پیشنهاد‌های مهدی صباغ (٢,٣٢٥)

بازدید
٤,٨٧٢
تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

noun - uncountable : رنگ صورتی روشن صورتی کم رنگ نمونه: The bookshop has dictionaries bound in hot pink and blue suede.

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

phrase : آینده کسی را پیش بینی کردن پیشگویی کردن طالع کسی را دیدن نمونه : I had an aunt who used to examine the tea leaves at the bottom of our cup ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

adjective : خساست ناخن خشکی صرفه جویی مالی رفتار خساست آمیز رفتار خساست گونه بُخل ورزی نمونه: 1 - Local residents have accused the council of penny - ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

noun - uncountable : دل چرکین آزرده خاطر ناراحت از گذشته نمونه : There has been bad blood between the two families for years.

پیشنهاد
٠

idiom : جوری که هرگز فکرش را هم نمی کرد جوری که حتی توی خیالش هم بهش دست پیدا نمی کرد جوری که حتی به ذهنشم خطور نمی کرد نمونه ها: 1 - Suddenly she wa ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

noun - countable : اسب باری اسب بارکش اسب هایی با ظاهر قوی و اندامی درشت و عضلانی که در گذشته عمدتا برای باربری از آنها استفاده می شد و امروزه بیشتر ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

idiom : می توان این اصطلاح را اینگونه معادل سازی کرد: به باور قلبی من. . . . . به یقین من. . . . . . باور دارم که . . . . ایمان دارم که . . . . . ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

noun - uncountable : مدت زمانی که یک شخص عضو هیئت منصفه یک دادگاه است. نمونه: I'm on jury service next week.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

noun - countable : رقابت یا مسابقه ای که فقط یکی از رقبا شانس واقعی برنده شدن در آن را دارد. رقابت یک طرفه نمونه : This election has been a one - h ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Verb : فروکش کردن برطرف شدن نمونه : their hunger has been satisfied after hunt and eating a big deer

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Adjective : غافل گیرانه غیرمنتظره نمونه : They were injured in the surprise attack last night

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Adjective : بی انگیزه بدون انگیزه نمونه: The police and many other organisations are putting in a great deal of work to counter motiveless and mindl ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

adjective : دور از دسترس دست نیافتنی بعید محال نشدنی نمونه: Many economists think that full employment is an unattainable goal

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٢

adjective : آسان راحت و بی دردسر نمونه: The application offers frictionless downloading and sharing.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٢

noun - countable : corbicula سبد گرده ( بخشی بر روی پاهای زنبور عسل که گرده های گل جمع آوری شده را تا هنگام بازگشت به کندو، در آن نگه می دارد. )

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٤

noun - countable : pollen basket سبد گرده ( بخشی بر روی پاهای زنبور عسل که گرده های گل جمع آوری شده را تا هنگام بازگشت به کندو، در آن نگه می دارد. )

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

adjective - mainly UK : نو و تازه و استفاده نشده ( بیشتر درباره پوشاک استفاده می شود. ) یا لباسی که استفاده شده اما همچنان بسیار نو و شیک دیده می شو ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

adjective : لباس یقه هفت نمونه : She is wearing a denim top over a V - necked jumper .

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

adjective - Scottish English : آب و هوای مرطوب، تاریک و ناخوشایند نمونه : This lifting of winter's dreich saturation can be almost tangible.

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

adjective : ( لباس/پارچه. . . . ) قابل شستشو در ماشین لباسشویی نمونه : "the padded cover is machine washable"

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

adjective : رقیق ( برای وصف هوای رقیق و کم اکسیژن به خصوص هوایی که در ارتفاعات کوهستان وجود دارد، استفاده می شود. ) نمونه : It's difficult to breath ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
١

noun - countable : تیزبین شخصی که دارای چشم هایی قوی است و می تواند اجسام کوچک را از فواصل دور به راحتی ببیند. نمونه: We sat down and started the ex ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٢

idiom : خیلی شاد و سرحال به نظر رسیدن نمونه : We've had a fantastic response!" he said, grinning from ear to ear

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

noun - countable - informal : آدم بین 30 تا 39 سال نمونه : They aimed their campaign at affluent thirtysomethings

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

noun - uncountable : جُرم شناسی ( روش های علمی حل جرایم که شامل بررسی اشیاء یا مواد مرتبط با جُرم می شود ) نمونه : Using cutting - edge forensics, ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Noun - countable : گنتری سازه فلزی دروازه مانند، درون پست های برق که هادی های انتقال نیرو در ابتدای ورودی پست به آنها آویخته می شوند.

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

روش راه اندازی موتورهای سه فاز AC به صورت تک ضرب یا Direct On - Line که به اختصار به آن DOL می گویند.

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Direct On - Line روش راه اندازی موتورهای سه فاز AC به صورت تک ضرب که به اختصار به آن DOL هم می گویند.

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

Noun - countable : هواپیمای آب پاش هواپیمایی که دارای مخزن بزرگ پر از آب می باشد و در آتش سوزی های بزرگ با پاشیدن حجم زیادی از آب برای خاموش کردن آتش ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

adjective : غیر معمول و متفاوت ( از آنچه معمولاً دیده می شود، گفته می شود یا انجام می شود ) نمونه : The festival will showcase left - field acts th ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

Noun - countable : ماشین شمع کوب خودروی شمع کوب ( خودرویی است که وظیفه انجام عملیات شمع کوبی در ساختمان سازی را بر عهده دارد. این خودرو توسط یک وزن ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Adjective : بی خانمان نمونه : Last night a nowhere bride committed suicide in San Diego

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Hawk - tuah صدایی که هنگام بیرون انداختن آب دهان ( تف کردن ) از دهان انسان خارج می شود.

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Noun - countable : Table football Foosball فوتبال دستی

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٢

phrase - uncountable : 1 - پلاستیک سازی تولید پلاستیک فرآیند یا کسب و کار تولید پلاستیک نمونه : She worked as an industrial nurse for a plastics c ...

پیشنهاد
١

idiom : کسی را به شدت دوست داشتن علاقه بی اندازه ای به فردی داشتن ( این اصطلاح معمولا برای اینکه به کسی بگویید که چقدر به او علاقه دارید، استفاده می ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٦

Noun - countable - uncountable : پاگَرد پله پاگرد راه پله پاگرد نمونه : the first - floor landing

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

noun - countable : کسب و کار خُرد کسب و کار کوچک کسب و کار کوچک و عمدتا خانوادگی که تعداد کارمندان کمی دارد. نمونه : Like most micro business own ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

در مایکروسافت اکسل، "Freeze Panes" قابلیتی است که به شما امکان می دهد بخشی از برگه خود را در حالی که در بقیه کاربرگ خود پیمایش می کنید، قابل مشاهده ن ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

phrasal verb - literary : thirst for something تشنه چیزی بودن بی حد و اندازه مشتاق چیزی بودن به چیزی بیش از تصور نیاز داشتن چیزی را بیش از حد خواستن ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

idiom : خیلی خیلی خشک به شدت خشک به شدت کم آب نمونه : I don't think he's been watering these plants - the soil is as dry as a bone

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

noun - countable : بَربَط نواز نوازنده ساز بربط نمونه : he is a professional lutenist

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

adjective : پایدار نمونه : last peace = صلح پایدار

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

pherasal verb : ساکت باش اینقدر حرف نزن سر و صدا نکن وراجی نکن پرحرفی نکن نمونه : Just belt up, will you! I'm trying to concentrate

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

Idiom - US - Slang : بپیچ راست ( هنگام رانندگی با وسایل نقلیه ) نمونه : Hang a Ralph up at the next stoplight

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

Slang - Idiom - US : بپیچ به چپ ( موقع رانندگی با وسایل نقلیه ) نمونه: Hang a Louie up at the next stoplight

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

Noun - countable : فاصله افقی بین دو دکل انتقال برق مجاور یکدیگر

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

Noun - countable : چکش زنگ زبانه زنگ قطعه ای فلزی درون زنگ های زنگوله ای شکل که با برخورد آن به بدنه ی درونی زنگ، صدای آن تولید می شود.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

Verb - transitive : مچاله کردن کاغذ یا لباس کاغذ یا لباس را به شکل توپی گرد و کوچک درآوردن نمونه : She screwed the letter up and threw it in the bin

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

قابلِ توجهِ . . . . شایانِ توجهِ . . . . نمونه : Attention to all dear students = قابل توجه همه دانش آموزان گرامی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

noun - countable / uncountable - informal : مرکز نگهداری سگها ( محلی که صاحبان سگها وقتی منزل خود را ترک می کنند و موقتا امکان نگهداری از سگ شان را ن ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

adjective : جانورشناسی جانورشناسانه وابسته به دانش مطالعه جانوران به ویژه مطالعه درباره ساختمان بدن آن ها نمونه : They studied him like a zoologica ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

noun - countable : مرکز نگهداری از حیوانات مرکز حمایت از حیوانات جایی که حیوانات بیمار، زخمی، بی سرپرست و . . . . . را نگهداری و درمان می کنند. نمو ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

Adverb : به نحو احسنت به بهترین شیوه ممکن به بهترین روش نمونه : I will do it well

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

Noun - countable : کارتِ با آرزوی تندرستی شما ( کارت کوچکی که معمولا همراه با یک دسته گل برای بیماران فرستاده می شود و بر روی آن جمله هایی مانند : ب ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

guilt somebody into something کسی را به چیزی متهم کردن نمونه: he guilts me into breaking that glass

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

Phrasal verb : Have a gift for doing something Have a gift for something استعداد انجام کاری را داشتن در چیزی استعداد داشتن توانایی انجام کاری را داشت ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

Idiom - informal : بسیار عالی دارای استاندارد بسیار بالا نمونه: Have you tried this ice cream? It's the bee's knees, it really is

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

Phrasal verb : عضوی از اعضای بدن را ( در طی یک عمل جراحی ) از درون بدن خارج کردن نمونه ۱ : He had his appendix out last week نمونه ۲ : You'll have ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

noun - countable : منگنه دیوارکوب ( منگنه یی قوی که برای کوبیدن منگنه بر روی اجسام سخت و سفت مانند دیوار و چوب به کار می رود. ) نمونه : He has a st ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

noun - countable - informal : آدم شُل و ول ( بیشتر برای شوخی و طعنه زدن استفاده می شود. ) آدم بی دست و پا و ترسو ( بیشتر برای شوخی و طعنه زدن استفاد ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

Adjective : به تنهایی تکی انفرادی یک نفره

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

phrasal verb - informal - UK : cheese someone off شخصی را عصبانی کردن فردی را ناراحت و خشمگین کردن باعث ناراحتی کسی شدن نمونه : Her attitude to the ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

Phrase : خود را به دردسر انداختن خود را به مخمصه افکندن برای خود شَر درست کردن خود را در موقعیتی دشوار یا خطرناک قرار دادن نمونه : Don't allow yours ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

Noun - countable - informal : مهمترین و پرقدرت ترین فرد در یک شرکت یا یک سازمان نمونه : He left business school and became a big cheese in the City

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

noun - countable : ریش سفید بزرگ خاندان ( مرد مسنی که دیگران با وی مانند پدر خودشان رفتار می کنند و از او نصیحت، مشورت و حمایت دریافت می کنند. ) ن ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

noun - countable : سازهای زهی ( مانند: تار، گیتار، پیانو، ویولونسل و . . . . . . ) نمونه : Guitars, pianos, and cellos are different types of strin ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

adjective : 1 - نگران و خسته ( به طوری که مانع آرامش فرد شود ) نمونه : I always eat when I’m feeling stressed 2 - Adjective : تحت تنش تحت فشار ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

adjective : داسی شکل به شکل داس داس مانند نمونه : the sickle moon

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٦

idiom : down to line در آینده در ادامه کار نمونه : Lots of things will have changed a few years down the road

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

idiom : go against the flow هنجارشکنی کردن برخلاف عرف جامعه رفتار و عمل کردن نمونه : Mary is always honest and it went against the grain to tell lies

پیشنهاد
١

Idiom : معادل با ضرب المثل فارسی : قربان دست بسیار، هم در خوردن، هم در کار ( این ضرب المثل اشاره به این دارد که انجام کارهای دشوار با کمک دیگران و ب ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

idiom - old - fashioned spoken : چه سَمی دوست داری؟ ( جمله ای طنز آمیز و قدیمی برای پرسیدن از یک مخاطب که وی چه نوع نوشیدنی الکلی را دوست دارد. )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

Noun - countable : پمپ باد مخصوص جمع کردن برگهای خشک از روی زمین که با دمیدن باد پرفشار به آنها ، آنها را در یک طرف جمع می کند. نمونه : Our gardene ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

Phrasal verb : با ملاقه غذا کشیدن به کمک ملاقه، غذا را درون ظرفها ریختن نمونه : She ladled out hot food to the homeless

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

قصابی مغازه ی فروش گوشت نمونه : It ran around in front of the butcher's shop until the butcher himself came out and clapped his hands fiercely at it

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

Phrasal verb : 1 - برداشتن یک لایه از چیزی از روی سطح یک مایع نمونه : She�skimmed�the cream�off�the milk 2 - چیزی ارزشمند را از روی چیزی دیگر، برا ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

بخشوده بخشیده شده مورد عفو قرار گرفته شده

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

Verb - transitive : بودجه دادن بودجه تخصیص دادن تصویبِ پرداختِ پول و سرمایه برای انجام کاری پول کنار گذاشتن ( برای انجام کاری ) نمونه : Parliament ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

Idiom - informal : انجام کاری با بودجه بسیار کم راه اندازی یک شغل با کمترین اندازه سرمایه گذاری نمونه : The film was made on a shoestring

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

Phrase : محکوم به شکست

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

Noun - countable : فرفره نمونه : Initially, he compared the color he observed on the spinning top with a paper of different color, in order to find ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

Noun - countable - US : مظنون ( کسی که پلیس فکر می کند مجرم است، اما هنوز وی را دستگیر نکرده است. ) نمونه : No one has been arrested, but several p ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

Noun - countable : عروسک پارچه ای به شکل انسان که درون آن با چیزهایی نرم مانند پنبه یا پارچه، پر می شود. نمونه : I stopped my motor car, but a smal ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

Noun - countable : خانه اسباب بازی ( اسباب بازی که شبیه یک خانه واقعی، اما کوچکتر از آن، ساخته می شود و کودکان برای بازی درون آن می روند. ) نمونه : ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

Noun - countable : Ball pit Ball pond استخر توپ ( جایی شبیه یک استخر کوچک در پارکها یا شهربازی ها که درون آن از توپ های کوچک پلاستیکی رنگین پر شده و ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

Noun - countable : جاروی دسته بلند ( که در داستان ها می گویند جادوگران و ساحره ها بر روی دسته آن نشسته و پرواز می کنند. ) نمونه : In children's boo ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

Noun - countable : چوب پرش فنری ( اسباب بازی فلزی که دو تا دسته دارد و افراد برای بازی کردن روی آن ایستاده، دسته ها را گرفته و شروع به پریدن می کنند. ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

Noun - countable : Baby walker روروک ( وسیله ای مخصوص کودکان که هنوز راه رفتن را یاد نگرفته اند. ) نمونه : Do you walk with him or do you put him i ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

Noun - countable : چوب پا ( دو تکه چوب بلند که برای بازی و تفریح بر روی آن ایستاده و به کمک آنها راه می روند. ) نمونه : As a child, I loved walking ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

Noun - countable : اسب کوچک چوبی ( اسباب بازی کودکانه که از یک دسته و سر یک اسب که به یک طرف آن دسته متصل شده، تشکیل شده است. کودکان دسته این اسباب ب ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

Noun - countable : ظرف کاغذی که اغلب به شکل حیوانات است و درون آن از شیرینی و شکلات و یا اسباب بازی پر شده و در مهمانی های کودکان، از سقف آویزان می گ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

Noun - uncountable : بازی جفتک چارکش بازی مخصوص کودکان، که در آن یک نفر خم شده و دیگران از روی پشت او به نوبت، می پرند. نمونه : Support vans play ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

Noun - uncountable : فوت گلف ورزشی که از ترکیب فوتبال و گلف به وجود آمده است و در طی آن باید بازیکنان با پا به توپ های فوتبال ضربه زده و آنها را با ت ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

Noun - countable : Bath duck اردک پلاستیکی اسباب بازی که بیشتر اوقات برای بازی کردن کودکان در حمام، به دست آنها داده می شود. نمونه : There was a y ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

Noun - countable : بانجو ( سازی رشته ای، شبیه گیتار که بدنه ای گرد و چهار سیم یا بیشتر دارد و بیشتر در موسیقی های سبک western و country کاربرد دارد و ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

Noun - uncountable : از شیر گرفتن بچه انسان یا حیوان ( به این معنی که دیگر از شیر مادرش تغذیه نشده و شروع به تغذیه او با سایر خوراکی ها می کنند. ) ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

Noun - countable : توپ دیسکو ( توپ گردی که با قطعات کوچک آینه پوشیده شده و از سقف ( به خصوص سقف کلاب ها و دیسکوها ) آویزان می شود تا با بازتاب دادن ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٦

Idiom - informal - especially American : Take a rain check on something رد کردن دعوت دیگران و موکول کردن آن به وقت بهتر همچنین از این اصطلاح برای ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

idiom - UK informal humorous : بلوف نزن خالی نبند نمونه : 1 - Your dad’s a racing driver? Pull the other one 2 - Helen, mountain climbing? Pull the ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٧

idiom : پارتی بازی کردن از نفوذ خود بر دیگران ( به خصوص افراد مهم ) استفاده کردن برای رسیدن به اهداف خویش یا کمک به دیگران نمونه : 1 - Francis pulle ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

idiom : تصمیم فوری گرفتن پاسخ سریع دادن نمونه : 1 - In this job you need to be able to think on your feet 2 - I'd never heard about the company bef ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

idiom : 1 - سر عقل آمدن نمونه : It’s time she came to her senses and got a job. 2 - به هوش آمدن ( کسی که بیهوش شده بوده است. ) نمونه : "I must h ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

Noun - countable : ۱ : ماشین ظرفشویی ۲ : کارگر ظرفشویی ( به خصوص در رستوران ها )

پیشنهاد
٠

Phrase : صبر داشته باش عجله نکن ( عبارتی است به این معنی که رسیدن به چیزی مهم، زمان می برد و نباید انتظار موفقیت فوری داشته باشید ) نمونه : I was ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

Noun - countable - informal : ⬅️ علاقه مند شدید به مسائل فرهنگی مانند: موسیقی، هنر، تئاتر ، سینما و . . . . ⬅️ کسی که مشتاقانه در فعالیت های فرهنگی ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

Noun - countable - American English : باربر درون فرودگاه نمونه : There are two difficulty levels, and depending on the difficulty selected, players ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

Idiom - US - informal : put/press/push the pedal to the metal ۱ : وسیله نقلیه ای را با سرعت زیاد راندن ۲ : سخت تر یا سریع تر کار کردن ( به خصوص برا ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

1: noun - countable - uncountable : سرمایه اولیه ( پولی که برای راه اندازی یک شغل یا یک فعالیت اجتماعی و . . . . مجبور به خرج کردن آن هستیم. ) نمون ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

خامه پرچرب خامه غلیظ

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

Noun - countable : Airer لباس خشک کن پایه ای که لباس های خیس را برای خشک شدن روی آن پهن می کنند. به عنوان نمونه : Baby clothes were hanging on a d ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

Noun - countable : Drying rack ( US ) لباس خشک کن پایه ای که لباس های خیس را برای خشک شدن روی آن پهن می کنند. به عنوان نمونه : You can hang your w ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

پس با این حساب. . . پس بدین ترتیب. . . بنابراین. . . پس سرانجام. . .

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

Adjective : نیمه باز ( در یا پنجره ای که به صورت نصفه، باز گذاشته شده است. ) به عنوان نمونه : I went back to the door and opened it, leaving it aj ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

Noun - countable : راهزن دزد سر گردنه دزد مسلح فردی که به کمک اسلحه سرد یا گرم و عموما در خارج از شهر، اقدام به دزدی می کند. به عنوان نمونه : No wo ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

Noun - countable : غارتگر چپاول گر کسی که پس از وقوع بلایی طبیعی ( مانند سیل، زلزله و . . . ) جنگ یا اعتراضات خشونت آمیز ( که شهر در نابسامانی و هرج ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

Noun - countable : سارق ماشین ماشین دزد ( کسی که اتومبیلی را می دزد و سپس شروع به راندن آن با سرعت بسیار زیاد و به طرز خطرناکی می کند و این کار را ص ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

مرتکب شدن مرتکب ( انجام کاری خلاف قانون ) شدن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

Noun - countable - uncountable : پاته غذایی که از گوشت یا ماهی درست شده و آن را روی نان مالیده و می خورند. به عنوان نمونه : Originally a pate was a ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

Adjective : ضد تَرَک خوردگی ضد تَرَک ( صفتی است که برای کِرِم ها به کار می رود. ) به عنوان نمونه : She bought an anti - chap cream

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

Adjective : سودجو منفعت طلب به نفع خود کار کن ( کسی که کاری را فقط زمانی انجام می دهد که سودی برای خودش داشته باشد، در غیر این صورت آن کار را انجام ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

Noun - countable : فرچه اصلاح صورت ( فرچه کوچکی که به کمک آن خمیر ریش تراشی یا صابون را بر روی صورت خود مالیده و ریش را اصلاح می کنیم. ) به عنوان ن ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

Idiom : Catch someone by surprise Throw someone off guard غافلگیر کردن ( کسی با انجام کاری، به طوری که طرف مقابل احساس سردرگمی یا تردید کند و آمادگی ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

Noun - countable : طوفان شن ( باد پرسرعتی که در صحرا از روی زمین برخاسته و حجم زیادی از گرد و خاک و شن را به هوا بلند می کند. ) به عنوان نمونه : At ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

جدی گرفتن سَرسَری نگرفتن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

سَرسَری گرفتن دست کم گرفتن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

Noun - countable : نردبان دوپله نردبان تاشو به عنوان نمونه : In the next scene, she tries to climb a stepladder

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

Verb : وقتی درباره قطعه زمینی صحبت می شود: 👇 شیب پیدا کردن به سمتِ. . . کج شدن به سمتِ. . . متمایل شدن به سمتِ. . . به عنوان نمونه : The garden ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

Phrasal verb : Hit speed of ( some amount ) ( در وسایل نقلیه ) به سرعت خاصی دست یافتن به عنوان نمونه : With a car like that, you could hit speeds ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

Noun - countable : رزوس میمون رزوس میمون ماکاک رزوس میمون آسیایی که در آزمایش های پزشکی از آن ها استفاده می شود.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

Idiom : Lay a finger on someone به کسی صدمه زدن ( هرچند صدمه ای کوچک باشد ) دست روی کسی بلند کردن مویی از سر کسی کم شدن به عنوان نمونه : Don't you ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

Adjective - informal : ژله ای ( مثل ژله، لرزان و تکان خورنده ) لرزان به عنوان نمونه : People are always complaining about that jiggly stuff around ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

Idiom : امیدوارم که این اتفاق نیفته امیدوارم که اینجوری نباشه ایشالا که این اتفاق نیفتاده باشه ایشالا که راست نیست امیدوارم که دروغ باشه به عنوان نم ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

Noun - countable - informal : عیب یا مشکل پنهان به عنوان نمونه : That sales price sounds too good to be true – there must be a catch to it somewhere

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

Phrasal verb - informal : از فاز غم و غصه و عصبانیت خارج شدن از غم و غصه دست برداشتن به عنوان نمونه : He just can't snap out of the depression he's ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

Phrasal verb : Make amends by doing sth Make amends for sth جبران کردن ( انجام کاری خوب برای نشان دادن اینکه بابت انجام کاری در گذشته، پشیمان و شرمسا ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

Noun - countable : نژادی از سگ های کوچک با موهایی کوتاه و صورتی پهن، بینی بسیار کوتاه و دُمی مجعد به عنوان نمونه : The pug rides skateboard and love ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

Idiom : To be beneath your dignity to do sth انجام کاری، در شان شما نبودن به عنوان نمونه : It's beneath your dignity to smoke

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

Phrasal verb - informal : Buddy up to/with someone با کسی دوست صمیمی شدن با کسی پسرخاله شدن ( به منظور گرفتن کمک از وی یا بهره بردن از دوستی با وی ) ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

Noun : سُسی تند که از فلفل چیلی قرمز، سرکه، شکر، سیر و نمک تهیه شده و به ویژه در غذاهای ویتنامی و تایلندی استفاده می شود.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

Idiom : Wrench yourself free خود را با زور از آغوش کسی که شما را در آغوش گرفته است، بیرون آوردن خود را با زور از چنگ کسی رهاندن به عنوان نمونه : Wit ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

Noun - countable : کشتی اقیانوس پیما ( کشتی بسیار بزرگی که مسافت های طولانی را در اقیانوس ها طی می کند و می تواند مسافری یا باری باشد. )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

Verb - transitive : شوکه و عصبانی کردن ( به دلیل قبول نداشتن چیزی به صورت بسیار شدید و جدی ) در شخصی باعث ایجاد احساساتی مانند شوکه شدن و خشم، گردید ...

پیشنهاد
٠

اصطلاح درست به صورت زیر است: Put the cat among THE pigeons می باشد.

پیشنهاد
٢

Idiom : Set the cat among the pigeons شَر درست کردن جار و جنجال درست کردن دردسرساز شدن دردسر درست کردن مشکل ساز شدن بَل بَشو درست کردن قِشقِرِق به پ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

Adjective : Shining example ( مثالِ ) بارز ( مثالِ ) واضح ( مثالِ ) روشن به عنوان نمونه : The house is a shining example of Art Deco architecture

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

طلب بخشش کردن طلب عفو کردن التماس کردن برای بخشوده شدن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

استراحت کردن ریلکس کردن خستگی در کردن آسودن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

دست کسی رو شدن از نیت کسی آگاه شدن دست کسی را خواندن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

Noun - countable - uncountable : منگوستین تَرگیل ( نوعی میوه ی خوراکی استوایی ) به عنوان نمونه : Mangosteens are among the most highly prized tropi ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

Noun - plural : انبه ها ( جمع کلمه ی mango )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

Noun - countable : ۱ - سوسیس وین ( سوسیس پخته نازکی است که به طور سنتی از گوشت خوک و گوشت گاو در یک روده گوسفند درست می شود و سپس در دمای پایین دودی ...

پیشنهاد
٥

Idiom : دیگ به دیگ میگه روت سیاهه ( ضرب المثلی که کاربرد آن برای زمانی است که فردی خطاکار سعی میکند فردی دیگر را که خطایی مشابه با خود او انجام داده ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

Noun - countable : ارزان خر ( کسی که همیشه به دنبال خریدن اجناس ارزان یا دارای تخفیف می باشد. ) به عنوان نمونه : Bargain hunters will find some goo ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

Phrase : قصد خیر داشتن قصد بدی نداشتن نیت خیر داشتن قصد اذیت و آزار دیگران را نداشتن حسن نیت داشتن به عنوان نمونه : I know you mean well, but I can ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

Adjective : زودباور ساده لوح به عنوان نمونه : He seemed to treat me as if I were a gullible schoolgirl

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

Noun - countable - American English: ( British English ) Sleeping partner شریک مالی ( کسی که در شغلی فقط سرمایه گذاری مالی نموده و در اداره و مدیری ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

Idiom : آرزوی محال رویای دست نیافتنی دست نیافتنی محقق نشدنی فراهم نشدنی به عنوان نمونه : Their plans to set up their own business are just pie in th ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

Idiom : برای به دست آوردن چیزی ریسک کردن ریسک کردن به منظور کسب موفقیت از تمام توان و منابع خود برای کسب موفقیت، استفاده کردن نهایت تلاش خود را کردن ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

American English - informal : آماده انجام کاری بودن آماده بودن به عنوان نمونه : Do you have all the hiking gear ? Yeah, I'm good to go

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

noun - countable : توکا پرنده ای با منقار بزرگ و پرهای رنگین، ساکن بخش استوایی قاره آمریکا به عنوان نمونه : From the comfort of the water we saw tou ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

pherasal verb : پشت کسی را خالی کردن دست از پشتیبانی کسی برداشتن حمایت نکردن کسی به عنوان نمونه : Every child deserves a chance to live up to her po ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

phrase : به هر قیمتی که شده هر جور که شده مهم نیست که چه خطرات یا مشکلاتی ممکن است به وجود بیاید به عنوان نمونه : This book is of such importance th ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

verb - transitive - formal : 1 - ایفای نقش کردن ( در یک فیلم، نمایش، تئاتر و . . . . ) به عنوان نمونه : a drama enacted on a darkened stage 2 - چی ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

noun - countable : محل ساخت، تعمیر یا نگهداری قایق ها به عنوان نمونه : I have a boatyard in my constituency which has recently run into trouble

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

noun - countable : 1 - بَلَم ( قایق دراز با کفی صاف که در رودخانه ها با کمک فشردن یک چوب بلند به کف رودخانه، حرکت می کند. ) به عنوان نمونه : A punt ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

Noun - countable : Bake - off ۱ - مسابقه آشپزی به عنوان نمونه : Here are the brownies that got me 3rd place in the bakeoff ۲ - رقابت بین دو یا چند ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

Noun - countable : Miniature Circuit Breaker کلید مینیاتوری ( که به اشتباه به آن فیوز مینیاتوری گفته می شود. )

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

Noun - countable : Turbine vent هواکش توربینی هواکش چرخان ( نوعی از هواکش ها که بر بالای پشت بام نصب می شود و به کمک باد چرخیده و باعث عوض شدن هوا ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

Noun - countable : Whirly bird هواکش توربینی هواکش چرخان ( نوعی از هواکش ها که بر بالای پشت بام نصب می شود و به کمک باد چرخیده و باعث عوض شدن هوای ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

Adjective : چرخان چرخنده گَردان درحال چرخش دورانی به عنوان نمونه : Also on the dessert side, the King Kong Sundae, with 24 scoops of ice cream cover ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

Noun - countable : Fuse extractor فیوز کِش ابزاری که به کمک آن فیوزهای کاردی را از درون پایه فیوز خارج می کنند.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

Noun - countable : Fuse puller فیوز کِش ابزاری که به کمک آن فیوزهای کاردی را از درون پایه فیوز خارج می کنند.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

Noun - countable : پولک رنگی در فیوزهای فشنگی

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

noun - countable : نوازنده آکاردئون به عنوان نمونه : Only later did she realize that he had used them to pay the restaurateur for his services, to i ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٧

پِرت دورریز باطله پسماند هدر رفته بلا استفاده از بین رفته

پیشنهاد
٤

Phrase - informal : قلق کاری را به دست آوردن روش انجام کاری را پیدا کردن ( به ویژه هنگامی که این روش انجام کار، آشکار و ساده نمی باشد. ) سرانجام رو ...

