apply

/əˈplaɪ//əˈplaɪ/

معنی: متصل کردن، اجرا کردن، بکار بردن، اعمال کردن، درخواست دادن، بکار بستن، درخواست کردن، مورد استفاده قرار گرفته، بکار زدن، استعمال کردن، بهم بستن، شامل شدن، قابل اجرا بودن
معانی دیگر: زدن به، مالیدن به، (بر روی چیزی) پراکندن، به کار زدن، به کار بردن، پشتکار به خرج دادن، سعی و مراقبت کردن، (واژه یا عنوان و غیره) اطلاق کردن، مراجعه کردن، درخواست کردن از، درخواستنامه پر کردن، مناسب بودن، وارد بودن، مربوط بودن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: applies, applying, applied
(1) تعریف: to make use of or put to use.
مترادف: employ, exercise, use, utilize
مشابه: bestow, bring into play, ply, practice

- I had to apply every bit of my knowledge of computers to solve the problem.
[ترجمه آمل ب.خ] من مجبور بودم هر تکه ای از دانش خودم رابرای حل مسله کامپیوترها بکار ببرم
|
[ترجمه پ] با اینکه چیز زیادی از کامیپوتر نمی دانستم مجبور شدم مشکلش را رفع کنم
|
[ترجمه پ] مجبور شدم با آگاهی کمی که داشتم مشکل کامپیوتر را رفع کنم.
|
[ترجمه سما] من مجبور شدم تمام دانش کامپیوترم را ، تمام و کمال، برای حل مسئله بکار ببرم.
|
[ترجمه فرهاد] مجبور بودم هرچه از کامپیوتر می دانم برای حل مسئله به کار ببندم.
|
[ترجمه M] باید ( بخاطر had to ) هر ذره از علم ( یا دانش ) کامپیوتر خود را برای حل این مسئله ( چون حرف علم کامیپوتر اومد وسط میگیم مسئله نه مشکل ) بکار گیرم
|
[ترجمه گوگل] برای حل این مشکل مجبور شدم تک تک دانش خود را در مورد رایانه به کار ببرم
[ترجمه ترگمان] من مجبور بودم هر قسمت از دانش خودم را برای حل این مشکل به کار ببرم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to put into effect or action.
مترادف: employ, use
مشابه: dedicate, ply

- If you apply the principles that I describe in my book, your business is sure to be successful.
[ترجمه گوگل] اگر اصولی را که در کتابم توضیح دادم به کار ببرید، مطمئناً کسب و کار شما موفق خواهد بود
[ترجمه ترگمان] اگر اصولی را که در کتابم توضیح می دهم اعمال کنید، کسب وکار شما مطمئنا موفق خواهد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- You can't really play the game without applying the rules.
[ترجمه فرهاد] شما بدون اجرای قوانین، واقعاً نمی توانید بازی کنید.
|
[ترجمه گوگل] شما واقعا نمی توانید بدون اعمال قوانین بازی را انجام دهید
[ترجمه ترگمان] شما نمی توانید بدون اعمال قوانین بازی را انجام دهید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to bring into contact with or lay on.
مترادف: coat, put, spread
مشابه: administer, cover, deposit, place, rub

- He carefully applied the paint to the ceiling.
[ترجمه گوگل] با دقت رنگ را به سقف زد
[ترجمه ترگمان] او با دقت رنگ را به سقف وارد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- This is a good brush for applying makeup.
[ترجمه گوگل] این یک برس خوب برای استفاده از آرایش است
[ترجمه ترگمان] این یک برس خوب برای آرایش آرایش است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: to use with diligent effort.
مترادف: dedicate
مشابه: devote, persevere, persist, study

- They are really applying themselves to the job.
[ترجمه گوگل] آنها واقعاً خودشان را در این شغل اعمال می کنند
[ترجمه ترگمان] آن ها واقعا خودشان را به کار مشغول می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: appliable (adj.), appliably (adv.)
(1) تعریف: to be related or relevant.
مترادف: relate
مشابه: connect, refer

- The rules apply to all students without exception.
[ترجمه اسما] این قوانین بدون استثناء در مورد تمام دانشجویان ( دانش آموزان ) صدق می کند
|
[ترجمه گوگل] این قوانین بدون استثنا برای همه دانش آموزان اعمال می شود
[ترجمه ترگمان] این قوانین برای همه دانشجویان بدون استثنا اعمال می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- This article in the newspaper applies to the discussion we had this morning.
[ترجمه Mrjn] این مقاله ی ( در ) روزنامه با بحثی که امروز صبح داشتیم ، مصداق دارد.
|
[ترجمه گوگل] این مقاله در روزنامه مربوط به بحثی است که امروز صبح داشتیم
[ترجمه ترگمان] این مقاله در این روزنامه به بحثی که امروز صبح داشتیم، اعمال می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to make an application for admission, employment, or permission.
مترادف: petition, solicit
مشابه: appeal, audition, bid, sue, try out

