controlled


لگام شده، تنظیم شده

جمله های نمونه

1. controlled inflation is a different breed of cat from runaway inflation
تورم اقتصادی مهار شده با تورم لجام گسیخته خیلی فرق دارد.

2. controlled
لگام شده،تنظیم شده

3. the controlled flow of water from the reservoir into the pipes
جریان تنظیم شده ی آب از مخزن به لوله ها

4. a circumscription controlled by a rival political party
حوزه ای که در کنترل حزب سیاسی رقیب است.

5. the military controlled the government in argentina
در آرژانتین ارتش دولت را تحت کنترل داشت.

6. a domineering wife who controlled her husband strictly
زنی سلطه گرا که شوهرش را سخت مهار می کرد

7. in democracies, the media are not controlled by the government
در دمکراسی ها رسانه ها توسط دولت کنترل نمی شوند.

8. suddenly he became angry but quickly controlled the emotion
ناگهان خشمگین شد ولی به سرعت این احساس را مهار کرد.

9. international oil companies formed a large cartel and controlled the prices
شرکت های بین المللی نفت کارتل بزرگی را تشکیل دادند و قیمت ها را تحت کنترل خود درآوردند.

10. Many county councils are now controlled by the Conservatives.
[ترجمه گوگل]اکنون بسیاری از شوراهای شهرستان تحت کنترل محافظه کاران هستند
[ترجمه ترگمان]بسیاری از این شوراها در حال حاضر توسط محافظه کاران کنترل می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Police destroyed the suspect package in a controlled explosion.
[ترجمه گوگل]پلیس بسته مظنون را در یک انفجار کنترل شده منهدم کرد
[ترجمه ترگمان]پلیس بسته مظنون را در یک انفجار کنترل شده منهدم کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Cost must be controlled, not just on the shop floor but in the boardroom too.
[ترجمه گوگل]هزینه باید کنترل شود، نه فقط در طبقه مغازه بلکه در اتاق هیئت مدیره نیز
[ترجمه ترگمان]هزینه باید کنترل شود، نه فقط بر روی کف مغازه بلکه در اتاق هییت مدیره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Her cancer can only be controlled, not cured.
[ترجمه گوگل]سرطان او فقط قابل کنترل است، نه درمان
[ترجمه ترگمان]سرطان او تنها می تواند کنترل شود و درمان نشود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Should sentiment be controlled by reason?
[ترجمه گوگل]آیا احساسات باید با عقل کنترل شود؟
[ترجمه ترگمان]آیا باید احساسات را با عقل کنترل کرد؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Pollution is legally controlled and enforced through various federal and state laws.
[ترجمه گوگل]آلودگی به طور قانونی از طریق قوانین فدرال و ایالتی مختلف کنترل و اجرا می شود
[ترجمه ترگمان]آلودگی به طور قانونی کنترل می شود و از طریق قوانین مختلف فدرال و ایالتی به اجرا در می آید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. Under these conditions, the fire can be rapidly controlled.
[ترجمه گوگل]در این شرایط می توان آتش را به سرعت کنترل کرد
[ترجمه ترگمان]تحت این شرایط، آتش می تواند به سرعت کنترل شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

تخصصی

[حقوق] تحت کنترل، تحت نظارت
[ریاضیات] کنترل شده

انگلیسی به انگلیسی

• regulated, monitored; managed, restrained
controlled is used after an adjective or noun which refers to a country or to an organization such as the united nations, to say that it controls something.

پیشنهاد کاربران

در کنترل، مورد کنترل
My breathing is controlled: تنفس من در کنترل است
کنترل شده
کنترل شده
نظارت شده
با نظارت
controlled ( عمومی )
واژه مصوب: واپاییده
تعریف: ویژگی آنچه رسیدگی و نظارت یا مهار و محدود شده باشد
Control = کنترل
Controller = کنترلنده
Controlled = کنترلیده
Controllable = کنترل پذیر
Controllablize = کنترلپذیریدن
Controllability = کنترل پذیری
controlled breathing
به طور منظم نفس کشیدن

کنترل کننده، کنترل گر
Managedمدیریت شده
معین شده ، معین
قابل کنترل
is it controlled? such power like this is uncontrolled
a psych is uncontrolled therefore better hospitolize in mental hospital

غلبه داشتن

خویشتن دار، خوددار
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)

بپرس