پیشنهاد
١

Idiom - informal : از کله سحر تا بوق سگ کار کردن به عنوان نمونه : Back in the twenties, the Millay sisters were known in New York society for burnin ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

دیکته صحیح این کلمه explicit است.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

Noun - countable - offensive : پیرِ خِرِفت ( اشاره دارد به زنی مسن و غیر قابل تحمل ) عجوزه ( اشاره دارد به زنی مسن و غیر قابل تحمل ) پیرِ کفتار ( ا ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

idiom : a bitter pill to swallow جام زهر حقیقت تلخ واقعیت تلخ شرایط سخت و تلخی که مجبور به پذیرش آن باشیم به عنوان نمونه : The knowledge that his f ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

American English - informal : آزار دهنده ناراحت کننده اعصاب خرد کن ( به خصوص برای کودکان به کار می رود. ) به عنوان نمونه : she can be a real pill ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

idiom : sugar the pill شرایط کاری را برای دیگران آسان تر کردن محیط کاری مناسبی را برای کارمندان فراهم کردن به عنوان نمونه : To sweeten the pill, the ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد

Noun - countable : Hobby سرگرمی دل مشغولی به عنوان نمونه : In the US , Baseball is considered the national pastime

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

Idiom - informal : بیهوده خودت را خسته نکن انرژیت را بی جهت تلف نکن او به حرف تو گوش نمی کند، پس بی جهت با وی صحبت نکن. به عنوان نمونه : I don't k ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

Idiom - informal : Have other fish to fry کارهای مهمتری برای انجام داشتن وقت برای توجه به مسائل پیش پا افتاده و کم اهمیت، نداشتن به عنوان نمونه: I ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

noun - plural : قاشقک یک نوع آلت موسیقی ساخته شده از دو قطعه ی گرد کوچک چوبی یا پلاستیکی که در یک دست گرفته شده و به هم کوبیده می شوند. این آلت موسیق ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٦

idiom : به دنبالِ. . . . در طلبِ. . . . در جستجویِ. . . . به دنبالِ کسبِ . . . . در تعقیبِ. . . . . به دنبال تحققِ . . . . . در پی به دست آوردن ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

Adjective : ۱ - مذاب ذوب شده آب شده به عنوان نمونه : The night was filled with that eerie light that only molten rock can produce ۲ - داشتن گرما یا ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

Phrase : فردی ضعیف را مورد حمله قرار دادن درک کردن ضعیف بودن یک فرد و سپس حمله کردن به وی به عنوان مثال : Government critics have smelled blood in ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

noun - countable : حلقه اتصال کوتاه فلزی در کنتاکتورهای AC که بر روی هسته ثابت آن ها قرار گرفته و به آن frager spire ، shading coil ، frager coil نی ...

پیشنهاد
٢

Idiom : سیلی نقد به از حلوای نسیه قدر داشته های خود را دانستن ( و در طمع به دست آوردن مال بیشتر، آن ها را از دست ندادن ) به عنوان نمونه : Do not pu ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

Phrasal verb : کسی را به زور ساکت کردن کسی را به زور از انجام کاری بازداشتن به عنوان نمونه : The boss is going to sit on him to make sure he says no ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

Phrase : Burn one's boats پل های پشت سر را خراب کردن راه برگشت را خراب کردن چاره ای باقی نگذاشتن به عنوان نمونه : If you insult the boss when you l ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

Phrasal verb - informal - American English : کسی را عصبانی کردن شخصی را خشمگین ساختن به عنوان نمونه : I was really burned up by her comment

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

noun - countable : نوشیدنی الکلی ساخته شده از وُدکا و آب پرتقال

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

adverb : deliberately عمدا تعمدا از روی قصد به عنوان نمونه : Stansfield would never have knowingly become involved in political espionage

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

idiom : شانس خود را به دلیل غُلُو کردن، از دست دادن با اعتماد به نفس بیش از حد رفتار کردن دچار خود بزرگ بینی شدن به عنوان نمونه : The unions overpla ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

Noun - uncountable : سارگاسوم نوعی جلبک دریایی قهوه ای رنگ که در خلیج فارس نیز یافت می شود و می تواند در مساحت زیادی روی آب رشد کرده و شناور بماند. ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

Noun - countable - uncountable - British English : tarp ( American English ) پارچه ضد آب برزنت به عنوان نمونه : 1 - Yanto could see something behi ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥

Noun - countable - uncountable - American English : مخفف کلمه tarpaulin ( British English ) پارچه ضد آب برزنت به عنوان نمونه : 1 - Yanto could see ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

Noun - countable : هیدرو موتور موتور هیدرولیکی Hydraulic motor موتوری است که انرژی لازم جهت دوران را از روغن هیدرولیک دریافت می کند. به عنوان نمون ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

Noun - countable : تاکومتر دورسنج دستگاهی که جهت سنجش سرعت چرخش شفت الکتروموتورها به کار می رود و در دو نوع تماسی و غیرتماسی و آنالوگ و دیجیتال وجود ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

Noun - countable : واشر فنری واشری که زیر مهره و بر روی پیچ قرار می گیرد و از شُل شدن پیچ جلوگیری می کند.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

Noun - countable : Wire lug وایر شو سَرسیم قطعه ای رسانا، که به سرِ سیمها وصل شده و به کمک این قطعه، سیم به ترمینال، پیچ و . . . بسته می شود.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

Noun - countable : Wire shoe سرسیم به عنوان نمونه : A wire lug is a device used for connecting electrical cables to electrical appliances, surface ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

Noun - countable : نرخ نامه فهرست بها لیست قیمت ها به عنوان نمونه : The hotel had a price sheet for everything

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥

Adjective : بی توجه بی اطلاع بی حواس بی اعتنا به عنوان نمونه : She seemed completely oblivious to the noise around her

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

Adverb - US : به طور پیوسته مکررا دائما بی امان بی وقفه بدون توقف همیشه به عنوان نمونه : 1 - On and on the rain will fall 2 - The opera seemed to go ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

Verb - transitive - formal : مغایرت داشتن با در تضاد بودن با مخالفت داشتن با به عنوان نمونه : The sale of untreated milk may contravene public healt ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

Idiom : Give in your notice استعفا دادن از کار ( بعد از مدتی مشخص و اعلام آن به صورت تلفنی به کارفرما ) به عنوان نمونه : I handed in my notice yes ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

زیرآب زنی یا بلودان ( عبارت است از خارج ساختن آب اشباع شده از مواد معلق و نمک های محلول از دیگ بخار )

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

Solenoid valve

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥

Idiom : شرایط را نسبت به قبل بدتر کردن نمک به زخم پاشیدن اوضاع را بحرانی تر نمودن شرایط را حادتر کردن به عنوان نمونه : They told me I was too old fo ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

Phrase : این عبارت برای زمانی کاربرد دارد که گوینده، چیزی را که دیگران تعیین کرده اند، علیرغم اینکه آن را قبول ندارد، می پذیرد و تایید می کند. پس می ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥

Adjective : محرمانه سری خصوصی به عنوان نمونه : All information will be treated as strictly confidential

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

Idiom : تابلو بازی در نیار تابلوش نکن دستت را رو نکن به عنوان نمونه : Tod: “I will hide the key here. ” Don: “Don’t make it obvious!”

پیشنهاد
١

Idiom : Talk with ( a ) forked tongue دروغ گفتن از روی ریاکاری سخن گفتن به نیت فریب دادن دیگران، با آنان صحبت کردن به عنوان نمونه : His colleagues a ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٩

Verb - intransitive - transitive : ۱ - التماس کردن عجز و لابه کردن استدعا کردن به شدت خواهش کردن به عنوان نمونه : Civil rights groups pleaded for go ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

Noun - singular - uncountable : علاقه محبت به عنوان نمونه : 1 - Bart had a deep affection for the old man 2 - She looked back on those days with a ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

Verb - intransitive: ۱ - آه کشیدن ( به دلیل خستگی، نامیدی و یا افسردگی ) به عنوان نمونه : Well, there’s nothing we can do about it now, ’ she sigh ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

Noun - uncountable : Snowmelt روان آب حاصل از ذوب شدن برف آب جاری روی سطح زمین که از برفِ آب شده به وجود آمده است. به عنوان نمونه : 1 - In sprin ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

Noun - countable : snowmageddon کولاک شدید برف بوران برف شدید ( به طوری که باعث به وجود آمدن مشکلات بزرگی برای مشاغل، سیستم های حمل و نقل عمومی و ز ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

Noun - countable : snowpocalypse کولاک شدید برف بوران برف شدید ( به طوری که باعث به وجود آمدن مشکلات بزرگی برای مشاغل، سیستم های حمل و نقل عمومی و ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٩

adjective - British English : دوخانه مشابه با هم که دیواری مشترک با یکدیگر دارند. به عنوان نمونه : In the past I have lived in a large Victorian ho ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

verb - transitive : exaggerate غُلُو کردن اغراق کردن مبالغه کردن گزافه گویی کردن بزرگ جلوه دادن به عنوان نمونه : To say that all motorists speed in ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

noun - countable : بام ساز سقف ساز سقف زن کسی که کارش ساختن یا تعمیر کردن سقف ساختمان هاست. به عنوان نمونه : Another of my friends is a self - empl ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

1 - noun - countable : barrow فُرغون به عنوان مثال : Camels, vehicles, even wheelbarrows give equanimity in the desert verb - transitive : 2 - با ف ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

noun - countable : شن کش ( وسیله ای در کشاورزی که جهت صاف کردن سطح خاک، جمع کردن برگ های خشک از روی زمین و . . . . ) استفاده می شود. به عنوان نمونه ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد

idiom - informal : جان به جان آفرین تسلیم کردن ( بیشتر به جنبه شوخی و طنز استفاده می شود. ) مُردن به عنوان نمونه : This, their last wish, was respe ...

پیشنهاد
٠

Idiom : Shovel something onto something چیزی را در جایی به سرعت قرار دادن ( بیشتر در مورد خوراکی ها استفاده می شود. ) بلعیدن تند تند غذا خوردن به ع ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

Adjective - informal : Cutesy - poo به طرز شگفت آوری زیبا ( به طوری که آزاردهنده و ناراحت کننده باشد. ) بدجور جذاب و زیبا به عنوان نمونه : He has ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٨

Adjective : طناز ( کسی که حرفهایش را در غالب شوخی و طنز به طرز هوشمندانه ای بیان می کند. ) به عنوان نمونه : He was witty and very charming

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

Idiom : صریح و بی پرده صحبت کردن حرف دل خود را گفتن رُک صحبت کردن به عنوان نمونه : He's certainly not afraid to speak his mind

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

Noun - countable - informal : خیار به عنوان نمونه : There are lots of cukes in the market

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

Noun - countable : گاومیش کوهان دار بوفالو ( حیوانی شبیه گاو که پشم های بلندی در اطراف سر و شانه هایش دارد. ) Buffalo به عنوان نمونه : Her left ha ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

Idiom : قطعا یقینا کاملا کاملا باهات موافقم مترادف با : see you can say that again است و معمولا به تنهایی و بدون جملات دیگر و جهت نشان دادن یک موافقت ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

idiom - British English : be on a razor's edge روی لبه تیغ بودن در معرض خطر بودن در موقعیت مشکلی گرفتار شدن ( به طوری که اشتباه کردن باعث خطر جدی خوا ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

Idiom - chiefly British : At one go در یک چشم به هم زدن بسیار تند و سریع در یک لحظه به یک آن به عنوان نمونه : the cake was eaten in one go

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٩

Noun - countable - informal : Sticky music آهنگ یا ترانه ای که ناخودآگاه در فکر کسی پی در پی تکرار می شود. به عنوان نمونه : This new PitBull song i ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

Idiom - informal : ناراحت نباش عصبانی نباش جوش نیار خونسرد باش خونسردی خودتو حفظ کن حرص نخور آروم باش به عنوان نمونه : Keep your shirt on! Your car ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥

Noun - countable : Possum ساریگ صاریغ پستاندار کوچکی که بدنش از خز پوشیده شده و بچه هایش را در کیسه ای که زیر شکمش وجود دارد ( مانند کانگورو ) ، نگهد ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٦

Noun - countable : Possum ساریگ صاریغ پستاندار کوچکی که بدنش از خز پوشیده شده و بچه هایش را در کیسه ای که زیر شکمش وجود دارد ( مانند کانگورو ) ، نگهد ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

noun - countable : کمک کننده/حمایت کننده ( به خصوص چیزی که برای دریافت کننده ی کمک/حمایت مضر است. ) مُسَکِن تسکین دهنده التیام بخش التیام دهنده آرام ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

Phrase - US - informal : bang for one's buck bang for the dollar bang for one's dollar مقرون به صرفه بودن سود خوبی به دست آوردن سود خوبی نصیب کسی کرد ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

Phrasal verb : Sign a pact with somebody عهد کردن قول دادن قرار گذاشتن با کسی به عنوان نمونه : The two countries signed a non - aggression pact

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

Phrasal verb : جان سالم به در بردن از خطر جَستن دچار خطر و آسیب نشدن گرفتار نشدن به دردسر نیفتادن به عنوان نمونه : Do they have the financial resour ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

Verb : Suck somebody/something out of/from something بیرون کشیدن کسی یا چیزی از جایی با اعمال نیروی زیاد و انداختن آن شخص/چیز به مکانی دیگر به عنوا ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٧

adjective : ۱ - غذای کاملا پخته شده ( به طوری که بتوان آن را به آسانی تکه تکه کرد و خورد. ) به عنوان نمونه : Continue cooking until the meat is ten ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

noun - countable : مهاجر غیرقانونی ( فردی که به صورت غیرقانونی وارد کشوری شده و در آن جا به زندگی و کار مشغول است. ) به عنوان نمونه : illegal alien ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

verb - intransitive - formal : دچار فساد نعشی شدن انسان یا حیوان مرده شروع به پوسیدن و متعفن شدن، کردن تعفن یافتن فاسد شدن و بوی گند پیدا کردن به عن ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

پاد ساعتگرد حرکت در جهت خلاف ساعت Counter clockwise Anti clockwise

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

Adjective : بی خیال بی دغدغه بی مشکل به عنوان نمونه : I remember my carefree student days

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

1 - adjective - British English - informal : عجیب غریب به عنوان نمونه : Organic farming is no longer thought of as cranky 2 - adjective - informal ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

Phrase : شهرت داشتن مشهور بودن به به عنوان نمونه : English people have a reputation for being very reserved

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٧

Adjective : تودار خویشتن دار کسی که تمایلی به نشان دادن و بروز احساسات و افکار خود ندارد. کسی که تمایل به صحبت درباره مشکلات خود ندارد. به عنوان ن ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

Adjective : فردی پر انرژی، پر سر و صدا و خشن ( صفتی که بیشتر برای کودکان به کار می رود. ) به عنوان نمونه : Dan is a nice boy, but rather boisterous

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣٨

Idiom : فاش کردن اسرار فاش کردن اطلاعات محرمانه برملا کردن رازهای سرپوشیده به عنوان نمونه : So who spilled the beans about her affair with David?

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

Phrase : کاری را سر وقت از پیش تعیین شده، به پایان نرساندن کاری را در ضرب الاجل آن، انجام ندادن کار را سر وقت به پایان نرساندن به عنوان نمونه : Thos ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

Phrase : به پایان رساندن کار در زمان یا تاریخی که قبلاً توافق شده است. به پایان رساندن کاری قبل از اتمام ضرب الاجل از پیش تعیین شده کاری را سر موعد ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

Adjective : عجیب و ترسناک مرموز به عنوان نمونه : the eerie sound of an owl hooting at night

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

Noun - countable : کلید گریز از مرکز یا کلید تابع دور ( کلیدی در موتورهای القایی تکفاز جهت از مدار خارج کردن سیم پیچ راه انداز و خازن راه انداز ) ب ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

1 - noun - countable - usually plural : کفش اسکیت ( بوت های مخصوصی که کف آن ها تیغه های فلزی نازکی برای سر خوردن روی یخ وجود دارد. ) کفش اسکی روی یخ ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

Noun - countable - American English: احمق نادان کسی که عمدا و برای تفریح و لذت و سرگرمی تظاهر به نادانی و حماقت می کند. به عنوان نمونه : He plays ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

Idiom - informal : خیلی نادان بودن خیلی احمق بودن به عنوان نمونه : He's a nice enough boy, but he's as daft as a brush

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

Idiom - informal : سر حرف خود ماندن حرف و نظر خود را عوض نکردن تغییر موضع ندادن حرف خود را دو تا نکردن به عنوان نمونه : Despite harsh criticism, sh ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

پریز برق Outlet

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

این عبارت برای هنگامی کاربرد دارد که دو نفر از یکدیگر ناراحت هستند و یکی از آنها سعی می کند با عزیزم خطاب کردن طرف مقابل، فضای نامطلوب بین شان را بهت ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

Noun - uncountable : ورزشِ ماهیگیری با قلاب مسابقه ماهیگیری با قلاب به عنوان نمونه : They are also angling for control of the Careers Advisory Servi ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

defy somebody to do something - ( spoken - formal ) : تحریک کردن دیگران به انجام کاری که از نظر شما، آن کار نشدنی است. شیر کردن ( کسی به انجام کاری ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

1 - Verb - intransitive : نق زدن غُرغر کردن گله و شکایت کردن ( به خصوص درباره چیزهای کم اهمیت و غیرمهم ) به عنوان نمونه : I can't stand the way he' ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

noun - countable : سه چرخه ( که عموما برای کودکان استفاده می شود و به کمک پدال زدن حرکت می کند. ) به عنوان نمونه : As he opened the door and looke ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

noun - uncountable : موتورسواری

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

Noun - countable : محل نگهداری و پارک کردن دوچرخه به عنوان نمونه : He built a bicycle shed in the back yard

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

Noun - countable : کلاه ایمنی مخصوص دوچرخه سواری به عنوان نمونه : It’s safer to wear a bicycle helmet

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

Adjective : گیج سردرگم مات و مبهوت هاج و واج به عنوان نمونه : He looked slightly bemused by all the questions

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

Noun - countable : بمب مخفیِ کارگذاشته شده داخل یک خودرو خودروی بمب گذاری شده به عنوان نمونه : As Bill Hader and Tom Cruise were in Los Angeles film ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

phrase : do something on purpose عمدا از روی قصد خودخواسته به عنوان نمونه : 1 - You make it sound as if I did it on purpose 2 - I didn't do it on p ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٧

Verb : معطل کردن وقت کشی کردن به عنوان نمونه : She says she'll give me the money next week but I think she's just stalling

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

شماها همه ی شما همگی شما همه تان کُل شما

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

American English انتقاد کردن از کسی یا چیزی به عنوان نمونه : Critics took aim at the president

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

The dentist's یا the dentist دندانپزشکی مطب دندان پزشکی محل کار دندان پزشک به عنوان مثال : I’m going to the dentist this afternoon

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

The dentist's دندانپزشکی مطب دندان پزشکی محل کار دندان پزشک به عنوان مثال : I’m going to the dentist this afternoon

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

بزن به حسابم. پولش را بعدا پرداخت خواهم کرد. به عنوان نمونه : 1 - I’ll put it on your tab and you can pay tomorrow 2 - He ordered dinner and aske ...

پیشنهاد
٠

روش انجام دادن کارها روش کار کردن به عنوان نمونه : The mechanics of the process are quite complex

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

Noun - countable : کورنومتر به عنوان نمونه : Had he not established it scientifically, through his stopwatch studies?

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

Noun - countable : ساعت آفتابی به عنوان نمونه : And near the front entrance, a big sundial lets students locate the sun’s position as light spills ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

Adjective : ۱ - موقتی، فصلی ( کاری که کارگر برای مدت کوتاه و مشخصی در آن استخدام می شود. ) به عنوان نمونه : He has occasional casual work but mostl ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

کفش زنانه با پاشنه های خیلی بلند

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

Verb - transitive : سرنگون کردن به زور یک حکومت یا یک رهبر برانداز کردن حکومت یا رهبری را از اریکه قدرت به زیر کشیدن به عنوان نمونه : This scandal ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

نویز مغناطیسی یکی از عیوب موتورهای سه فاز قفس سنجابی است که در طی آن صدایی که در الکتروموتورها به دلیل جذب و دفع مغناطیسی روتور و استاتور ایجاد شده، ...

پیشنهاد
١

Idiom - UK : where there's smoke, there's fire ( US ) تا نباشد چیزکی، مردم نگویند چیزها به عنوان نمونه : She says the accusations are not true, but ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

Noun - countable - US : راننده ماشین آتش نشانی بزرگ مسئول کنترل نردبان در ماشین های آتش نشانی بزرگ سکان دار قایق یا کشتی

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

Idiom : کاملا با تو موافقم حرفت را کاملا می پذیرم کاملا درست میگی به عنوان نمونه : A: The lecture was interesting, but it was much too long B: My s ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

Noun - countable - informal : یک فرد عجیب و غریب و از نظر اجتماعی بی دست و پا که خوش پوش و شیک نیز نمی باشد. به عنوان نمونه : 1 - I felt like a do ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

Noun - countable : Citizen Alien Subject مهاجر ( کسی که زادگاه خود را ترک کرده و در کشور دیگری زندگی می کند. ) به عنوان نمونه : 1 - Foreign natio ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

Idiom - UK informal : send somebody off with a flea in their ear کسی را سرزنش کردن کسی را به شدت مواخذه کردن تشر زدن به کسی به عنوان نمونه: A youn ...

پیشنهاد
٠

Idiom - mainly UK : مخفیانه به کسی اطلاعات یا مشورت دادن به عنوان نمونه : I had a word in his ear and we agreed on a better deal

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

Idiom : Smile from ear to ear Beam from ear to ear بسیار شاد و خوشحال بودن از ته دل خندیدن تا بیخ گوش خندیدن به عنوان نمونه : 1 - She came out of ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥

Noun - countable : سَر کیسه کُن تیغ زن جیب خالی کن آهن پرست پول پرست کسی که ( عموما خانمی که ) سعی می کند آدمهای پولدار را جذب خود کند تا بتواند آنه ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

Phrase : روشن است که . . . . بدیهی است که . . . . واضح است که . . . . نیازی به گفتن ندارد که . . . . . . به عنوان نمونه : 1 - It goes without ...

پیشنهاد
٣

Idiom : In every sense of the word از هر لحاظ از هر جهت به معنای واقعی کلمه به تمام معنا به عنوان نمونه : The book is a classic in every sense of th ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

Noun - singular - American English - informal : Give somebody a snow job Do a snow job on somebody یک دروغ بزرگ یک فریبکاری بزرگ کلاه گذاشتن سر کسی ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

Noun - countable : ۱ - تیرانداز ۲ - noun - countable - informal : تفنگ اسلحه ۳ - بازیکن بسکتبال ( که در پرتاب توپ و وارد سبد کردن آن بسیار ماهر است ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

Phrase - informal : دوران حبس را سپری کردن مدت زندان را تحمل کردن روزگار را در زندان سپری کردن به عنوان مثال : Paul was doing time for burglary

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

Noun - uncountable : خیلی عالی ( چیزی خیلی خوب و عالی که فراتر از سطح انتظار و توقع انسان است )

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

Adjective : ۱ - احساسات عاشقانه عمیق و احمقانه به عنوان نمونه : The film is a sloppy romance ۲ - شُل و وِل نه چندان سخت و محکم به عنوان نمونه : ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

Idiom - informal : دوباره به مصرف الکل روی آوردن ( بعد از ترک کردن آن ) به عنوان نمونه : When her husband died, she fell off the wagon

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

Noun - countable : رد گم کنی نشانی غلط ( اصطلاحا ) سرنخ نادرست حقیقت، موضوع یا ایده گمراه کننده که ذهن ها را از موضوع اصلی دور می کند تا کسی به موض ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

Phrasal verb - informal : Swing past something Swing by something سر زدن به کسی یا جایی به عنوان مثال : 1 - I told Paul we’d swing by his place ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

phrasal verb - American English - informal : سر زدن به کسی/چیزی/جایی Swing by something Swing past something به عنوان مثال : 1 - I’ll swing by the ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

Noun - countable : اسلحه خانه اتاق تسلیحات محل نگهداری سلاح های جنگی و مهمات آن ها

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

Adjective - informal : عجیب و غریب، غیرمعمول و شگفتی آور ( به ویژه به صورت جذاب و جلب کننده نظر دیگران ) به عنوان مثال : 1 - Barkley was known for ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

Verb - intransitive : Blossom out خوشحال تر شدن موفق تر شدن زیباتر شدن به عنوان مثال : Pete’s blossomed out in his new school

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

noun - countable : مقدار مایعی که یک کوزه در خود نگه می دارد ( به عنوان واحد اندازه گیری مایعات ) به عنوان مثال : a jug of water

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

Idiom : به رختخواب رفتن و خوابیدن ( به جای شب نشینی و شب زنده داری ) به عنوان مثال : We went to the pub on Saturday night and drank, then on to The ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

Noun - countable : پناهگاه زیرزمینی ضد حملات هسته ای پناهگاه زیرزمینی ضد بمب های اتمی پناهگاه زیرزمینی ضد تشعشعات هسته ای و مواد رادیواکتیو به عنوا ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

adjective : قارچی مرتبط با یک قارچ ناشی شده از یک قارچ به عنوان مثال : 1 - Sections were examined by light microscopy for bacterial, protozoal, fun ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

phrase - informal : take the rap ( for something ) به صورت ناعادلانه مجازات یا سرزنش شدن ( برای ارتکاب جرم یا انجام یک کار اشتباه ) مجازات یا سرزنش ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

قدر داشته هایت را بدان

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

اصلا حرفشم نزن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد

Noun - countable : تمشک ( a small black or purple berry from a bush that has thorns ) به عنوان مثال : There used to be such wonderful blackberries

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

Adjective : پارچه تور نازک پارچه دارای سوراخ های ریز پارچه شفاف و بدن نما

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

Noun - plural - informal : دعوای نه چندان خشن ( دعوایی که بین دو نفر رخ می دهد و طرفین در آن با حداکثر قدرت خود به زد و خورد مشغول نیستند و این دعوا ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد

Noun - countable - mainly journalism - humorous : زن بسیار جذاب زن مو بور بسیار جذاب

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

Phrase - informal : خبری غافلگیرکننده را به صورت ناگهانی به کسی دادن به عنوان مثال : Finally she dropped the bombshell. She was pregnant and I was t ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

Adjective : نگران ناراحت آزرده خاطر رنجیده دلخور به عنوان مثال : ۱ - He doesn’t seem too bothered about the things that are written about him in the ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

adjective : بازه زمانیِ آتش بس موقت صلحِ موقت ( مقطعی از زمان که مردم موافقت کرده اند مبارزه یا مشاجره بین خودشان را به طور موقت کنار بگذارند، اما ع ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

noun - countable : 1 - تور بسکتبال ( تور مشبک با سوراخی در انتهای آن که به دور حلقه ای فلزی بسته شده و روی پایه نصب می شود و بسکتبالیست ها توپ را به ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٩

Phrasal verb - informal : ۱ - پول/اطلاعات/سرنخ و . . . . را علیرغم میل باطنی و به اِکراه به کسی دادن به عنوان مثال : Insurance companies had to coug ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥

noun - countable : ویولون سل ( ساز چوبی بزرگ چهارسیمه که ظاهری شبیه ویولون دارد وبرای نواختن آن، آن را بین پا و زانوها گرفته و با کشیدن آرشه بر روی ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

adverb : قطعا بدون شک مسلما یقینا حتما بدون تردید بی شک به عنوان مثال : Undoubtedly, public interest in folk music has declined

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

Noun - countable - usually plural : سِنج ( آلت موسیقی گِرد، ساخته شده از فلز برنج، که برای به صدا درآوردن آن یا یک جفت از آنها را به کمک دو دست به ه ...

پیشنهاد
٤

idiom : a leopard doesn’t change its spots می توان در فارسی این عبارت را به ضرب المثل هایی مانند: ترک عادت، موجب مرض است، یا اصل بد نیکو نگردد چون که ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

phrase : این عبارت که آن را به صورت های go into the lion's den throw into the lion's den و یا walk into the lion's den در انگلیسی به کار می برند، ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

noun - countable : سفره ماهی زهردار ( ماهی پهنی که در انتهای دم بلند خود، نیشی زهرآگین دارد. ) به عنوان مثال : Three stingrays glide past like ab ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

noun - countable : اسب دریایی ( ماهی کوچکی که سر و گردنی شبیه اسب دارد. ) به عنوان مثال : Inlaid into the front of the black - faced headstock is ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

noun - countable : مسافر کوله به دوش کوله گَرد ( مسافری که برای تفریح و عموما با پای پیاده یا با استفاده از وسایل نقلیه عمومی و همراه داشتن پول اندک ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

Adjective - formal : بسیار کم پول فقیر دارای درآمد و سرمایه اندک به عنوان مثال : a family living in distressed circumstances

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

British English - informal - adjective : کوچک و جذاب Cute به عنوان مثال : a dinky little bag American English - adjective : خیلی کوچک و اغلب نه چند ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

idiom : کَلَک کسی یا چیزی را کندن میخ آخر را به تابوت کسی زدن موفقیت یا امید کسی را نابود کردن به عنوان مثال : 1 - Observers fear that this strike w ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد

American English - informal : خیلی شاد و خوشحال به عنوان مثال : Although the job does not pay very well, she is as happy as a clam there

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

British English - spoken : for donkey's years زمان خیلی دراز سالهای طولانی مدت مدید به عنوان مثال : I’ve had this jacket for donkey’s years

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

Verb - transitive : از جذابیت یا خوشایندیِ چیزی کاستن ناقص کردن از بین بردن به عنوان مثال: The race was marred by a horrific accident involving Niki ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

noun - countable : همزن کوکتل ظرفی که مواد مختلف ساخت کوکتل ( cocktail ) درون آن ریخته شده و هم زده می شود تا در نهایت کوکتل ساخته شده و آماده مصرف گ ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

noun - countable - British English : زونکن کلاسور به عنوان مثال : It is presented in an A4 ring binder and each section is well indexed

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٩

Noun - countable : درپوش ( به خصوص در یک الکتروموتور ) به عنوان مثال : The end bracket is attached to the frame at the shaft end of the electric mo ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

idiom : بسیار کند و آرام خیلی آهسته به عنوان مثال : The work is progressing at a snail's pace

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٧

noun - countable : جوجه تیغی به عنوان مثال : A hedgehog tries to climb up the net and when it hears you approach it promptly rolls up into a ball

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٨

adjective : بسیار شوک زده و ناراحت ( به خاطر چیزی ناراحت کننده و ناخوشایند ) به عنوان مثال : I was appalled by what I saw

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

noun - uncountable : غذای تهیه شده از لوبیا، گوشت و فلفل های تند chilli که نام دیگر آن chilli con carne می باشد.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

adjective - formal : 1 - نسبتا خوب ( اما نه عالی ) به عنوان مثال : The food was excellent and the wine was passable 2 - قابل عبور و مرور ( جاده ی ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥

noun - countable : لیوان فلزی و بزرگ آبجوخوری که معمولا دسته نیز دارد. به عنوان مثال : Anyway, the stranger was about to leave when a slattern dro ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٠

1 - verb - transitive : شناور کردن ( چیزی بر روی سطح مایعی به صورتی که آن جسم غرق نشود. ) به عنوان مثال : The logs are trimmed and then floated do ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

Noun - countable : گیره فلزی کاغذ

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

noun - uncountable : نوعی پاستای کوچک مربع شکل که درون آن با گوشت یا پنیر پر می شود. به عنوان مثال : When it was cut into ravioli, I decided, I wou ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٦

noun - countable : spitfire نوعی از هواپیماهای جنگنده انگلستان که در طی جنگ جهانی دوم به دلیل موفقیت ها و پیروزی های چشمگیری که در برابر هواپیماهای ج ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

Noun - countable : مساحتی از سطح یک میز کار، که توسط کامپیوتری که بر روی آن قرار دارد، اشغال شده است. به عنوان مثال : These PCs have a 50% smaller ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٨

noun - plural : نوعی غذای مکزیکی که از تکه های کوچک نان تورتیلا که با پنیر، لوبیا و . . . . پوشیده شده است، تهیه می شود. ( تورتیلا نوعی نان نازک مکزی ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

Noun - countable : مهمان ناخوانده مهمان بدون دعوت نامه رسمی ( کسی که بدون داشتن دعوتنامه رسمی به مهمانی هایی که مهمانان فقط با داشتن دعوتنامه می توا ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

Noun - countable : نام نوعی آلت موسیقی که دارای کلیدهایی برای نواختن است و به کمک یک بند بر روی شانه آویزان شده و مانند یک گیتار در بین دستها قرار دا ...