- I applied for a job at the hospital.
[ترجمه گوگل] من برای کار در بیمارستان اقدام کردم
[ترجمه ترگمان] من برای شغلی در بیمارستان درخواست دادم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Our son applied for admission to four colleges.
[ترجمه گوگل] پسر ما برای پذیرش در چهار کالج درخواست داد
[ترجمه ترگمان] پسر ما درخواست پذیرش چهار دانشکده را کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- For that type of permit, you have to apply at the town hall.
[ترجمه گوگل] برای این نوع مجوز، باید از شهرداری درخواست دهید
[ترجمه ترگمان] برای این نوع مجوز باید در شهرداری درخواست دهید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. to apply all one's energies
همه ی توانایی های خود را به کار زدن

2. to apply caution
با احتیاط عمل کردن

3. to apply oil to the skin
روغن به پوست مالیدن (زدن)

4. to apply skill in solving a problem
در حل مسئله ای مهارت به کار بردن

5. i had to apply the brakes abruptly
مجبور شدم غفلتا ترمز کنم.

6. one ought not apply the name of father to a person who abandons his children
به کسی که کودکان خود را رها می کند نباید نام پدر اطلاق کرد.

7. first cleanse the wound then apply this oil (to it)
اول زخم را پاک کن و سپس این روغن را (به آن) بمال.

8. Places are strictly limited, so you should apply as soon as possible.
[ترجمه گوگل]مکان ها به شدت محدود است، بنابراین باید در اسرع وقت اقدام کنید
[ترجمه ترگمان]مکان ها به شدت محدود هستند، بنابراین باید هر چه زودتر درخواست بدهید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Only genuine refugees can apply for asylum.
[ترجمه گوگل]فقط پناهندگان واقعی می توانند درخواست پناهندگی دهند
[ترجمه ترگمان]تنها پناهندگان واقعی می توانند درخواست پناهندگی کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. You should apply in person / by letter.
[ترجمه Reza] شما باید رو در رو درخواست کنی
|
[ترجمه گوگل]شما باید شخصا / با نامه درخواست دهید
[ترجمه ترگمان]شما باید در نامه و یا با نامه درخواست دهید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Who is eligible to apply for membership of the association?
[ترجمه گوگل]چه کسانی واجد شرایط درخواست عضویت در انجمن هستند؟
[ترجمه ترگمان]چه کسی صلاحیت درخواست برای عضویت در انجمن را دارد؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. When the paint is completely dry, apply another coat.
[ترجمه گوگل]وقتی رنگ کاملا خشک شد، یک لایه دیگر بزنید
[ترجمه ترگمان]زمانی که رنگ کاملا خشک است، کت دیگری را به کار ببرید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Apply the paint with a fine brush.
[ترجمه گوگل]رنگ را با یک برس خوب بمالید
[ترجمه ترگمان]رنگ را با برس خوب به کار ببرید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. If you wish for further explanation, you'd better apply in person to the director.
[ترجمه گوگل]اگر مایل به توضیح بیشتر هستید، بهتر است حضوری به کارگردان مراجعه کنید
[ترجمه ترگمان]اگر برای توضیح بیشتر تمایل دارید، بهتر است شخصا به مدیر مراجعه کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. I want to apply for the job.
[ترجمه گوگل]من می خواهم برای کار درخواست کنم
[ترجمه ترگمان]من می خواهم برای این کار درخواست بدهم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. He made up his mind to apply for membership in the Party.
[ترجمه گوگل]او تصمیم خود را برای درخواست عضویت در حزب گرفت
[ترجمه ترگمان]تصمیم گرفت برای عضویت در حزب درخواست بدهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. Both boys and girls can apply to join the choir.
[ترجمه Alireza] هم پسران و هم دختران میتوانند درخواست پیوستن به گروه کر را بدهند.
|
[ترجمه گوگل]هم دختران و هم پسران می توانند برای عضویت در گروه کر درخواست دهند
[ترجمه ترگمان]هر دو پسر و هم دختر می توانند برای ملحق شدن به گروه کر درخواست دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. After you apply the oil, wait 20 minutes before wiping off any excess.
[ترجمه گوگل]پس از استفاده از روغن، 20 دقیقه صبر کنید تا روغن اضافی را پاک کنید
[ترجمه ترگمان]بعد از این که روغن را به کار گرفتید، ۲۰ دقیقه صبر کنید تا مازاد خود را پاک کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. The government intends to apply economic sanctions.
[ترجمه گوگل]دولت قصد دارد تحریم های اقتصادی را اعمال کند
[ترجمه ترگمان]دولت قصد دارد تا تحریم های اقتصادی را اعمال کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

