glad

/ˈɡlæd//ɡlæd/

معنی: خوشحال، مسرور، شاد، خرسند، خوشنود، محظوظ، خوش وقت، خشنود
معانی دیگر: مشعوف، شادی آور، پرسرور، مسرت بخش، خوشایند، سعید، میمون، بسیار مایل، حاکی از شادی، درخشان و شادی بخش، زیبا، دلپسند، (قدیمی) شادطینت، خوش خلق، (قدیمی) شاد کردن یا شدن، رجوع شود به: gladiolus، خوشرو

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
حالات: gladder, gladdest
مشتقات: gladly (adv.), gladness (n.)
(1) تعریف: happy or delighted, often with a sense of relief or fulfilled hope; pleased.
مترادف: delighted, gratified, happy, pleased
متضاد: sad, sick, sorry
مشابه: cheerful, contented, elated, gleeful, joyful, thrilled, tickled

- We were all so glad that she was able to come home from the hospital today.
[ترجمه حسنا] ما خیلی خوشحالیم که اون امروز توانست از بیمارستان به خانه بیاد
|
[ترجمه احمد قربانی] همه ما خیلی خوشحال بودیم که او امروز توانست از بیمارستان به خانه برگردد.
|
[ترجمه گوگل] همه ما خیلی خوشحال بودیم که او امروز توانست از بیمارستان به خانه برگردد
[ترجمه ترگمان] ما خیلی خوشحالیم که اون تونست امروز از بیمارستان بیاد خونه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- I'm so glad to see you! I really need your help!
[ترجمه zahra] خوب شد که دیدمت! من واقعا به کمکت نیاز دارم!
|
[ترجمه پریا] من خیلی خوشحالم که شما رو بتونم ببینم من واقعا به کمک شما نیاز دارم
|
[ترجمه گوگل] من خیلی خوشحالم که شما را می بینم! من واقعا به کمک شما نیاز دارم!
[ترجمه ترگمان] از دیدنت خیلی خوشحالم! ! من واقعا به کمکت احتیاج دارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He was glad about his raise, but he had hoped it would be more.
[ترجمه گوگل] او از ارتقای خود خوشحال بود، اما امیدوار بود که بیشتر شود
[ترجمه ترگمان] او از بزرگ شدن او خوشحال بود، اما امیدوار بود که بیشتر شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: forthcoming; willing.
مترادف: ready, willing
متضاد: reluctant
مشابه: desirous, disposed, eager, forthcoming, game, happy, inclined, pleased

- Don't worry! I'm glad to help.
[ترجمه گوگل] نگران نباش! من خوشحالم که کمک می کنم
[ترجمه ترگمان] نگران نباش! خوشحالم که کمکت می کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: causing or being the occasion for happiness.
مترادف: delightful, happy
مشابه: cheerful, jolly, jovial, joyful, joyous, merry, pleasing, wonderful

- The wedding was a glad event for both families.
[ترجمه گوگل] عروسی برای هر دو خانواده یک رویداد خوشحال کننده بود
[ترجمه ترگمان] عروسی برای هر دو خانواده اتفاق جالبی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The day I met you was a glad day.
[ترجمه گوگل] روزی که با شما آشنا شدم روز خوشحالی بود
[ترجمه ترگمان] روزی که با تو آشنا شدم، روز خوبی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. a glad shout
فریادی شادی آمیز

2. a glad spring sunrise
پگاه شادی بخش بهاری

3. the glad tidings of his birth
خبر شعف انگیز تولد او

4. i am glad to cooperate
با کمال میل همکاری می کنم.

5. i am glad to meet you
از ملاقات شما خوشحالم.

6. i was indeed glad to see you
واقعا از دیدن تو خوشحال شدم.

7. i would be glad to answer
با کمال میل جواب می دهم (خواهم داد).

8. to publish the glad tidings of peace
خبر خوشحال کننده ی صلح را به آگاهی همگان رساندن

9. we were ever so glad to meet her!
از ملاقات او بسیار مسرور شدیم !

10. our children and ourselves will be glad to see you
فرزندان و خودمان از دیدن شما خوشنود خواهیم شد.