پیشنهاد
٠

Idiom - mainly UK - old fashioned : بهترین لباس های هر فرد که در مراسم ویژه و رسمی می پوشد. ( بیشتر به عنوان طنز و شوخی استفاده می شده است. ) به عن ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٨

adjective : ۱ - بسیار خوب، کاملا غیرمنتظره و البته همراه با خوش شانسی زیاد به عنوان مثال : They had a miraculous escape when their car plunged into ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

Phrase - spoken : گل گفتی کاملا درست گفتی باهات کاملا موافقم حرفت را کاملا قبول دارم

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٦

Noun - countable - American English : Measuring jug ( British English ) پیمانه مدرج برای اندازه گیری مایعات به هنگام آشپزی به عنوان مثال : You will ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

Noun - countable - British English : Measuring cup ( American English ) پیمانه مدرج برای اندازه گیری مایعات به هنگام آشپزی به عنوان مثال : You will ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٩

Noun - uncountable : هزینه ( به خصوص پولی که از طرف دولت یا یک ارگان برای انجام کاری هزینه می شود. ) به عنوان مثال : a plan to increase military s ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٦

Noun - countable : پافین طوطی دریایی اطلس ( پرنده ای از خانواده ماهی گیرک ها و ساکن دریای آتلانتیک شمالی که برای شکار ماهی به درون آب شیرجه زده و الب ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٨

1 - noun - countable : دسته گل ( به خصوص دسته گلی که به زیبایی تزیین و آماده شده و به شخصی هدیه داده می شود. ) به عنوان مثال : Throws her bouquet t ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

Noun - countable - American English: سردخانه ( اتاقی بسیار سرد در رستوران ها یا کارخانه ها برای نگهداری مواد غذایی ) به عنوان مثال : In the dayti ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٧

در پزشکی به تزریق قطره قطره ای یک ماده، مانند محلول نمکی یا قندی به سیاهرگ یا بافت، انفوزیون می گویند.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥

Phrasal verb : Step down استعفا دادن ( از کار یا یک موقعیت رسمی، زیرا فرد فکر می کند میخواهد این کناره گیری را انجام دهد، یا باید انجام دهد. ) کناره ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٠

Idiom : اجازه یا حق صحبت داشتن در طی یک جلسه عمومی به عنوان مثال : He stepped aside to allow other speakers to have the floor

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

Phrase : Be in calf آبستن بودن گاو باردار بودن گاو

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

Phrase : Be with calf آبستن بودن گاو باردار بودن گاو

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

Phrase - American English - informal: That puppy این چیزه این یارو این چیز ( برای زمان هایی به کار می رود که نام وسیله ای را نمی دانیم یا نامش را ب ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٩

Noun - countable : Sax ( informal ) ساز ساکسیفون به عنوان مثال : In one corner was a cello; in another a saxophone

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

Adjective - informal : مضطرب یا عصبی به عنوان مثال : It was probably the tension that made him jittery

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

Adjective : شوکه شده حیرت زده Verb - simple past : شکل گذشته ساده فعل shock

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

Phrase : Take necessary steps for doing something انجام دادن اقدامات لازم و ضروری برداشتن گام های اولیه برای شروع کاری به عنوان مثال : I'm taking ne ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

Noun - plural : ساعات کاری موظفی ( ساعت هایی در روز که هر فرد شاغلی موظف به حضور در محل کار و انجام وظیفه اش می باشد. مثلا یک کارگر موظف است از ساعت ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

noun - countable - mainly US : افسر شب افسر کشیک مسئول شب ( فردی نظامی که در ساعات خارج از وقت اداری، انجام امور اداری و غیراداری پادگان یا منطقه ج ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

pherasal verb - spoken : ( خطاب به دیگران ) چند دقیقه کوتاه استراحت کنید ( خطاب به دیگران ) 5 دقیقه استراحت کنید

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٧

noun - countable : blow - dryer سشوار مو خشک کن به عنوان مثال : • Let your hair dry naturally instead of using a hairdryer

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

noun - countable : چادر سیرک ( چادر خیلی بزرگی که سیرک ها در زیر آن به اجرای نمایش می پردازند. ) به عنوان مثال : The activity centres around the b ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

Noun - countable : ظرف کوچک و مسطح حمل مشروبات الکلی که در جیب جا می شود و معمولا فلزی است. به عنوان مثال : He had brought a leather case with him ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

adjective : دل آشوب مضطرب نگران ( به خصوص برای وقتی استفاده می شود که فرد انتظار وقوع اتفاق بدی را دارد. ) به عنوان مثال : The recent violence is ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥

verb - intransitive - informal : جستجو کردن ( درباره چیزی که گم شده یا مخفی شده در بین تعداد زیادی از اجسام یا درون کیف، جعبه و . . . . . ) به عنوا ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

phrase - British English - informal : خیلی ناراحت شدن/بودن ( از چیزی ) خیلی مضطرب شدن/بودن ( درباره چیزی ) به عنوان مثال : They had kittens when t ...

پیشنهاد
٢

idiom - informal - British English : چیزی باعث شود که شخصی سلامت تر دیده شود ( به خصوص مریضی که رو به بهبود است ) ( اصطلاح ) باعث آب دواندن زیر پوس ...

پیشنهاد
٢

idiom - informal - British English : something is not all roses ( فلان چیز، انجام فلان کار و . . . . . ) هلو، هلو، بپر توی گلو نیست ( این اصطلاح بر ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٧

noun - countable : گل بگونیا ( نوعی گل که دارای گلبرگ هایی به رنگهای : سفید، زرد، قرمز یا صورتی می باشد و این گونه شامل ۱۷۹۵ گونه مختلف گیاهی است. ...

پیشنهاد
٢

Idiom - informal - British : انگشت کوچک کسی هم نبودن در خوبی، مهارت، تاثیرگذاری، صداقت و . . . . مانند دیگران نبودن به خوبی و شایستگی دیگران نبودن در ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

با یک حساب سرانگشتی بر اساس یک مقدار تخمینی طبق برآوردهای انجام شده

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

برآورد تقریبی مقدار تخمینی حساب سرانگشتی به عنوان مثال : 1 - I can't tell you exactly how long it'll take, but I can give you a rough estimate 2 - C ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٩

Phrasal verb : پا پس کشیدن از زیر انجام کاری ( که قبلا قول انجامش را داده بودیم ) شانه خالی کردن عقب نشستن از قول و پیمان خود به عنوان مثال : After ...

پیشنهاد
١

phrase - informal : کسی را مجبور به انجام کاری کردن دیگران را در موقعیتی قرار دادن که فرد هیچ انتخابی برای کاری که می خواهد انجام دهد، نداشته باشد. ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١١

Noun - countable - British : Sun lounger صندلی دراز، پشتی دار، تاشو و قابل حملی که برای استفاده در بیرون از خانه و عموما برای آفتاب گرفتن، مورد استفا ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

Phrasal verb - informal : Nod off Drop off چُرت بردن ناگهان به خواب رفتن به عنوان مثال : The office was so hot I nearly dozed off at my desk

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

Noun - countable : کفش زنانه پشت باز که بند نازکی در اطراف پاشنه دارد. به عنوان مثال : Miss Selfridge, kitten - heeled slingbacks with elastic fro ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

Noun - countable : مدارگَرد ( فضاپیمایی که در مدار اطراف اجرام آسمانی جهت جمع آوری اطلاعات می چرخد و فقط حاوی تجهیزات بوده و سرنشینی به همراه ندارد. ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

noun - countable : بانک اطلاعاتی مشاغل ( بانک اطلاعات کامپیوتری حاوی فهرست و جزییات مشاغل موجود، که به وسیله یک موسسه کاریابی یا یک شرکت بزرگ تهیه شد ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

noun - informal : دزدی با برنامه ریزی دقیق از یک بانک به عنوان مثال : The money from the bank job was quickly taken out of the country

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

adjective : دارای بو یا مزه قوی و شیرین ( در مورد عطرها و نوشیدنی ها. مانند : heady drink , heady perfume ) به عنوان مثال : 1 - The wine was making ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

Adjective : کسی که هرگز مشروبات الکی مصرف نمی کند. به عنوان مثال : I do not know if he was teetotal, but my guess would be that he was

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

Idiom - British English - informal : If/when the balloon goes up بدتر شدن شرایط خطرناک شدن موقعیت ها و شرایط نامطلوب شدن/بودن اوضاع و احوال پَس شدن ه ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

Noun - uncountable : ۱ - رویه مبل پارچه مبلی روکش مبل ۲ - رویه کوبی مبل ( دوختن یا متصل کردن رویه مبل بر روی آن )

پیشنهاد
٤

Phrase - informal : دو صد گفته چو، نیم کردار نیست ( موقعیتی است که در آن، تعداد افرادی که ادعا می کنند می دانند که روش درست انجام کاری چگونه است، بس ...

پیشنهاد

Idiom - informal - used humorously: همه کاره و هیچ کاره ( کسی که کارهای زیاد و مهمی را انجام می دهد، اما به خاطر اینکه انجام آن کارها به نوعی به وظی ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

1 - adjective : مضطرب یا ترسیده ( بدون دلیل ) به عنوان مثال : He seemed a neurotic, self - obsessed man 2 - noun - countable : عصبی به عنوان مثال ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

Noun - countable : پناهگاه موقت کمپ اسکان موقت ( محل اسکان موقتی که از تعدادی چادر اسکان یا تعدادی کانتینر اسکان و چیزهایی مانند اینها تشکیل شده است ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

Noun - countable - American English: چادر کوچک دو نفره به عنوان مثال : You have to set up a pup tent for the time being

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

noun - countable - British English : pick زخمه مضراب ( ابزاری است که برای تولید صدا از سازهای زهی استفاده می شود. جنس زخمه و مضراب در سازها متفاوت ا ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٧

دستگاه بالابر ( دستگاهی که در ساختمان های مرتفع که دسترسی به نمای آن ها کاری دشوار و یا غیرممکن است استفاده شده و کارگران با سوار شدن بر آن می توانن ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

adjective : پر حرف و وراج ( به خصوص درباره کسی که در مورد موضوعات بی اهمیت پرحرفی می کند. ) پرنده آوازه خوان ( پرنده هایی که با سرعت زیاد و به صورت ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

noun - countable - journalism : کاری که مردم آن را برای کسب درآمد انجام می دهند. کاری که برای بسیاری از مردم محبوب است و تمایل دارند که به آن کار مش ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٤

Noun - uncountable : ورزش کایتینگ ورزشی آبی که در آن ورزشکار بر روی تخته موج سواری ایستاده و به یک کایت بزرگ متصل است و با وزیدن باد و به کمک نیروی ک ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

noun - countable : سنگ کوارتز ماده معدنی طبیعی سختی که به دلیل خاصیت پیزوالکتریکی که دارد، در ساخت قطعات الکترونیکی مانند ساعت های الکترونیکی به کار ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

noun - countable : cascade of something آبشاری از . . . . . . . چیزی که در مقادیر زیاد از جایی آویزان می شود. به عنوان مثال : Her hair fell over ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

Noun : اورژانس اجتماعی ویژه کودکان نهاد مشاوره دهنده تلفنی، ویژه کودکان و نوجوانان ( تا سن ۱۹ سال ) که در بریتانیا در سال ۱۹۸۶ ایجاد شد و کودکان می ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

adjective : informal Scottish and Northern Irish کثیف منزجر کننده حال به هم زن پوشیده شده با خاک و دوده به عنوان مثال : The goat's cheese, accordin ...

پیشنهاد
٤

phrasal verb : پُز دادن درباره چیزی/کسی غُلُو کردن درباره چیزی/کسی مبالغه کردن درباره چیزی/کسی بزرگ نمایی کردن درباره چیزی/کسی به عنوان مثال : You' ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

Phrase - informal : انجام دادن کاری که آن را دوست داریم، بدون نگرانی درباره موفق شدن یا نشدن در آن به عنوان مثال : I'm thinking of applying for tha ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

Phrase - informal : همرنگ جماعت شدن انجام دادن کاری که دیگران نیز آن را انجام می دهند. هم نظر شدن با نظرات دیگران به عنوان مثال : I don’t mind, I’l ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

Phrase : اینه جواب خوبی هام؟ اینه جواب محبت هایی که بهت کردم؟ اینه جواب محبت هام؟

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

Noun - countable : قطار زمینی ( قطاری که ریل آن روی سطح زمین قرار دارد. در مقابل با مترو که معمولا در زیر سطح زمین حرکت می کند. )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٩

Phrasal verb - informal : Creep somebody out توی دل کسی را خالی کردن دلهره به دل کسی انداختن دیگران را نگران کردن دلشوره به دل کسی انداختن کسی را هو ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

Noun - countable - mainly US and canadian : درچو ( کلمه ای اسپانیایی به معنای راست و مستقیم ) نوعی طوفان با سرعت بسیار زیاد و گاهی همراه با رعد و بر ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

Noun - countable - British : Pedestrian crossing Crosswalk - American English خط کشی عابر پیاده محل عبور عابر پیاده به عنوان مثال : Driving home o ...

پیشنهاد
٨

Phrase : what wouldn't I give for sth ( از عباراتی مانند: I like . . . . . something به مراتب قوی تر است و احساسات و تمایل شدیدتری را نشان می دهد. ) ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

Idiom - British English - informal : For a very long time برای مدتی طولانی است که . . . . . مدت مَدیدی است که . . . . . به عنوان مثال : She's bee ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

noun - countable : علائم نگارشی ( مانند: نقطه، ویرگول، علامت سوال، علامت تعجب و . . . . که برای تقسیم بندی جملات به جمله های کوچکتر و درک بهتر و درست ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

noun - uncountable - British English : بشقاب، کاسه، فنجان و سایر وسایل مشابه از جنس سفال یا چینی که برای صرف غذا استفاده می شوند. به عنوان مثال : ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

Noun - uncountable : انقباض تورمی ( حالتی است که تولید کنندگان یک محصول بر اثر تورم به وجود آمده در بازار، سعی می کنند برای حفظ قیمت های قبلی محصولا ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٨

noun - countable - American English : nutcrackers - British English گردو شکن فندق شکن به عنوان مثال : We do not feel that we can leave such school ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

Noun - countable : پرواز شبح هواپیمای خالی یا با تعداد سرنشین خیلی کم ( پروازی است که توسط شرکت هواپیمایی از قبل برنامه ریزی شده و علیرغم اینکه تعدا ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

Noun - countable - informal : Thing چیز شیء ( به خصوص بخشی از یک تجهیز یا یک ماشین که فرد به آن علاقه فراوانی داشته و از آن مراقبت زیادی می کند. ) ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

Adjective : Zero - waste بدون زباله تولید کننده مقدار بسیار بسیار اندکی زباله به عنوان مثال : A new zero - waste supermarket has opened, selling fo ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

Idiom - US - informal : خیلی غیر منتظره و شگفت آور به عنوان مثال : That question came out of left field

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

Idiom - US - informal : خیلی ارزان به بهای اندک مُفت به عنوان مثال : This old car can be bought/had for a song

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٦

noun - countable : شب پره ( نوعی از پروانه که بیشتر شب ها پرواز کرده و جذب نور لامپ ها می شود. برخی از این نوع شب پره ها مانند بیدها به لباس های انسا ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

1 - noun - countable : naphthalene نفتالین قرص نفتالین ( توپ کوچک شیمیایی که از موادی خاص با بوی زننده ساخته شده و با قرار دادن آن ها در بین لباس ه ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٠

noun - countable : شِنی ( زنجیر یا کمربند فلزی بزرگی که به دور چرخ های خودروهای سنگین و بزرگی مانند: تانک، لودر، بولدوزر و . . . . . بسته می شود تا ب ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

noun - countable : ریزش سنگ سنگ های به زمین سقوط کرده ( پدیده ای که طی آن سنگ های بزرگ و کوچک از روی کوه یا تپه ای که قرار دارند به پایین سقوط کرده ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

noun - countable : rain stick چوبِ باران آلت موسیقی قدیمی است که از شاخه های خشک و توخالی نوعی کاکتوس ساخته می شود و با سنگریزه یا لوبیای خشک درون ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

صدا درمانگر شخصی است که برای آرامش بدن و بهبود کیفیت خواب و کاهش اضطراب بیماران خود، به کمک آلات موسیقی مختلف و نواختن آنها به درمان بیماران می پرداز ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

صدا درمانی روشی درمانی است برای آرامش بدن و بهبود کیفیت خواب و کاهش اضطراب که در آن فردِ ( صدا درمانگر ) یا ( sound healer ) به کمک آلات موسیقی مختلف ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

idiom - British English - informal : پول چیزی را بلافاصله بعد از خرید پرداخت کردن خوش حساب بودن به عنوان مثال : Not paying on the nail could be extr ...

پیشنهاد
٠

Idiom : Someone needs a check - up frome the neck up کار احمقانه انجام دادن ( بنابراین فرض می شود که طرف به خاطر انجام کار احمقانه اش، عقلش را از دست ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

Idiom : Pull a prank on someone کسی را سر کار گذاشتن شوخی ناجور با کسی کردن کسی را فریب دادن حقه بازی کردن کَلَک سوار کردن نقشه ی شومی در سر داشتن ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

verb: هشدار دادن آگاهی دادن اخطار دادن زنهار دادن مراقب بودن ملتفت کردن به عنوان مثال : 1 - Police warned drivers to beware 2 - They should beware o ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

والسلام ختم کلام همینی که من گفتم دیگه روی حرف من کسی حرف نباید بزنه

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

1 - Noun - countable - slang : عزیزم عشقم یک اصطلاح محبت آمیز برای خطاب یا اشاره به دوست دختر، دوست پسر و یا همسر به عنوان مثال : I love you, bae 2 ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

noun - countable - British English : bobby pin - American English سنجاق مو سنجاق سر گیره مو

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

noun - countable - American English : hairgrip - British English سنجاق مو سنجاق سر گیره مو

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٨

1 - noun - countable - British English : cart - American English سبد چرخ دار دستی ( که از آن برای حمل بار، خریدها و . . . . استفاده می شود. ) به عن ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

noun - countable : سورتمه ( که در کف آن دو تیغه نصب شده و سورتمه به وسیله آن ها بر روی برف سُر می خورد و برای به حرکت در آمدن این سورتمه آن را به حیو ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

1 - noun - countable - British English : sled - American English سورتمه مخصوص سُر خوردن روی برف ( که کف آن کاملا صاف و صیقلی است ) به عنوان مثال : ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

Noun - countable : نامِ هنری ( نام یا لقبی که توسط یک بازیگر، مجری، ورزشکار و . . . . . به جای نام اصلی شان برگزیده می شود. ) به عنوان مثال : Alic ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

Noun - countable : Stage name نامِ داخل رینگ مسابقه نام ویژه مسابقات نام مستعار ورزشی لقب ورزشی ( نام مستعار یا لقبی است که اغلب توسط کُشتی کَچ کار ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

Phrase - informal : Cut / give someone some slack به کسی آزادی عمل دادن کسی را راحت گذاردن به کسی گیر ندادن به کسی اختیار اداره امور را دادن به عنوا ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٧

Phrase : Rain or shine تحت هر شرایطی هر جور که شده حتی اگر از آسمان سنگ هم ببارد به هر طریقی که شده ( برای تاکید بر اینکه چیزی بالاخره اتفاق خواهد ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

Superlative adjective : کوچک ترین ( Tiny - tinier - tiniest )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

Adjective : High - paid حقوق بالا دریافتی زیاد درآمد خوب به عنوان مثال : He was the most highly paid member of their staff

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

Adjective : Highly - paid حقوق بالا دریافتی زیاد درآمد خوب به عنوان مثال : He was the most high paid member of their staff

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

noun - countable : زنگ احضار زنگ اخبار زنگ هشدار زنگ روی پیشخوان ( زنگی که جهت هشدار دادن یا جلب توجه متصدی انجام کاری، به کار برده می شود. ) اسام ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

noun - countable : زنگ احضار زنگ اخبار زنگ هشدار زنگ روی پیشخوان ( زنگی که جهت هشدار دادن یا جلب توجه متصدی انجام کاری، به کار برده می شود. ) اسام ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

noun - countable : زنگ احضار زنگ اخبار زنگ هشدار زنگ روی پیشخوان ( زنگی که جهت هشدار دادن یا جلب توجه متصدی انجام کاری، به کار برده می شود. ) اسام ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

noun - countable : زنگ احضار زنگ اخبار زنگ هشدار زنگ روی پیشخوان ( زنگی که جهت هشدار دادن یا جلب توجه متصدی انجام کاری، به کار برده می شود. ) اسام ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

1 - noun - countable : گانگ ( یک فلز گرد است که درون قابی چوبی یا فلزی آویزان است و به عنوان سازی ضربه ای از آن استفاده می شود. برای به صدا در آمدن ا ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

Noun - plural : جمع کلمه kairos موقعیت های مناسب فرصت های مطلوب بزنگاه ها

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

Phrase : صدای چندبار نواخته شدن زنگ/ناقوس به صورت پشت سرهم به عنوان مثال : From the temple he could hear the peal of bells

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

British English - spoken : تلفن کردن به کسی تماس تلفنی گرفتن با فردی به عنوان مثال : I must give Vicky a bell later

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

Phrase - informal : جایی برای خوابیدن مکانی مناسب برای خواب به عنوان مثال : I left the keys in my workplace . So i need a place to crash

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

Phrase - informal - mainly American: Catch some z's خوابیدن به عنوان مثال : All I want to do is go home and catch some z's

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

Phrase - informal - mainly American: Get some z's خوابیدن به عنوان مثال : The big gator catches some z's on their porch

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

phrase : باتری خور با باتری کار کننده باتری دار نیروگیرنده از باتری کارکننده با باتری به عنوان مثال : A lot of children's toys are battery operated

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

phrase : battery operated کار کننده با باتری باتری خور باتری دار به عنوان مثال : A lot of children's toys are battery powered

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

noun - countable : فِرفِره کاغذی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

adjective : wind - driven کار کننده به وسیله باد بادی حرکت داده شده با باد به عنوان مثال : a wind - driven generator

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٠

1 - noun - countable : آسیاب بادی توربین بادی به عنوان مثال: There was only one low hill in sight, and this had an old, disused windmill on it 2 - ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

1 - noun - countable - American English : clothesline washing line - British English : طناب رخت شویی ( طنابی که لباس های شسته شده و خیس را جهت خشک ش ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

noun - countable - American English : clothes peg - British English : گیره چوبی یا پلاستیکی لباس به عنوان مثال : Block light coming under your door ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

noun - countable : hanger رخت آویز چوب لباسی جا لباسی به عنوان مثال: Application Tell the students that chimes can be made by using a metal spoon in ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

Noun - countable - British English : سبد آشغال ( سبدی که برای نگهداری کاغذهای باطله، قوطی های خالی و . . . از آن استفاده می شود. ) Wastebasket - Am ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١١

1 - verb - transitive : مانع تراشی کردن برای دیگران کار دیگران را سخت تر کردن کاری را با مشکل مواجه کردن به عنوان مثال : An attempt to rescue the me ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

noun - plural : دوربین اُپِرا ( دوربینی کوچک و دارای بُرد دید پایینی است که تماشاگران اپرا یا تئاتر هنگامی که از صحنه نمایش و استیج دور هستند از آن ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

noun - plural : binocular دوربین شکاری دوربین دوچشمی دوربین جنگی به عنوان مثال : Those who stared through telescopes or field glasses saw how dras ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

Noun - countable - informal : ۱ - نامزد یا کاندید دریافت پاداش، جایزه، تقدیرنامه و . . . . . . به عنوان مثال : she isn't the only star to receive a ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

idiom - British - informal : کسی را ناراحت کردن آزرده خاطر کردن کسی کسی را رنجاندن دل کسی را شکستن به عنوان مثال : 1 - His chatter was getting on m ...

پیشنهاد
٣

phrase - informal : به خوبی چیز دیگری نبودن به پای چیز دیگری نرسیدن به گرد کسی نرسیدن به گرد پای کسی نرسیدن به عنوان مثال : 1 - There is not one roc ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

Noun - countable : روان نویس

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٦

noun - countable : ballpoint pen خودکار ( قلمی که نوک آن یک توپ غلتان کوچک دارد و به کمک لغزیدن آن توپ بر روی کاغذ، جوهر قلم که از غلظت خاصی نیز برخ ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

noun - countable : خودنویس قلمی که توسط جوهر، پُر می شود. به عنوان مثال : On Wednesday after the selection committee meeting, I realized I'd left m ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

Noun - countable : ۱ - قلم مو قلم نقاشی برس نقاشی به عنوان مثال : Well, on opening the box, they certainly looked like artist's paintbrushes, finis ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

( Noun - informal ( Australian, New Zealand : نام اطلاق شده به انگلستان ( در کشورهای استرالیا و نیوزلند )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

Noun - countable : پایرومتر پیرومتر یکی از انواع سنسورهای دمای غیرتماسی است، که با سنجیدن میزان نور ساطع شده از اجسام، میزان دمای آنها را اندازه گیری ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

اینقدر قضیه را بزرگ نکن اینقدر پیاز داغش را زیاد نکن اینقدر آب و لعاب به ماجرا نده اینقدر موضوع را پیچیده و حل نشدنی نکن به عنوان مثال : . A: I'll n ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٨

Noun - countable - British : Landing gear ( AmE ) ارابه فرود در هواپیماها به عنوان مثال : The control tower confirmed that the pilot was going to ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

Noun - uncountable : 1 - آرایش یا گریم خیلی زیاد ( به خصوص برای بازیگران و هنرپیشه ها ) 2 - vern - intransitive : ( یک نوع ) فرود آمدن اضطراری هو ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

Noun - countable : ۱ - فندک سیگار Cigarette gas lighter به عنوان مثال : More than half of the retailers we tested sold a gas lighter refill to a 1 ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

Adjective : Horrifying ترسناک وحشتناک دلهره آور شوکه کننده خیلی بد ناراحت کننده به عنوان مثال : He suffered horrific injuries, and few thought he'd ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

Adjective : Coal - fired زغال سوز زغالی هر چیزی که با سوختن زغال کار کند. به عنوان مثال: Additional generating capacity will be mainly coal - fir ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

Phrasal verb : Chop something ↔️off بریدن یا قطع کردن بخشی از چیزی با یک شی تیز ( به خصوص درباره اعضای بدن انسان ) به عنوان مثال: 1 - She'd had her ...

پیشنهاد
٢

Phrase - informal : شخص یا چیز اصلی دردسر ساز عامل اصلیِ مشکل ساز دلیل اصلیِ به وجود آمدن مشکل به عنوان مثال : When the minister was forced to resig ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٠

Noun - countable : ۱ - شخصیت منفی ( در اصطلاح عامیانه : آدم بَدِ ) یا ضدقهرمان در یک فیلم، داستان، نمایش نامه یا کتاب به عنوان مثال : He’s just like ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

توبیخ کردن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

امورات شخصی مسائل خصوصی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

Phrase - usually in negatives or questions : Live with oneself با خودت کنار آمدن با وجدان خود ساختن دچار عذاب وجدان نشدن بعد از انجام کاری اشتباه، با ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

Phrasal verb : Take somebody's side طرفداری کردن جانبداری کردن طرف کسی را گرفتن به عنوان مثال : We were careful not to take sides for fear of gettin ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

Idiom : طرف کسی را گرفتن از کسی طرفداری کردن از کسی جانبداری کردن به عنوان مثال : When my sister and I fight, our dad always takes her side

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

زیر قول زدن قول خود را شکستن به وعده خود وفا نکردن عهد و پیمان خود را به جا نیاوردن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

Noun - countable : ۱ - آدم غیر معروفی که با برنده شدن در یک مسابقه، به ناگاه همگان را شگفت زده می کند. زیرا هیچکس نه او را از قبل می شناخته و نه انتظ ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

Uk informal : خیلی خوب یا خیلی ماهر بودن به عنوان مثال : This skin cream really is the biz

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

Phrasal verb - informal : Rip somebody/something off ۱ - overcharge گران فروشی کردن چیزی را بیش از ارزش واقعی آن به کسی فروختن به عنوان مثال : The ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

adjective : سخت پوست ( متعلق یا مربوط به خانواده و تیره سخت پوستان ) به عنوان مثال : Governor Jay Inslee issued an emergency order on Wednesday tha ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

noun - countable : لحظه سرنوشت ساز لحظه مناسب و تعیین کننده موقعیت و زمان مناسب به عنوان مثال : 1 - When, after many attempts, Niebuhr failed to hel ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

phrase : strike​/​touch a chord ( with someone ) کسی را به شدت تحت تاثیر قرار دادن احساسات کسی را برانگیختن باعث همذات پنداری کردن دیگران با خودمان ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

phrase : strike​/​touch a chord ( with someone ) کسی را به شدت تحت تاثیر قرار دادن احساسات کسی را برانگیختن باعث همذات پنداری کردن دیگران با خودمان ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٧

idiom - informal - impolite : very much خیلی زیاد بیش از حد به شدت بدجور ناجور ( برای تاکید بیشتر بعد از افعالی مانند scare, beat, frighten و irrita ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

noun - singular - offensive : هر چیز ناراحت کننده و آزار دهنده هر چیزی که خیلی راحت و مناسب نیست ضدحال مزخرف چَرَند آشغال بیخود به دردنخور بدشانسی ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٢

phrasal verb : 1 - run through something : چیزی را به سرعت شرح دادن/خواندن/ نگاه کردن به عنوان مثال : Briefly, she ran through details of the morn ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

phrase - spoken : in person personally من به شخصه شخصا به عنوان مثال : Nothing has been proved yet, and I for one believe that he is innocent

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

phrase : هوای تازه تنفس کردن نفسی تازه کردن هوا خوردن هوا تازه کردن به عنوان مثال : • I leave the window open at night to get some fresh air

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

Contraction - British - informal : ? Isn't it بیشتر در tag question ها استفاده می شود و در این حالت گوینده با استفاده از tag question به دنبال تایید ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

Phrase : کاری را با انرژی زیاد، تعهد و تمرکز انجام دادن با بیشترین تلاش و اشتیاق رفتار کردن به عنوان مثال : It doesn't matter whether you win or los ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

Give somebody a heads - up : از قبل چیزی را به کسی اطلاع دادن هشدار دادن به کسی اعلام خطر کردن به کسی به عنوان مثال : You should have given me a hea ...

