in

/ɪn//ɪn/

معنی: از، روی، توی، با، نزدیک، بالای، بر حسب، به، بطرف، در توی، هنگام، در ظرف، اندر، نزدیک ساحل
معانی دیگر: در، درون، داخل، تو، پوشیده، ملبس به، در طی، در زمان، در معرض یکی از پنج حس، مشغول به، دست به کار به، مد، باب روز، از میان گروه یا دسته، در میان، دارای، به وسیله ی، ساخته شده از، به درون، به داخل، در داخل، (انگلیس) گردآوری کردن، مخفف: اینچ، پیشوند: در، به سوی [induct یا infer] (پیش از l می شود: il-، پیش از b و n و p می شود: im-، پیش از r می شود: ir-)، مخفف: ایندیانا، پیشوند: نه، نا -، بی -، بدون [insignificant] (پیش از l می شود: il-، ایالت ایندیانا، لای، adj :درونی، شامل، دم دست، داخلی، adv :رسیده، امده، باامتیاز، بامصونیت، vt :درمیان گذاشتن
in _
پسوند (اسم ساز):، کربو هیدرات خنثی [inulin]، گلیکوسید [amygdalin]، پروتئین [albumin]، آنزیم [rennin]، آنتی بیوتیک، آلکالوئید، پسوند: جلسه، نشست [sit-in یا pray-in]

بررسی کلمه

اختصار ( abbreviation )
• : تعریف: symbol of the chemical element indium.
پیشوند ( prefix )
(1) تعریف: in; on; into.

- inbreathe
[ترجمه گوگل] دم کنید
[ترجمه ترگمان]
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- incident
[ترجمه گوگل] حادثه
[ترجمه ترگمان] حادثه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- incision
[ترجمه علی نوروزی] شکاف، برندگی، تیزی
|
[ترجمه گوگل] برش
[ترجمه ترگمان] یه برش
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: used as an intensifier.

- infer
[ترجمه علی نوروزی] موجب شدن
|
[ترجمه گوگل] نتیجه گیری
[ترجمه ترگمان] پی برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- induce
[ترجمه نقی] مجبور کردن
|
[ترجمه علی نوروزی] تحریک شدن
|
[ترجمه گوگل] وادار کردن
[ترجمه ترگمان]
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
پیشوند ( prefix )
• : تعریف: not; without.

- inactive
[ترجمه گوگل] غیر فعال
[ترجمه ترگمان] غیرفعال
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- inability
[ترجمه گوگل] عجز
[ترجمه ترگمان] ناتوانی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اختصار ( abbreviation )
• : تعریف: abbreviation of "inch," or "inches," a unit of length equal to one twelfth of a foot or 2.54 centimeters.
پسوند ( suffix )
(1) تعریف: any of various chemical substances or minerals, including certain proteins, enzymes, antibiotics, and pharmaceuticals.

- insulin
[ترجمه گوگل] انسولین
[ترجمه ترگمان] انسولین
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- pepsin
[ترجمه گوگل] پپسین
[ترجمه ترگمان] pepsin
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- formalin
[ترجمه گوگل] فرمالین
[ترجمه ترگمان]
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: variant of -ine
پسوند ( suffix )
• : تعریف: organized public activity of (such) a type, often as a means of demonstrating approval or protest.

- sit-in
[ترجمه گوگل] نشستن در
[ترجمه ترگمان] نشستن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- teach-in
[ترجمه گوگل] آموزش در
[ترجمه ترگمان] آموزش - -
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. in 12. 3, the "1" is in the ten's place and the "3" is in the tenth's place
در شماره ی 12/3 رقم "1" در پیکرگاه دهگان است و رقم "3" در پیکرگاه اعشار است.

2. in 1910, the marines were sent to pacify that region
در سال 1910 تفنگداران دریایی را برای برقراری نظم و آرامش به آن ناحیه گسیل کردند.

3. in 1993 yugoslavia was atomized into tiny countries
در 1993 یوگسلاوی به کشورهای بسیار کوچک تقسیم شد.

4. in a calm, clinical tone, he told me i have cancer
او با آرامی و بی تفاوتی به من گفت که سرطان دارم.

5. in a cave you can hear the echo of your own voice
در غار می توانی پژواک صدای خود را بشنوی.

6. in a cheerful key
با لحن شاد

7. in a confidential tone
با لحن اطمینان بخش

8. in a crisis, when (you are) at a loss . . .
در پریشان حالی و درماندگی . . .

9. in a democracy the government does not control the media
در یک کشور مردم سالاری (دموکراسی)،دولت رسانه ها را کنترل نمی کند.

10. in a democracy you are free to express your ideas
در حکومت دموکراسی شما در بیان افکار خود آزادید.

