executive

/ɪɡˈzekjətɪv//ɪgˈzɛkjʊtɪv/

معنی: مجری، هیئت رئیسه، اجرایی، مجری، جامع
معانی دیگر: مدیر، فرمدار، سامانگر، راستار، گرداننده، کارگردان، کارانجامگر، انجامگر، مدیر عامل، (قوه ی) مجریه (در برابر: مقننه legislative و قضاییه judicial)، انجامی، فرمدارانه، وابسته به اجرا (مقررات یا قوانین یا دستورات و غیره)، مدیرانه، وابسته به مدیران و هیئت اجرایی و غیره، کاربستی، قیم، وصی، کارگزار

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a person in authority within a corporation, government, or other organization; one who is responsible for managing or directing.
مشابه: boss

- High level decisions are made by the company executives.
[ترجمه Kobra Zouleh] تصمیم گیری های مهم بر عهده ی مدیران شرکت است.
|
[ترجمه سما] تصمیمات مهم توسط هیئت رئیسه شرکت گرفته می شوند.
|
[ترجمه انتونیو کاپلو] کون تنگی که من کردم تو نکردی و چه دانی که چیست
|
[ترجمه دکتر محمدشکیبی نژاد] کلیه تصمیمات درون سازمان برعهده مدیران اجرایی است.
|
[ترجمه rmanafi] تصمیمات مهم توسط مدیران شرکت گرفته میشود.
|
[ترجمه Hhhg] تصمیم گیری های مهم بر عهده ی مدیران اجرایی شرکت است.
|
[ترجمه ائلشن] گرفتن تمام تصمیمات مهم توسط مدیران شرکت صورت می گیرد
|
[ترجمه گوگل] تصمیمات سطح بالا توسط مدیران شرکت گرفته می شود
[ترجمه ترگمان] تصمیمات سطح بالا توسط مدیران شرکت انجام می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: the administrative branch of a government.
مشابه: administration
صفت ( adjective )
(1) تعریف: having or pertaining to the authority to put plans or decisions into effect.
مشابه: administrative

- He did not have the executive power to make such a change.
[ترجمه گوگل] او قدرت اجرایی برای ایجاد چنین تغییری را نداشت
[ترجمه ترگمان] او قدرت اجرایی برای چنین تغییری را نداشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: of or pertaining to the carrying out of laws and public affairs.

- The executive branch of the U.S. government includes the president and his cabinet.
[ترجمه صبا سلگی] قوه مجریه دولت ایالات متحده آمریکا شامل رئیس جمهور و کابینه اش میشود
|
[ترجمه دکتر محمدشکیبی نژاد] کابینه دولت زیر نظر ریاست جمهور دولت ایلات متحده آمریکا وفق قانون اساسی هست.
|
[ترجمه h.asgari] شاخه ی اجرائی از دولت ایلات متحده ، شامل رئیس جمهور و کابینه اش است . [بنظرم در اینجا در بخش صفت از یک واژه ، نمونه جمله آورده شده است . پس لاقل در ترجمه صفت وار معنا شود. یعنی"" شاخه ی اجرائی ""]
|
[ترجمه گوگل] شاخه اجرایی دولت ایالات متحده شامل رئیس جمهور و کابینه او می شود
[ترجمه ترگمان] رئیس اجرایی دولت ایالات متحده شامل رئیس جمهور و کابینه اش است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: of or pertaining to an executive.

- Flying first class is an executive privilege in our company.
[ترجمه h.asgari] "پرواز ِ فِرست کِلَس" یک مزیت اجرائی در شرکت ما ست . [بنظرم هیچوقت نباید در ترجمه لغتی مختص را معادل نوشت مثل کلمه ویندوز در سیستم کامپیوتری]
|
[ترجمه گوگل] پرواز درجه یک یک امتیاز اجرایی در شرکت ما است
[ترجمه ترگمان] کلاس اول پرنده یک امتیاز اجرایی در شرکت ماست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. a executive suite
اتاق های مدیر عامل

2. the executive branch is subordinate to the legislative
شاخه ی مجریه تابع شاخه ی مقننه است.