پیشنهاد
٠

Phrase : Gouge something out چشمهای کسی را از حدقه در آوردن به عنوان مثال : In the play he tries to gouge out his own eyes

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

Noun - countable : هزارپا ( این نوع از هزارپایان از حشرات کوچک، هزارپاهای کوچک تر از خود تغذیه می کند و به طور کلی گوشت خوار است. )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

Noun - countable : هزارپا ( این گونه از هزارپایان بدنی استوانه ای شکل دارد و خوراک آن چوب های خشک شده، علف های خشک و در مواقع خشکسالی علف های تازه می ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

Noun - countable : Firing range Gun range Shooting ground میدان تیر ( outdoor shooting range ) سالن ( تمرین ) تیراندازی ( indoor shooting range )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

Idiom - US - informal : پرچانگی کردن زیاد حرف زدن و با این کار حوصله شنونده را سر بردن پرحرفی کردن با پرحرفی، سر کسی را بردن به عنوان مثال : He talk ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

Noun - plural : Fungi Mushrooms اسمِ جمعِ fungus قارچ ها به عنوان مثال : What are the white funguses on the roots of the indoor fig tree, surely it ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

Noun - plural : Funguses Mushrooms قارچ ها اسمِ جمعِ مکسرِ fungus به عنوان مثال: The panel also will try to determine how and when the fungui arr ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

noun - plural : احساس افسردگی یا عصبانیت به عنوان مثال : She’s got a bad case of the blues

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

phrase - informal : get/got the blues غمگین/ناراحت/عصبانی بودن به عنوان مثال : I have ( a case of ) the blues

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

phrase - informal : have the blues got the blues عصبانی بودن ناراحت بودن غمگین بودن به عنوان مثال : I've got ( a case of ) the blues

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

adjective : اندوهگین غمگین عصبانی به عنوان مثال : she felt a little melancholy

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

noun - countable : سوت سوتَک ( سوت کوچک ) فوت فوتَک ( وسیله کاغذی شیپورک مانندی است که تخت و صاف بوده و در حالت عادی به صورت جمع و پیچیده است و وقت ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

phrase - informal : in the dumps افسرده و ناراحت خشمگین ناامید به عنوان مثال : She's feeling a bit down in the dumps and needs cheering up

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

noun - uncountable : لباس و تجهیزات ضد شورش ( مانند: سپر، باتوم، شوکر برقی، اسپری فلفل، گاز اشک آور، لباس مخصوص و . . . . که پلیس ها یا زندان بان ها ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

phrase - informal - British : lay something on with a trowel lay something on a bit thick بزرگنمایی کردن غلو کردن گزافه گویی کردن مبالغه کردن به ع ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٢

adjective : close - minded کوته فکر کوته بین ( کسی که دارای عقاید خیلی سفت و سخت و دیدگاه محدود می باشد و حاضر به امتحان کردن چیزهای جدید و فکر کردن ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

phrase - informal - British : پلیس ( به خاطر یونیفرم پلیس انگلستان که به رنگ آبی می باشد، این نام به آنها داده شده است. ) به عنوان مثال : two dozen ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٨

Idiom : Have it your own way هر کاری دلت میخواد بکن هر جور که راحتی ( برای نشان دادن موافقت اجباری شما با کاری که دیگران انجام میدهند و باعث ناراحتی ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

Noun - plural : گوش گیر محافظ گوش ( به دو صورت صنعتی و غیر صنعتی وجود دارد، که از نوع اول برای محافظت گوش در برابر صداهای ناهنجار محیط کار استفاده م ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

noun - uncountable : شرایط بی وزنی ( شرایطی که درآن نیروی جاذبه زمین نزدیک به صفر است و باعث شناور شدن اجسام در فضا می شود. مانند حالتی که فضانوردان ...

پیشنهاد
٣

idiom : get off on the wrong foot بد شروع کردن ( یک کار، یک رابطه و . . . . . به دلیل انجام کارهای اشتباهی که باعث ناراحتی طرف مقابل می شود. ) به ع ...

پیشنهاد
٤

idiom : start off on the wrong foot بد شروع کردن ( یک کار، یک رابطه و . . . . . به دلیل انجام کارهای اشتباهی که باعث ناراحتی طرف مقابل می شود. ) به ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٨

1 - noun - countable : کتابِ جلد مقوایی کتابِ جلد نازک ( کتابی که جلد آن فقط کمی از ورق های داخل کتاب ضخیم تر است. در مقابل این نوع کتاب، کتابهایِ ha ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

1 - noun - countable : hardback گالینگور کتاب دارای جلد ضخیم ( که این جلد خیلی ضخیم تر از برگ های کاغذی خود کتاب است. برعکس این نوع از کتابها، کتابها ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٨

1 - noun - countable : hardcover گالینگور کتاب دارای جلد ضخیم ( که این جلد خیلی ضخیم تر از برگ های کاغذی خود کتاب است. برعکس این نوع از کتابها، کتابه ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٧

Phrase - informal : باشه قبوله حله موافقم ( برای نشان دادن موافقت خود با یک مساله در یک چالش یا یک شرط بندی به کار می رود. ) به عنوان مثال : ‘I th ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٧

noun - countable - North American English : ( dumper truck ( British English دامپتراک کامیون کمپرسی ( کمپرسی های بزرگ و غول پیکر که معمولا قابلیت ح ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

Phrase : آدم معمولی ، اما صادق و خوب به عنوان مثال : These folks are the salt of the earth

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٧

Noun - countable : سایه بان حفاظی که در بالای درها، پنجره ها و . . . نصب شده تا ساختمان را از تابش نور مستقیم خورشید، برف و باران و . . . حفظ کند. ای ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

Phrase : Suffer the consequences Accept the consequences با عواقب کار خود روبرو شدن نتیجه کار خود را دیدن به عنوان مثال : He broke the law, and h ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

noun - countable : سیب زمینی ترشی کنگر اورشلیمی به عنوان مثال : The main components of Jerusalem artichoke powder, more dietary fiber and sugar

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

noun - countable - British English : artichoke ( American English ) کنگر فرنگی به عنوان مثال : Cut globe artichoke hearts in half and add to soup; ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٧

noun - countable : globe artichoke ( British English ) کنگر فرنگی به عنوان مثال : The best deal was an appetizer of a garlicky baked artichoke dip ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

superlative adjective : عاشق ترین فرد نسبت به کلمات ( wordy - wordier - wordiest )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

noun - countable - adjective : عاشقِ کلمه/کلمات ( کسی که کلمات زیادی را شناخته و معانی و کاربردهای آن ها را به خوبی می داند و از این کار لذت می برد. ...

پیشنهاد
٥

phrase : get a kick out of ( someone or something ) از چیزی واقعا لذت بردن از چیزی بی نهایت هیجان زده شدن با چیزی سرگرم شدن به عنوان مثال : Even as ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

phrase - informal : فرصت انجام کاری را یافتن به عنوان مثال : We got to meet all the stars after the show

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

phrase - informal : have a thing for/about something/ somebody داشتن احساسات قوی ( علاقه یا عدم علاقه ) به کسی/چیزی ( به خصوص بدون داشتن دلیل منطقی ) ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

phrase - American English - informal - used humorously : نمونه ی بهتر/ بزرگتر/ قوی تر/ پیشرفته تر و . . . . . . . از چیزی ( این عبارت برای مقایسه بی ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٧

Noun - countable - American English: لوکوموتیو ران

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

phrasal verb : با هم همخانه شدن ( بدون ازدواج کردن ) در یک خانه مشترک با یکدیگر زندگی کردن به عنوان مثال : John and I are moving in together

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

phrase : get a raise حقوق و دستمزد کسی را افزایش دادن به کارگری حقوق بیشتری نسبت به قبل پرداخت کردن به عنوان مثال : I haven't gotten a raise in two ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

phrasal verb - formal : eat out شام را بیرون از خانه ( در رستوران یا منزل دیگران ) خوردن به عنوان مثال : They would dine out together once a month

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٧

phrase : i wouldn't mind something / doing something بدم نمیاد که . . . . . . . . دوست دارم که . . . . . . . به عنوان مثال : 1 - Can I get you an ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

noun - countable : گوشی پزشک ( که برای شنیدن صدای ضربان قلب یا صدای نفس کشیدن بیماران از آن استفاده می کنند. ) به عنوان مثال : After the video, chi ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

noun - countable : 1 - سرنگ به عنوان مثال : He says it's vital that drug users have access to supplies of clean syringes 2 - نازِل ( هر وسیله ی کو ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣٣

noun - countable : 1 - بند انگشت و همچنین برآمدگی محل اتصال هر انگشت به دست به عنوان مثال : Her knuckles whitened as she gripped the gun 2 - verb ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

If you settle for less it means that you agree to a deal on the basis that you receive less money than you had asked for به مقدار کم راضی بودن با حقو ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

noun - uncountable - informal : همراهی کننده جذاب ( مرد یا زنی زیبا و جذاب و یا معروف که فرد دیگری، وی را همراه با خود به مجالس و مهمانی های معتبر م ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

مخففِ you had better تو بهتره که . . . . بهتره که تو . . . . . بهتره که . . . . به عنوان مثال : 1 - you'd better hurry up 2 - you'd better help h ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

adverb - informal British : شکل تاکیدی یا طنزآمیز ِ قیدِ absolutely به عنوان مثال : The songs were abso - bloody - lutely terrible

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

noun - countable - British English : jump rope ( American English ) طنابِ طناب زنی به عنوان مثال : She was holding a suspender in each hand like s ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

noun - countable - usually plural : کرامپون یخ شکن ( وسیله ای فلزی دارای میخ های فلزی نوک تیز که کوه نوردان آن را زیر کفش های کوهنوردی خود می بندند ت ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١١

noun - countable - informal : page - turner کتاب خیلی جذاب و مهیج به عنوان مثال : It's an extraordinarily compelling page - turner that also happen ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

noun - countable : کیف دستی کوچک و مسطح زنانه ( که معمولا بانوان برای حمل وسایل شخصی خود در مجالس رسمی از آن استفاده می کنند و معمولا بدون دسته یا بن ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

phrase : grasp at straws خود را به این در و آن در زدن به هر چیزی چنگ انداختن ( در عین ناامیدی و استیصال ) تمام تلاش خود را کردن به عنوان مثال : Th ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

noun - countable : کفش اسکی ( یک نوع بوت مخصوص اسکی کردن که روی تیغه اسکی بسته می شود. )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٩

1 - noun - countable : کفش اسکیت ( همانطوری که سایر دوستان نیز اشاره کردند، تفاوت این کلمه با roller blades یا inline skate در این است که در roller ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

Noun - countable : استایل تخم مرغی پوزیشن تخم مرغی حرکتی در ورزش اسکی، که اسکی بازان برای افزایش سرعت و کم کردن مقاومت هوا، خود را خم کرده و سر را پا ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

noun - countable : چیزبرگر همبرگری که بر روی آن مقداری پنیر گذاشته شده باشد. به عنوان مثال : She ate a cheeseburger and fries last night because sh ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٩

adjective - mainly US informal : 1 - کاملا احمقانه یا دیوانه کننده ( به طوری که ایجاد خطر کند. ) به عنوان مثال : The whole idea sounds absolutely ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

Phrasal verb : Become fogged بخار گرفتن اجسام شیشه ای به عنوان مثال : The windscreen had fogged up

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

noun - countable - American english : big wheel چرخ و فلک خیلی بزرگ فان فار به عنوان مثال : He rode on an elephant and on the Ferris wheel, taking o ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

noun - countable - British English : ferris wheel چرخ و فلک خیلی بزرگ فان فار به عنوان مثال : The big wheel had stopped with our chair rocking swe ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٣

noun - countable : 1 - چرخ و فلک کوچکی در شهربازی ها که عموما صندلی های آن به شکل اسب است و کودکان برای تفریح سوار آن می شوند. به عنوان مثال : In t ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

داره . . . . . . میشه به عنوان مثال : It's getting dark/late/cold/scary/better داره تاریک/دیر/سرد/ترسناک/بهتر میشه

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٧

adjective : رو به کاهش کاهنده رو به افول نزولی هِلالی ( در مورد ماه که از قُرص کامل، رفته رفته به صورت هلالی در می آید. ) به عنوان مثال : The cresc ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

Noun - countable : Video doorbell آیفون تصویری اِف اِف تصویری

پیشنهاد
٤

phrase : put somebody off the scent اطلاعات غلط به کسی دادن ( به منظور جلوگیری از دستگیر شدن، کشف حقیقت توسط سایرین، سر درنیاوردن دیگران از مسائلی ک ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٧

noun - countable : درب ورودی/خروجی دارای میله های فلزی چرخنده که در هر لحظه فقط امکان عبور یک نفر از آن را می دهد. به عنوان مثال : It was claimed l ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

noun - countable : آبشار رودخانه دارای آبی با سرعت زیاد پرش و جهش ( به خصوص نوعی پرش با اسب در مانژ اسب دوانی. البته این معنی منسوخ شده است. ) ( ای ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

نام قرص ماه کامل در ماه مارس ( در فرهنگ آمریکایی، در هر ماه که ماه به صورت قرص کامل در می آید، به آن یک نام اختصاص داده اند و همانطور که توضیح داده ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

شکل دوم ( past tense ) و سوم ( past participle ) فعلِ stab به معنای چاقو زدن ( به کسی یا چیزی )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

idiom - informal : untill the cows come home برای مدت زمان طولانی تا ابد برای همیشه به عنوان مثال : I could sit here and argue with you till the cow ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

phrase : put the record straight set someone straight گفتن حقیقت درباره چیزی به دیگران ( زیرا گوینده می خواهد مطمئن شود که شنونده حقیقت را فهمیده است ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

noun - countable : British English ) piano accordion ) ساز آکاردئون به عنوان مثال : From their room came the sound of an accordion

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

noun - countable : طبل کوچک طبل تخت کوچکی که وقتی به آن ضربه زده می شود، صدای مداوم و سختی تولید می کند. به عنوان مثال : The electronic click start ...

پیشنهاد
٢

Phrase : Wild horses wouldn't/ couldn't drag someone somewhere هیچ چیزی/کسی نمی تواند فردی را به کاری که تمایل به انجام آن ندارد ( جایی که دوست ندار ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٧

Noun - countable - old fashioned - not polite : ( واژه ای قدیمی و بی ادبانه برای ) مرد همجنسگرا

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

noun - countable - North American : حمل کننده حلقه ازدواج ( فردی ( عموما پسری جوان ) که در مراسم عروسی حلقه ازدواج را با خود به مجلس عروسی آورده و ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

noun - countable - British English : صندلی آفتاب گیری صندلی ساحلی ( صندلی تاشو با فریم چوبی و بدنه ساخته شده از پارچه ( عموما کرباس ) مخصوص آفتاب گر ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

noun - countable - British English : ماشین آتش نشانی fire truck ( American English ) به عنوان مثال : One night she heard an ambulance approach the ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

noun - countable : کپسول آتش نشانی کپسول اطفا حریق ظرف فلزی کوچکی حاوی آب یا مواد شیمیایی برای خاموش کردن آتش های کوچک به عنوان مثال : He turned to ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

Noun - countable : کیک ( شیرینی ) لوله ای شکل که درون آن با خامه پر شده و روکش شکلاتی دارد. نان خامه ای شکلاتی ( این کلمه، یک اسم فرانسوی است. ) ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

Adjective : بدون خدمه بدون سرنشین به عنوان مثال : NASA is preparing for an uncrewed test flight

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

Noun - countable : ضامن نارنجک دستی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

noun - countable : سنجاق سنجاق قفلی به عنوان مثال : I love those ones where there's a piece of cloth just with a safety pin or something like that

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

adjective - new word : خوراکی دارای مزه شیرین و تند ( به صورت همزمان ) این کلمه از ترکیب دو کلمه sweet و spicy ساخته شده و اخیرا به زبان انگلیسی راه ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

phrase : احساس خستگی کردن/داشتن احساس ضعف و سستی و بی حالی داشتن/کردن به عنوان مثال : I usually feel too tired to cook dinner after a day at the of ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

phrase : احساس بی فایدگی داشتن/کردن ( به دلیل اینکه فرد قادر به کمک کردن به دیگران و یا دست یافتن به اهداف خود نیست. ) به عنوان مثال : ؟I feel use ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

phrase : احساس ضعف کردن/ داشتن ضعف جسمانی/روحی داشتن به عنوان مثال : I was feeling weak and agreed to go

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

phrase : احساس بدی داشتن ( ناشی از ترس، بیماری، عصبانیت، مشکلات روحی و . . . . ) بدحال بودن ( ناشی از ترس، بیماری، عصبانیت، مشکلات روحی و . . . . ) ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

phrasal verb : feel/be obliged to do something مسئول انجام کاری بودن مسئولیت چیزی را بر عهده داشتن/گرفتن مجبور کردن کسی به انجام کاری چون قانون، قاعد ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

adjective - British English : 1 - سپاسگزار قدردان متشکر به عنوان مثال : I'm obliged to you for all the trouble you've taken 2 - گرامی محبوب عزیز ( ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

phrasal verb : get goose pimple get goose flesh مو به تن انسان سیخ شدن ( بر اثر ترس، هیجان و یا سرما ) به عنوان مثال : I still get goose bumps re ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٨

noun - plural : ( British English ) gooseflesh ( British English ) goose pimples حالتی موقت که در آن تورم های برآمده کوچکی به دلیل سرما، ترس یا هی ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

Noun - countable - British English: Punching bag ( American English ) ۱ - کیسه بوکس ۲ - آدم توسری خور آدم همیشه مقصر ( آدمی که تحت هر شرایطی و بر ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

Noun - countable - American English: Punch bag ( British English ) ۱ - کیسه بوکس ۲ - آدم توسری خور آدم همیشه مقصر ( آدمی که تحت هر شرایطی و برای ه ...

پیشنهاد
٠

Phrase : استقلال مالی به دست آوردن از نظر مالی و کسب درآمد، روی پای خود ایستادن به عنوان مثال : I only want to achieve financial independence no mat ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

noun - uncountable - informal : کسی که بیشترِ وقت خود را به خوشگذرانی و تفریح در ساحل می گذراند. به عنوان مثال : I could quite easily become a beac ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

noun - countable - informal : بیرون زدگی شکم زن باردار، معمولاً زمانی که برای اولین بار توسط افراد دیگر قابل مشاهده است. به عنوان مثال : Although ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٨

Phrase - informal : رابطه عاشقانه یا جنسی پایدار داشتن ( بین دو نفر ) به عنوان مثال: When they realised that he and Lesley were an item, they weren ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

noun - countable : lynx سیاه گوش جانوری از تیره گربه سانان ساکن آمریکای شمالی که دارای خز قهوه ای مایل به قرمز با لکه ها یا راه راه های تیره، دُمی کو ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

noun - countable : shop vacuum cleaner جاروبرقی دومنظوره جاروبرقی دوکاره جاروبرقی کِشنده - دَمنده ( جاروبرقی که هم می تواند هوا را به داخل بمکد ( ک ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

phrasal verb - spoken : spring from something/someone نشات گرفتن از یک مکان/خانواده/ موقعیت خاص ناشی شدن از چیزی/کسی شروع شدن از جایی/کسی/چیزی به عن ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

noun - countable : 1 - گَله ( به خصوص درباره بوقلمون ) flock 2 - کسی که به ورزش rafting یا قایق سواری می پردازد. به عنوان مثال : The rafter almo ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

Noun - countable : اَستَر آهو آهوی ساکن آمریکای شمالی با گوش هایی بلند و لکه ای سیاه رنگ بر روی دُم

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

noun - countable : trail camera remote camera game camera دوربین خودکار ( دوربین های عکاسی ویژه ای که به حرکت اجسام و یا صدا حساس بوده و در صورت شنا ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

Noun - countable / uncountable - law : جرم بزرگ ( مانند : قتل، تجاوز، دزدی مسلحانه، آتش سوزی عمدی و . . . که مستوجب مجازات قانونی است. ) جرم جدی در ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

mass noun - informal : اخبار اطلاعات موثق به عنوان مثال : The informant was saying: It's griff, guv. The real thing

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٢

Noun - countable : Drums kit درام آلت موسیقی ای متشکل از چند طبل، سِنج، چوبک و . . . . در کنار هم به عنوان مثال : how to play guitar, drums, or key ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

Noun - countable : Ice blockage یخ های انباشت شده یخ بندان در ابتدای فصل سرما که آب رودخانه ها به آرامی شروع به یخ زدن می کند، و یا در اوایل بهار که ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

علف خشک لوله شده

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

noun - uncountable : باروت ( پودری با قابلیت انفجار که از ترکیب نیترات پتاسیم، زغال و گوگرد ساخته می شود و در مهمات سازی، ساخت ترقه ها و فشفشه ها و ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٨

noun - countable - formal : اسلحه گرم ( معمولا برای اسله های کوچک قابل حمل که در یک دست جای می گیرند، استفاده می شود. ) به عنوان مثال: He was jaile ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٦

noun - countable : leaflet 1 - پمفلت جزوه یا کتابچه خیلی کم حجم ( با تعداد صفحات بسیار اندک که درباره موضوعی خاص اطلاعات ارائه کرده و یا جنبه آموزشی ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

Phrase : تحت نظر تحت مراقبت زیر نظر به عنوان مثال : His orders were to keep the men under observation

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

Phrase : تحت بررسی در حال رسیدگی در حال بررسی به عنوان مثال : The project is under discussion as a possible joint venture

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

Phrase - mainly journalism : To be under siege تحت محاصره ( نیروهای نظامی ) بودن به صورت همزمان، تحت انتقاد، تهدید یا حمله تعداد زیادی از مردم بودن ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

Phrase : To be under someone's thumb کاملا تحت کنترل کسی بودن به شدت تحت تاثیر کسی بودن در مشت کسی بودن به عنوان مثال : He was still under his fath ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

Phrase - mainly American : Under pressure تحت فشار زیاد بودن ( و عدم اطمینان از موفقیت در کارها ) به عنوان مثال : I would encourage you all to sup ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

Phrase - informal : Go down the aisle To get married Tie the knot Say i do Take the plunge Get hitched ازدواج کردن به عنوان مثال : As she walked do ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

Phrase - informal : To get married Tie the knot Get hitched ازدواج کردن به عنوان مثال: It's 3 years since we said i do

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

Phrase - informal : To get married Tie the knot ازدواج کردن به عنوان مثال : They got hitched without telling their parents

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

Phrase - informal : To get married ازدواج کردن به عنوان مثال : They tied the knot in a romantic ceremony on the banks of a fjord

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

Noun - countable : ترامپولین تشک فنری وسیله ای با چهارچوب فلزی که روی آن از فنر پوشیده شده و انسان برای تفریح یا ورزش بر روی آن بالا و پایین می پرد. ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٧

Adjective : خیلی خوشحال خیلی هیجان زده مشعوف به عنوان مثال : We were so thrilled to hear about the baby

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

Noun - countable : 1 - American English - old fashioned informal : یک زن یک خانم 2 - British English : خانم ( فامیلی خنده دار است که در پانتومیم ها ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١١

Phrase : چرا زحمت کشیدی اصلا لازم به زحمت شما نبود راضی به زحمت شما نبودم ممنونم از شما ( از این عبارت هنگام تشکر از کسی که به طور غیرمنتظره کاری سخ ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٠

Phrase - British : خوش بگذره اوقات خوشی داشته باشی به عنوان مثال : He's too busy enjoying himself to get much work done

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

Noun - countable : میکسر سیمان ماشین بتن ساز و بتن ریز کامیون بتن ساز و بتن ریز خودرویی که دارای یک مخزن گِرد چرخان است و با مخلوط کردن سیمان، ماسه ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

Noun - countable : میکسر سیمان دستگاه بتن ساز دستگاهی که دارای یک مخزن گِرد چرخان است و با مخلوط کردن سیمان، ماسه و آب، بُتُن تولید می کند. چرخش مخزن ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

Noun - countable - adjective : تندرو افراط گرا افراطی کسی که دارای عقاید سیاسی یا مذهبی افراط گرایانه است و برای تحقق بخشیدن به این عقاید، تمایل به ا ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

adjective : ضد گلوله bullet - proof به عنوان مثال : Extra security staff are now being employed after the 20 - strong gang smashed panes of bullet ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

noun - countable : جلیقه ضدگلوله bulletproof jacket bulletproof vest به عنوان مثال : If you decide to follow your own inclination wear a skuddsikker ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

noun - countable : جلیقه ضدگلوله bulletproof jacket skuddsikker vest به عنوان مثال : If you decide to follow your own inclination wear a bulletproof ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

noun - countable : کوسه سرچکشی گونه ای از کوسه است که به خاطر ساختار غیرعادی و متفاوت سرش که به دو طرف پهن شده به کوسه سرچکشی معروف است و چشمانش نیز ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

Noun - uncountable : بی درایتی بی تدبیری بی اندیشه به عنوان مثال : I winced at his tactlessness

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

Noun - uncountable : سوء مدیریت مدیریت نادرست مدیریت به روش غلط به عنوان مثال : the government’s mismanagement of the crisis

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

Adjective : بی درایتی کم هوشی بی خردی بی ملاحظه گی نابخردانه به عنوان مثال : I thought it would be tactless to ask about her divorce

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

Noun - uncountable : حماقت نادانی رفتار احمقانه به عنوان مثال : the stupidity of the dialogue between the two romantic leads had movie audiences gig ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

Noun - uncountable : تنبلی کاهلی تن پروری به عنوان مثال : He had no justification for his laziness

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

Noun - uncountable : Delay تاخیر به عنوان مثال : Do you realize the lateness of the hour?

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

Noun - countable : تخته موج سواری ( تخته ی بلند و شناوری است که انسان بر روی آن به صورت نشسته یا ایستاده، به پارو زدن می پردازد و این کار هم به عنوان ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

Phrase : شروع به انجام کاری کردن ( حتی اگر انجام آن کار دشوار باشد یا فرد تمایلی به انجام آن نداشته باشد. ) دست به کار شدن آستین همت را بالا زدن آما ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

noun - countable : بیل بَکهو کج بیل مکانیکی بیل مکانیکی ( که معمولا علاوه بر یک بیل مکانیکی در جلوی خودرو، یک کج بیل هم در عقب خودرو نصب شده که به کم ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

noun - countable : شِنی زنجیر شنی چرخ ممتد چرخ به هم پیوسته زنجیری که در برخی خودروهای سنگین ( مانند : تانک های جنگی، لودر، بولدوزر و . . . ) دور چرخ ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

noun - countable : تری سراتوپس دایناسور سه شاخ چهره دایناسور سه شاخ دایناسوری گیاه خوار بوده که در آخرین عصر دوره زمین شناسی ( کرتاسه ) یعنی بین 66 ت ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

noun - countable : stegosaur استوگوسور استگوساروس دایناسوری به طور میانگین حدود ۹ متر طول ، ۴ متر ارتفاع و وزنی در حدود ۵ تن که حدود 150 تا 155 میلیو ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

noun - countable : تروسور گونه ای از دایناسورهای پرنده که در دوران زمین شناسی کرتاسه تا ژوراسیک ( حدود 220 میلیون سال قبل ) بر روی زمین می زیستند. دا ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

Phrase : Be/work/count in someone's favour 1 - به نفع کسی به سود کسی به عنوان مثال : The delay might actually work in our favour 2 - در وجهِ ( مبلغ ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٩

Adjective : Arguable تردید برانگیز دارای قابلیت بحث بحث برانگیز مناقشه برانگیز شک برانگیز تردیدآور چیز غیر قطعی ( زیرا مردم نظرات مختلفی درباره آن د ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

Noun - countable : بولدوزر خودرویی سنگین که تیغه فلزی بزرگی در جلوی خود دارد و از آن برای تخریب ساختمان، خاکبرداری، مسطح کردن زمین و . . . . استفاده ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

idiom : شروع بدی داشتن کاری را با ناموفقیتی آغاز کردن به عنوان مثال: Their marriage got off to a bad start

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٨

idiom : شروع خوبی داشتن در ابتدای امر خوب بودن کاری را با موفقیت شروع کردن به عنوان مثال : Their marriage got off to a good start.

