designate

/ˈdezɪgˌnet//ˈdezɪɡneɪt/

معنی: تخصیص دادن، گماشتن، معین کردن، نامزد کردن، برگزیدن
معانی دیگر: (شغل و غیره) نامزد، برگزیده، در نظر گرفتن، تعیین کردن، مشخص کردن، هویدا کردن، واسپاردن، (با ذکر مشخصات) اشاره کردن به، نام بردن، نامیدن، (برای شغلی) نامزد کردن

جمله های نمونه

1. an ambassador designate
نامزد شغل سفارت

2. There are efforts under way to designate the bridge a historic landmark.
[ترجمه Parvin] تلاش های زیادی جهت ثبت کردن پل به عنوان یک اثر تاریخی در حال انجام است.
|
[ترجمه شهریار] تلاش های زیادی برای ثبت پل به عنوان اثری تاریخی در حال انجام است.
|
[ترجمه شان] تلاش هایی به عمل می آید تا این پل به عنوان یک اثر تاریخی، در نظر گرفته شود.
|
[ترجمه گوگل]تلاش هایی در حال انجام است تا پل را به عنوان یک بنای تاریخی تعیین کنند
[ترجمه ترگمان]تلاش هایی در دست انجام است تا پل را یک نقطه عطف تاریخی مشخص کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Will you designate the flowers you wish?
[ترجمه شهریار] آیا آن دسته از گل هایی را که مطابق میل تان می باشند مشخص می کنید؟
|
[ترجمه گوگل]آیا گل هایی را که می خواهید تعیین می کنید؟
[ترجمه ترگمان]می خواهی گل هایی را که می خواهی انتخاب کنی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The directive requires member states to designate sites of special scientific interest.
[ترجمه گوگل]این دستورالعمل از کشورهای عضو می‌خواهد تا مکان‌هایی را که دارای علاقه علمی خاص هستند تعیین کنند
[ترجمه ترگمان]این دستور نیازمند کشورهای عضو برای تعیین مکان مورد علاقه ویژه علمی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The director is allowed to designate his / her successor.
[ترجمه سام] کارگردان مجاز است که جانشین خویش را انتخاب کند
|
[ترجمه گوگل]مدیر مجاز است جانشین خود را تعیین کند
[ترجمه ترگمان]کارگردان مجاز است جانشین او را انتخاب کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Black lines designate boundaries on this map.
[ترجمه گوگل]خطوط سیاه مرزها را در این نقشه مشخص می کنند
[ترجمه ترگمان]خطوط سیاه مرزها را روی این نقشه مشخص می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Designate someone as the spokesperson.
[ترجمه شان] یک نفر را به عنوان سخنگو تعیین کنید ( بر گزینید ) .
|
[ترجمه گوگل]شخصی را به عنوان سخنگو تعیین کنید
[ترجمه ترگمان]یک نفر را به عنوان سخنگو مورد بحث قرار دهید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The alphabetical notation used to designate main classes permits many of these to be included, as shown in Figure
[ترجمه گوگل]نماد حروف الفبای مورد استفاده برای تعیین کلاس های اصلی اجازه می دهد تا بسیاری از این کلاس ها گنجانده شوند، همانطور که در شکل نشان داده شده است
[ترجمه ترگمان]نماد الفبایی که برای تعیین کلاس های اصلی به کار می رود بسیاری از این موارد را باید در نظر گرفت، همانطور که در شکل نشان داده شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Icons designate shortcuts, time-saving tips, useful definitions, cautions and pitfalls to be avoided.
[ترجمه گوگل]نمادها میانبرها، نکات صرفه جویی در زمان، تعاریف مفید، احتیاط ها و مشکلاتی را که باید اجتناب شود مشخص می کنند
[ترجمه ترگمان]آیکون های میان بر، نکات صرفه جویی در زمان، تعاریف مفید، هشدارها و دام های مفید برای اجتناب از آن ها را انتخاب کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Designate a driver who won't be drinking before going to a party or club.
[ترجمه گوگل]راننده ای را تعیین کنید که قبل از رفتن به یک مهمانی یا باشگاه مشروب ننوشد
[ترجمه ترگمان]یه راننده که قبل از رفتن به مهمونی یا کلوب مشروب نمیخوره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Contracting States are to designate the authorities which consuls may approach.
[ترجمه گوگل]دولت های متعاهد باید مقاماتی را که کنسول ها می توانند به آنها مراجعه کنند تعیین کنند
[ترجمه ترگمان]دولت ها باید مقاماتی را که کنسول ممکن است به آن ها نزدیک شوند تعیین کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Hilary Frome was, after all, head boy designate.
[ترجمه گوگل]به هر حال هیلاری فروم، رئیس پسر بود
[ترجمه ترگمان]هیلاری Frome، پس از همه این ها، head را تعیین می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Designate a set of spatulas for dispensing tissue culture chemicals only and ensure that they are cleaned after every use.
[ترجمه گوگل]مجموعه ای از کفگیرها را فقط برای توزیع مواد شیمیایی کشت بافت تعیین کنید و اطمینان حاصل کنید که بعد از هر بار استفاده تمیز می شوند
[ترجمه ترگمان]ایجاد یک مجموعه از spatulas برای توزیع مواد شیمیایی کشت بافت تنها و حصول اطمینان از اینکه آن ها بعد از هر مصرف تمیز می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Participants under time pressure had to designate as many pairs as they could as either the same or different.
[ترجمه گوگل]شرکت‌کنندگانی که تحت فشار زمان قرار داشتند باید تا آنجا که می‌توانستند جفت‌های مشابه یا متفاوت را تعیین می‌کردند
[ترجمه ترگمان]شرکت کنندگان تحت فشار زمان مجبور بودند هر دو زوج را به همان اندازه که ممکن است یا متفاوت، مشخص کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. This style I would designate as above all thorough.
[ترجمه گوگل]این سبک را من به عنوان بالاتر از همه کامل تعیین می کنم
[ترجمه ترگمان]من این نوع را به عنوان مافوق کامل انتخاب خواهم کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تخصیص دادن (فعل)
give, allot, apportion, allocate, consecrate, design, designate