11. The smell of the sea air makes you glad to be alive!
[ترجمه گوگل]بوی هوای دریا شما را از زنده بودن خوشحال می کند!
[ترجمه ترگمان]بوی هوای دریا تو را خوشحال می کند که زنده باشی!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. I'm glad to meet you. --So am I.
[ترجمه گوگل]از آشنایی با شما خوشحالم --من هم همینطور
[ترجمه ترگمان]از دیدنت خوشحالم منم همینطور
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. I am wondering if anyone would be glad to dine out with me?
[ترجمه گوگل]می خواهم بدانم آیا کسی خوشحال است که با من غذا بخورد؟
[ترجمه ترگمان]نمی دانم آیا کسی خوشحال می شود که با من ناهار بخورد؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. 'He doesn't need the pills any more. ' 'I'm glad about that. '
[ترجمه گوگل]او دیگر به قرص ها نیاز ندارد "" از این بابت خوشحالم '
[ترجمه ترگمان]دیگر به قرص احتیاج ندارد از این بابت خوشحالم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. His wife has left him but he is glad to be quit of her.
[ترجمه گوگل]همسرش او را ترک کرده است اما او خوشحال است که او را ترک کرده است
[ترجمه ترگمان]زنش او را ترک کرده، اما از رفتن او خوشحال است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. I'm glad to learn that you won first prize in the composition contest held at your school. I'd like to take this opportunity to offer my congratulations on your success.
[ترجمه گوگل]خوشحالم که یاد گرفتم در مسابقه آهنگسازی که در مدرسه خود برگزار شد، جایزه اول را گرفتید مایلم از این فرصت استفاده کنم و موفقیت خود را به شما تبریک بگویم
[ترجمه ترگمان]خوشحالم که متوجه شدم اولین جایزه مسابقه در مدرسه تون برگزار شد دوست دارم از این فرصت استفاده کنم تا به موفقیت شما تبریک بگم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. I'm glad I've gotten to know you.
[ترجمه zahra] خوشحالم که با تو آشنا شدم.
|
[ترجمه گوگل]خوشحالم که با شما آشنا شدم
[ترجمه ترگمان]خوشحالم که تو رو می شناسم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. I'm glad to number him with my friends and not my enemy.
[ترجمه گوگل]خوشحالم که او را با دوستانم شماره می کنم نه دشمنم
[ترجمه ترگمان]خوشحالم که با دوستانم تماس می گیرم و دشمن من نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. Sending you a kiss to say I'm glad that you are mine. Happy the day!
[ترجمه گوگل]یک بوسه برایت می فرستم تا بگویم خوشحالم که تو مال منی روزت مبارک
[ترجمه ترگمان]دارم یه بوس برات می فرستم که بگی خوشحالم که مال منی ! روز مبارک
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

خوشحال (صفت)
shining, pleasant, happy, high, vivacious, merry, amused, delighted, glad, cheerful, lucky, fortunate, gleeful, jolly, cheery, sprightly, sunny, joyful, riant, festal, mirthful, felicific, gladsome, lilting, gleesome

مسرور (صفت)
happy, vivacious, merry, glad, cheerful

شاد (صفت)
happy, debonair, merry, glad, gleeful, cheery, light-hearted, joyful, festive, chirk, exultant, frolicsome, gamesome

خرسند (صفت)
satisfied, happy, content, glad

خوشنود (صفت)
satisfied, content, merry, gay, glad

محظوظ (صفت)
happy, delighted, glad, pleased

خوش وقت (صفت)
happy, vivacious, merry, gay, glad, gaysome, pleased

خشنود (صفت)
satisfied, merry, gay, glad

انگلیسی به انگلیسی

• happy; pleased; gladdening
gladiolus, plant of the iris family having colorful flowers and sword-shaped leaves
if you are glad about something, you are happy and pleased about it.
if you say that you are glad to do something, you mean that you are willing to do it.

پیشنهاد کاربران

خوشحال
مثال: I'm glad to hear that you got the job.
خوشحالم که شنیدم که کار را گرفتی.
*آموزش زبانهای انگلیسی، ترکی استانبولی و اسپانیایی
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : gladden
✅️ اسم ( noun ) : gladness
✅️ صفت ( adjective ) : glad
✅️ قید ( adverb ) : gladly
خوشحال
GLAD نام یک شرکت آمریکایی است که در زمینه ی کیسه های زباله و ظروف ذخیره سازی مواد غذایی پلاستیکی فعالیت می کند.
( از لحاظ لغوی به معنی خوشحال است )
Glad I encouraged your jealousy
Happy about some think
شاد خوشحال مسرور
Happy about something
Same meaning:pleased
. He was glad to see us
خوشحال شدن برای چیزی
خوشحال
شاد
سرورآفرین
to brighten upدرخشان و شادی بخش
illustrious: Brilliant and attractive
درخشان خوش نامی ممتاز: درخشان باهوش و جذاب
gilded youth
جوانان دولتمند که به سبک روز زندگی می کنند
خوشحال. . . be happy. . . brilliant. . .
خوشحال، شاد
خشنود
glad is my heart with a hearts ease
با دل آرامی مرا خاطر خوش است
Brilliant and joyful
درخشان و شاد
Happy
خوشحال
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٤)

بپرس