پیشنهاد
٤

phrase : شروع بدی داشتن کاری را به بدی شروع کردن به عنوان مثال : The relationship got off to a rocky start when he turned up late for their first d ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

noun - countable : موقعیت ناپایدار وضعیت ناپایدار وضعیت سخت و دشوار به عنوان مثال : i have a rocky situation at my work

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

noun - countable : رابطه ناپایدار رابطه پر از مشکلات به عنوان مثال : The couple have a notoriously rocky relationship and both have been accused of ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

idiom : take a jab at somebody/something take a punch at someone انتقاد کردن از کسی/چیزی متلک انداختن مسخره کردن به عنوان مثال: In his speech, he ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

Noun - countable - spoken : ترسو بزدل کسی که توانایی یا آرزوی انجام دادن کارهای هیجان انگیز و یا خطرناک را ندارد. به عنوان مثال : I am not a wuss; ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

Phrase - US - informal : A drop in the ocean ( British ) a very small amount that will not have much effect مقدار بسیار اندک بسیار ناچیز قطره ای از ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

Noun - countable : قایق سوار ( کسی که به کمک قایق، مسافرت می کند. ) کلاه حصیری لبه دار که قسمت بالایی آن مسطح است. به عنوان مثال : The men wore bo ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

Idiom : Against someone's wishes contrary to a person's choice or desire in a particular situation علیرغم میل باطنیِ کسی برخلاف سلیقه و باورِ شخصی اج ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

noun - countable : تُنگ شیشه ای ظرف شیشه ای با گردنی پهن که برای حمل و نگهداری مایعات از آن استفاده می شود. به عنوان مثال: The soup arrived, a ric ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٩

noun - uncountable : آب لوله کشی ( آب بهداشتی و تصفیه شده که از طریق لوله کشی به دست مصرف کنندگان رسانده می شود. ) آبِ جاری ( مانند آب رودخانه ها ) ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

Phrase : Come under the hammer حراج شدن یک کالا در حراجی به عنوان مثال : A collection of prints and paintings by Picasso came under the hammer at So ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

noun - countable : توپ یخی پدیده ی آب و هوایی نادر که در هوای سرد و در سواحل شنی دریا پدید می آید و در طی آن، وجود هوای سرد باعث تشکیل گلوله هایی گِر ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٩

noun - countable - formal : چاشنی پودر یا مایعی ( مانند: نمک یا سس کچاپ ) که برای دادن مزه ای خاص، به خوراک ها اضافه می شود. به عنوان مثال : Soya ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

noun - countable : نان شیرین هِلالی شکل که معمولا در صبحانه مصرف می شود. به عنوان مثال : I put an almond croissant in a low oven for him

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

Phrase : the elephant in the living room مشکل یا موضوع مهمِ نادیده گرفته شده مشکل یا موضوع مهم و عمده ای که علیرغم وجود آن، مردم سعی می کنند به آن تو ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

Phrase - informal - old fashioned : Hell's teeth ( British English ) عبارتی برای نشان دادن ناراحتی و شگفت زدگی می توان آن را معادل با این اصلاحات دا ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

Idiom : To work very hard به شدت کار کردن به سختی تلاش کردن به عنوان مثال : We've all worked our socks off to produce this show

پیشنهاد
٥

Phrase - informal : به صورت های زیر نیز گفته می شود: pull the rug ( out ) from under someone pull the rug ( out ) from under somebody/sb’s feet به طو ...

پیشنهاد
١

Idiom - American English : پیشگیری بهتر از درمان است. معادل این idiom در British English به این صورت است : prevention is better than cure

پیشنهاد
١

Idiom - British : پیشگیری بهتر از درمان است. معادل این idiom در US به این صورت است : an ounce of prevention is worth a pound of cure

پیشنهاد
٤

idiom : I/you wouldn't wish sth on anyone/my/your worst enemy not wish something on anybody​/​on your worst enemy خدا به سر دشمن هم نیاورد. این چ ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

idiom - old fashioned : be in a pretty pickle to be in a very difficult situation and not know what to do دچار مشکل شدن توی دردسر افتادن در موقعیت خی ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

Noun - countable : a mobile phone that has a top part which folds over the bottom part موبایل تاشو

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

noun - uncountable : اولویت بندی درمان بیماران ( روش تصمیم گیری در مورد اینکه چه کسی ابتدا تحت درمان پزشکی قرار می گیرد، با توجه به شدت آسیب دیدگی ه ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

Noun - countable : تصادف زنجیره ای Pile - up به عنوان مثال : Several people were injured in a 12 - vehicle pile - up on the M25 near Wisley, Surrey ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٧

Noun - countable : ظرف فلزی گِرد، گود و دسته داری که برای پخت و پز از آن استفاده می شود. به عنوان مثال : Heat the oil and garlic in a large saucepan

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

Phrasal verb : 1 - spin something out ( British English ) به درازا کشاندن چیزی بیش از حد نیاز طولانی تر کردن کاری بیش از اندازه لازم Drag out به ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

Phrasal verb - informal : Fall for something به محض دیدن یک مکان، عاشق آن شدن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٨

idiom - informal : used to say that something is reasonable or fair منطقیه منصفانه است قابل قبوله عادلانه است به عنوان مثال : 1 - A: I'll wash the d ...

پیشنهاد
٣

idiom : there is no time like the present now is the best time to do something, not in the future الان بهترین موقعه الان وقتشه الان بهترین وقت انجام ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

idiom : to be nothing personal شخصی نیست قضیه اصلا جنبه شخصی ندارد ( برای موقعی استفاده می شود که گوینده قصد دارد مطلبی را بدون آنکه جنبه توهین آم ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢٢

Adjective : a thatched roof is made with dried straw, reeds, leaves etc سقف ساختمان پوشیده شده از گیاهان خشک، حصیر، برگ درختان و . . . . . سقف کاهگِ ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

Noun - countble - British English : خانه ی کوچک در اطراف شهر، که مالکان آن ( یا کسانی که برای مدت کوتاهی آن را اجاره می کنند ) در روزهای تعطیل از آن ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٩

Noun - countable : a small house in the country خانه کوچک در اطراف ( حومه ) شهر به عنوان مثال : It was with these thoughts that I returned alone to ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

Noun - countable : جوخه اعدام جوخه آتش گروهی از سربازان مسلح که وظیفه آنها شلیک کردن و کشتن مجرمینی است، که به اعدام محکوم شده اند. به عنوان مثال : ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

Noun - uncountable : Spit بزاق آب دهان تُف به عنوان مثال : The baby could not keep the saliva from dripping out of its mouth

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

Verb : به شدت هیجان زده شدن به شدت تحریک شدن جَوگیر شدن به عنوان مثال : playing an active game can overexcite children

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٨

Noun - countable : باغستان باغ میوه به عنوان مثال : Her black bicycle is leaning against the orchard fence

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

Phrase - mainly American informal : Run a light از چراغ قرمز رد شدن ( بدون توجه به آن )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

Phrasal verb : Dress something up تزیین کردن چیزی را جذاب تر و زیباتر کردن به عنوان مثال : It was the old offer dressed up as something new

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

Phrase : Call the tune Be in charge مسئول بودن ابتکار عمل را در تصمیم گیری برای انجام کاری به دست گرفتن تصمیم گیرنده نهایی بودن به عنوان مثال : we b ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

Noun - countable : Walking cane flask عصای دارای جای ( فلاسک ) مخفی برای حمل مشروبات الکلی ( در سالهای ۱۹۲۰ تا ۱۹۳۳ میلادی که هرگونه، تولید، فروش، و ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

Noun - countable : ۱ - شخص یا شرکتی که قدرت زیادی به خصوص در تجارت یا سیاست دارد. ۲ - بازیکن بیسبالی که خیلی محکم به توپ ضربه می زند. ۳ - شخص یا سا ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

Phrasal verb : to make a piece of clothing wider or looser, especially because it is too tight گشاد کردن لباس به عنوان مثال : Can this skirt be let ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

Phrasal verb : to make a piece of clothing fit you by making it narrower تنگ کردن لباس به عنوان مثال : This dress need to be taken in at the waist

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

Idiom : Give ( something ) a shot Give it a go To try to do ( something ) امتحان کردن آزمایش کردن کاری را به صورت آزمایشی انجام دادن به عنوان مثا ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

Idiom : To try doing something ( انجام دادن کاری را ) امتحان کردن به عنوان مثال : She's been thinking about learning to fly for many years, and she ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

Phrase - formal : By your leave با اجازه ی شما به عنوان مثال : And finally, with your leave, I'll sit down and satisfy my cravings of to - day, and ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

Phrase - formal : With your leave با اجازه ی شما به عنوان مثال : But with your leave, friend, I shall take a cut through the woods until we have le ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

Phrase - informal - mainly North American : Smart as a whip خیلی باهوش کسی که گیرایی بالایی دارد و مطالب را به سرعت درک می کند. به عنوان مثال : He' ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

Noun - countable : لباس شیک و مناسب برای مهمانی ها و مناسبت های اجتماعی که معمولا کمی زیر یا بالای زانو قرار میگیرد. به عنوان مثال : The actress wo ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

Phrase : دل را به دریا زدن خطر کردن ریسک کردن ادامه دادن کاری ( علیرغم دانستن اینکه احتمال وقوع اتفاقات ناخوشایند وجود دارد. ) به عنوان مثال : Don' ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

Phrase : اشتهای کسی کور شدن اشتهای کسی را کور کردن Ruin someone's appetite به عنوان مثال : Don’t have any more chocolate – it’ll spoil your appetite

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

مترادف با hit the ceiling

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

Noun - countable : دلفین راسویی ( گونه ای از دلفین های کمیاب که بدنشان به رنگ سیاه و سفید است و در اطراف جزایر فالکلند، آرژانتین زندگی می کنند. نام ه ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

Phrase - informal British : Get shot of somebody / something از شر چیزی یا کسی خلاص شدن Get rid of Dispose of به عنوان مثال : For the last 18 months ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

Idiom - informal - US : انجام دادن کاری که باعث ناراحتی و یا توهین به دیگران شود. به عنوان مثال : You might step on some important people's toes wi ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

Idiom : Bring your A - game تمام تلاشت را بکن Do your best به عنوان مثال : They play really well, and you have to bring your A - game at all times t ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٧

Phrasal verb : تکان نخوردن ( کسی یا چیزی از سرجایش ) ثابت ماندن به عنوان مثال : Can't you hold still for a second?

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

Noun - countable : لیمور ( جانوری شبیه میمون با دُمی بلند ) میمون لیمور به عنوان مثال : Prosimians, such as the nocturnal mouse lemur of Madagascan ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

Noun - countable : کوسه فرشته کوسه ای پهن ( شبیه سفره ماهی ) که کف دریا خود را زیر ماسه ها پنهان کرده و به ناگهان به سایر ماهی ها حمله کرده و آنها را ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

قبل از اینکه خیلی دیر بشه. . . . . قبل از اینکه دیگه زمانی برات باقی نمونه. . . . به عنوان مثال : Pay your tax before it's too late

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

Idiom : آماده بودن برای رویارویی با یک موقعیت خطرناک به عنوان مثال: During the extremely dry weather, the firefighters were on red alert .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

Idiom : خیت شدی!! کِنِف شدی!! برای توصیف موقعیتی استفاده می شود که در آن شخصی سعی می کند دیگران را به دردسر بیاندازد ( مثلا آنها را فریب بدهد یا باعث ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

Informal - impolite : کی از تو نظر خواست؟؟ کی نظر تو رو پرسید؟؟ ( وقتی کسی نظرش را درباره ی چیزی بیان میکند، در حالی که شنونده از او نخواسته بوده تا ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

Verb - intransitive : فکر کردن یا صحبت کردن درباره خاطرات خوب و شیرین گذشته به عنوان مثال : a group of former students reminiscing about their colle ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

More than بیش از بیشتر از به عنوان مثال : It took a touch over 3 hours to get here

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٠

Phrasal verb : ۱ - فرود آمدن هواپیما، هلیکوپتر و . . . . . بر روی زمین به عنوان مثال : The plane finally touched down at Heathrow airport around mid ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

noun - countable - North American : آزمون کوتاهی که معلم بدون هیچ هشداری از دانش آموزانش میگیرد تا بررسی کند که آیا آنها درس خوانده اند یا نه. آزمون ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

noun - countable : footrest motorcycle pegs رکاب جاپایی قطعه ای در دوطرف موتورسیکلت ها که پاها بر روی آن قرار می گیرند.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

idiom : والدین جاده صاف کن والدین مشکل حل کن ( والدینی هستند که به دنبال حذف همه موانع از سر راه کودک شان می باشند تا او هیچ درد، شکست یا ناراحتی را ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٧

dream of doing something : آرزو داشتن ( درباره چیزی، به خصوص در مواقعی که احتمال دستیابی به آن آرزو بعید به نظر می رسد. ) به عنوان مثال : i have al ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

noun - countable : footrest motorcycle footrest رکاب جاپایی قطعه ای در دوطرف موتورسیکلت ها که پاها بر روی آن قرار می گیرند.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

noun - countable : motorcycle pegs motorcycle footrest رکاب جاپایی قطعه ای در دوطرف موتورسیکلت ها که پاها بر روی آن قرار می گیرند.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

idiom : والدین جاده صاف کن والدین مشکل حل کن ( والدینی هستند که به دنبال حذف همه موانع از سر راه کودک شان می باشند تا او هیچ درد، شکست یا ناراحتی را ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

idiom : والدین جاده صاف کن والدین مشکل حل کن ( والدینی هستند که به دنبال حذف همه موانع از سر راه کودک شان می باشند تا او هیچ درد، شکست یا ناراحتی را ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

noun - countable : حرکت برف روبی ( حرکتی در ورزش اسکی که اسکی بازان از آن برای کاهش سرعت استفاده می کنند. در این حالت اسکی بازان سر جلویی چوب اسکی ها ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

noun - countable : snow plow snowplough ( British ) برف روب ( ماشین برف روب یا وسیله ای پارو مانند که در بخش جلویی خودروها نصب شده و از آن برای پاک ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

noun - countable - uncountable : ماشین آب پاش ( خودرویی که پلیس با پاشیدن آب بسیار پرفشار بر روی جمعیت معترض، از آن برای کنترل شورش ها استفاده می کند ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

noun - countable : footstool زیرپایی ( وسیله ای برای قرار دادن پاها بر روی آن، هنگامی که روی صندلی نشسته اید. ) به عنوان مثال : The seats reclined ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

noun - countable : صندلی تاشو ( صندلی ای که برای اشغال فضای کمتر و یا حمل و نقل آسان تر، قابل تازدن می باشد. )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

noun - countable : فضای خالی موجود در جلو صندلی های ماشین یا هواپیما که پای سرنشینان در آن جا قرار می گیرد. به عنوان مثال : The seats are some of t ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

jet - skiing ( noun - uncountable ) : جت اسکی سواری به عنوان مثال: He wanted to go jet - skiing

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

trademark in US - noun - countable : 1 - وسیله نقلیه کوچک یک یا دو نفره که ظاهری نسبتا شبیه موتورسیکلت دارد و از آن برای حرکت سریع بر روی سطح آب، به ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

noun - countable : قایق تندرو قایق موتوری تندرو به عنوان مثال : Then the police will start spending the money on helicopters and speedboats

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٤

phrase - informal - British : خوشحالم که جای تو نیستم چه خوب که مثل تو نیستم خیلی خوبه که توی شرایط تو قرار ندارم rather you than me ( American ) ب ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

adjective : سیل زده غرق شده به زیرآب رفته به عنوان مثال : The government called on the army to help the inundated cities

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

Exclamation - informal British : ممنونم متشکرم به عنوان مثال : Ta for your help with the homework

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

abbreviation : Naval Criminal Investigative Service سرویس تحقیقات جنایی نیروی دریایی آمریکا که یک آژانس مجری قانون و اطلاعات ایالات متحده است که عمدت ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٢٦

phrasal verb : 1 - اطمینان حاصل کردن ( از درست بودن، امن بودن یا قابل قبول بودن چیزی ) خاطرجمع شدن به عنوان مثال : I made a phone call to check out ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

trademark : Samsonite International S. A یک تولیدکننده و خرده فروش چمدان، کیف اداری، ساک و لوازم آرایش چندملیتی است. این شرکت در شهر Denver ، ایالت C ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

noun - countable : ساک سفری ( ساک بزرگی که به هنگام مسافرت برای قرار دادن لباس ها و سایر الزامات سفر و حمل و نقل آنها، از آن استفاده می شود. ) به ع ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٧

noun - countable - uncountable : 1 - صندوق ( محل پرداخت پول اجناس خریداری شده در فروشگاه ها ) به عنوان مثال : Why can’t they have more checkouts op ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٩

noun - North American : فروش وسایل دست دوم یک منزل در حیاط، پارکینگ و یا باغ متصل به آن منزل. مزایای این روش نیاز نداشتن به کسب پروانه فعالیت از دولت ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

adjective : اسطوره ای افسانه ای تخیلی زاده و پرداخته دست یا تخیل انسان به عنوان مثال : Some letters were pictures in themselves, containing miniat ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

موجودی افسانه ای که سر و سینه اش شبیه شیر و بقیه بدنش شبیه ماهی است.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

noun - countable : شیر دریایی ( گونه ای از فُک های دریایی گوشدار که عمدتا در سواحل اقیانوس آرام وجود دارد و نرهای بزرگ آن دارای یال بر روی گردن و شان ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

Phrasal verb - informal : Harp on something Harp on about something درباره چیزی بیش از حد صحبت کردن ( به طوری که باعث ناراحتی یا خسته شدن شنونده شود ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٣

Noun - countable : سازِ چنگ ( یکی از مشهورترین سازهای ایرانی است. )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٠

Phrasal verb : ۱. کسی را به شدت ناراحت کردن به عنوان مثال : stop crying—it's tearing me apart ۲. به شدت سرزنش یا انتقاد کردن از کسی یا چیزی به عنوان ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٧

Be open to something : پذیرای چیزی بودن از چیزی استقبال کردن به عنوان مثال : I'm open to any ideas as to the best way forward

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

لو دادن کسی یا چیزی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

Phrase - informal : تصمیم خوبی نیست. پیشنهاد خوبی نیست. ( برای بیان انتقاد از تصمیم یا پیشنهاد یک فرد استفاده می شود. )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

Phrase - informal : فکر خوبیه پیشنهاد خوبیه برای موافقت با تصمیم یا پیشنهاد استفاده می شود. به عنوان مثال : So you asked her to leave? Good call

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

گونه ای جیرجیرک ( جیرجیرک قهوه ای دُم شمشیری ساکن مناطق گرمسیری )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

Noun - countable : ازدواج غارتگرانه ( ازدواج با افراد مسن ، صرفا با نیت بدست آوردن اموال آنها پس از فوت آن فرد مسن )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

Noun - countable : نهنگ قاتل Orca whale Orca به عنوان مثال : A lone killer whale near a Canadian fishing village was a skilled mimic that barked jus ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

مهم چیزی که مهم تر و تاثیرگذارتر از هر چیز دیگری است. به عنوان مثال : values which are central to our society

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

adjective : دوپا دوپایی به عنوان مثال : The pelvis is central to the bipedal gait of humans

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

noun - countable : اندام تخم گذاری در برخی حشرات و ماهی ها ( که معمولا به صورت استوانه ای بلند در انتهای بدن آن ها وجود دارد و از طریق آن تخم های درو ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

Phrasal verb : به دقت فکر کردن ( درباره انجام کاری، زیرا شما خطرات و مشکلات آن را می شناسید. ) به عنوان مثال : A visible alarm makes burglars thin ...

پیشنهاد
٠

Phrase : It was inconsiderate of somebody to do something بی ملاحظه گی کردی که. . . . . . . . به عنوان مثال : It was inconsiderate of you to keep ...

پیشنهاد
٧

Phrase - informal : برایت آرزوی سعادت و خوشبختی میکنم. ( این اصطلاح در واقع از مجموعه فیلمهای جنگ ستارگان، اقتباس شده است. ) به عنوان مثال : sendin ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

Noun - usually plural : اطلاعات یا شواهد مرتبط با هم به عنوان مثال : federal agents stood by in the hope that the trail of breadcrumbs would lead t ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

Noun - countable : دایره یخی پدیده آب و هوایی نادر که در هوای خیلی سرد و بر روی آب های دورانی و در حال چرخش به وجود می آید. در این حالت حرکت دورانی آ ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

noun - countable : تخته موج سواری ( تخته بلند ساخته شده از پلاستیک ، چوب و . . . که موج سواران به هنگام موج سواری روی آن می ایستند. )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

adjective : bite - size bite - sized 1 - لقمه ی اندازه ی دهان ( مقداری کمی از یک غذا و به اندازه ای که بتوان آن را به یکباره در دهان گذاشت و فرو برد ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

noun - uncountable : حق اولاد ( پولی که دولت ها به خانواده های دارای فرزند در قالب حقوق، یارانه، کمک بلاعوض و . . . جهت تشویق ایشان به فرزندآوری بیشت ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

phrase - informal : کاری که انجام آن بسیار آسان است. بسیار ساده و راحت به عنوان مثال: Being stuck alone with my father isn't a walk in the park

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٤

noun - countable : قفلِ آویز قفلی که قابل حمل و نقل بوده و به چیزهایی مانند: در، دوچرخه و . . . . . زده می شود. به عنوان مثال: He undid the padlock ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

phrasal verb : کسی را از خواب بیدار کردن به عنوان مثال: The birds woke me up at 6 o'clock every morning

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

noun - countable - mainly North American : مغازه ای با ساعات کاری طولانی، که طیف محدودی از کالاهای خانگی و مواد غذایی را در اختیار دارد. به عنوان م ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

adjective : کاملا خوش بین به عنوان مثال : The young CEO is sanguine about the struggling company's future.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٨

noun - North America : prawn cocktail کوکتل میگو میگو مخلوط خوراکی که به عنوان پیش غذا و به صورت سرددر انگلستان و آمریکا مصرف می شود و از ترکیب میگوی ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

mass noun - North American : سسِ غذاهای دریایی سس مخلوط سسی که از ترکیب سس چیلی یا سس کچاپ همراه با ترب کوهی و ادویه جات ساخته می شود و آن را معمولا ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

trademark : یک شرکت حمل و نقل خصوصی آمریکایی است که در ژوئن سال 2012 در شهر سان فرانسیسکو راه اندازی شد و اکنون با فعالیت در حدود 300 شهر مختلف آمری ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

Noun - countable : بازهای سرگرم کننده پرسش های تفننی بازی های درون میخانه ها ( بازی های ساده ای که در دهه ۷۰ میلادی در انگلستان توسط شرکتی به نام B ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٢

noun - countable : کفش اسکیت اسکیت کفشی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

قوانین راهنمایی و رانندگی آیین نامه رانندگی ( قوانینی که برای کنترل ترافیک، جلوگیری از تصادف ها و خسارات جانی و مالی و گره خوردن ترافیک به وجود آمده ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

تا کِی. . . . . چقدر دیگه. . . . تا به کجا. . . . . .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١١

noun - countable : پدر بزرگِ پدر پدر بزرگِ مادر پدرِ پدربزرگ پدرِ مادربزرگ

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

noun - countable - informal : بازیکن خیلی عالی ( معمولا درباره بسکتبالیست ها ) به عنوان مثال: Wow! This guy's a serious balla; he's gonna go pro.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٧

noun - countable - BrE : قفسه مجله و روزنامه

پیشنهاد
٠

شک داشتن تردید داشتن ناتوان بودن در تصمیم گیری برای انجام یا عدم انجام کاری به عنوان مثال: I was in two minds about whether to go with him

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٠

noun - countable : شاخک ( در حشرات ) به عنوان مثال: Certainly, few entomologists doubt that the amazingly intricate structure of moths' antennae ar ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

noun - informal mainly US : قارچ ( به خصوص آنهایی که خاصیت توهم زایی دارند. ) به عنوان مثال : You can buy hot dogs, Greek food, beer, pot, or shroo ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

Idiom : شانس خوب خوش شانسی بخت بلند به عنوان مثال: Our exam was really hard. I'll need the rub of the green to pass it

پیشنهاد
٠

Idiom : احساس بیماری کردن بیمار به نظر رسیدن به عنوان مثال: After the plane took off she was a little green around the gills.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

Idiom : اجازه دادن موافقت کردن چراغ سبز ( نشان ) دادن به عنوان مثال: My boss has given me the green light to start my new project. I'll do my best

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

Idiom : حسادت زیاد به شدت حسودی کردن به عنوان مثال: The green - eyed monster got me when i saw him in new car. I was so jealous

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

پیش بینی کردن حدس زدن فکرش را کردن پیشاپیش آماده شدن برای چیزی که قرار است اتفاق بیفتد. ( بیشتر در موقعیت های منفی به کار می رود. ) به عنوان مثال ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

Adjective : کار بلد پُر دانش خبره به عنوان مثال : If you need help with your resume we have friendly knowledgeable staff available to assist.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٨

خیلی وقته رسیدی اینجا؟؟؟؟ مدت زیادیه که اینجا هستی؟؟؟

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٠

جلوی انجام کاری را گرفتن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

Noun - informal : سیب یا میوه ی دیگری که برای خام خوردن مناسب نیست و بهتر است پخته شده و سپس خورده شود. به عنوان مثال: The apple is esteemed as bo ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

Phrase : کار را به صورت عملی انجام دادن ( به جای کار تئوری و آسان انجام دادن ) انجام دادن بخش سخت کارها

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٣

بر اساس ظاهر ( و بدون تحقیق و بررسی، چیزی را پذیرفتن ) به عنوان مثال: I took his statement at face value. I was so surprised to find out he'd lied

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

Chiefly US - informal - noun : فردی با بالاترین مسئولیت مسئول رییس بزرگ به عنوان مثال: Who is the head honcho in your office ?

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٨

Adjective : واضح شفاف تَر و تازه Clear به عنوان مثال: 1. The sound from the new speakers is very crisp 2. a crisp apple 3. A crisp image

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

قبض صادر کردن برگ جریمه صادر کردن جریمه کردن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

British - idiom - informal : انتقاد کردن از کسی ( در جمع ) به عنوان مثال : He took a pop at his rival تلاش برای ضربه زدن به کسی به عنوان مثال: Som ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٩

Adjective : واهی بی اساس پوچ به عنوان مثال : They had a false hope of winning the war ( آنها به پیروزی در جنگ امیدی واهی داشتند )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١١

Noun - informal : آدم خجالتی و کم رو ( به خصوص در مهمانی ها به فردی گفته می شود که پارتنری برای رقصیدن نداشته و به این جهت احساس بی دست و پا بودن و ی ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

Phrase - informal : خیلی واضح است که . . . . . خیلی روشن است که . . . . مثل روز روشن است که . . . به عنوان مثال: It has been as plain as day for ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

Big up to someone : دمش گرم آفرین بهش Big up something : بزرگ جلوه دادن چیزی بزرگ کردن چیزی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٨

من دیگه بُریدم کلافه شدم مخم داره سوت می کشه مغزم هنگ کرده مخم داغ کرده

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

در اصل

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

Noun - countable : سرویس پرشی ( در ورزشهایی مانند: والیبال، تنیس و . . . . )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

As hungry as horse As hungry as a bear خیلی گرسنه طماع حریص

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

Phrasal verb : جلو نیامدن به سمت جلو حرکت نکردن عقب ماندن به عنوان مثال : I stayed back and let the others go home

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢٩

Noun : جاذبِ کربن جذب کننده کربن از بین برنده کربن ( تمام چیزهای طبیعی که در طبیعت وجود دارند و با جذب کربن به پاکیزگی هوا کمک میکنند. بزرگترین و مه ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

Abbreviation : Sans domicile fixe انسان بی خانمان

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

noun - plural : چرخِ کمکی ( چرخ های کوچکی که در کنار چرخ عقب دوچرخه کودکان، وصل شده و در حفظ تعادل و فرا گرفتن دوچرخه سواری به آنها کمک می کند. ) n ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

Noun - countable - historical : چرخ متصل به برخی ادوات جنگی مانند: توپ جنگی ( Training wheels ( noun - plural : چرخِ کمکی ( چرخ های کوچکی که در کن ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

( در یک مسابقه ) به تساوی دست یافتن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١١

Phrasal verb : پیچاندن و برداشتن چیزی از روی چیزی دیگر ( مثل باز کردن در بطری آب معدنی ) به عنوان مثال: I twisted off the lid and looked inside

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

Noun - countable : جرثقیل دارای گوی تخریب ( خودرویی که بر روی بازوی آن یک گوی سنگین فلزی قرار دارد و با کوبیدن آن گوی به ساختمان های قدیمی، آن ها را ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

Noun - countable : گوی تخریب ( گوی فلزی سنگین که به انتهای یک زنجیر یا کابل وصل شده و با کوبیدن آن به ساختمانها، از آن برای تخریب این بناها استفاده ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

Phrase : ( hard as nails ) خیلی سخت گیر خیلی سنگدل و بی رحم خیلی سرسخت به عنوان مثال: ‘I wouldn't say I'm soft as putty but I wouldn't say I'm har ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٩

Idiom - informal : ( در گفتگوهایی که در هنگام عصبانیت انجام می شود، به کار می رود. ) انگار که اصلا برام مهمه!!! انگار که بهش اهمیت میدم!!! اصلا بر ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

Noun - countable : یک وَری نشستن ( روی اسب یا روی زمین )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

�Phrase : بنا به دلایل مثبت زیادی. . . . . . بنا به ادله ی مثبت فراوانی . . . . . بی دلیل نیست که . . . . بیخود نیست که . . . . . به عنوان مثال: ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

Adjective : خیلی خوشحال به عنوان مثال: She's happy as a lark with her ten dollar pay raise, even though the long - term prospects for the business a ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

Idiom : رفتار مناسب داشتن ( وقتی دیگران چنین رفتاری را ندارند ) تصمیم درست را گرفتن رفتار مطابق با اخلاق داشتن به عنوان مثال: He decided to take t ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

Idiom - British - informal : خیلی خوشحال و شاد به عنوان مثال : Look at your sister out there on the field! She's happy as a pig in muck now that she ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

Idiom : به کسی یک نوشیدنی دادن برای کسی نوشیدنی آماده کردن کسی را به نوشیدنی دعوت کردن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

Idiom - British : غذایی که به روش عالی پخته و ارائه می شود. به عنوان مثال : The chicken was done to a turn.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

Phrase : = Fit as a fiddle در سلامت کامل بودن وضعیت جسمانی بسیار عالی داشتن به عنوان مثال: I had my share of publicity when I was young, ’ says Joe ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

Slang : او گفت ( بیشتر توسط جوانان و نوجوانان و در هنگامی که ماجرا و داستانی را تعریف می کنند، به کار می رود. ) He said

پیشنهاد
٤

Idiom : هدر دادن پول و ثروت پول را در جایی نادرست هزینه کردن به عنوان مثال: Buying new furniture when they can't take it with them is just pouring ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

Idiom : از فرش به عرش رسیدن از فقر و نداری به ثروت رسیدن به عنوان مثال : He used to be homeless, but after the opening of his new company he went ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

Noun - uncountable - BrE : شیره چغندر قند مِلاس

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

حسابِ جاری ( در بانک )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

Idiom : ختم به خیر شدن کاری را به بهترین صورت انجام دادن/شدن به خوبی تمام شدن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

noun - uncountable : مانور نظامی رزمایش

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

Adjective : شوکه Shocked

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

Adjective : شوکه Shocked

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

Stand on someone's shoulders : از تجربه های دیگران استفاده کردن و بهره بردن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥١

به درازا کشیدن طولانی شدن به عنوان مثال: an expensive court battle that could drag on for years

