done

/ˈdən//dʌn/

معنی: انجام شده، وقوع یافته
معانی دیگر: (اسم مفعول فعل: do) انجام شده، کرده، پایان یافته، پخته، (از نظر اجتماعی) قابل قبول، پسندیده، (عامیانه) باشه، قبول، با کمال میل، (عامیانه) 1- مرده، نابود، تباه 2- وازده، به درد نخور، شکست خورده، بازگشت شود به do

جمله های نمونه

1. done in a day
انجام شده در یک روز

2. done in wood
ساخته شده از چوب

3. done without muss or fuss
انجام شده بدون هیاهو و سروصدا

4. done (for)
(عامیانه) 1- مرده،نابود،تباه 2- وازده،به درد نخور،شکست خورده

5. a done deed
عمل انجام شده

6. paintings done in his early manner
نقاشی هایی که به سبک ابتدایی او کشیده شده است

7. be done with
تمام کردن یا شدن،پایان یافتن،دیگر کاری نداشتن با

8. have done
به پایان رساندن،خاتمه دادن،دست نگه داشتن

9. what's done cannot be undone
تیر رها شده را نمی توان برگرداند،آب ریخته را نمی توان به جوی برگرداند

10. he had done the job so badly that we had to undo every thing and start all over again
کارها را آن قدر بد انجام داده بود که مجبور شدیم همه را به صورت اول برگردانده و از نو شروع کنیم.

11. it was done through my brother's good offices
آن کار به همت نیک برادرم انجام شد.

12. the damage done by the flood locally
آسیب محلی وارده توسط سیل

13. to have done with dreaming
دست از خواب و خیال برداشتن

14. you haven't done a thing except bitch ever since we got here
از وقتی که به اینجا رسیدیم کاری جز شکایت نکرده ای.

15. you've been done
کلاه سرت گذاشته اند.

16. a deed nobly done
عملی که با شرافتمندی انجام شده

17. dinner has been done for an hour
یک ساعت است شام آماده شده است.

18. i have never done drugs
من هرگز مواد مخدر مصرف نکرده ام.

19. it must be done somehow
هر طوری شده باید انجام شود.

20. the work is done
کار انجام شده است.

21. the work was done piecemeal
کار در چند مرحله انجام شد.

22. what he had done weighed on his conscience
اعمالی که انجام داده بود وجدان او را معذب می کرد.

23. wrestling must be done on a soft mat
کشتی باید روی تشک نرم انجام شود.

24. easier said than done
(آنچه که) گفتنش آسان و انجامش دشوار است

25. the damage is done
حالا دیگر دیر شده است (چون خسارت وارد آمده)

26. much harm has been done to the environment
آسیب زیادی به محیط زیست وارد آمده است.

27. pay proportional to work done
دستمزد متناسب با کار انجام شده

28. the meat is not done yet
گوشت هنوز پخته نشده است.

29. the project is partway done
بخشی از طرح انجام شده است.

30. there's much to be done
خیلی کار مانده است،کار زیادی هست که باید انجام داد.

31. when the hurly-burly is done . . .
(شکسپیر) وقتی که جنب و جوش خاموش شود . . . .

32. you know it isn't done to hold hands in public places
میدانی که دست هم را گرفتن در جاهای عمومی پسندیده شمرده نمی شود.

33. no sooner said than done
گفتن همان و انجام شدن همان،تا گفته شد انجام شد

34. return immediately when you are done
به مجرد اینکه کارت تمام شد برگرد.

35. the amount of effective work done
میزان کار موثر

36. the meat is not quite done yet
گوشت هنوز خوب پخته نشده است.

37. she is prompt in getting things done
او در انجام کارها سرعت عمل دارد.

38. the future pivots on what is done today
آینده منوط است به آنچه امروز انجام می شود.

39. thy kingdom come, thy will be done
(انجیل) بادا که سلطنت الهی تو فرارسد و اراده ی تو انجام شود.

40. you know best what should be done
خودت بهتر می دانی که چکار باید کرد.

41. he has enough leverage to get anything done in this company
او آنقدر قدرت دارد که می تواند در این شرکت هرکاری را انجام بدهد.

42. he is remorseful for what he has done
از آن چه کرده است پشیمان است.

43. he was penitent about what he had done
از آنچه که کرده بود پشیمان بود.

44. i am appreciative of all you have done for me
از آنچه در حقم کرده اید سپاسگزارم.

45. i was fully recompensed for the damage done to my shop
در ازای خسارات وارده به مغازه ام غرامت کامل به من پرداخته شد.

46. if you had sense, you wouldn't have done it
اگر عقل داشتی این کار را نمی کردی.

47. to guarantee that a thing will be done
انجام کاری را تضمین کردن

48. two more hours and i will be done with this page
تا دو ساعت دیگر این صفحه را تمام خواهم کرد.