متصل کردن (فعل)
adjoin, join, connect, link, pin, colligate, apply, catenate, joggle

اجرا کردن (فعل)
enforce, perform, execute, effect, administer, apply, administrate, exert

بکار بردن (فعل)
use, exploit, handle, put, apply, exert

اعمال کردن (فعل)
apply, exert, put on

درخواست دادن (فعل)
plead, apply

بکار بستن (فعل)
apply

درخواست کردن (فعل)
plead, request, bone, apply, solicit, beg, pray, supplicate, petition, cry off

مورد استفاده قرار گرفته (فعل)
apply

بکار زدن (فعل)
apply, utilize

استعمال کردن (فعل)
use, exercise, handle, apply, employ

بهم بستن (فعل)
truss, couple, apply, fagot, faggot

شامل شدن (فعل)
apply

قابل اجرا بودن (فعل)
apply

تخصصی

[حقوق] اعمال کردن، به کار بردن، سرایت یافتن یا دادن، درخواست کردن، شامل بودن، مصداق داشتن
[ریاضیات] به کار بستن، استعمال کردن، بر هم منطبق کردن، اثر کردن، به کار بردن، وارد شدن، اعمال کردن، اجرا کردن

انگلیسی به انگلیسی

• make a request; implement; put to use; enforce; spread on a surface (such as paint, ointment, etc.); refer; (medicine) place, lay (e.g.: "apply the hand to the chest")
if you apply to have something or to do something, you write asking formally to be allowed to have it or do it.
if you apply yourself to something, you concentrate hard on it.
if something applies to a person or a situation, it is relevant to the person or situation.
if you apply a rule, system, or skill, you use it in a situation or activity.
if a name or phrase is applied to someone or something, they are referred to by that name or phrase.
if you apply something to a surface, you put it onto the surface or rub it into it; a formal use.

پیشنهاد کاربران

اعمال کردن / درخواست کردن
مثال: She decided to apply for the job.
او تصمیم گرفت برای شغل درخواست دهد.
درخواست کردن، اعمال کردن. صدق کردن، به کار بردن، استعمال کردن، اجرا کردن، متصل کردن، بهم بستن، درخواست دادن، شامل شدن، قابل اجرا بودن، قانون فقه: درخواست کردن، شامل حال بودن، روانشناسی: درخواست کردن
request, appeal, claim, inquire, petition, put in, requisition
...
[مشاهده متن کامل]

- use, bring to bear, carry out, employ, exercise, exert, implement, practise, utilize
- put on, cover with, lay on, paint, place, smear, spread on
- be relevant, be applicable, be appropriate, bear upon, be fitting, fit, pertain, refer, relate
- apply oneself: try, be diligent, buckle down ( informal ) , commit oneself, concentrate, dedicate oneself, devote oneself, persevere, work hard

تقاضا کردن، درخواست کردن، استفاده کردن، به کار بردن
request, appeal, claim, inquire, petition, put in, requisition
- use, bring to bear, carry out, employ, exercise, exert, implement, practise, utilize
- put on, cover with, lay on, paint, place, smear, spread on
...
[مشاهده متن کامل]

- be relevant, be applicable, be appropriate, bear upon, be fitting, fit, pertain, refer, relate

