uniform

/ˈjuːnəˌfɔːrm//ˈjuːnɪfɔːm/

معنی: اونیفورم، یک شکل، متحد الشکل، یک ریخت، یکسان، یک دست، یک نواخت، یک نواخت کردن
معانی دیگر: ثابت، بی تغییر، یکجور، همجور، مشابه، مثل هم، متشابه، هم شکل، تکدیس، همدیس، همگونه، لباس متحدالشکل (مثلا لباس سربازان)، لباس فرم، هماپوش، جامه ی یکجور، همسانه، دارای اونیفورم کردن، یکسان رخت دادن یا پوشاندن، یکدست کردن، یکجور کردن، همدیس کردن، متحدالشکل کردن

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
(1) تعریف: unvarying; consistent.
مترادف: consistent, constant, invariable, regular, unvarying
متضاد: patchy, variable
مشابه: continuous, even, homogeneous, solid, unchanging

- She ran at a uniform pace throughout most of the race.
[ترجمه گوگل] او در تمام طول مسابقه با سرعت یکنواخت می دوید
[ترجمه ترگمان] او با سرعتی یکنواخت در تمام طول مسابقه می دوید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: identical.
مترادف: identical
متضاد: multiform, varied, various
مشابه: comparable, like, similar

- The laws are uniform throughout the state.
[ترجمه گوگل] قوانین در سراسر ایالت یکسان است
[ترجمه ترگمان] این قوانین در سراسر کشور یک سان هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The houses on this block are uniform in their appearance.
[ترجمه گوگل] خانه های این بلوک از نظر ظاهری یکدست هستند
[ترجمه ترگمان] خانه های این محله لباس متحدالشکل در تن دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
• : تعریف: a distinctive suit of clothing worn by all members of a particular group.
مترادف: costume, livery
مشابه: apparel, array, attire, clothing, dress, garb, habit, regalia, regimentals, vestments

- A beret is part of some military uniforms.
[ترجمه گوگل] برت بخشی از برخی از لباس های نظامی است
[ترجمه ترگمان] یه کلاه گرد هم بخشی از لباس نظامی هست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Nurses' uniforms are not always white nowadays.
[ترجمه گوگل] لباس پرستاران این روزها همیشه سفید نیست
[ترجمه ترگمان] این روزها لباس های پرستاران همیشه سفید نیستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: uniforms, uniforming, uniformed
مشتقات: uniformly (adv.)
(1) تعریف: to cause to be uniform.
مترادف: regulate
مشابه: conform, homogenize

- This process helps to uniform the product.
[ترجمه گوگل] این فرآیند به یکنواخت شدن محصول کمک می کند
[ترجمه ترگمان] این فرآیند به یکنواخت کردن محصول کمک می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to provide with a uniform or uniforms.
مترادف: outfit
مشابه: accouter, dress, equip, supply

- The ragtag army did not have enough money to uniform its soldiers.
[ترجمه گوگل] ارتش تندرو پول کافی برای یونیفرم کردن سربازانش را نداشت
[ترجمه ترگمان] این ارتش هنوز به اندازه کافی پول نداشت که سربازان خود را مسلح کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. uniform speed
سرعت یکنواخت

2. uniform with
هم شکل با،همدیس با،دارای ظاهر یکجور با

3. a uniform minimum wage for the whole country
حداقل دستمزد که در تمام کشور یکسان است

4. a uniform policy toward all foreign banks
خط مشی یکسان در مورد تمام بانک های خارجی

5. military uniform
اونیفورم نظامی

6. service uniform
اونیفورم خدمت،لباس کار

7. the uniform surface of the wall
رویه ی یکدست دیوار

8. in uniform
ملبس به اونیفورم

9. a crisp uniform
اونیفورم تر و تازه

10. a school uniform
یکسان رخت (اونیفورم) مدرسه

11. out of uniform
ملبس به اونیفورم ناقص یا خلاف مقررات

12. a row of uniform houses
یک ردیف خانه های هم شکل

13. she was wearing a buff uniform
اونیفورم زرد مایل به قهوه ای به تن داشت.

14. the celestial orbs revolve with uniform circular movement
اجرام سماوی با حرکات چرخشی و هم زمان گردش می کنند.

15. the gaiety of the general's uniform
زرق و برق اونیفورم آن ژنرال

16. the dam will make the flow of zayandehrood uniform throughout the year
آن سد جریان آب زاینده رود را در تمام سال یکنواخت خواهد کرد.