49. we had to hire the farm work done
برای اجرای کارهای مزرعه مجبور بودیم مزد بدهیم.

50. he expressed sorrow for the wrong he had done
به خاطر کار بدی که کرده بود اظهار تاسف کرد.

51. he is not sorry for what he has done
از آنچه که کرده است نادم نیست.

52. he was successful in business but it was done at the expense of his health
او در کاسبی موفق بود ولی این موفقیت به قمیت سلامتی او تمام شد.

53. if i take inventory of what i have done during the last year, i will not be pleased
اگر کارهایی را که سال گذشته انجام داده ام برآورد کنم خوشحال نخواهم شد.

54. she felt no shame for what she had done
از آنچه که کرده بود شرم نداشت.

55. there is no precedent for what you have done
عملی که شما انجام داده اید بی سابقه است.

56. you should not duplicate what has already been done
شما نباید کار انجام شده را تکرار کنید.

57. he was always grizzling about the work to be done
او همیشه درباره ی کاری که باید انجام داده می شد غرولند می کرد.

58. it must be easy to quit smoking; hossein has done it a hundred times!
لابد ترک سیگار آسان است چون حسین صدها بار آن کار را کرده است !

59. the determination of your salary and rank will be done later
تعیین حقوق و رتبه ی شما بعدا انجام خواهد شد.

60. the government gave its sanction to what he had done
دولت عمل او را مورد تایید قرار داد.

61. he was daunted by the volume of work to be done
حجم کاری که باید انجام می شد او را هراسان کرد.

62. i will make him pay for the injustices he has done
من تقاص بی عدالتی های او را خواهم گرفت.

63. i was willing to compensate him for the damage i had done to his car
حاضر بودم خسارتی را که به اتومبیل او وارد کرده بودم جبران کنم.

64. the court required her to pay full restitution for the damages done
دادگاه او را ملزم کرد خسارات وارده را کلاملا جبران کند.

65. they have not yet remunerated me for the work i have done
هنوز مزد کاری را که کرده ام نداده اند.

66. in theory it is possible to turn iron into gold but in practice it can not be done
از نظر دیدمان تبدیل آهن به طلا ممکن است ولی عملا نمی توان آن را انجام داد.

مترادف ها

انجام شده (صفت)
accomplished, done, out-and-out

وقوع یافته (صفت)
done

انگلیسی به انگلیسی

• finished, completed
done is the past participle of do.
a task that is done has been completed.

پیشنهاد کاربران

حله. بفرما
done به معنای “تمام کردن” چیزی است:
I’m done studying for the day درس خوندنم برای امروز تموم شد
و گاهی نیز به معنای اینکه فرد به طور کلی از روی خستگی یا هر چیز دیگری مایل نیست که فعالیت خاصی را در زندگی خود ادامه دهد یا اینکه با چیزی سر و کله بزند. در چنین حالتی این جمله یک حالت استیصال و کلافگی را نشان می دهد. و معنی منفی میدهد
...
[مشاهده متن کامل]

I think I’m done with all your nonsense. I don’t want to talk to you anymore
فکر می کنم دیگه نمی خوام با خزعبلات تو سر و کاری داشته باشم. نمی خوام دیگه باهات حرفی بزنم
I’m done being there for you all the time when you can’t even appreciate it
دیگه تمایلی ندارم که مدام کنارت باشم اونم وقتی که به هیچ وجه قدرش رو نمی دونی
but i ain't done much healing
ولی من اونقدرا هم خوب نشدم

. . . . واردشده.
قبوله
انجام شود
تایید قرار داد.
61. he was daunted by the volume of work to be done
حجم کاری که باید انجام می شد او را هراسان کرد.
61. he was daunted by the volume of work to be done
حجم کاری که باید انجام می شد او را هراسان کرد.
there is no way to escape the police. we are done
راهی برای فرار از دست پلیس وجود نداره! کارمون تمومه
انجامش دادم. انجام شده
صورت گرفته ، انجام شده
درباره ی خوراکی ها به معنای آماده شدنه. مثلا:
My special coffee is done! You can drink it
تمام شد

I'm done=من بریدم . من خسته شدم.
قطع رابطه کردن، کات کردن
به این جمله دقت کنید:
and be done with him forever
و برای همیشه با او قطع رابطه کند.
به نظرم معادل مناسبی است.

انجام گرفتن، صورت پذیرفتن
بی خیال
انجام شد

تمام شده=finshed
When all is said and done : با در نظر گرفتن همه ی جوانب، بعد از همه ی اینها، همه ی اینها به کنار، هر چه باشد، با همه ی اینها، آخرالامر، عاقبت، سرانجام
دریافت شد
تمام شدن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢١)

بپرس