prominent

/ˈprɑːmənənt//ˈprɒmɪnənt/

معنی: برجسته، والا
معانی دیگر: بیرون زده، برآمده، پیش آمده، برقلیده، ورقلمبیده، چشمگیر، بارز، آشکار، خوشنام، نیکنام، بلند آوازه، مشهور، سرشناس

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: prominently (adv.)
(1) تعریف: clearly noticeable; obvious; conspicuous.
مترادف: apparent, conspicuous, noticeable, obvious
متضاد: inconspicuous
مشابه: discernible, distinguishable, eminent, evident, flagrant, glaring, major, marked, obtrusive, outstanding, pronounced, salient, striking, visible

- The advertisement was placed in a prominent position on the page.
[ترجمه Hasti] تبلیغ در یک مکان برجسته در پیج قرار گرفته بود
|
[ترجمه Ali h kaidan] آگهی به صورتی چشمگیر در صفحه قرار داده شده بود.
|
[ترجمه گوگل] آگهی در موقعیت برجسته در صفحه قرار گرفت
[ترجمه ترگمان] آگهی در جایگاه برجسته ای در صفحه قرار گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: jutting out beyond a surface; protruding.
مترادف: eminent, jutting, protruding, protrusive, salient
مشابه: bulging, obtrusive, projecting, protrudent, protuberant

- The nose is the most prominent feature on a person's face.
[ترجمه Hasti Mehrnia] بینی برجسته ترین ویژگی در صورت هر فرد است
|
[ترجمه گوگل] بینی بارزترین ویژگی صورت یک فرد است
[ترجمه ترگمان] بینی برجسته ترین ویژگی روی چهره فرد است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: widely recognized; eminent.
مترادف: eminent, important, notable, renowned, well-known
متضاد: unimportant, unknown
مشابه: celebrated, distinguished, famed, famous, great, honorable, illustrious, major, noted, preeminent, prestigious, public, remarkable

- He had been a prominent politician before the scandal.
[ترجمه گوگل] او قبل از این رسوایی یک سیاستمدار برجسته بود
[ترجمه ترگمان] پیش از رسوائی یک سیاست مدار برجسته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. prominent markings
علامت گذاری های چشمگیر

2. a prominent chin
چانه ی پیش آمده

3. a prominent writer
یک نویسنده ی شهیر

4. Napoleon is a prominent figure in the history of France.
[ترجمه گوگل]ناپلئون یک شخصیت برجسته در تاریخ فرانسه است
[ترجمه ترگمان]ناپلئون در تاریخ فرانسه یک شخصیت برجسته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Her violet eyes were the prominent feature of the model's face.
[ترجمه گوگل]چشمان بنفش او ویژگی بارز چهره این مدل بود
[ترجمه ترگمان]چشم های بنفش او ویژگی برجسته چهره مدل بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Mandela played a prominent role in the early years of the ANC.
[ترجمه گوگل]ماندلا در سالهای اولیه ANC نقش برجسته ای داشت
[ترجمه ترگمان]ماندلا نقش مهمی در سال های اولیه کنگره ملی آفریقا بازی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The single tree in the field is prominent.
[ترجمه Mrjn] تک درختِ مزرعه، مشهور است.
|
[ترجمه گوگل]تک درخت در مزرعه برجسته است
[ترجمه ترگمان]تنها یک درخت در این میدان برجسته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. She was prominent in the fashion industry.
[ترجمه گوگل]او در صنعت مد برجسته بود
[ترجمه ترگمان]او در صنعت مد برجسته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The brown rat has prominent ears and a long scaly tail.
[ترجمه گوگل]موش قهوه ای دارای گوش های برجسته و دم فلس دار بلند است
[ترجمه ترگمان]موش خرمایی گوش های برجسته دارد و دم دراز و فلس دار دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The government should be playing a more prominent role in promoting human rights.
[ترجمه گوگل]دولت باید نقش برجسته تری در ارتقای حقوق بشر ایفا کند
[ترجمه ترگمان]دولت باید نقش مهمی در ترویج حقوق بشر ایفا کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Arthritis and rheumatism are prominent crippling diseases.
[ترجمه گوگل]آرتریت و روماتیسم از بیماری های فلج کننده برجسته هستند
[ترجمه ترگمان]ورم مفاصل و روماتیسم در معرض بیماری های فلج کننده و فلج کننده هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The house is in a prominent position on the village green.
[ترجمه گوگل]خانه در یک موقعیت برجسته در سبز روستا است
[ترجمه ترگمان]خانه در موقعیت برجسته ای در روستای سبز قرار دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Here the window plays a prominent part in the design.
[ترجمه گوگل]در اینجا پنجره نقش برجسته ای در طراحی دارد
[ترجمه ترگمان]در اینجا پنجره نقش مهمی در طراحی بازی می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. It is rare to find a prominent politician with few political enemies.
[ترجمه گوگل]به ندرت می توان یک سیاستمدار برجسته با دشمنان سیاسی کمی پیدا کرد
[ترجمه ترگمان]پیدا کردن یک سیاست مدار برجسته با چند دشمن سیاسی نادر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. He played a prominent part in the campaign.
[ترجمه گوگل]او نقش برجسته ای در مبارزات انتخاباتی داشت
[ترجمه ترگمان]او نقش مهمی در این مبارزه ایفا کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. She married into a prominent family.
[ترجمه گوگل]او با خانواده ای سرشناس ازدواج کرد
[ترجمه ترگمان]او با یک خانواده برجسته ازدواج کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. He has a prominent nose.
[ترجمه گوگل]او بینی برجسته ای دارد
[ترجمه ترگمان]بینی برجسته دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. The decision prompted an outcry among prominent US campaigners.
[ترجمه گوگل]این تصمیم باعث اعتراض در میان مبارزان برجسته ایالات متحده شد
[ترجمه ترگمان]این تصمیم منجر به فریاد برخی از مبارزان برجسته ایالات متحده شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. A single tree in a field is prominent.
[ترجمه گوگل]تک درخت در یک مزرعه برجسته است
[ترجمه ترگمان]یک درخت در یک زمین برجسته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