11. in a democracy, various political views are tolerated
در یک دمکراسی عقاید مختلف سیاسی جایز شمرده می شود.

12. in a descending order
به ترتیب فروسوی (نزولی)

13. in a dry country, it is sinful to waste water
حرام کردن آب در کشوری خشک گناه است.

14. in a few minutes he drew a sketch of the bridge
ظرف چند دقیقه گرته ی پل را کشید.

15. in a few seconds, the boxer overpowered his rival
ظرف چند ثانیه آن مشت زن حریف خود را مغلوب کرد.

16. in a figurative sense, civilization marches up and down
به طور تمثیلی،تمدن در سر بالایی و سرازیری گام بر می دارد.

17. in a foreign city one can easily get lost
آدم در یک شهر بیگانه به آسانی گم می شود.

18. in a frenzy of joy
با شادی جنون آمیز

19. in a friendly fashion
به روش دوستانه

20. in a haze of disblief
با گیجی ناشی از ناباوری

21. in a matter of a few days
در ظرف چند روز

22. in a matter of hours
در طی چند ساعت

23. in a narrower sense, history is a record of human events
به معنی محدودتری،تاریخ عبارتست از ثبت رویدادهای بشری.

24. in a pinch, they can be asked for help too
در هنگام ناچاری می توان از آنها هم کمک خواست.

25. in a psychological test the mice were taught to find their way through a labyrinth
در یک آزمون روان شناسی به موش ها یاد دادند که راه خود را در یک پیچراه پیدا کنند.

26. in a search for truth
در جستجوی حقیقت

27. in a short time he mastered mathematics
در مدتی کوتاه در ریاضیات چیره دست شد.

28. in a space of twenty kilometers the road rises fifty meters
در یک مسافت بیست کیلومتری ارتفاع جاده پنجاه متر زیاد می شود.

29. in a storm
در توفان

30. in a sublime spirit of sacrifice
با یک روح فداکاری عالی

31. in a trice
در یک چشم به هم زدن

32. in a westerly direction
در جهت غرب

33. in accordance with the plan
طبق نقشه

34. in addition to its denotation, the word "mother" also connotes "origin" and "nurturer"
واژه ی مادر علاوه بر معنی اصلی خود دارای همباره های (معانی ضمنی) ((سرمنشا)) و ((پرورنده)) نیز هست.

35. in agitation and helplessness
در پریشان حالی و درماندگی

36. in all my born days
در همه ی عمرم

37. in all of the workshops distributed throughout the city
در تمام کارگاه هایی که در شهر پخش بودند

38. in all sincerity
با کمال خلوص

39. in all they lost two planes and three tanks
در کل دو هواپیما و سه تانک از دست دادند.

40. in america, the length of highschool is standardized at four years
در امریکا طول زمان دبیرستان چهار سال تعیین شده است.

41. in an age when idolatry was common
در دورانی که بت پرستی متداول بود

42. in an agitated mood
با حالتی مضطرب

43. in an apologetic tone
با لحنی پوزش آمیز

44. in an emergency a good car is worth its weight in gold
در مواقع اضطراری یک اتومبیل خوب ارزش طلا را دارد.

45. in an unguarded moment he revealed his secrets
در یک لحظه بی احتیاطی اسرار خود را فاش کرد.

46. in ancient times
در عهد باستان

47. in another place
در جایی دیگر

48. in answer to the boss, he fumbled a while and left suddenly
او در پاسخ به رئیس قدری من من کرد و ناگهان رفت.

49. in answer to your recent inquiry . . .
در پاسخ به جستار شما . . .

50. in any case,he is my brother
هرچه باشد او برادر من است.

51. in atonement for his sins
به جبران گناهانش

52. in behavior and speech, she was modest and kind
او در رفتار و سخن سنگین و مهربان بود.

53. in biblical times
در دوران های مذکور در انجیل

54. in birds, the wings correspond to arms
در پرندگان بال ها به مثابه دست هستند.

55. in bold print (or typeface)
با حروف درشت و سیاه

56. in brief, he didn't sign the contract
خلاصه،قرارداد را امضا نکرد.

57. in cabinet, hossein was reprimanded for dereliction of duty
در نشست کابینه حسین به خاطر کوتاهی در انجام وظیفه مورد بازخواست قرار گرفت.

58. in case he asks, tell him we don't have a car
اگر پرسید بگو ماشین نداریم.

59. in case of a fire, call this number
در صورت آتش سوزی به این شماره تلفن بزن.

60. in case of a fire, this building is a deathtrap
در صورت آتش سوزی این ساختمان دام مرگ است.