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

پیچ و تاب خوردن به عنوان مثال: The road curves to the left and to the right

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

Phrase : تخریب شدن یک بنا بر اثر آتش سوزی ( برای تاکید بیشتر به کار می رود. ) با خاک یکسان شدن یک ساختمان بر اثر آتش سوزی شدید Raze something to the ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٧

Phrase : کاری را بدون برنامه ریزی و اطمینان از به نتیجه رسیدن آن، انجام دادن جَوگیر شدن ( عموما این اصطلاح به حالت و معنی منفی به کار می رود. ) به ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

Noun - countable - informal : کسی که انواع و اقسام داروها را به مقدار زیاد و بی محابا مصرف می کند. شخصی که با کوچکترین احساس بیماری در خود، انواع مخ ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٧

Phrasal verb : از شر افکار، احساسات و یا خاطرات بد خلاص شدن جابجا شدن چیزی به کمک نیروی آب به عنوان مثال : My anxiety was washed away

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

Informal - especially British English : سلام Hello ( در این کاربرد باید کلمه را به صورت سوالی به کار برد. یعنی ? All right. در این حالت شبیه زبان ف ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

Interjection - informal : سلام Hello

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

Idiom : از شخصی سَر بودن از سر کسی زیادی بودن به عنوان مثال : Don't even think about him. He is out of your league

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

Idiom : بسیار زیبا چشم نواز دلربا به عنوان مثال: My team won 7 - 0 . The scoreboard was a feast for the eyes.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

Phrase - informal : به شدت گریه کردن به طور غیر قابل کنترلی گریه کردن معادل با : cry your eyes out به عنوان مثال : Lucy was upstairs crying her hear ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

Phrase - informal : به شدت گریه کردن به طور غیر قابل کنترلی گریه کردن معادل با : cry your heart out به عنوان مثال : Lucy was upstairs crying her eye ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

Noun - countable : چشم چرانی هیزی به عنوان مثال: He is a bad husband, his roving eye gets him into trouble

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

Phrase : قبول کردن شرایط و موقعیت های سخت یا ناخوشایند ( بدون شکایت و شِکوِه کردن ) با ناخوشی ها کنار آمدن و آن را پذیرفتن به عنوان مثال: One of o ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٩

Hold a grudge = کینه به دل گرفتن Hold a grudge against someone = از شخصی کینه به دل گرفتن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

Adverb - spoken informal : فوری سریع Quickly Immediately به عنوان مثال : When you get to work you find a parking space pronto.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

Verb - transitive : ناراحت کردن عصبانی کردن آزرده خاطر کردن کسی ( به خصوص با نادیده گرفتن وی و یا انجام کاری که باعث شود وی فردی نادان به نظر برسد. )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٣

خرد کردن پول ( تبدیل پول بزرگتر به کوچکتر ) به عنوان مثال: Can you break a 50 = میتونی این ۵۰ دلاری واسم خرد کنی؟

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

Noun - countable : هواپیمای کاغذی موشک کاغذی ( هواپیمایی کاغذی که معمولا کودکان آن را ساخته و به عنوان بازی و سرگرمی با دست به هوا پرتاب میکنند. )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

پیام پیغام به عنوان مثال: Failure notice = پیغام خطا

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

Noun : اختلاف زمانی بین دو منطقه اختلاف زمانی بین وقوع دو اتفاق متفاوت

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

Phrase : سخاوتمند بودن بخشندگی داشتن بخشنده بودن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

Idiom : به رختخواب رفتن خوابیدن Go to bed

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

Put something into words : Idiom توضیح دادن افکار یا احساسات شرح دادن ابراز کردن Express

پیشنهاد
٠

Phrase : چیزی را به زبان ساده تر بیان کردن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

Lose one's shit : Phrase - vulgar slang - US : آرامش خود را از دست دادن عصبانی شدن خط خطی شدن اعصاب کسی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

Phrase : باید Should

پیشنهاد
٣

Phrase - informal : ربط داشتن چیزی به یک چیز دیگر یا به دلیل چیزی ( اما نه به صورتی که شما آن را به خوبی درک کرده اید یا شناخته اید. ) به عنوان مثا ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

Noun - countable : ماشین شیردوشی ( که به کمک آن شیر حیوانات دوشیده می شود. )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

Adjective : عبوری مانند : Passing car = ماشین عبوری

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

Noun - countable : مسافر بین راهی ( فردی که معمولا با ایستادن در کنار جاده ها و بلند نمودن دستش، سوار خودروی دیگران شده و رایگان به مقصدش رسانده می ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

Verb - transitive : متوقف کردن یک ماشین ( از انجام کاری که آن را به صورت خودکار انجام می دهد. ) به عنوان مثال: Can you override the automatic locki ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

زمان گذشته فعل override

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

Phrasal verb : Hold your fire به تاخیر انداختن انجام کاری تیراندازی نکردن متوقف کردن تیراندازی شلیک نکردن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٢

Phrasal verb - informal : با اشتیاق غذا خوردن زدن بر بدن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٨

Verb - transitive - BrE - informal : لایی زدن در فوتبال رد کردن توپ از بین پاهای بازیکن مقابل

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

Idiom : زیاد غذا خوردن ( به خصوص به صورت خیلی کثیف و نفرت انگیز این کار را انجام دادن ) Be a messy eater

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

Phrase - informal : Under someone's nose دقیقا روبه روی من دقیقا جلوی چشم هام به عنوان مثال: My phone was stolen from right under my nose

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

واکسینه شدن واکسن زدن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٧

زیرا Because

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

Noun - countable - informal British : آدم شاد و خشنود به عنوان مثال : They were all laughing and at this point you could guess that I wasn't a very ...

پیشنهاد
٣

Phrase : زیرا Because

پیشنهاد
٤

Phrase : زیرا Because

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٢

Noun - countable : قابلمه فلزی بزرگ و گِرد که برای جوشاندن مایعات روی آتش قرار داده می شود.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

Phrase : زیرا Because

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

آهنگین دارای آهنگ دارای موسیقی موسیقی دار

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

Phrase : صادقانه بگم که ( حتی اگه ناراحت هم بشی ) . . . . . . رُک بگم که . . . . . . بی رودربایستی بگم که . . . . . used for telling someone that ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

Noun - plural : اسم جمعِ autopsy کالبدشکافی ها

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

Noun - countable : محبوب و موفق

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٩

Adjective : شرمسار خجل پشیمان Embarrassed Regretful

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

گوش پاک کن Cotton bud Cotton swabs

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

Noun - countable - informal : حُقه کَلَک ( برای بدست آوردن پول یک نفر یا وادار کردن او به انجام کاری ) زندانی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٨

Adjective : قریب الوقوع نزدیک به عنوان مثال : Immediate future ( آینده قریب الوقوع - آینده نزدیک ) درجه یک به عنوان مثال : Immediate family ( بستگ ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٩

Noun - countable - North American : آدمِ منتظرِ آخرالزمان آدمِ منتظرِ وقوع حادثه های سخت و بزرگ ( کسی که باور دارد پایان دنیا نزدیک است و یا به زودی ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

جاده ی پر پیچ و خم

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٨

Interjection - informal : موآ صدای بوسه ی روی هوا ( وقتی که کسی بدون تماس لب های خویش با صورت طرف مقابل، تظاهر به بوسیدن وی می کند. اغلب به عنوان یک ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

Noun - countable : شرکت چاپ کننده و منتشر کننده یک روزنامه به عنوان مثال: He works for a local newspaper

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

Noun - countable - uncountable : صدای پس زمینه ( صدایی که علاوه بر صدای اصلی که در حال گوش دادن به آن هستید، شنیده می شود. )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

Noun - countable - informal : معتاد به مواد مخدر خُوره ( کسی که به چیزی یا انجام کاری به صورت افراطی علاقه داشته و آن را انجام می دهد. به عنوان مثال ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

Noun : سرفصل اخبار که به صورت متحرک در پایین تلویزیون یا مانیتور یا روی نمای ساختمان ها، مشاهده می گردد. ( ( ( املای این کلمه به صورت دو کلمه ی جد ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

Noun - countable : صدای ناشی از عطسه کردن ( ( ( دیکته صحیح این کلمه achoo هست ، نه atchoo که در اینجا آورده شده است. در لینک قرار داده شده میتوانید، ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

Noun - countable : صدای ناشی از عطسه کردن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

Anti - scratch : Adjective ضد خَش مقاوم در برابر خَش برداشتن Scratch - resistant

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٧

اعتماد به نفس پیدا کردن دارای اعتماد به نفس شدن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

به مشکل برخوردن دچار دردسر شدن مشکلی وجود داشتن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٨

پا پس کشیدن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

وقتش که برسه. . . . زمان مناسب که فرا برسد. . . . . به عنوان مثال: If the time comes, we will attack our enemy.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

Noun - countable - AmE : پرستار بچه پرستار بیمار

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

Suffix : این پسوند برای ساخت صفت به کار می رود و نشان دهنده ی تحت حمایت بودن ( به خصوص حمایت مالی ) می باشد. بنابراین می توان آن را اینگونه معنی کرد ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

با سلام. اصل این کلمه که در اینجا آورده شده، نادرست است. زیرا کلمه tube به صورت tuble نوشته شده است. بنابراین یا حذف و یا ویرایش باید گردد.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

Phrase : مساله اینه که . . . . مشکل اینجاست که . . . . مهم ترین چیز اینه که . . . . You say the thing is to introduce an explanation, comment, or ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٣

بر اساس این واقعیت که . . . . . . ( زمانی استفاده می شود که بخواهیم بگوییم یک واقعیت خاص، بر قضاوت ما درباره چیزی یا کسی تاثیر گذاشته است. ) In li ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

Be economical with the truth : Phrase فریب دادن مردم ( با کامل نگفتن حقیقت به آنها. مردم زمانی از این عبارت استفاده می کنند که بخواهند نشان دهند فردی ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

A way off : Phrase زمان زیادِ باقی مانده زمان دراز و طولانی مسافت طولانی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

Do something on the hoof BrE - Phrase : کاری را با عجله ( در حین انجام کاری دیگر ) انجام دادن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

Noun - adjective : مسلمان اسلامی ( کاربرد نادر )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

Noun - countable : اسلام گرا معتقد به دین اسلام ( عموما جنبه و معنی منفی دارد. )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢٠

Noun - countable - usually plural : کفش چوبی که روی آن از چرم ساخته شده و قسمت جلویی پا را پوشانده و پاشنه ی پا برهنه باقی می ماند.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

Shelby نام دخترانه انگلیسی که بین انگلیسی ها، آمریکایی ها و اسکاندیناوی ها کاربرد دارد و البته برای پسران نیز در مواردی استفاده می شود. معنی این اسم ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

خیلی سریع در زمانی اندک در بازه زمانی کوتاهی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

Verb - informal : Dis با بی احترامی صحبت کردن یا انتقاد کردن توهین کردن ( Noun ( mass noun : توهین مکالمه بی ادبانه

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

کسی که روی حرف خودش می ایستد. آدم صادق و قابل اعتماد

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

من سر حرف خودم هستم.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

Phrase - informal - North American : اشتباه کردن بد به کار بردن چیزی بد اداره و مدیریت کردن چیزی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٨

Adverb : هرگز ( برای تاکید بر اینکه چیزی هرگز اتفاق نیفتاده است، به کار می رود. ) Never Never once

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

Plural noun : اسمِ جمعِ therapy درمان ها مداواها معالجات

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

Adjective : ضد خش Scratch proof

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٩

Fade - resistant Adjective : مقاوم در برابر رنگ پریدگی مقاوم در برابر کم رنگ شدن به عنوان مثال : My trousers has been made of fade - resistant fa ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

Spoken - BrE : آدم حریص و طماع آزمند

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٩

See the point of something Phrasal verb : درک کردن اهمیت یا دلیل چیزی

پیشنهاد
٠

Phrasal verb : کسی را به شدت ترساندن کسی را به شدت به وحشت انداختن Frighten the wits out of somebody

پیشنهاد
٠

Phrasal verb : کسی را به شدت ترساندن کسی را به شدت به وحشت انداختن Scare somebody out of their wits

پیشنهاد
٠

Phrasal verb : کسی را به شدت ترساندن کسی را به شدت وحشت زده کردن Frighten somebody out of their wits

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

Check something out Phrasal verb : تحقیق کردن ( برای اثبات درستی چیزی ) نگاه کردن ( به کسی یا چیزی ) ترک کردن هتل پس از پرداخت صورت حساب امانت گرفت ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

سیم ظرفشویی Wool scrubber Steel scrubber Steel wool scrubber

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٨

Noun : عمل پوشیدن لباس های جنس مخالف مبدل پوشی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

Verb : Cross - dress پوشیدن لباس جنس مخالف

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

Phrase : فکر کردن اندیشیدن Consider Reflect

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

Noun - mass noun : ورزش پیاده روی سریع ( یکی از زیرشاخه های رشته دومیدانی )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٨

Noun - uncountable : بوتاکس نام تجاری داروی Botulinum Toxin که برای زیباسازی و جوان سازی پوست به زیر آن تزریق می شود. Verb - transitive : بوتاکس کر ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

Noun - often capitalized : آبی متمایل به خاکستری کم رنگ Saxe blue

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

از این اصطلاح برای finishing a point یا به عبارتی جمع بندی یک مطلب و به پایان رسانیدن یک گفتگو استفاده می شود و آن را میتوان معادل با عبارات زیر در ز ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

Phrasal verb : قرار دادن چیزی در یک طرف نگه داشتن و کنار گذاشتن چیزی برای آینده نگه داشتن چیزی برای روز مبادا

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٥

Idiom : سردرگم بودن گیج بودن به عنوان مثال: Driving without his phone, Ali felt all at sea. He had no idea which roads to take

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٠

دوبخشی ها Phrase هایی هستند که از ترکیب دو کلمه ای که دارای نقش دستوری ( part of speech ) یکسان می باشند، تشکیل شده اند و این دو کلمه میتوانند فعل، ص ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

Phrasal verb : به چیزی ختم شدن به نوع خاصی پایان یافتن به عنوان مثال: One in three marriages ends in divorce.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

Adjective - informal : ناراحت یا خسته و متقاضی تغییر کردن چیزی annoyed or bored, and wanting something to change به عنوان مثال : I’m really fed up ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

ورزش دو با مانع

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

در اسرع وقت

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

Rollin Adjective - slang : Being high on drugs شدیدا تحت تاثیر مصرف مواد مخدر واقع شده نشئه گیجِ گیج ( به خاطر مصرف بیش از حد مواد مخدر )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

Adjective : دارنده ی مزه یا بویی متفاوت و متمایز از دیگران

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

Noun - countable : گربه ی تک شاخ ( موجودی افسانه ای که از ترکیب اسب تک شاخ و گربه به وجود آمده است و به صورت گربه ای که روی پیشانی یا سر خود یک شاخ ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

Noun - uncountable : ناپاکی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

بنابراین بدین ترتیب خب پس خب

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

ببین چی دارم بهت میگم. بذار بهت بگم چی به چیه. بهت میگم که چه کار باید بکنیم. به عنوان مثال: I'll tell you what. We'll split the money between us ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

Phrase - informal : تا حد زیادی خیلی زیاد تا درجه ی بالایی تا سطح زیادی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

Idiom : احساس آزادی و رهایی کردن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

Idiom : شجاع بودن مانند شیر قوی بودن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

Idiom : قرمز شدن صورت در اثر عصبانیت یا آفتاب سوختگی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

متن های برگرفته شده از دیکشنری Oxford : Noun - countable : ۱ - تروریست ( کسی که افراد مشهور را به دلایل سیاسی یا مذهبی به قتل می رساند. ) به عنوا ...

پیشنهاد

Noun - uncountable : اختلال کمبود توجه ( ADD ) اختلالی که عمدتا در کودکان به وجود آمده و به صورت تمرکز ضعیف، بیش فعالی و مشکلات یادگیری، خود را نشان ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

Noun - countable : چشمیِ در ( وسیله شیشه ای کوچک که روی درهای ورودی نصب شده و از طریق آن میتوان پشت در را مشاهده نمود. ) Peephole

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

Noun - countable : چشمیِ در ( وسیله شیشه ای کوچک که روی درهای ورودی نصب شده و از طریق آن میتوان پشت در را مشاهده نمود. )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

Noun - countable : توپیِ قفل سوراخِ کلید ( سوراخی که روی قفل ها وجود دارد و کلید را برای باز نمودن در، درون آن قرار داده و می چرخانیم. )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

Noun - countable : زبانه ی قفل

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

Noun - countable : هواپیمای کوچک هواپیمای سَبُک

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

The vast body of something : مجموعه وسیعی از چیزی گسترده به عنوان مثال : The vast body of research

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

Adjective : منعطف انعطاف پذیر

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٨

Adjective : تازه تاسیس ( درباره چیزهایی مانند شرکتها، کارخانه ها، شغل ها و . . . . . ) تازه توسعه یافته ( درباره چیزهایی مانند شرکتها، کارخانه ها، ش ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

Idiom : خیلی سرم شلوغه خیلی گرفتارم خیلی درگیرم I'm busy به عنوان مثال: He doesn't have any time to go out. He's up to his ears with his problems

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

Adjective : دارای بوی خوش قوی ( در مورد خوراکی ها )

پیشنهاد
٠

Phrasal verb : عقیده ای را به زور به کسی تحمیل کردن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

Hammer something into somebody یا hammer something in : چیزی را آنقدر گفتن و تکرار کردن تا دیگران آن را کاملا متوجه شوند. ( عامیانه ) خرفهم کردن ب ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

Adjective : پایین کم به عنوان مثال: In our early age, we are not so serious .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٧

Adverb : از روی ناخودآگاهی به روشی ناخواسته به صورت غیرعمدی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

Noun - countable : منشور مثلثی منشور سه ضلعی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

Adjective : سنت گرا سنتی Traditional Classical

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

Adjective : رد شده پذیرفته نشده ضعیف شده تضعیف شده

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٩

Noun - countable - informal - AmE : مجتمع مسکونی بلوک آپارتمانی ( به هر واحد مسکونی از یک مجتمع، آپارتمان یا واحد آپارتمانی گفته می شود. )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

Noun - countable : ناحیه/منطقه ای در کنار ساحل Adjective : ساحلی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

Noun - countable : مجموعه گروه دسته به عنوان مثال : Police officers found a trail of clues at the crime scene

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

to start to do or use to start talking again about something that someone said previously

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

Noun - countable - informal : فردی که در اینترنت و شبکه های اجتماعی اقدام به راه اندازی سایت، پیج، پروفایل و . . . . جعلی کرده ( مثلا نام و عکس پروفا ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

در چنین موقعیتی در چنین وضعیتی در چنین وضعی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

در چنین موردی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

Adjective : درآمدزا پول ساز

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٨

Phrasal verb : حذف کردن چیزی ( فایل، وب سایت و . . . . ) از روی اینترنت در پاسخ به یک درخواست رسمی به عنوان مثال : The police officer said he couldn ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٩

Adjective : بازسازی شده تازه تعمیر نوسازی شده بهینه سازی شده

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

Noun - countable - AmE : مقدار حقوق دریافتی هر شخص Pay packet

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

Noun - uncountable - AmE : بیمه بیکاری ( حقوق ماهیانه ای که دولت به افراد بیکار، تا زمانی که شغلی پیدا کنند، پرداخت می کند. ) Unemployment benefit ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٧

Noun - countable - informal : کلید پیانو

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٤

Verb : راندن ( به سمتِ ) سوق دادن ( به سمتِ ) به عنوان مثال : They push animals closer to extinction

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٩

Captive breeding : پرورش دادن در اسارت ( کاری که انسان جهت حفظ بقای حیوانات و گیاهان در خطر انقراض انجام می دهد و با پرورش و نگهداری آنها در باغ وحش، ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٠

Captive breeding : پرورش دادن در اسارت ( کاری که انسان جهت حفظ بقای حیوانات و گیاهان در خطر انقراض انجام می دهد و با پرورش و نگهداری آنها در باغ وحش، ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٦

( قانون، سیاست، ساختار اداری و . . . ) را در جایی اعمال کردن برقرار نمودن قانون

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

Adverb : ریزبینانه با نگاه نافذ و دقیق با نکته بینی و نکته سنجی با دقت بسیار زیاد

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

Something strikes someone that : به فکر فرو بردن ( درباره ی چیزی به طوری که وقتی فرد به آن چیز فکر میکند متوجه شود که آن چیز، مهم و جذاب و درست و . . ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

Noun - countable : مُدِل ( کسی که در برابر عکاس یا نقاش می ایستد تا وی عکسش را گرفته یا نقاشی او را بکشد. ) Model

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

Adjective : غیرانتفاعی ( موسسه یا سازمانی که درآمد خود را به جای صرف کردن برای خودش، در راه کمک به مردم هزینه میکند. ) Non - profit Non - profitmaki ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٨

Noun - countable : عضوی از بالاترین طبقات اجتماعی که معمولا با القابی مانند : Duke , Countess و . . . از آنها نام برده می شود.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

Phrasal verb : رفتن به مکانی نامعلوم ( به دلیل اینکه فرد میخواهد برای مدتی تنها باشد و هیچکس نتواند او را در طی این مدت پیدا کند. ) مخفی کردن چیزی د ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

Noun - countable : کُلمَن ( ظرف پلاستیکی نسبتا بزرگ که با قرار دادن یخ در آن خوراکی ها و مواد غذایی را در طی یک پیک نیک، سرد و تازه نگه می دارند. ) ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

Adjective : خوش تیپ خوش چهره زیبارو good looking handsome cordial

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

Noun - countable : شغل نظافتی شغل خدماتی کاری که وظیفه فرد در آن، تمیز کردن خانه ها، دفاتر کار و . . . می باشد.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

Noun - countable : کار منظم ( کاری که به طور دائم و در طول ساعات نرمال کاری روزانه انجام می شود. ) a job that you do during normal working hours

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

Noun - countable : کلبه ساحلی خانه ای کوچک و چوبی در کنار سواحل که عموما با رنگهای شاد رنگ آمیزی می شوند و از آنها برای حفاظت کردن شناگران از آفتاب و ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٢

Adjective - adverb : ساعت کار روزانه معمولی در اکثر کشورها بین ساعت ۹ صبح تا ۵ عصر

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٠

Idiom : دَمِ دست نزدیک نزدیک و به راحتی قابل دسترس Nearby and easily available به عنوان مثال : I like to have my dictionary to hand when i'm study ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٧

Idiom : دست به دست شدن فروخته شدن Be sold به عنوان مثال: This antique book changed hands several times before i bought it.

پیشنهاد
١

Expression : مرتب و منظم کردن چیزها have everything organised به عنوان مثال : She won't start the business until she has all her ducks in a row

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

Phrase - Informal - North American : حرف اول و آخر را زدن فردِ غالب و برتر بودن در یک رابطه نفر اصلی بودن همه کاره بودن be the dominant partner in a ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

Turn someone's back on somebody/something : فراموش کردن کسی/چیزی ترک کردن کسی/چیزی رد کردن و نپذیرفتن کسی/چیزی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

پسرفت کردن سیر قهقرایی و نزولی کردن زمان را به عقب برگرداندن ( به منظور جبران خطاهای گذشته )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

Phrasal verb : نادرست بودن چیزی را ثابت کردن ( به کمک بحث درباره ی آن یا با ارائه شواهد و دلایل ) اثبات کردن غلط بودن چیزی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

Undergo a revolution : دست به انقلاب زدن انقلاب کردن دستخوش انقلاب شدن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

Undergo a revolution : دست به انقلاب زدن انقلاب کردن دستخوش انقلاب شدن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

Noun - countable : موجِ سرما بازه ای از زمان که در طی آن دمای هوا خیلی سردتر از حد معمول همیشگی است.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

Adjective : زندانی زندانی شده گرفتار در بند کشیده شده محبوس

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

Adjective : ( چیزِ ) استفاده شده یا پوشیده شده بر اساس قوانین رسمی منطبق بر مقررات مطابق اصول بر طبق قوانین Used or worn because of official rules ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

ترک کردن بدون اجازه کِشتی توسط ملوانان آن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

Sb/sth is to blame for sth : used to say that someone or something is responsible for something bad کسی یا چیزی را مقصر یک اتفاق بد دانستن مقصر شنا ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

Phrasal verb : Regain Retrieve

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

Noun - uncountable : ساده سازی ( موضوعی پیچیده، برای افرادی که دانش خاصی درباره ی آن ندارند. ) شفاف سازی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

Shut down Close Wind up

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٩

Noun - countable : اتاق فکر اندیشکده پژوهشکده گروهی از افراد متخصص و با تجربه که دور هم جمع شده تا با خلق ایده های جدید و دادن مشاوره های فنی و تخصصی ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

نیازمندی ها ( صفحه نیازمندی ها در روزنامه ها که آگهی های تبلیغاتی در آن چاپ می شود. ) آگهی نامه صفحه تبلیغات در روزنامه ها

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

Eat away at someone : خُوره به جان کسی انداختن ( شخصی را دراز مدت افسرده و نگران نمودن و ذهن و فکر او را با نگرانی ها درگیر کردن )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

Noun - countable : شکست، نومیدی و یا فقدان جدی و بزرگ ضربه ای شدید به ناحیه بین گردن و کمر که در طی مسابقات رزمی وارد می شود.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٠

Noun - uncountable : درآمد مالیاتی دولت

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٦

Phrasal verb : خشک کردن ظروف شسته شده با پارچه خشک شدن آب رودخانه، دریاچه و . . . . . به پایان رسیدن منابع

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

Noun - uncountable : اتاق اورژانس در بیمارستان ها Emergency room به عنوان مثال : He ended up in casualty last night

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

به ناگاه عصبانی شدن یک دفعه ای ناراحت شدن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٨

Noun - countable : شبکه های تلویزیونی ۲۴ ساعته پخش اخبار

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

انتقال مالکیت دادن Change the possession of something from one person to another

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

Noun - countable : اخراج موقت کارگران از کار ( به دلیل عدم وجود کار کافی برای آنها ) دوران نقاهت پس از بیماری ( برای ورزشکاران یا افراد عادی، که ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٨

be at death’s door : در آستانه مرگ بودن ( به دلیل شدت بیماری ) to be very ill and likely to die

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

Noun - countable ( especially American English ) : گوینده خبر در تلویزیون مجری اخبار در تلویزیون someone who reads the news on TV and introduces n ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

Noun - countable : وسایل بازی شطرنج ( شامل صفحه شطرنج و مهره های آن ) A chessboard and a set of chessmen به عنوان مثال : After serious consider ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

Noun - countable : newspaper that has small pages, a lot of photographs, and stories mainly about sex, famous people etc rather than serious news B ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٣

To be in line with something : مطابق با چیزی بودن در راستای چیزی بودن با چیزی تطبیق داشتن همسو بودن با چیزی In agreement with something Accordance wi ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٩

به همین دلیل است که . . . به همین خاطر است که . . . از این رو . . .

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

Self rising flour : آردِ خود عمل آورنده آردی که برای عمل آمدن و آماده شدن برای خمیر گشتن و تبدیل به نان شدن، نیازی به افزودن چیزهای مانند خمیرمایه، م ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

مهم Important به عنوان مثال : The result of this vote will be of great consequent

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

Adjective : مثال عینی شاهد عینی نمونه روشن به عنوان مثال : The advertising campaign was a textbook example of how to sell a product

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

ورزشکاری که دارای اخلاق جوانمردانه و پهلوان منشانه است و در طی مسابقه سعی نمیکند تا به هر روشی که شده، مسابقه را به نفع خود تمام کند و بِبَرد.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

Hold out for something : ( Phrasal verb ) قبول نکردن چیزی که کمتر از مقدار مدنظر است. to not accept anything less than you have asked for به عنوا ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

Noun - countable : آتش بس موقت ( به خصوص برای مذاکره نمودن جهت رسیدن به یک آتش بس دائمی و به پایان رساندن جنگ ) Truce

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

مذاکرات صلح

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

Off the coast : کنارِ ساحل لبِ ساحل

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٩

بدون توجه به اینکه . . . . . بدون در نظر گرفتنِ. . . . .

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

در زمانِ هنگامِ به عنوان مثال: When mounting the TV on a wall make sure it will be safe

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

Noun - countable : a short high ringing sound برای صداهایی مانند صداهای تولید شده از کوبیدن ضربه به پوست هندوانه ی کاملا رسیده برای آزمایش رسیده یا ن ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

Noun - countable : حشره کش برقی electric insect killer electrocutor trap

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

Adjective : محصور تَنگ

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

Idiom : Feeling a little bit unwell

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

Idiom : Fit and healthy

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٠

Idiom : آسان بودن انجام کاری Easy to do

پیشنهاد
١

Idiom : هوای خیلی بارانی باران شدید Very rainy

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
-١٠

تقریبا Approximately Nearly

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

مزه دار کردن چاشنی به غذا افزودن ادویه اضافه کردن به غذا

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

Noun - countable : کمترین مقدار یا سطحی که چیزی تا کنون به آن رسیده است. Lowest amount or level that something has ever reached به عنوان مثال: Th ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

منسوخ شده غیررایج شده از مُد رفته از مُد افتاده

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٩

Tide somebody over something : کمک کردن به دیگران در طول یک موقعیت دشوار و بحران ( به خصوص با قرض دادن پول به آنها )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

Noun - countable : مهندس دریا و دریانوردی مهندس کشتیرانی مهندسی که شغلش طراحی، راه اندازی و نگهداری تجهیزات و ماشین آلات مورد استفاده در کشتی ها، تاس ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٢

Noun - plural /singular - North American : پیشخدمت های ( مرد و زن ) یک رستوران خدمه ی یک رستوران ( مرد و زن به صورت کلی ) Waiters and waitresses co ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

In the foreseeable future : خیلی زود به زودی Fairly soon

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

Phrase : موقعیت برتر در یک مسابقه یا یک بحث

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

Noun - uncountable : منطقه جنگی Combat zone

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

Verb : تعقیب و شکار کردن خرگوش ها ( به وسیله ی سگهای شکاری به عنوان یک مسابقه ورزشی )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

Noun - countable : ماشین بدون راننده ماشین خودران

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٨

خوش فروش کالایی که مردم آن را دوست دارند و خیلی به سرعت به فروش می رسد. به عنوان مثال: The new toys in my shop are selling like hot cakes. Everyone ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

نظامی

پیشنهاد
١

به شعور من توهین نکن. منو خر فرض نکن. منو احمق فرض نکن.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

در موقعیتی ناآشنا و نسبتا خطرناک قرار گرفتن دچار دردسر و گرفتاری شدن به هَچَل افتادن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

رنگ خردلی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٥

رنگِ گُل بِهی

پیشنهاد
٧

از قیافه ت مشخصه از چهره ت مشخصه ( که به چی فکر میکنی، توی ذهنت چی میگذره، چه احساسی داری و . . . . . )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

Noun - countable - AmE : خدمتکار منزل Servant someone who is employed to do some of the work in someone else’s home

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

Noun - countable : همایش کنفرانس مقالات گوناگون درباره یک موضوع خاص که جمع آوری شده و به صورت یک کتاب درآورده و منتشر شده است.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٦

Noun - countable : مرکز خدمات مشتریان an office where people answer customers’ questions, make sales etc by using the telephone rather than by meet ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٨

address a problem/question/issue etc : if you address a problem, you start trying to solve it ( Formal )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٧

Noun - uncountable : وضعیت جوی غیرعادی و شدید ( که به ندرت پیش می آید و دارای اثرات مخرب زیادی نیز می باشد. مانند: موج های گرما یا سرمای شدید، پدیده ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

Noun - countable : Fire tornado آتشِ گِردبادی آتشِ گِردباد مانند ستونِ آتشِ چرخانِ بالارونده ستونی از آتش که در حالی که به صورت دورانی می چرخد، رو به ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٣

Noun - countable : ضربه ی سِرو ( نوعی ضربه به توپ در ورزش هایی مانند والیبال و تنیس که در طی آن توپ به هوا پرتاب شده و به گونه ای به آن ضربه زده می ش ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣١

Noun - countable : نوعی ساندویچ ساخته شده با نان نازک که به دور گوشت ، سبزیجات و غیره پیچیده می شود.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٦

Phrase : wake up and get out of bed promptly پاشو، صبح شده بیدار شو، آفتاب زده

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

گسترش یافتن توسعه یافتن به عنوان مثال : America was destined to span from Atlantic to Pacific

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٩

رفع نیاز کردن نیازی را برآورده کردن تامین نیاز کردن Meet demands Meet requirements

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٦

Idiom : دمار از روزگارت دراومده !!! پدرت دراومده!!! دهنت سرویسه!!! بدبخت شدی رفت!!! به خاک سیاه نشستی!!!