17. I've had a thing about men in uniform.
[ترجمه گوگل]من در مورد مردان یونیفرم پوش چیزهایی داشتم
[ترجمه ترگمان]یه چیزی راجع به مردهایی که یونیفرم پوش دارن داشتم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. The general's uniform was trimmed with gold braid.
[ترجمه گوگل]یونیفورم ژنرال با قیطان طلا تزئین شده بود
[ترجمه ترگمان]لباس رسمی ژنرال را با روبان طلایی تزئین کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. The rest of the clan thinks the uniform is only fit for a barbarian or a man of the lowest class.
[ترجمه گوگل]بقیه اعضای قبیله فکر می کنند که لباس فقط برای یک بربر یا مردی از طبقه پایین مناسب است
[ترجمه ترگمان]باقی قبیله فکر می کنند که این یونیفرم فقط برای یک فرد وحشی یا مرد پست ترین طبقات مناسب است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

20. The rows of houses were uniform in appearance.
[ترجمه گوگل]ردیف خانه ها از نظر ظاهری یکنواخت بودند
[ترجمه ترگمان]ردیف خانه ها ظاهر شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

21. I love a man in uniform!
[ترجمه گوگل]من عاشق مردی با لباس فرم هستم!
[ترجمه ترگمان]! من عاشق مردی هستم که لباس نظامی داره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

22. She was wearing the regulation uniform of tunic, hat and tie.
[ترجمه گوگل]او یونیفورم تنظیمی تونیک، کلاه و کراوات به تن داشت
[ترجمه ترگمان]لباس رسمی نیم تنه و کلاه و کراوات به تن داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

23. I didn't recognize you in your uniform.
[ترجمه گوگل]من تو را با لباست نشناختم
[ترجمه ترگمان]من تو رو توی لباس تو نمی شناختم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

اونیفورم (اسم)
uniform

یک شکل (صفت)
uniform

متحد الشکل (صفت)
uniform

یک ریخت (صفت)
uniform

یکسان (صفت)
similar, identical, identic, equal, alike, akin, same, uniform, invariant

یک دست (صفت)
slick, similar, uniform, flat, unmixed

یک نواخت (صفت)
level, singsong, same, uniform, unisonant, unisonous, monotonous, invariable, steady, monotone, monotonic

یک نواخت کردن (فعل)
uniform, level out, stereotype

تخصصی

[عمران و معماری] یکنواخت - یکسان
[برق و الکترونیک] یکنواخت
[مهندسی گاز] یکشکل، یکنواخت کردن
[زمین شناسی] یکنواخت
[صنعت] یکنواخت، یک شکل، یونیفرم
[نساجی] یکدست-یکنواخت-همشکل-متحدالشکل
[ریاضیات] یکنواخت
[آمار] یکنواخت
[آب و خاک] یکسان، یکنواخت

انگلیسی به انگلیسی

• distinctive and identifying dress of a particular group (army, police, sports, etc.), official outfit of a certain group
similar, alike; constant, even, unvarying; supply with uniforms; cause to be uniform
a uniform is a special set of clothes which some people, for example soldiers or the police, wear at work, and which some children wear at school.
a uniform policy, system, or action is consistent and is based on the same ideas or principles.
if something is uniform, it does not vary, but is even and regular throughout.

پیشنهاد کاربران

uniform 2 ( n ) ( yunəˌfɔrm ) =the special set of clothes worn by all members of an organization or a group at work, or by children at school, e. g. a military uniform.
uniform
uniform 1 ( adj ) ( yunəˌfɔrm ) =the same in all parts and at all times, e. g. uniform lines of apartment houses ( they all looked the same ) . uniformly ( adv ) , uniformity ( n )
uniform
لباس فرم
یکدست
یکنواخت
همسایه
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : uniform / uniformity
✅️ صفت ( adjective ) : uniform / uniformed
✅️ قید ( adverb ) : uniformly
فکر می کنم توی ریاضی و در رابطه با یک ذوزنقه کلمه uniform می تونه به معنی متساوی الساقین هم باشه
منابع• https://www.researchgate.net/profile/Zhenan-Jiang-2/publication/260295779/figure/fig5/AS:614163613229065@1523439424122/Uniform-and-trapezoidal-lateral-J-c0-distributions-of-the-coated-conductor-In-the.png
لباس مخصوص {مدرسه _کارخانه _بیمارستان . . . . . . } است.
uniform ( عمومی )
واژه مصوب: همسانه 2
تعریف: جامۀ هم‏سان و همرنگ که معمولاً متعلق به گروه شغلی یا آموزشی خاص باشد
لباس فورم میشه
لباس فرم مخصوص جایی ( شرکت، مدرسه، کارخانه. . . )
پوشاک همسان - یک نواخت
یک نواخت - لباس فرم
لباس فرم اداری یا مدرسه
لباس فرم مثل : لباس فروشنده ها
یکپارچه، نامتغیر
واحد
یکنواخت
لباس فرم
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٧)

بپرس