61. in chaucer's day and for long after
در دوران چاسر و مدت ها پس از آن

62. in china they use human manure
در چین کود انسانی به کار می برند.

63. in clear daylight
در روز روشن

64. in comfortable circumstances
در وضع مالی خوب،در رفاه مالی

65. in computer technology, america has gone the furthest
در فن آوری رایانه،آمریکا در صدر قرار دارد.

66. in constant peril of death
در معرض خطر دایمی مرگ

67. in debt to the tune of 5000 pounds
دارای بدهی به مبلغ 5000 پوند

68. in democracies, the media are not controlled by the government
در دمکراسی ها رسانه ها توسط دولت کنترل نمی شوند.

69. in disrepair
نیازمند به تعمیر،خراب

70. in due time
در وقت مناسب

مترادف ها

از (حرف اضافه)
in, from, of, by

روی (حرف اضافه)
aboard, on, over, in, upon, up, toward, o'er

توی (حرف اضافه)
aboard, in, into, within

با (حرف اضافه)
in, about, with, by, against, together with, cum, mid, per

نزدیک (حرف اضافه)
in, about, at, by, near, beside

بالای (حرف اضافه)
on, over, in, up, above, o'er

بر حسب (حرف اضافه)
in, at, to, according to

به (حرف اضافه)
on, in, into, at, to, against

بطرف (حرف اضافه)
on, in, into, at, to, unto, toward, with

در توی (حرف اضافه)
in

هنگام (حرف اضافه)
in, during

در ظرف (حرف اضافه)
in, into, within, through

اندر (حرف اضافه)
in, into

نزدیک ساحل (حرف اضافه)
in

کلمات اختصاری

عبارت کامل: Inch
موضوع: علمی
واحد اندازه گیری طول برابر ۱/۱۲ فوت و ۲٫۵۴ سانتیمتر ۱/۳۶ یارد.

تخصصی

[شیمی] ایندیم - عنصر نادر فلزى که سپید و نرم و رسانا بوده و در صنعت کاربرد دارد
[کامپیوتر] لگاریتم طبیعی - تابعی در پاسکال و زبانهای دیگر که لگاریتم طبیعی ( مبنای e) آرگومان خود را محاسبه می کند. مثلاً In(x) لگاریتم طبیعی x را پیدا می کند. نگاه کنید به logarithm .
[برق و الکترونیک] inch-اینچ واحدی برای طول که برابر با 2/54 سانتی متر است . استفاده از واحد si طول، ترجیح داده می شود . - indium-اندیم عنصر فلزی یا عدد اتمی 49 و وزن اتمی 114/82 . به عنوان یک آلاینده ی مهم برای نیمه رساناها استفاده می شود . و در همان گروه جدول تناوببی عناصر، آلومینیم ف گالیم قرار دارد . - natural ltgaritm-لگاریتم طبیعی زمان تناوب نوسان آزاد جسم یا سیستم .
[ریاضیات] داخل، موجود، در، درون، برحسب، نسبت به، به
[مهندسی گاز] اینچ

انگلیسی به انگلیسی

• member of the ruling political party; influential or powerful person; influence, connections
internal; incoming; current, fashionable, popular; influential, powerful; abundant, plentiful
to, toward, into; within; inside; at home; in power; in style (slang); in season (of fruit or vegetables)
into; within; inside; inward

پیشنهاد کاربران

in ( fashionable ) . The jacket you are wearing is really in
مد و به روز
برای
در
مثال: The keys are in the drawer.
کلیدها در کشو هستند.
پایه، حاضر
We're going to go to the party tonight. Would you like to join us?
I'm in
ما امشب میخوایم به پارتی بریم، میخوای با ما بیای؟
پایه ام
از نظر مکانی: تو، داخل
send her in
come in
از نظر زمانی: در، ظرف
in 1920
in a minute
Greens is IN color
یعنی
Popular color at the moment
IN the belief that
به باور اینکه /
بنا به این باور که /
بر پایه ی این باور که
به واسطه . با هدف. از طریق
به جای
در مقابل
عوضِ
I am in یعنی من هستم یا پایه ام یعنی میتونی روی مشارکت من حساب کنی یا بودنم یا روی من میتونی حساب کنی هستم در یک برنامه یا نقشه یا طرحی، یا در جواب کسی که ازتون می پرسه خونه ای؟ سرکاری؟بگید I'm in
وقتی به عنوان پیشوند برای کلمه باشه یا اون کلمه رو منفی میکنه
. یا روش تاکید میکنه یا به درون او چیز اشاره داره.
One season black is the ' in ' colour
در یک فصل رنگ مشکی مد هست.
به معنای مد هم معنی میده.
داخل یا درون
در اِزای
درجهت
در راهِ
هم نقش حرف اضافه و هم نقش قیدی دارد
روی
طبق
حرف اضافه in به معنای تا [زمان] دیگر
حرف اضافه in به معنای بعد از یک بازه زمانی است و به صورت تا . . . دیگر ترجمه می شود. مثلا:
dinner will be ready in ten minutes ( شام تا ده دقیقه دیگر آماده می شود. )
...
[مشاهده متن کامل]