3. the legislative branch enacts laws and the executive branch carries these laws out
قوه ی مقننه قانون وضع می کند و قوه ی مجریه این قوانین را به اجرا درمی آورد.

4. Politics is usually the executive expression of human immaturity.
[ترجمه دکتر محمدشکیبی نژاد] سیاست امری است که در کلیه موضوعات روزمره توصیف پذیر است.
|
[ترجمه گوگل]سیاست معمولاً بیان اجرایی ناپختگی انسان است
[ترجمه ترگمان]سیاست معمولا عبارت اجرایی عدم بلوغ انسانی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The National Executive is expected to endorse these recommendations.
[ترجمه گوگل]انتظار می رود که قوه مجریه ملی این توصیه ها را تایید کند
[ترجمه ترگمان]انتظار می رود که مدیر اجرایی ملی این توصیه ها را تایید کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The contract gives a female executive maternity leave rights.
[ترجمه گوگل]این قرارداد به یک مجری زن حقوق مرخصی زایمان می دهد
[ترجمه ترگمان]این قرارداد به یک زن اجرایی زن حق مرخصی می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. She is now a senior executive having worked her way up through the company.
[ترجمه گوگل]او اکنون یک مدیر ارشد است که راه خود را از طریق شرکت طی کرده است
[ترجمه ترگمان]او اکنون یک مدیر اجرایی ارشد است که راه خود را از طریق شرکت طی کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. There are three categories of accommodation - standard, executive and deluxe.
[ترجمه گوگل]سه دسته اقامتی وجود دارد - استاندارد، اجرایی و لوکس
[ترجمه ترگمان]سه گروه از استانداردها، استاندارد، اجرایی و لوکس وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. A good executive usually gets on well with people.
[ترجمه سمانه] یک مدیر اجرایی خوب، معمولا با مردم خوب برخورد میکند.
|
[ترجمه ESRaFIL] یک مدیر عامل خوب معمولا با افراد خوب سازگار میشود
|
[ترجمه گوگل]یک مدیر خوب معمولا با مردم رابطه خوبی دارد
[ترجمه ترگمان]یک مدیر خوب معمولا با مردم خوب برخورد می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. She has set up her own executive recruitment business in Paris.
[ترجمه گوگل]او کسب و کار استخدامی اجرایی خود را در پاریس راه اندازی کرده است
[ترجمه ترگمان]او کسب وکار استخدام اجرایی خود را در پاریس راه اندازی کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. She's an executive in a computer company.
[ترجمه گوگل]او یک مدیر اجرایی در یک شرکت کامپیوتری است
[ترجمه ترگمان]او یک مدیر اجرایی در یک شرکت کامپیوتری است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He used his broad executive powers to nullify decisions by local governments.
[ترجمه گوگل]او از قدرت اجرایی گسترده خود برای باطل کردن تصمیمات دولت های محلی استفاده کرد
[ترجمه ترگمان]او از اختیارات اجرایی خود برای خنثی کردن تصمیمات دولت های محلی استفاده کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The board disavowed the action of the executive.
[ترجمه دکتر محمدشکیبی نژاد] مدیر اجرایی هیت مدیره دستور کار را مردود و نقض نمود.
|
[ترجمه گوگل]هیئت مدیره اقدام مجریه را رد کرد
[ترجمه ترگمان]هیات مدیره اقدام اجرایی را انکار کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. His executive position entitled him to certain courtesies rarely accorded others.
[ترجمه گوگل]موقعیت اجرایی او به او این حق را می داد که از برخی ادبا برخوردار شود که به ندرت دیگران به آنها اعطا می شد
[ترجمه ترگمان]مقام اجرایی او چنان به او لقب داده بود که به ندرت به دیگران احترام می گذاشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Desktop publishing is probably the best executive toy ever invented.
[ترجمه گوگل]انتشار رومیزی احتمالا بهترین اسباب بازی اجرایی است که تا کنون اختراع شده است
[ترجمه ترگمان]انتشار دسکتاپ احتمالا بهترین اسباب بازی اجرایی است که تا به حال اختراع شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. The rebels besieged the heavily-fortified executive mansion.
[ترجمه گوگل]شورشیان عمارت اجرایی بسیار مستحکم را محاصره کردند
[ترجمه ترگمان]شورشیان کاخ اجرایی مستحکم را محاصره کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. The heroine is a senior TV executive.
[ترجمه گوگل]قهرمان یک مدیر ارشد تلویزیون است
[ترجمه ترگمان]قهرمان زن، یک مدیر ارشد تلویزیونی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. At the highest executive levels earnings and performance aren't always correlated.
[ترجمه گوگل]در بالاترین سطوح اجرایی، درآمد و عملکرد همیشه با هم مرتبط نیستند
[ترجمه ترگمان]در بالاترین سطوح اجرایی درآمدها و عملکرد همیشه هم بسته نیستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مجری (اسم)
executive, enforcer, executer, pyxidium