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

خبردار شدن اطلاع پیدا کردن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١١

Noun - countable : وضعیتی که در آن تعداد زیادی از مردم به منطقه ای که در آن طلا کشف شده است، هجوم می برند.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

Idiom : بیا درباره این موضوع صحبت نکنیم. بیا این موضوع را پیش نکشیم. بیا سر صحبت درباره این موضوع را باز نکنیم.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

Mass noun : سیاست خارجه ( استراتژی و خط مشی یک کشور در نحوه تعامل با سایر کشورها )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

Slang : Uncool Zero chill is a phrase used to describe a person who is really agitated and seemingly has no ability to stay calm. This person may alw ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

Slang : عالی Awesome Perfect

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

Noun - uncountable/Adjective : a very bright blue colour آبیِ خیلی کم رنگ آبیِ خیلی روشن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

Noun - countable : مجموعه ی یک ستاره/سیاره و قمرهای اطراف آن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

چانه ی شکاف دار

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٨

Phrasal verb : آزاد کردن وقت یک شخص ( با اجازه دادن به وی که بخشی از کارها و مسئولیت هایی که به دوش وی است، را موقتا انجام ندهد. ) زمان بیشتری در ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

Adjective : مدرن تراز اول پیشرفته

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

Adjective : بهبود یافته ارتقاء یافته بهتر Improved Better

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

Noun - uncountable : مقاومت منفعل مبارزه بدون اعمال خشونت ( با چیزی یا در برابر نیروهای دولتی، مانند روش مبارزه ماهاتما گاندی در هند با نیروهای انگلی ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

Adjective : بتنی ( ساخته شده از بتن ) قطعی و ویژه ( Definite and specific ) واضح و روشن ( clear and certain ) به عنوان مثال : Concrete changes A ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

Noun - countable : سخنران ماهر انسانی که خیلی فصیح صحبت می کند. Sayer Talker

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

Noun - plural : حقوق شهروندی حقوق مدنی ( حقوقی مانند حق رای، برابری در مقابل قانون و . . . بدون توجه به جنسیت، نژاد و مذهب هر فرد )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

مدافع حقوق حیوانات طرفدار رعایت حقوق حیوانات

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

The watershed means the time when TV programmes which might be unsuitable for children can be broadcast

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

Adjective : feeling annoyed, upset, and impatient, because you cannot control or change a situation, or achieve something

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٠

لپه

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

تعداد

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٣

معادل با : ایشالا صد سال زنده باشی برات عمر طولانی آرزو میکنم

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٨

متداول رایج

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

ارزش غذایی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

Noun - countable - formal : A brother or sister خواهر یا برادر

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٠

Noun - uncountable : سوء مصرف مواد غیرقانونی مصرف بیش از حد داروهای غیرمجاز، مواد مخدر، الکل و . . . . به طوری که به سلامت فرد آسیب بزند. Drug abuse

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

ناآرام و ناراحت معذب ناخوشایند Not relaxed or comfortable

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

It's normal and as you would expect

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٨

Approach a problem : به مشکلی رسیدگی کردن مشکلی را حل کردن To deal with a problem

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

I fail to understand/see : نمی تونم متوجه بشم که چرا . . . . . نمی تونم درک کنم که چرا . . . . . گوینده، از این عبارت برای نشان دادن خشم خود از چیز ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٩

برطرف کردن ( نیاز، اختلاف و . . . . ) برآورده کردن ( نیاز، احتیاج و . . . . )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٩

Noun - countable : برنامه رادیویی قابل دانلود کردن از اینترنت Verb - transitive : پادکست تولید کردن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

گمانه زنی کردن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

Noun - countable : مُبصِر کلاس مبصر

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

Noun - countable : بازیکن ذخیره ( در تیمهای ورزشی )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

Noun - countable : لینک خراب لینک غیرقابل دسترس Orphan link Link rot

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

Noun - countable : درگاه بانکی صفحه ی پرداخت بانکی در یک خرید اینترنتی که در آن خریدار مشخصات حساب، کارت بانکی، رمز دوم، تاریخ اعتبار، رمز CVV2 و . . ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٦

On a regular/ daily/ weekly etc basis : هر روز/هر هفته و . . . . Every day/week etc

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٠

Idiom : سیاه و کبود سیاه و کبود شده Badly bruised به عنوان مثال : The boxer was black and blue after losing the fight.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

درخواست غرامت کردن از بیمه غرامت خود را از بیمه طلب کردن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

Noun - countable : بازیکن منتخب ( بازیکنی که احتمالا برای یک تیم ورزشی انتخاب می شود تا به برنده شدن آن تیم در مسابقات درپیش رو کمک کند. )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

Noun - uncountable : امور مشتریان خدمات مشتریان بخشی از پرسنل شرکت ها یا کارخانجات که پاسخگوی سوالات احتمالی مشتریان شان بوده و مشکلات احتمالی آنها د ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

( Verb ( BrE - informal - transitive : دور انداختن چیزی To throw something away

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

خوشحال شادمان Happy Delighted به عنوان مثال : You"ve got the tickets to see Rihanna and you want me to be your plus one ? I'm stocked.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٢

خوشحال Happy Thrilled

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

Wind - driven rain باد باران باران بادزده باران همراه با وزش باد ( به طوری که وزش باد موجب کوبیده شدن باران به همه جا گردد. )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢١

در صورتِ . . . . . . . در صورتِ بروزِ . . . . . . در صورتِ وقوعِ . . . . . . در واقع این عبارت وقتی استفاده می شود که بخواهیم به دیگران بگوییم در ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

Idiom : از کوره در رفتم یهو عصبانی شدم یهو جوش آوردم

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

خرمالوی شرقی خرمالوی آسیایی خرمالوی چینی خرمالوی ژاپنی خرمالوی کاکی

پیشنهاد
٤

Idiom : با آرزوی بهترین ها برای شما، از طرفِ . . . . . با آرزوی بهترین ها، از طرفِ . . . . . . . . با تقدیم احترام، از طرفِ . . . . . . . با احترا ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

noun - countable : clothespin گیره چوبی یا پلاستیکی لباس a wooden or plastic object that you use to fasten wet clothes to a clothesline

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٩

Noun - plural : فروشنده ها مسئولین واحد فروش ( اسمِ جمعِ salesperson )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٢

Mass noun : a great deal of effort or endurance پشتکار سخت کوشی همت عالی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

Adjective : حسن نیت به عنوان مثال : A courtesy call/visit : ملاقات یا تماس تلفنی که مقامات سیاسی کشورهای مختلف جهت نشان دادن حسن نیت خویش به یکدیگر، ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

Noun - countable : صندوق پول Till ( BrE )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

فراهم کردن عرضه کردن به عنوان مثال : If you noticed the stock of an item running low, call the stockroom to bring up more merchandise

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

کاهش پیدا کردن کم شدن موجودی و ذخایر تهی شدن Run short Become depleted

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

به سرعت به فروش رفتن و تمام شدن یک کالا خیلی معروف و مشهور بودن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٨

Fly off the shelves : به سرعت به فروش رفتن و تمام شدن یک کالا خیلی معروف و مشهور بودن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

رفتار کردن به سبکی که نشان دهد شما به کشور/سازمان/شرکت و . . . . افتخار می کنید.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٢

۱ - به دقت فکر کردن درباره چیزی ۲ - جستجو یا امتحان کردن چیزی با دقت بسیار ۳ - تکرار کردن چیزی ( به منظور توضیح دادن آن یا اطمینان یافتن از درستی آن ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

( also go over big AmE ) ( AmE ) if something goes over well, people like it

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٣

ساکت شو !!! دهنت را ببند!!! خفه شو!!!

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

Pressure someone into doing something کسی را مجبور به انجام کاری کردن ( با به وجود آوردن این احساس در آنها که انجام آن کار، وظیفه ایشان است. ) Press ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

Pherasal verb : بی هدف رانندگی کردن شخصی را سوار وسیله نقلیه کردن و به مقصد رساندن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

Verb - transitive : در رسانه های عمومی ( تلویزیون، روزنامه و . . . ) بیش از حد حضور پیدا کردن ( به طوری که تمایل مردم به سمت موضوع و در نتیجه شهرت آن ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

Noun - uncountable : مطالعات تجاری a course of study on economic and financial subjects and managing a business

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

Track money : دخل و خرج را ثبت و بررسی کردن ( به منظور اصلاح رفتارهای غلط در هزینه کرد و جلوگیری از هزینه کردن پول در موارد غیرضروری و توانایی پس اند ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

Noun - countable - BrE : امتحان عملی ( در مقابل با امتحان کتبی )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

Noun - uncountable : تایپ وارد کردن اطلاعات درون کامپیوتر به کمک صفحه کلید و تایپ نمودن کلمات

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

انسان های اولیه نخستین یان

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

مبتنی بر تاریخ وقوع ترتیبی Historical Sequential

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

Lightweight clothing : پارچه و لباس نازک ( مناسب برای پوشیدن در فصل گرما )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

Coarsely woven cloth = پارچه درشت بافت Fine woven cloth = پارچه ریزبافت

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

Noun - uncountable : رنگ بنفش تیره

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

Slice sth into sth : چیزی را به شکل/صورت چیزی دیگر بُرِش زدن به عنوان مثال: Slice the paper into strips : این کاغذ را به صورت نوارهای باریک، برش ب ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

Adjective : سفالین سرامیکی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٢

Phrase - spoken : used for telling someone that they are doing something well or are doing the right thing Ways of prising someone or something م ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

Noun - countable : دریای متلاطم دریای مَوّاج دریای دارای موجهای خروشان و با ارتفاع زیاد

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٥

مشخصا به طور مشخص

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

صنعت خودرو ( که شامل طیف گسترده ای از شرکتها و سازمانها است که درگیر طراحی ، توسعه ، ساخت ، بازاریابی و فروش وسایل نقلیه موتوری هستند و این صنعت از ن ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

سپر داوود ستاره داوود نماد امروزین یهودیان در دنیاست و از دو مثلث متساوی الاضلاع که به صورت برعکس بر روی یکدیگر قرار گرفته اند، تشکیل شده است. این نم ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

Noun - uncountable : مخفی کاری پنهان کاری سرپوش گذاری

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٨

Adjective : خلاقانه مبتکرانه پیشگامانه نوآورانه innovative pioneering

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

Inject money into something : پول و سرمایه تزریق کردن به کاری/چیزی سرمایه گذاری کردن در چیزی/کاری Invest

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

رعد و برق قارچ اتمی ( یا اَبرِ اتمی که به دود ناشی از انفجار اتمی گفته می شود و شکلی قارچ مانند دارد. )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

Noun - countable : زمانِ در دسترس عموم قرار گرفتن یک کالای جدید قایق موتوری بزرگ زمانِ شلیک یک گلوله زمانِ پرتاب یک ماهواره یا سفینه به فضا

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

Noun - countable : کامپیوترهای خیلی کوچک دستی که به PDA یا Personal Digital Asisstant معروف هستند.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

Noun - countable : قهرمان گمنام کسی که علیرغم انجام کارهای بزرگ و قابل تقدیر، بنا به هر دلیلی، گمنام باقی مانده و از مزایای آن کار خویش بی بهره می ما ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٩

Phrase - informal - North America : said to assert the view that there is no alternative ( apart from leaving ) but to accept the speaker's opinions ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٠

Adjective : تک جنسیتی ( مثل مدارس تک جنسیتی، دانشگاه های تک جنسیتی، بیمارستان های تک جنسیتی و . . . . . . )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

Adjective : بی پروا بی احتیاط عجول

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

Noun - countable - informal : فیلمی سرگرم کننده اما فاقد عمق و ارزش های هنری که تماشاگر آن را صرفا جهت وقت گذرانی می بیند .

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

وضعیت جسمانی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

A wealth of something : مقدار زیادی چیزهای خوب یا مفید Longman dictionary => a lot of something useful or good مثال: There is a wealth of informa ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

روغن زرد ( مثل روغن کرمانشاهی ) Ghee

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

بیش از بیشتر از More than

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

بیش از بیشتر از More than

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

Noun - trademark : رول بولت انکر مکانیکی قطعه ای فلزی که برای اتصال اجسام بر روی سطوح دیوارها به کار می رود. Mechanical anchor

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

رولپلاک رول پلاک قطعه ای پلاستیکی که برای محکم کردن پیچ در درون اجسام دیگر کار گذاشته می شود.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

( از نظر ظاهری ) شلخته به نظر رسیدن نامرتب به نظر رسیدن ظاهر کسی Look like a mess

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

Noun - countable : شریکِ زندگی ( فرد مقابل در هر زندگی مشترک که قرار است به صورت دائمی در آن رابطه حضور داشته باشد. )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

Phrase : رُک بگم رو راست بگم بدون تعارف بگم بدون رودربایستی بگم

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٩

To put it crudely ( phrase ) : رُک بگم رو راست بگم بدون تعارف بگم بدون رودربایستی بگم

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

Prove somebody wrong : اثبات کردن نادرست بودن حرف های دیگران به عنوان مثال: They say I’m too old, but I’m going to prove them all wrong

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٦

Adverb : یه جورایی به نوعی Somehow

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

Phrase - spoken : used to say that you could use much stronger words to describe something به بیانِ ساده تر ساده تر بگم که . . . . .

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

Phrase : فریب خوردن گول خوردن از راه به در شدن فریفته شدن Tricked Deceived Be fooled

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

Adjective : فریب خورده گول خورده از راه به در شده فریفته شده

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

Noun - countable - informal : شخص پرحرف و وراج ( به خصوص برای کودکانی که زیاد صحبت می کنند ، استفاده می شود. )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

Noun - countable : پاسخ طفره آمیز جواب گمراه کننده جوابی غیرمستقیم و گمراه کننده که یک فرد علیرغم دانستن حقیقت و داشتن اطلاعات درباره پرسش مطرح شده، ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

Idiom : خدا شاهده خدا گواهه

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

اره گِرد اره مدور

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

Noun - countable : داروی مخصوص یک بیماری Specifics ( noun - plural ) : جزئیات ویژه

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٨

Idiom : زیپ دهنت را ببند حرف مفت نزن زیاد حرف نزن پرحرفی نکن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

Idiom : بچه که نیستم. موهایم را در آسیاب سفید نکرده ام.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

Idiom : موضوعات عاشقانه موضوعات رومانتیک

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

( Storm into ( Phrasal verb : وارد شدن پر سر و صدا به جایی، به طوری که نشان دهد فرد به شدت عصبانی است. ( Verb ) : با عصبانیت فریاد زدن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

Phrasal verb : وارد شدن پر سر و صدا به جایی، به طوری که نشان دهد فرد به شدت عصبانی است. یورش بردن همراه با سر و صدای فراوان

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

Over protective & supportive parents

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٩

به تدریج به وجود آمدن یا توسعه پیدا کردن بزرگ شو!!!! ( Spoken : وقتی به کار میرود که وقتی شخصی رفتاری نادرست انجام میدهد و دیگران می خواهند به وی تذ ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٩

Be a great/firm believer in something : به خوب و موثر بودن چیزی، به شدت ایمان و باور داشتن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

همانا به راستی قطعا

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

Noun - countabe/uncountable : اردوگاه تابستانی در آمریکا به مکانی گفته می شود که کودکان در طی تعطیلات تابستانی میتوانند به آنجا رفته و ضمن اقامت و لذ ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٢

ترک کردن ( یک مکان یا یک فرد ) مسافرت کردن ( به جایی به عنوان تعطیلات و سپری کردن مدتی در آنجا ) از بین رفتن ( مشکلات، سختی ها، احساسات ناخوشایند و ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

زیر و رو کردن جایی در جستجوی چیزی

پیشنهاد
٣

تغییر دادن کامل چیزی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

مضر بودن ضرر داشتن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

نایف حواتمه ( دبیر کل جبهه دموکراتیک برای آزادی فلسطین و یکی از رهبران اولیه در انقلاب فلسطین به همراه یاسر عرفات بود. ) ( برگرفته از ویکی پدیای فا ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

a ) used to ask what you should do or what the result will be if something happens, especially something unpleasant b ) used to make a suggestion

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

پخش شدن توی گروه در یک جمع انتقال پیدا کردن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٥

دادن اطلاعات به دیگران

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٠

Sold - out ( adjective ) : فروخته شده و به اتمام رسیده Sold out ( verb ) : زمان گذشته فعل sell out

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

Turnt and turnt up begin as a slang term in African - American English meaning “excited, ” “adrenalized, ” or “intoxicated, ” as the online hip - hop ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

شروع به تجربه کردن یک موقعیت دشوار یا ناخوشایند Run into hundreds/thousands etc : به دست آوردن چند ده هزار/چند صد هزار/ چند میلیون و . . . . . مع ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٨

Adverb : شنیده ها حاکی از این است که . . . . . از قرار معلوم. . . . . میگن که . . . . . شنیدم که . . . . .

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

Noun - countable : مجموعه دار خصوصی کلکسیون دار خصوصی کسی که بر اساس علاقه شخصی و با پول خود، اشیای مورد علاقه خویش را ( مانند آثار هنری، تمبر، سکه، ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٩

Believe in someone/something : اعتقاد داشتن، باور داشتن اعتقاد داشتن به وجود چیزی اعتقاد داشتن به اینکه چیزی موثر یا درست است

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

Risk something over something : به خطر انداختن چیزی به خاطر یک چیز دیگر

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

Sit right/well with someone : راضی بودن از چیزی موافق بودن با چیزی to be something that you agree or are pleased with

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

Idiom : ۱ - بلی ۲ - موافقم ۳ - used to say "yes" or to say that one agrees with something

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٧

Adjective : بازداشت شده دستگیر شده توقیف شده

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

Noun - countable - AmE - spoken : مهاجر غیرقانونی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

Stop a bad habit

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

دوران زندانی بودن را طی نمودن در زندان به سر بردن و مدت آن را طی کردن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

Noun - countable - informal : شیاد کلاهبردار کسی که با فریب دادن و جلب اعتماد دیگران، آنها را سرکیسه می کند

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٧

Go - to ( adjective - informal - north American ) شخص مورد اعتماد شخصی که میتوان در موارد خاص به او تکیه کرد denoting a person or thing that may ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

قاطی کردم ناگهان از عصبانیت زیاد، از کوره در رفتم

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

غیر ارادی ناخودآگاه

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

روی فردی را زمین انداختن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٢

بغض کردن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٣

Okra Ladies' fingers Ochro بامیه

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

Noun گروه نهنگ های قاتل ( که در کنار هم و در آبهایی که غذای فراوان وجود دارد، زندگی می کنند. )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

آهنگساز

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

همینه که . . . . . . .

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

Idiom : پاچه خواری کسی را کردن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٨

برخلاف جریان آب شنا کردن کاری را برخلاف دیگران انجام دادن همیشه مخالف با دیگران بودن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

( به محل کار/خانه ) سَر زدن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

Idiom : من از تو سَرَم من از تو از هر لحاظ بالاتر و بهتر هستم

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

هرچه پیش آید خوش آید

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

هرچه بادا باد هرچه پیش آید خوش آید

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

هرچه پیش آید خوش آید

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٩

نگاه سَرسَری به چیزی انداختن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

Phrase : بی هدف به این طرف و آن طرف نگاه کردن بی هدف به جایی خیره شدن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

Adjective : دَرزبندی شدی دَرزگیری شده

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٣

برو پِیِ کارِت

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٣

تاکسی گرفتن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

سراغ گرفتن پرس و جو کردن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣٦

بدتر شدن شرایط وخیم تر شدن اوضاع بالا گرفتن کار و شرایط

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

حرف یا موضوعی را پیش کشیدن موضوعی را با کسی در میان گذاشتن مطرح کردن چیزی با کسی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

Noun - countable/uncountable : مانور اطفاء حریق مانور آتش نشانی و مهار آتش

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

Adjective : فریب خورده فریفته شده Deceived

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٩

رسانه خبری ( رادیو، تلویزیون، روزنامه، شبکه های اجتماعی، وبسایتها و . . . . . . )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

Adjective قابل بررسی قابل تصدیق و تایید قابل بازبینی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٦

این اصطلاح برای زمانی به کار میرود که فردی به منظور همفکر و همسو شدن با دیگران، به یک گروه، دسته، جامعه و . . . . خاص ملحق می شود. به عنوان مثال: St ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

Noun - countable : شایعه پیچیده شده در شهر افسانه شهری داستانی درباره واقعه ای غیر معمول که اخیرا اتفاق افتاده و اغلب مردم آن را باور کرده اند، حال آ ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٦

انتقال دادن اطلاعات

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

noun - countable : a period of time when there is no electricity supply power failure power cut

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

حواس را جمع کردن تمرکز کردن بر روی انجام کاری یا چیزی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٠

مهم بودن اهمیت داشتن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٣

اتفاق یا بلایی برای کسی رخ دادن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

Be completely honest and keep nothing hidden

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٣

Syllabus Outline Schedule

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

Slang نسیه خرید کردن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٠

با دقت و مراقبت Carefully

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

خبر سوخته خبر قدیمی خبر کهنه خبری که شما قبلا در مورد آن شنیده اید و اکنون این خبر برایتان تازگی ندارد.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

Noun - countable : ستون سردبیر ( در روزنامه، مجله و . . . . )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

پلیس ضدشورش

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

دامن زدن به شایعات شایعه پراکنی کردن Fuel rumours

پیشنهاد
٢٠

غیر محتمل شمردن رد کردن یک احتمال غیر ممکن فرض کردن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٠

گروه خنثی سازی بمب ( در نیروهای پلیس )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٩

بلی متاسفانه

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

Noun - uncountable : پرستاری از کودک مراقبت از بچه

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

Verb - informal : تخفیف دادن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

ترافیک هدایت شده ترافیکی که به وسیله ی انسان ( نیروهای پلیس، نیروهای امدادی و . . . . ) به مسیرهای خاصی هدایت می شود تا گره های ترافیکی ایجاد شده در ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

پل قوسی a long high bridge, especially one with arch , that crosses a valley and has a road or railway on it

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

Really enjoy what you are doing

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

خانواده حقیقی هر فرد خانواده ای که هر فرد در آن با پدر و مادر و خواهران و برادران واقعی خود زندگی میکند و این کلمه در مقابل با adopted family قرار دا ...

پیشنهاد
٨

Idiom - infornal کسی را تا سرحد مرگ ترساندن لرزه بر اندام کسی انداختن Frighten /terrify somebody out of their wits

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٢

دست رد به سینه کسی زدن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٠

من از کجا بدونم من چه می دونم

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٠

بیچاره شدن بدبخت شدن به دردسر افتادن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

سِمساری

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٣

سنگِ تمام گذاشتن ولخرجی کردن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٢

باشه، هر چی تو بگی ( به نوعی این جمله گاهی با حالت تمسخر یا اعتراض همراه است. )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٩

به کسی بَر خوردن از دست کسی ناراحت شدن به عنوان مثال: Don't take offence : بهت بَر نخوره

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

زیان دهنده زیان دِه ضرر دهنده

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٥

به ذهن رسیدن چیزی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٠

idiom : رها کردن وِل کردن ( چیزی که آن را در دست گرفته بودیم ) بیخیالِ چیزی شدن دست از چیزی کشیدن قطع امید کردن از چیزی به عنوان نمونه : He let go ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٨

اغراق کردن خود را دست بالا گرفتن خود را به دروغ، بهتر جلوه دادن

پیشنهاد
٣

اصطلاح : به معنی به شدت ترسیده بودم به شدت وحشت کرده بودم I was really frightened

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

اصطلاح : به معنی به شدت ترسیده بودم به شدت وحشت کرده بودم I was really frightened

پیشنهاد
٠

اصطلاح : به معنی به شدت ترسیده بودم به شدت وحشت کرده بودم I was really frightened

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٨

نادیده گرفتن پیام های دریافتی از طرف کسی ( به امید این که با شما قطع ارتباط کند و یا به قول معروف دست از سر شما بردارد. )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٧

اختلاف نظر داشتن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

سر حرفت بمون به حرفی که زدی پایبند باش

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢١

adjective : بسیار شوکه شده و غمگین

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

پلیس ضدشورش

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٢

حرفت را بزن راحت باش و حرفت را بگو هرچی توی دلت هست بریز بیرون از این عبارت برای وقتی استفاده می شود که طرف مقابل از گفتن حرف خود می ترسد یا نگران ا ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

Noun - uncountable : va - va - voom the quality of being exciting or sexually attractive مثال: There’s a real feeling of va - va - voom in the club.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

( Verb ( I - T : جزو خدمه یک قایق یا کشتی بودن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

موفق شدن ( در انجام و به پایان رساندن کاری ) به عنوان مثال : Which ancient figure do you think accomplished the most? فکر می کنید که کدام شخصیت ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

Noun - countable : کارت تولد کارت تبریک روز تولد

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٩

Noun - uncountable : Well - being احساس راحتی، سلامتی و خوشحالی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

معلومه که نه

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٢

کنترل اوضاع را به دست گرفتن چیزی یا شرایطی را مدیریت کردن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١١

Phrase - informal - British : used to express approval of a task well done. کارت خوب بود کارت را درست انجام دادی به عنوان مثال : You did a good job ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

Adjective : Ordinary - looking دارای ظاهری معمولی دارای شکلی طبیعی و عادی مثل باقی چیزها/مردم به عنوان مثال: An ordinary - looking apartment : یک آپا ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٩

Idiom : سرتاسر بدن از فَرقِ سَر تا نوک پا

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٠

Idiom : Pay for something

پیشنهاد
١٧

Idiom : فکرهای ( یا اشیای ) کهنه و قدیمی را دور انداختن و فکرهای ( یا اشیای ) جدید را جانشین آنها کردن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

Noun - countable : دیدگاه سیاسی گرایش سیاسی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٩

Noun - uncountable : مدیریت منابع مالی شخصی ( بر اساس پولی که هر فرد دارد، مقدار پولی که باید خرج کند، مقدار پولی که باید پس انداز کند و . . . . . )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٩

Noun - countable : عروسکِ به شکل بچه یا کودک

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

Adjective : بهره مند بهره برده منفعت برده سود برده متنعم شده برخوردار شده Benefited from something = بهره مند شده از چیزی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٩

Noun - countable : سگ مواد یاب سگی که برای پیدا کردن مواد مخدر یا مواد منفجره آموزش دیده است و توسط پلیس و یا ارتش استفاده می شود.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٨

جَو گیر شدن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

نَشتِ اطلاعات دَرزِ اطلاعات

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٨

Phrasal verb : تصمیم گیری و اصلاح روش ها و شیوه های زیستی و کاری، در جهت حفاظت از محیط زیست و منابع طبیعی در جهت حفظ محیط زیست گام برداشتن در راستای ...

پیشنهاد
٢٠

noun - countable/uncountable : مسئولیت اجتماعی شرکت یا CSR ایده ای که بیان می کند شرکت های تولید کننده علاوه بر وظیفه ی تولید کالای مورد نیاز جامعه، ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

Adjective : بد لباس بد تیپ دارای ظاهر نامناسب

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٧

Verb : درخواست کردن درخواست تجدید نظر کردن در دادگاه جذاب بودن Request To ask for changing a decision in the court To be attractive

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١١

Phrasal verb : کوتاه شدن طول روز به دلیل فرا رسیدن فصل زمستان درگیر کردن کسی در چیزی و یا مساله ای

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٧

فراری دادن حیوانات به وسیله ترساندن آنها رَم دادن حیوانات ترساندن انسان ها ( تا جایی که دیگر قادر به انجام کاری که می خواستند انجام دهند، نباشند. ) ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

Noun - countable - informal : خلبان Pilot

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

Noun : پیش پرداخت پولی که قبل از شروع کاری، پرداخت می شود.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

اصطلاح : غلط کردم. اشتباه کردم. کار بیجایی کردم.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

Adjective : نیم بها نصف قیمت کالایی که ۵۰٪ تخفیف دارد.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

Noun - countable : یاغی سرکش Rebel

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٠

Noun - plural : خدمات درمانی جانبی ارائه شده در spa ها. مانند : ماساژ بدن، مانیکور ناخن، نمک درمانی و . . . . . .