قید in به معنای به درون
قید in به معنای درون چیزی یا به سمت داخل چیزی بودن است. مثلا:
?could you bring the clothes in for me ( می توانید لباس ها را برایم به داخل بیاورید؟ )
قید in به معنای در خانه یا محل کار و . . . بودن است. مثلا:
nobody was in when we called ( وقتی ما وارد شدیم هیچکس در خانه نبود. )
صفت in به معنای مد
صفت in به معنای مد و به روز است و برای چیزهایی ( از قبیل لباس، ماشین، مدل مو و. . . ) استفاده می شود که رایج بوده و مردم زیادی از آن مدل ها استفاده می کنند. مثلا:
purple is the in color this spring ( بنفش امسال بهار رنگ مد است. )
این کاربرد غیررسمی است و در حالت های محاوره و مکالمات استفاده می شود.
حرف اضافه in به معنای در [زمان]
حرف اضافه in به معنای در [زمان] برای نشان دادن اتفاقی در زمان خاصی استفاده می شود. مثلا:
i started working here in 2007 ( من ( در ) سال 2007 کار کردن اینجا را شروع کردم. )
in the fall ( در پاییز )
حرف اضافه in برای نشان دادن مدت زمان یک عمل خاص نیز استفاده می شود. مثلا:
i haven't seen him in years ( من سالهاست او را ندیده ام. )
دقت کنید که در زبان فارسی ما با قید های زمان از حرف اضافه ( در ) استفاده نمی کنیم و معمولا بدون حرف اضافه این قید ها را بیان می کنیم. مثلا:
we're going to italy in april ( ما ( در ) آوریل به ایتالیا می رویم. )
حرف اضافه in به معنای در
حرف اضافه in به معنای در، داخل، درون است و کاربردهای مختلفی دارد. مثلا:
- برای نشان دادن چیزی در مکان خاصی از حرف اضافه in استفاده می کنیم. مثلا:
a country in africa ( کشوری در آفریقا )
in the street ( در خیابان )
- حرف اضافه in گاهی اوقات در فارسی معنای روی می دهد. مثلا:
she was lying in bed ( او روی تخت دراز کشیده بود. )
sitting in an armchair ( نشستن روی مبل یکنفره )
- حرف اضافه in در یک کاربرد به معنای احاطه شدن است. مثلا:
leave the key in the lock ( بگذار کلید در قفل بماند. )
soak it in cold water ( آن را در آب سرد خیس دهید. )
- برای نشان دادن اینکه چیزی درون چیز دیگری است. مثلا:
he dipped his brush in the paint ( او قلم مویش را درون رنگ کرد. )
in the darkness ( در تاریکی )
منبع: سایت بیاموز

we use "in" when we talk about: 1 ) an enclosed space and 2 ) a general time.
for example:
She hung up her coat in the closet.
I want to walk in the afternoon. do you want to come with me?
ممکن است "در مقابل" هم معنا دهد.
پیشوند نفی کننده ( in/im ) با پیشوند نفی کننده ( اَن ) در پارسی از یک بُن و ریشه می باشد.
برای نمونه :inconsistency/inconsistent =ناسازگار/ناسازگاری
پیشوند ( اَن ) در زبان پارسی در گذشته بکار می رفته است برای نمونه واژه ( اَنیران=ناایرانی ) .
داخل، موجود، در، درون، برحسب، نسبت به، به. . . . . . . . . در مدت، درظرف
با توجه به
در اینجا، توی اتاقی
خودی
I'll meet you in ten minutes
ده دقیقه دیگه میبینمت
داخل شدن
در داخل

داخل

تا، برای، در مدت، درظرف
درباره ی
در زمینه ی، حین، از نظر، به لحاظ
با، دارای, ملبس به
riders in red robes : سوارکارانی با/دارای/ملبس به ردای سرخ
in می تواند به معنای هرجایی باشد و صرفا به معنی خانه نیست وقتی میگوییم he is not in می تواند این فرد در خانه، در دفتر کار، در مطب، در مغازه و . . . نباشد
موجود - موجود در
در گذر
منزل ، خانه
مثال: He's not in
او ( مرد ) منزل نیست.
به منظور ، برای
به جایه
بعضی جا ها معنی ( به صورت ) میده
prep. by means of
در داخل
در این
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٤٢)

بپرس