⭕ ( اَپَرس )
درخواست دادن، اعمال کردن، طلب کردن
1. Only genuine refugees can apply for asylum
فقط پناهندگان ها می توانند اَپَرس پناهندگی دهند.
2. Who is eligible to apply for membership of the association?
چه کسانی واجد شرایط اَپَرس عضویت در انجمن اند؟
درخواست کردن، اعمال کردن. صدق کردن، به کار بردن، استعمال کردن، اجرا کردن، متصل کردن، بهم بستن، درخواست دادن، شامل شدن، قابل اجرا بودن، قانون فقه: درخواست کردن، شامل حال بودن، روانشناسی: درخواست کردن
درخواست
درخواست دادن
استعمال کردن
تعیین کردن
فکرکنم مالیدن چیزی روی نون هم معنی بده
A : some dogs are smarter and stronger than the others
B : this also applies to humans
یعنی اینو برای ما آدما هم میتونی بگی و استفاده کنی. یعنی آدما هم اینطورین که یسریاشون باهوش تر و قوی تر از بقیه هستند.
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : apply
✅️ اسم ( noun ) : application / applicability
✅️ صفت ( adjective ) : applied / applicable
✅️ قید ( adverb ) : _
طیف سوم معناییapply به معنایuse :
کاربرد داشتن
به کار رفتن
New technology is being applied to almost every industrial process
تکنولوژی جدید تقریبا دارد بکاربرده می شود در هر پروسه ی صنعتی
Which of theses statements applies more to you
...
[مشاهده متن کامل]

a:I live to eat. b: I eat to live
کدامیک از این اظهارات بیشتر کاربرد دارند برای شما:
آ. منزندگی می کنم که بخورم
ب من می خورم که زندگی کنم
. . . . . . . . .
apply. . . . . . . utilize

ply
لحاظ کردن
برای داروهای استعمال خارجی، یعنی روی پوست، مثل پماد و ضماد و این چیزها اگر apply به کار بره، یعنی مالیدن اون دارو روی پوست، زدن اون دارو، بستن اون دارو با یک چیزی مثل پارچه روی پوست و چنین مترادف هایی
اگر مفید بود لطفاً لایک کنید❤️❤️
درخواست کردن ، درخواست دادن ، به کار بردن ، اعمال کردن ، استفاده کردن از ، [پماد ، کرم و مانند آن ] مالیدن ، مربوط بودن ، ربط داشتن
I applied for several jobs
من برای چند کار درخواست دادم .
For further information, apply to the address below
...
[مشاهده متن کامل]

برای اطلاعات بیشتر از نشانی زیر استفاده کنید ( به نشانی زیر مراجعه کنید )
We applied the ointment to the cut
ما پماد را روی زخم مالیدیم
He was able to stop the bleeding by applying pressure to the cut
او توانست با اعمال فشار روی زخم ، خونریزی را متوقف کند
( واژگان زبان کیاسالار )

اعمال کردن
درخواست کردن
Request
تعمیم دادن
مراجعه کردن جهت درخواست دادن چیزی
صرف کردن، اعمال کردن، خرج کردن
apply yourself= to work hard at something especially pay a lot of attention for a long time
از خود کار کشیدن
بکار بستن ( درمورد قوانین یا اصول )
در مورد قوانین و آیین نامه ها:
شامل شدن، مربوط بودن
The regulation does'nt apply to your situation.
درخواست دادن . خصوصا وقتی استفاده می شه که برای جایی بخوایم درخواست کار بدیم.
متقاعد کردن درخواست دادن
یکی از معانی این کلمه: به کار آمدن، به عمل آمدن
That part of the form is for UK citizens - it doesn't apply to you.
Those were old regulations - they don't apply any more.
به کار اومدن ( مفید )
Apply to
A name that �is applied� to� someone or something, is used to refer to them: واژه ای که برای اشاره به چیزی یا کسی استفاده می شود و به کار می رود/اطلاق/نسبت دادن.
گماشتن
اعمال
به کار بردن
ریختن
اضافه کردن
ظاهر کردن
● درخواست کردن ( معمولا به صورت رسمی و مکتوب )
● اعمال کردن، بکار بستن در مورد
روی چیزی انداختن
مربوط شدن
پیاده سازی، پیاده کردن، کاربرد داشتن
کشیدن
apply the hand brake
کشیدن ترمز دستی
درخواست دادن - در خواست کردن
مصداق داشتن
اقدام ، اقدام کردن
تقاضا کردن
صدق کردن - صادق بودن
بکار بردن، مورد استفاده قرار دادن، استعمال کردن
ثبت/ثبت نام کردن
Apply to sb or sth
مصداق چیزی یاکسی بودن
به کار آمدن، . . . apply to، مناسب بودن برای
تخصیص دادن
اطلاق کردن
درخواست کردن
مشغول کردن
مناسب بودن
به کارگرفتن/ به کاربردن/ به کار زدن/ به کار گماشتن
بهره برداری کردن
برروی چیزی مالیدن ( پماد ) / بر روی چیزی پراکندن / برروی چیزی زدن
استعمال کردن

عضو شدن
درخواست کردن
اعمال کردن ، وارد کردن
اجرا کردن
کاربرد
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٥٦)

بپرس