressed, adamantine, tough, strict, sturdy, strong, tight, tenacious, steel, secure, stout, frozen, substantial, buff, steady, well-set, meaty, pukka, pucka, two-handed

انبوه (صفت)
gross, luxuriant, aggregate, dense, thick, bushy, voluminous, collective, rank, multitudinous, thick-set, floccose

احمق (صفت)
dotty, senseless, silly, dense, cockscomb, foolish, dull, batty, stupid, frivolous, dopey, thickheaded, inane, fatuous, cockeyed, unmeaning, daffy, daft, fat-headed, feeble-minded, gawky, loony, spooney, spoony

غلیظ (صفت)
coarse, rude, dense, compact, thick, bombastic, grandiloquent, inspissated

پر پشت (صفت)
dense, rich, thick, bushy, lush, exuberant, thick-set, steady

چگال (صفت)
dense

خنگ (صفت)
dense, drunk, stupid, white, drunken

متکاثف (صفت)
dense

تخصصی

[عمران و معماری] متراکم - چگال - بهمفشرده - غلیظ
[مهندسی گاز] غلیظ، متراکم، انبوه
[زمین شناسی] چگال ،غلیظ،متراکم ،انبوه ،احمق ،خنگ
[نساجی] غلیظ
[ریاضیات] چگال
[پلیمر] چگال

انگلیسی به انگلیسی

• compact, close; (slang) stupid, slow
something that is dense contains a lot of things or people in a small area.
dense fog or smoke is thick and difficult to see through.
a dense substance is very heavy.
if you say that someone is dense, you mean they are stupid and take a long time to understand things; an informal use.

پیشنهاد کاربران

تراکم
مثال: The forest was so dense that sunlight barely reached the ground.
جنگل به گونه ای تراکم داشت که نور خورشید به سختی به زمین می رسید.
برای کتاب دیرهضم و ثقیل
متراکم، انبوه
DENSE یک صفت است و هرگز اسم نیست. DENSITY اسمشه.
۱. متراکم
۲. شلوغ و پر جمعیت
۳. احمق، کندذهن و دیر فهم ( منسوب به فرد )
۴. سخت فهم ( یک مطلب، کتاب، مقاله، نوشته که میخونی ولی به زور میفهمیش )
...
[مشاهده متن کامل]

۵. ضخیم ( یک جسم که نمیشه پشتش رو دید )
۶. چگال ( جسمی که چگال باشه از بقیه اجسام با سایر و اندازه ی یکسان که معمولاً دور و برش هستند سنگین تره )
?Are you sense : احمقی؟

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : density
✅️ صفت ( adjective ) : dense
✅️ قید ( adverb ) : densely
احمق
Stupid
چگال
Don't be dense
احمق نباش
متراکم. انبوه. خنگ
تیل ( همون غلیظ عربی )
سخت فهم
در مورد توصیف موهای سر انسان به معنی "کدر"
"فاقد درخشندگی"
"موهای مُرده "
"موهای پرپشت و درهم برهم"

✔️ متراکم، انبوه، پرپشت
👈🏿 One of the most memorable experiences I had with a group of people was a hiking trip to a nearby mountain range. The group consisted of myself and a few friends who were all avid hikers and nature enthusiasts
...
[مشاهده متن کامل]

The hike took place in a beautiful mountain range, about an hour’s drive from our city. We started the hike early in the morning, and the trail led us through ⭐dense forests⭐, rolling hills, and rocky outcrops. We stopped at various points along the way to take in the stunning views, catch our breath, and share snacks and water
✔️غلیظ
[Bad Weather]
[Collocation]
a dense fog rolls in

Dense=انبوه ، متراکم.
مثال:Dense fog=مه متراکم ، مه انبوه.
گاهی معنی خفیف هم میده
لایه هایی در شبکه های عصبی. لایه های متراکم و متصل به هم
مقاوم در برابر فهمیدن
غلیظ، متراکم، انبوه
فشرده
حجیم
سخت/دشوار
( نوشته ای یا سخنرانی ) غامض
غلیظ - شلوغ - متراکم
متراکم
کلفت سفت ضخیم
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٤)

بپرس