گماشتن (فعل)
assign, charge, commission, appoint, designate, instate

معین کردن (فعل)
assign, settle, establish, fix, specify, appoint, designate, determine, ascertain, define, delineate, denominate, cast

نامزد کردن (فعل)
engage, nominate, designate, betroth, espouse, trothplight

برگزیدن (فعل)
single, choose, designate, pick, elect, select, put up, opt, pick over, prefer

تخصصی

[ریاضیات] نمایش دادن، نشان دادن، تخصیص دادن، در نظر گرفتن، تعیین کردن، انتخاب کردن، علامت گذاری کردن، معین کردن، گماشتن، گماردن، مشخص کردن

انگلیسی به انگلیسی

• show, indicate
intended, marked out for, chosen (though not yet installed)
when you designate someone or something, you formally give them a description or name.
when you designate someone to do a particular job, you formally choose them for that job.
designate is used to describe someone who has been formally chosen to do a job, but has not yet started doing it.

پیشنهاد کاربران

گنجاندن
1. به صورت رسمی کسی رو برای انجام کاری انتخاب کردن، تعیین کردن، برگزیدن، منصوب کردن، گماردن
Traditionally, the president designates his or her successor.
به طور سنتی، رئیس جمهور جانشین خود را تعیین می کند.
...
[مشاهده متن کامل]

Thompson has been designated ( as/to be ) team captain.
تامسون به عنوان کاپیتان تیم انتخاب/برگزیده شده است.
She has been designated to organize the meeting.
او برای سازماندهی جلسه انتخاب شده.
2. تخصیص دادن، در نظر گرفتن
This area of the park has been specially designated for children.
این محوطه از پارک به طور ویژه برای کودکان در نظر گرفته شده است.
3. نشان دادن و مشخص کردن چیزی با استفاده از یک علامت یا نشانه ای
[often passive] to show something using a particular mark or sign
The different types are designated by the letters A, B and C.
انواع مختلف با حروف A و B و C مشخص شده اند ( نشان داده شده اند ) .

designate = depute = appoint = nominate = assign
مشخص کردن
معین کردن
دلالت داشتن
منصوب کردن
تعیین کردن , در نظر گرفتن
# The president designates his successor
# She has been designated to organize the meeting
در نظر گرفتن
برگزیدن
تخصیص دادن
To officially give a specified status or name to

در نظر گرفتن، قلمداد کردن، تعیین کردن
نامگذاری کردن
تخصیص دادن
پنداشتن، انگاشتن، دانستن
Braudel designates Antwerp the dominant city = برودل آنتورپ را شهر غالب می پندارد

برگزیدن
گماشتن
تخصیص دادن
برگزیدن، گماشتن، تخصیص دادن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٤)

بپرس