هیئت رئیسه (اسم)
executive, presidium, praesidium

اجرایی (صفت)
administrative, executive

مجری (صفت)
administrative, executive, executing, carrying out

جامع (صفت)
large, precise, comprehensive, executive, all-around, general, universal, plenary, encyclopaedic, spacious, catholic, encyclopedic, self-contained, self-inclusive

تخصصی

[کامپیوتر] مجری . - مجری - برنامه ای اصلی که اجرای برنامه های دیگر را کنترل می کند.
[صنعت] اجرایی، مجری - مدیر اجرایی
[حقوق] مدیر، مقام اجرایی، اجرایی
[ریاضیات] اجرایی، رئیس، مدیر اجرایی، مجری، انجام دهنده

انگلیسی به انگلیسی

• manager, person or group of persons having administrative authority within an organization; branch of a government or organization which executes laws and policy
administrative, operational, having the power to execute laws and policy
an executive is someone employed by a company at a senior level.
the executive sections and members of an organization are concerned with making important decisions.
the executive of an organization is a committee which has the authority to make important decisions.

پیشنهاد کاربران

دوستان به ترجمه این واژه دقت کنید:
/ɪɡˈzekjətɪv/
یعنی /اِگ. زِکِتیو/ ترجمه میشه نه /اِگزِکیوتیو/.
Executive toys به معنی desk toys یا office toys در مبحث محصولات الکترونیکی هست، که بعضی از اونا شبیه به آونگ هست و روی میز میذارن
Executive toys در مبحث محصولات الکترونیکی به معنی desk toy یا office toy هست، که بعضی از اونا حالت آونگ داره و روی میز میذارن
مسول و مجری
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : execute
✅️ اسم ( noun ) : execution / executive / executioner / executor
✅️ صفت ( adjective ) : executive
✅️ قید ( adverb ) : _
مجری - اجراکننده ( اسم )
اجرایی ( صفت )
قاطع
برای ترجمه یا برگردان کردن کلمه ب کلمه باید توجه داشته باشید که این کلمه به تنهایی فقط معنا اجرایی می دهد و نه مدیر اجرایی و. . . . در هر اداره و شرکت و نهاد و بنیاد. . . الخ
یعنی بدین صورت باید نوشت:
Manger Executive or Senoir Executive
والا باید چنین این کلمه مشتق گیری بشرح ذیل است نوشت و ترجمه طابق نعل ب نعل شود:
Exequatur
که از کلمه لاتین Exequo یا ɛɡz'ɛkwo
برگرفته شده است.
نگاه کنید⬇️
منابع• https://www.google.com/amp/s/dictionary.cambridge.org/amp/italian-english/ex-aequo• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english-italian/executive?q=Executive• https://www.ldoceonline.com/dictionary/executive• https://www.ldoceonline.com/dictionary/chief-executive• https://www.collinsdictionary.com/dictionary/english/executive
قون مجریه
اجرا کننده
اجرایی
رئیس
مدیر ارشد
سامانهٔ اجرایی
گران قیمت ( برای خونه و ماشین افراد مهم )
A life of executive luxury
مسئول اجرایی
قوه سه گانه
executive branch می گن می شه � قوه مجریه�
قوه مجریه
مقام اجرایی
مدیر ارشد - هیئت عامل
کارگردان
مدیر اجرایی
مدیریتی ، سطوح بالای شغلی دارای اختیار کنترل اوضاع
هیئت مدیره
در سینما: مدیر تولید
عملگر
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٧)

بپرس