have had enough

انگلیسی به انگلیسی

• exasperated, out of patience, sick and tired, fed up

پیشنهاد کاربران

بس بودن، کافی بودن
I'd had enough of the neighbors' noise, so I called the police.
سروصدای همسایه ها دیگه بسم بود/ دیگه کافی بود، برای همین به پلیس زنگ زدم
( دقت کنید لازم نیست جمله را کلمه به کلمه ترجمه کرد، و برای اینکه ترجمه به زبان فارسی نزدیکتر شود میتوان در ترجمه سروصدا را اول جمله نشاند برخلاف جمله انگلیسی که من یا I در اول جمله آمده است )
...
[مشاهده متن کامل]

No more potatoes, please. I've had enough.
سیب زمینی دیگه نه خواهشا، دیگه کافیه/ دیگه بسه

Used when sb/sth is annoying you and you no longer want to do , have, or see it or them
خسته یا کسل شدن از چیزی یا کسی
از شرایط خسته بودن
به اندازه کافی وضعیت نامطلوبی رو تحمل کردن
I've had enough of studying history
من به اندازه کافی تاریخ خوانده ام
در شرایط خسته بودن
خسته شدن از کسی یا چیزی

سوال های مرتبط