برجسته (صفت)
prime, master, striking, leading, protuberant, distinguished, outstanding, illustrious, dominant, bossed, prominent, eminent, bossy, gibbous, bulging, convex, bunchy, famous, predominant, egregious, noted, dome-shaped, kenspeckle, embossed, knobby, laureate, noticeable, overriding, palmary, stereometric, supereminent, torose

والا (صفت)
grand, haughty, prominent, sublime

انگلیسی به انگلیسی

• important, distinguished, eminent; conspicuous, noticeable; protruding, projecting; famous, renowned
someone who is prominent is important and well-known.
something that is prominent is very noticeable or important.

پیشنهاد کاربران

دوستان یکی دیگر از معانی های prominent ( سرشناس ) می باشد. به عنوان مثال
several prominent verified accounts on X
چندین حساب کاربری سرشناس در سکوی اجتماعی X ( توییتر سابق )
برجسته، مشهور
مثال: She is a prominent figure in the business world.
او یک شخصیت برجسته در دنیای تجارت است.
*آموزش زبانهای انگلیسی، ترکی استانبولی و اسپانیایی
برجسته، معروف، مهم
مثال: She is a prominent figure in the field of medicine.
او یک شخصیت برجسته در زمینه پزشکی است.
شاخص، برجسته. متورم . هویدا. فاش. مشخص. پیدا.
حساس، والا، مهم، مشهور، غالب، قابل توجه، ممتاز، ویژه، اعلی، برتر. بالا. ارشد. واضح. معلوم
توی چشم، متورم، هویدا، فاش.
prominent ears؛
گوش های ورقلمبیده / گوش های بَلبَلی
شاخص، برجسته
حساس، والا، مهم، مشهور، غالب، قابل توجه، ممتاز، ویژه، اعلی،
برآمده، بیرون زده
مثلا آن مرد چشمهایی بیرون زده ( یا برآمده ) همچون خرچنگ داره
a man with big, prominent eyes like a lobster's"
یا یک بینی برآمده، شبیه به قوز که پزشکها با عمل بینی رفع می کنند
a prominent nose
منبع OLD دیکشنری لرنر اکسفورد
معنای دوم: در معرض دید
noticeable, conspicuous, eye - catching, obtrusive, obvious, outstanding, pronounced
- famous, distinguished, eminent, foremost, important, leading, main, notable, renowned, top, well - known
شاخص، برجسته
حساس، والا، مهم
مشهور
قابل توجه
به طور برجسته
مشهور، برجسته
1 - مهم
2 - برای مکان: واضح، مشخص ( چیزی در جایی هست که به آسانی میشه دید )
3 - بزرگ
بسیار مهم
غالب
prominant aspect وجه غالب
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : prominence
✅️ صفت ( adjective ) : prominent
✅️ قید ( adverb ) : prominently
�پیشرو� هم به همه معانی قبلی اضافه کنید
تابلو، ضایع
Easy to nitice
very noticeable, important
مهم، اساسی، قابل توجه
She plays a prominent role in the organization
After the invasion, a lot of people were asking the institution to take a more prominent stand
مهم، معروف و مشهور
پررنگ
سرشناس
نیاز مند توجه، قابل توجه
Prominent💥 name involved💥
مشهود
سرآمد، برجسته
جلوه مهمی پیدا کردن
پیش رفت ،
سرو صدا کردن
برجسته، معلوم، سرامد، مشخص شده
برجسته
صاحب نام
ضروری
عمده
آشکار
بطور برجسته ، پیدا یا آشکار
سرآمد
معروف، مشهور، قابل توجه، برجسته، ممتاز، مهم
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٨)

بپرس