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٩

noun - plural : دمپاییِ تِی مانند دمپایی هایی که کف آن مانند تِی های زمین شویی است و فردی که آن را به پا می کند به جای تمیز کردن سطح زمین با یک تِیِ ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

Noun - plural : نوارهای پلاستیکی که به شکل های مختلفی مانند : حیوانات، حروف، اعداد، اشیا و . . . . ساخته شده و کودکان آن را به عنوان دستبندهای زینتی ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

Verb - informal : نوشتن نام خود بر روی دیوار، خودرو و . . . . به صورت غیرقانونی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

Adverb : ناخواسته تصادفی Without intention Accidentally

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

Noun - countable : قیفِ بستنی قیفی ( کیک نازک و پخته شده ای که به شکل قیف درآمده و بستنی را درون آن قرار داده و آن را به عنوان بستنی قیفی به فروش می ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

شیرین کننده های مصنوعی ( موادی مصنوعی که در صنایع غذایی به جای شکر به کار برده می شوند. )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

Noun - countable : بهمن توده ی بزرگی از برف، یخ و سنگ که به صورت ناگهانی و با سرعت زیاد و قدرت تخریب فوق العاده، به صورت ناگهانی از روی کوه ها به سمت ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

Noun - countable : خطر موقعیت خطرناک Danger A dangerous situation

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

noun - countable : بازداشتگاه پلیس زندان

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٠

noun - countable : someone who drives a car راننده اتومبیل ران

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٧

noun - uncountable : فوم هوشمند ماده ای از جنس پلی اورتان که به فشار و دما حساس است و از آن در ساخت وسایلی مانند تشک ها ، بالش ها، مبل ها، زیرنشیمنی ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

noun - countable : موبایل تاشو موبایل کشویی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

Noun - plural : an elastic wave in the earth produced by an earthquake or other means

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

Noun - countable : باغ نزدیک محل زندگی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣٢

خالی بستم چاخان کردم دروغ گفتم از خودم درآوردم اَلَکی گفتم

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١١

Adjective : پنهان شده مخفی مستتر استتار شده Hidden Secret

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

طبیعت Nature

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

Noun - countable : واحد اندازه گیری مایعات و برابر با ۰. ۰۲۸ لیتر در بریتانیا و ۰. ۰۳۰ لیتر در آمریکا و آن را به صورت خلاصه با fl oz نشان می دهند.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٦

Noun - countable : برنامه ی تلویزیونی که در آن افراد سرشناس و معروف به عنوان مهمان حضور پیدا کرده و به سوال هایی که درباره ی خودشان و زندگی شان پرسی ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٨

تعامل همکاری

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٦

پخش کردن/گذاشتن یک فیلم یا موسیقی برای دیدن/شنیدن )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢١

Noun - countable - informal : روانپزشک ( به حالت شوخی و طنز استفاده می شود. )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٨

Noun - countable : ۱ - ورقی که در طول ورق بازی ( پاسور بازی ) به عنوان یک ورق نامطلوب شناخته شده و بازیکن سعی دارد با رد کردن آن، از شرش خلاص شود. ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٢

Electronic - waste ضایعات الکترونیکی ( لوازم الکترونیکی قدیمی و غیرقابل استفاده، که دور انداخته شده اند. )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٦

کنارِ در کنارِ مثل: On the side of the road = کنارِ جاده

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٤

به دل نشستن

پیشنهاد
١٤

منابع انرژی تجدیدپذیر

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

to have a relaxing holiday تعطیلات آرامشبخش و خوبی داشتن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

Phrase : احساس امنیت امنیت خاطر

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

Adjective : گیج و سردرگم Confused

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٢

Adjective - informal : مهیج پُر جُنب و جوش

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

Noun - countable/uncountable : درد جسمی یا روحی جِدی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٢

از سَرِ لَج از روی لجبازی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

Noun - countable : برنامه ی زنده یا اجرای زنده ای ( live show ) که در آن شرکت کنندگان می توانند به روی صحنه ( stage ) آمده و با در دست گرفتن میکروفون ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

Mike somebody up : Phrasal verb - informal : میکروفون را جلوی دهان کسی گذاشتن یا تنظیم کردن ( به منظور ضبط صدای وی و یا کمک به بلندتر صحبت نمودن او )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٨

Noun - countable : پس لرزه زلزله یا زلزله هایی که بعد از وقوع زلزله اصلی و به فاصله زمانی نسبتا اندک از آن رخ می دهند و معمولا شدت آنها از شدت زلزله ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

Noun - countable : کانون زمین لرزه مرکز زلزله نقطه ای در سطح زمین که زلزله درست از نقطه ای در عمقِ زمینِ زیرِ آن، شروع شده است.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

مشخصا به طور مشخص

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

Noun - countable : خانه و محل زندگی خرگوش در زیر سطح زمین

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٠

نگاه ویژه به چیزی داشتن چیزی را خیلی خاص پنداشتن چیزی را خاص، فرض کردن To think about sth in a certain way

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

ضمایر عام ضمیرهای عمومی این اصلاح به ضمیرهایی مانند : one و one's ( به عنوان یک ضمیر ملکی ) گفته می شود که وقتی در جمله ای به کار می روند، حالت و مفه ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

Noun - countable : دستگاه پُوز دستگاهی که امروزه تقریبا در همه فروشگاه ها و مغازه ها وجود دارد و خریداران با کشیدن کارت بانکی خود بر روی آنها و وارد ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

Adjective : تجدید پذیر احیاشونده Renewable مانند : replicating nature = طبیعت تجدیدپذیر

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٨

Spoken - Idiom : به شدت هیجان زده و پر انرژی بودن به طوری که فرد نتواند آرام بنشیند یا بایستد ( به حالت طنز و شوخی به کار می رود. )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

Idiom : متواضع بودن مغرور نبودن Down off your high horse

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

Phrasal verb : سخن گفتن را به دلیل عصبانیت یا خجالت، ناگهان قطع کردن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

Idiom : هدر دادن وقت برای انجام کاری غیرممکن Flog a dead horse

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٠

To be a guinea pig - idiom : آلت دست دیگران واقع شدن تبدیل به موش آزمایشگاهی دیگران شدن

پیشنهاد
٣

Phrase : To have reasons for something دلیلی برای چیزی داشتن به عنوان مثال : Have grounds for divorce : دلیل داشتن برای گرفتن طلاق

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

Noun - countable : نسل در حال انقراض نژاد در حال از بین رفتن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

Noun - countable - usually singular - north America دستیار کاندیدای انتخابات کسی که از طرف یک کاندیدای انتخابات، به عنوان دستیار انتخاب می شود، و در ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

Noun - countable : نامزد ریاست جمهوری کاندیدای ریاست جمهوری

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

Mate for life : در حیوانات به معنی : انتخاب جفت و با او بودن برای همیشه

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٦

Hatch a plan : مخفیانه برنامه ریزی کردن نقشه کشیدن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

اصطلاح : تخم طلا آدمِِ پول ساز برای دیگران کسی یا چیزی که منبعِ قدرت، ثروت، توانایی و . . . . برای دیگران می باشد. ارباب قدرت ارباب ثروت صاحب نفوذ و ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

Noun - countable & uncountable : ناپدیدی محوشدگی نابودی Fadeway Invisibility

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

Adjective : درآمدزا پول ساز سودآور Profitable Beneficial

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

Noun - countable & uncountable : چسب Glue

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

Noun - plural : هزینه خرجکرد بهای پرداختی مانند : Energy costs : بهای انرژی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

Noun - countable : خانه ی گِلی خانه ی ساخته شده از گِل

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

Adjective : اهل کشور زیمباوه زیمباوه ای

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٩

Noun - countable : لانه موریانه ( که به صورت تپه ی کوچک خاکی بر روی زمین آن را می سازند. )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

Noun - countable : نرده های کنار تختخواب Bedrail

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٧

Noun - countable : میز متحرک، چرخدار و سینی مانند در بیمارستان ها که جلوی تخت بیمار قرار گرفته و ظرف غذا و سایر وسایل بیمار را بر روی آن قرار می دهند ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

Noun - countable : میز متحرک، چرخدار و سینی دار جلوی تخت بیمارها در بیمارستان، که ظرف غذا و وسایل بیمار را روی آن قرار می دهند. Tray table

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

Noun - plural : نشخوار کنندگان حیوانات چهارپا علف خوار

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٧

دَرکِت میکنم تو را می فهمم

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٧

verb - transitive : امتحان کردن آزمایش کردن try out examine test

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٩

Noun - countable : مزاحم تلفنی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

اصطلاح : تلافی می کنم. جبران می کنم.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

اصطلاح: مزخرفه افتضاحه خیلی بده

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٠

Don't worry نگران نباش

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٩

اصطلاح : ما هوای یکدیگر را داریم. ما مراقب یکدیگر هستیم. ما از یکدیگر پشتیبانی می کنیم.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

اصطلاح : من مشکوک هستم.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٥

Noun - countable/uncountable : عصاره گوشت عصاره سبزیجات مایع ساخته شده توسط جوشاندن گوشت یا استخوان ها و سبزیجات ، که برای تهیه سوپ یا اضافه کردن طعم ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٤

Adjective : چِندِش آور منزجر کننده حال به هم زن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٦

Noun - countable : زیستگاه طبیعی ( محلی که به صورت طبیعی حیوانات و گیاهان در آن زندگی می کنند. )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

Noun - countable : عروس دریایی جعبه ای ( که نیش سمی و کشنده دارد. )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٨

Noun - uncountable : برفاب آب به دست آمده از ذوب شدن برف و یخ ( به خصوص ذوب شدن یخچال های طبیعی )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

Noun - uncountable : صنعت ماهیگیری

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٧

سه چهارم هفتاد و پنج درصد

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

Adjective : دخیل در مشارکت کننده در شرکت کننده در

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

اصطلاح : روی من را زمین نینداز. خواهش من را بپذیر. درخواست من را قبول کن.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٩

Phrasal verb : بستن کمربند ایمنی ( در اتومبیل، هواپیما و . . . . ) Do up Fasten

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٥

noun - countable - usually singular : جریان خون

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٩

noun - plural : کاکتوس ها cactuses

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

adjective : محل خالی از سکونت محل خلوت

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٨

بیابان زایی تخریب زمین های زراعی و تبدیل آن ها به زمین های بایر و غیرقابل کشت erosion denuding

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٦

پوشش گیاهی گیاهانی که در یک منطقه به صورتی بومی وجود داشته و رشد می کنند. Flora Vegetation Botany

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٣

Noun - countable : تپه شنی تپه ماسه ای تَلِ شنی توده شن ساحلی Quicksand Dune

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٥

Adjective : کِشسان کِش آمدنی لباس یا ماده ای که خاصیت کشسانی یا الاستیکی دارد و پس از این که کِشیده می شود و ابعاد آن تغییر می یابد، دوباره به شکل و ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

Noun - countable : صحرای سوزان بیابان گرم

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

Noun - uncountable : مسافتی که یک توپ پس از پرتاب شدن، یا یک گلوله پس از شلیک شدن، می پیماید. بُرد توپ بُرد گلوله نمونه : This left him needing a c ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣٠

Noun - countable : عقاب سر سفید ( سمبل کشور آمریکا ) نکته :برخی به اشتباه این عقاب را عقاب گَر ( تاس - کچل - بی مو ) نامیده اند، که نامگذاری کاملا ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٥

Noun - countable : شیرخشک پودر شیرِ خشک شده که به نوزادان داده می شود. Baby milk Infant milk Milk powder

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

Leatherback turtle لاک پشتِ پشت چرمی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

Noun - countable : لاک پشتِ پشت چرمی ( گونه ای از لاک پشت ها )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٩

Noun - countable : پروانه شهریار ( نام نوعی پروانه است که در ایران نیز بسیار زیاد دیده می شود. )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

تخم گذاری کردن تخم کردن ( پرندگان، حشرات و . . . . . )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

تسلیم شدن کم آوردن وا دادن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

Dig a burrow : نقب زدن در زمین سوراخ حفر کردن

پیشنهاد
١

چربی ذخیره کردن ( کاری که حیوانات می کنند تا برای خواب زمستانی خود آماده شوند. )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

به خواب زمستانی فرو رفتن زمستان خوابی کردن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

Go into hibernation : به خواب زمستانی فرو رفتن زمستان خوابی کردن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

بازگشتن برگشتن Return Come back

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٩

Noun - countable : زادگاه محل زادآوری محل فرزندآوری

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١١

پرستوی دریایی شمالگان ( پرستویی که در قطب شمال زندگی می کند. )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

Report on something : گزارش نوشتن درباره چیزی تهیه کردن گزارش درباره چیزی Report of something Report about something

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٣

بَر حسبِ به عنوان مثال : These numbers are in terms of percent. این اعداد برحسب درصد هستند.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٥

Noun - countable : جانور موذی ( مثل موش، مگس، پشه و . . . . ) بچه ی شیطان و آتش پاره

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٣

Informal : شب بخیر Good night

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٣

Adjective : ارزیابی کننده تحلیل کننده بررسی کننده ارزشیابی کننده به عنوان مثال : An evaluative report : یک گزارش ارزشیابی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٢

Noun - plural : چشم انداز شغلی احتمال موفقیت یک شغل در آینده

پیشنهاد
١٠

Noun - plural : لغاتی که در آنها به جنسیت ( این که مردانه است یا زنانه ) اشاره شده است. به عنوان مثال : fireman, waitress, chairman و . . . . . در د ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣٣

اصطلاح : برو به دَرَک برو به جهنم

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦٧

Noun - countable : یک پایگاه داده کامپیوتری بزرگ از مجموع مکالمات و نوشته های مرتبط با یک زبان به این معنی که : برخی دانشگاه ها یا موسسات تحقیقاتی، ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

Adverb : Also همچنین

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤١

اصطلاح : از پَسِش برمیام. می تونم انجامش بدم. توانِ انجام دادنش را دارم.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٥

دستِ کسی رو شدن مثال: You are busted. دستت رو شد.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٣

Noun - adjective : ضروری لازم واجب

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

Verb : دوباره استفاده کردن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

Noun - uncountable : نانوتکنولوژی فناوری نانو

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٤

Push out something out of something : ( Phrasal verb ) خارج کردن چیزی از چیزی دیگر به بیرون راندن چیزی از چیز دیگر به عنوان مثال : New words pu ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

Synonym = coinage

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣٨

Noun - countable : طرحِ درس برنامه و جدول زمان بندی ای که معلمان، مربیان، اساتید و . . . دارند و در آن مشخص می شود که در هر جلسه از کلاس درس، چه مطال ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣٠

Verb - transitive : چیزی را به طور کلی و اجمالی توصیف کردن چیزی را بدون ذکر جزئیات آن، تشریح کردن کلی گویی کردن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

بچه دانشجو بچه محصل جوجه دانشجو جوجه محصل اصطلاحی است که برای تحقیر فردی که سن کمی دارد، ولی معمولا در حال انجام کار بزرگی است، به کار می رود.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

اصطلاح: ببخشید پشتم به شماست.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

دمپایی راحتی مردانه ( این مدل دمپایی با flip flops که دمپایی لا انگشتی است، کاملا فرق دارد. )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١١

( Slides ( noun - plural : دمپایی راحتی به عنوان مثال : Men's slides : دمپایی راحتی مردانه

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

بچه مثبت بچه ی سر به راه بچه ی آرام بچه ی قابل پیش بینی، آرام، دنبال کشف چیزهای مثبت به بهترین روش و . . . .

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٢

فرار کردن از مدرسه از مدرسه دَر رفتن ( در طول ساعات درسی ) ( اصلاح عامیانه ) : جیم زدن از مدرسه

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٢

Phrase : Take place قبول شدن در کنکور ورودی دانشگاه پذیرفته شدن به عنوان دانشجو

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

جَکِ موتور یا دوچرخه

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٩

Noun - countable : موتور سیکلت

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٠

Noun : قطار اکسپرس ( قطار سریع السیر ) پُستِ اکسپرس Adverb : send/deliver something express سریع السیر ( ارسال یک محموله پستی به کمک پست سفارشی یا ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٩٠

Noun - plural : کارهای خانه ( کارهایی که به طور منظم و معمولا روزمره در هر منزلی انجام می شود. مثل : شستن ظرفها، نظافت منزل، اتو کردن لباس ها، آشپزی ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

Raise a family : ( Idiom ) to have and bring up children بچه دار شدن و بزرگ کردن آنها به عنوان مثال: She raised a family before she went to college ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٦

Noun - uncountable : فشار وارده از طرف همسن و سالان ( برای اینکه کارهایی را انجام دهید تا به عنوان یک دوست در بین آنها پذیرفته شده و شما را در جمع خو ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٨

Noun - countable : بچه ی بومرنگ صفت فرزند جوان بزرگسالی که به دلایل مالی، مدتی بعد از ترک منزل والدینش، مجددا برای زندگی کردن به منزل آنها یا خویشاون ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

Phrase : پول کافی برای زندگی به دست آوردن توانایی تامین مالی زندگی را داشتن از پس مخارج زندگی برآمدن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

Noun - plural : مجردهای انگل صفت این صفت به افرادی اطلاق می شود که تا اواخر دهه 20 یا اوایل دهه 30 زندگی خود، هنوز با والدین شان زندگی می کند تا از ز ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٨

با این وجود به عنوان مثال: I like him. On the other hand i don't want to see him. من او را دوست دارم، با این وجود نمی خواهم او را ببینم.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٧

Phrase : در گذشته آن قدیم ها در روزگار قدیم چند وقت پیش آن موقع ها اون قدیم، ندیم ها ( اصطلاح )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١١

Expression : اصطلاحی است برای پاسخ دادن به کسی که از شما تشکر کرده است. بنابراین می توان آن را معادل : خواهش میکنم، قابلی نداشت و . . . . در فارسی و ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

Noun - countable - informal : آدم باهوش آدم زیرک

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

فیبر نوری

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٧

یک پُک به سیگار زدن یک پک سیگار کشیدن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٨

فکر کردن و ارزیابی کردن درباره چیزی Reflect and assess about something

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

کسب بالاترین نمره در طی دوران تحصیل

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٩

Phrasal verb : شجاعت داشتن اعتماد به نفس داشتن Have courage Have confidence

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
-١١

Phrasal verb : انتقاد کردن عیب جویی کردن Criticize Impeach

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٩

پیش قدم شدن/بودن انجام دادن کاری پیش از دیگران Do something before others do it

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٨

Something take precedence over something : Phrasal verb: چیزی بر چیز دیگری تقدم و اولویت پیدا کردن چیزی از چیزی دیگر ، اهمیت بیشتری پیدا کردن Take pr ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٨

Take up something شروع کردن کاری

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

سبک زندگی در دوران دانشجویی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

مخفی شدن در جایی یا چیزی Hide in

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٢

Do something positive کار مفیدی انجام دادن کار مثبتی انجام دادن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٩

Resign from a job استعفا دادن از کار ترک کردن شغل فعلی Quit a job

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٢

Noun - countable : دانشِ چگونگی لباسِ خوب پوشیدن دانشِ انتخابِ لباس مناسب و برازنده

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

Feel pressure from someone to do something ( Phrasal verb ) : احساس فشار کردن از طرف کسی برای انجام کاری To be under pressure from someone to do so ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

Noun - countable : خانواده ی دانشگاهی خانواده ی تحصیل کرده خانواده ای که تمام یا بیشتر اعضای آن، تحصیلات دانشگاهی دارند.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١١

تحت فشار بودن استرس داشتن باری بر روی دوش احساس کردن Have coercion

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

Money/thing/things to be tight : Phrase پول/چیزی/چیزهایی در مضیقه بودن کمبود مالی وجود داشتن در مضیقه ی مالی بودن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

Noun - countable : همکارِ مرد ( در مقابل با همکارِ زن - اشاره به جنسیت همکار دارد که مرد است یا زن. )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٩

Noun - countable : فرد معتقد به تبعیض جنسی Adjective : مورد تبعیض جنسیتی واقع شده دارنده ی نگاه تبعیض جنسیتی معتقد به تبعیض جنسی Bigoted

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

Phrasal verb : لباس خوب و مناسب پوشیدن مرتب و شیک به نظر رسیدن شیک و پیک کردن Dress up

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

Punch in the one's face مشت زدن به صورت کسی با مشت به صورت کسی کوبیدن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

Phrasal verb : Sound foolish Look stupid احمقانه به نظر رسیدن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٥

خوب به نظر رسیدن چهره و ظاهر مناسب داشتن لباس و تیپ مناسب جایی را داشتن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٩

Plural noun : روابط عمومی علم مدیریت چرخه ی انتقال اطلاعات و نظارت بر محتوای آن، مابین یک سازمان ( شرکت، کارخانه، موسسه، اداره و . . . ) با عموم مردم

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٠

Noun - countable : موقعیت طلایی فرصت طلایی موقعیت استثنایی شانسی که فقط یک بار در خانه ی هر فردی را می زند.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

دستِ خالی انجام کاری بدون هیچ وسیله و ابزاری بدون کمک دیگران به عنوان مثال : I had to fight him bare hands. مجبور بودم با دست خالی، با او بجنگم.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

زیرِ سِرُم بودم. به بدنم سِرُم وصل بود. بهم سِرُم تزریق کرده بودند.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٠

حقوق بیمه بیکاری پول باز خرید شدن یک کارگر یا کارمند پولی که وقتی کارفرما یک کارگر را اخراج یا بازخرید یا بازنشسته میکند باید به او بپردازد.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

قاره اقیانوسیه که شامل کشورهایی مثل استرالیا، گینه نو، نیوزلند، ملانزی و . . . . . می باشد.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٣

In comparison with/to something : در مقایسه با چیزی به عنوان مثال : In comparison to other recent video games, this one isn’t very exciting. در مقای ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٩

Tackle روبه رو شدن با مشکلات و سختی ها گلاویز شدن با مشکلات درگیر شدن با سختی ها

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٧

خودستایی کردن پُز دادن فخر فروشی کردن چیزی را به رخ دیگران کشیدن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

خود روشنگر توضیح دهنده و شرح دهنده درباره ی خود خود معرف

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
-١٨

خودآگاه خودشناس

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٢

Adjective : خودکفا بی نیاز مستقل از دیگران بدون وابستگی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣٢

باور نمی کنم. قبول ندارم. نمی پذیرم. توی کَتَم نمی رود.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

Adverb - informal - BrE : دقایق اولیه ی مسابقه فوتبال روزهای اولیه ی شروع فصل مسابقات فوتبال اصطلاحی که بازیکنان و مسئولان فوتبالی در هنگام مصاحبه با ...

پیشنهاد
٤

Idiom : این ها با هم کاملا فرق دارند. این ها دو چیز کاملا متفاوت هستند. این ها از زمین تا آسمان با هم فرق دارند.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

Noun - countable : حمله ی عصبی ( یک بیماری روانی که در آن فرد به شدت دچار اضطراب گشته و خسته می شود و نمی تواند خودش و کارهایش را به درستی مدیریت کن ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

Noun - uncountable : استفاده ی خانگی ( در مقابل استفاده ی تجاری ) Domestic use

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

Noun - countable : عَرضه ی اولیه ( یک کالا ) اولین باری که یک کالا، جهت فروش، به بازار و فروشگاه ها وارد می شود. Initial release

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٤

Noun - countable : نسل دیجیتالی افرادی که در دوران پیدایش و پیشرفت تکنولوژی به دنیا آمده و رشد کرده اند و به علت در دسترس بودن این موارد برای آنها، ا ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١١

Adjective : Net - savvy خُوره ی اینترنت کسی که اطلاعات زیادی درباره ی کامپیوتر و اینترنت دارد و کارهایی مانند : دانلود و آپلود کردن فایل ها، آپدیت کر ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

Mass noun : اسپاگتی شُدِگی فرایندی که در برخی تئوری های فضایی به آن اشاره شده و می گوید: چنانچه جسمی به یک سیاه چاله ی فضایی نزدیک شده و درون آن بیفت ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

به بازار آمدن یک کالا آماده ی فروش شدن کالایی در بازار

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

Verb - transitive : ناراحت کردن دیگران ( informal ) شُنود کار گذاشتن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٩

Noun - countable - old fashioned : خریدار در لحظه ی آخر آخرین خریدار کسی که وقتی کالایی جدید یا تکنولوژی نوینی وارد بازار می شود، بسیار دیر آن را می ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

Noun - countable : اولین خریدار خریدار اولیه کسی که به محض ورود یک کالای جدید به بازار ، آن را خریداری می کند.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

Adverb : به طور غیرمنتظره ای به طور غیرقابل پیش بینی یی به طور غیرقابل حدس زدنی یی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

Adverb : به طور قابل پیشبینی یی به طور قابل حدس زدنی

پیشنهاد
١٥

پیوندهای همبسته حروف ربط دو کلمه ای هستند که از آنها برای ترکیب کردن دو phrase یا دو clause با یکدیگر استفاده شده و آنها را تبدیل به یک clause یا یک ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٨

Adjective : خودآموز خود خوان خود یادگیر خود فراگیر

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

پاک کردن ، تمیز کردن ( مثل پاک کردن حبوبات و جدا کردن سنگهای آن ) به عنوان مثال: Pick over the lentils and remove any little stones and other seeds.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

noun - countable : جَک ( مثل جَکِ دوچرخه، جَکِ موتورسیکلت و . . . . . . )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

Noun - countable : اتصال اینترنت قابلیت دسترسی به اینترنت به کمک کامپیوتر، ترمینال ها، پورت ها، مودم و . . . . . . .

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٤

Adjective : ( اتومبیل، خانه و. . . . ) دارای تهویه مطبوع تهویه مطبوع دار

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١١

Adjective : بدون کربن دستگاهی که در هنگام کار کردن، کربن تولید نمی کند. Non - carbon - based No - carbon

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

Adjective : کارکننده با نیروی باد نیروگیرنده از باد

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٩

Adjective : انرژی گیرنده از نور خورشید کارکننده با نور خورشید

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٥

Verb: باعث دردسر دیگران شدن دیگران را دچار مشکل کردن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٤

کالای آماده ی فروش کالایی که در انبار موجود بوده و آماده ی فروش است.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٨

phrase : so - called friends دوستان غیرواقعی و غیرصمیمی ( عموما در شبکه های اجتماعی )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

Adjective - informal - dated : خیلی خوب عالی باشکوه magnificent

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

noun - countable : ایده های غیرمادی تفکرات انتزاعی ایده هایی که طبیعتا قابل دیدن و شنیدن نیستند و فقط می توان آنها را احساس کرد. immaterial idea

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

Noun - countable : مرد تازه نفس آدم سرحال و قِبراق دانشجوی سال اول در دانشگاه

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

Noun - countable : فرصت استراحت کردن استراحت کوتاه مدت Breathing spells Breathing time A short respite Breathing space

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

من باهات قهرم.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

صد تا یک غاز چیز بی ارزش

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٥

Verb - transitive : ذخیره کردن آدرس یک سایت یا پیج در اینترنت، به طوری که بتوان آن را به سادگی مجددا پیدا کرد.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٠

Passionate about something : به چیزی علاقه ی زیاد و شدید داشتن چیزی را خیلی دوست داشتن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٧

Noun - countable : وبلاگ نویس

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١١

Noun - countable - informal: وبلاگ های شخصی که مالک آن، آن را با دیگران به اشتراک گذاشته و به آنها اجازه ی انتشار مطالب، بازگویی نظرات، درج اطلاعات و ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

Phrase of long : اخیرا به تازگی زمانی نه چندان دور Recently

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

اصطلاح : To be in the doghouse : دچار مشکل بودن به عنوان مثال: . I'm in the doghouse at work : من در کارم دچار مشکل شده ام.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

Noun - counrable : کتابِ کاغذی ( در برابر کتاب الکترونیکی ) کتابِ چاپی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٩

Noun - uncountable : سابقه کار ( به مدتی مشخص و در شغلی مشخص ) کاروَرزی ( کاری که جوانان جهت کسب تجربه در شغلی، برای مدتی به آن می پردازند. )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٢

Adjective - informal : Tight - fisted خسیس پول پرست ناخن خشک

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

Noun - countable : بَدَل کار کسی که در هنگام ساختن فیلم های سینمایی، در صحنه های خطرناک، به جای بازیگر اصلی ایفای نقش می کند.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٧

Noun - countable : ریسک پذیر اهل ریسک اهل خطر کردن Adventurer Stuntman Madcap

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٥

Proverb : تلاش کردن به نتیجه خواهد رسید. با کار و تلاش کردن به همه چیز می توان رسید. معادل با ضرب المثل فارسی : زِ کوشش به هر چیز خواهی رسید به ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

Noun - countable : اردوی تفریحی - آموزشی اردویی که از طرف مدرسه برای دانش آموزان برگزار می شود، و دانش آموزان ضمن تفریح کردن، مطالب جدید را زیر نظر ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٢

Noun - uncountable : رشته تحصیلی دندان پزشکی شغل دندان پزشکی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٦

Phrase : اشتیاق و علاقه زیاد داشتن به سفر رفتن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

افزایش دادن/یافتن گستره ی دانش، تجربیات، درک و تشخیص فردی باز شدن ذهن کسی افزایش یافتن قدرت فکری یک شخص

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٥

Noun - plural : خود زندگی نامه کتاب، مقاله، نوشته و . . . که فردی درباره ی زندگی خودش می نویسد. Autobiography نکته: اختلاف و تفاوت ظریفی بین دو کلم ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١١

نویسنده ی کتاب، مقاله و . . . . . بودن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

Noun - countable : نگاه از روی عصبانیت و یا تنفر نگاهِ خشمگینانه نگاهِ پر از نفرت

پیشنهاد
١

مواظب کسی یا چیزی بودن کسی را تحت نظر داشتن/گرفتن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٨

Expression : تلاشت را بکن. تمام سعی خود را بکن.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٣

کسب صلاحیت کردن مهارت پیدا کردن صلاحیت بدست آوردن تخصص پیدا کردن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

Phrasal verb : کاندیدای یک انتخابات شدن نامزد یک انتخابات شدن به عنوان یک کاندید در یک انتخابات شرکت کردن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٥

Adverb : بدون خستگی خستگی ناپذیرانه بی وقفه

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٠

Phrase : Again یکبار دیگر دوباره باز دوباره

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٥

Noun - countable : چکش یخ شکن ( که کوهنوردان از آن در صعود به قله ها استفاده می کنند. ) یخ شکن ( وسیله ی مورد استفاده در آشپزخانه جهت خُرد کردن یخ ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٨

Noun - plural : پارا المپیک مسابقات ورزشی ویژه ی معلولین المپیک معلولین

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢

اسکی ویژه ی معلولین و کسانی که دارای ناتوانی های جسمانی خاص هستند. برای این گونه افراد، با تغییر در وسایل اسکیِ معمولی، وسایل مورد نیاز برای اسکی ک ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٠

Noun - countable : قهرمان جهان ( در مسابقات ورزشی یا علمی یا . . . . جهانی ) نفر اول در جهان

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٥

Phrase : این عبارت برای نشان دادن موافقت کامل خود با حرف طرف مقابل مان، به کار می رود. بنابراین آن را می توان به این گونه معادل سازی و ترجمه کرد: کا ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٦

با احتیاط و ملاحظه با کسی صحبت کردن ( به خاطر این که می دانیم طرف مقابل خیلی زود ناراحت و عصبانی می شود. )

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٧٠

از چه طریقی؟ چگونه؟ به چه صورت؟ به چه روشی؟

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٦

چیزی را شانسی پیدا کردن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١١

چیزی را تصادفا پیدا کردن چیزی را بدون پیش بینی قبلی و شانسی، پیدا کردن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٤

هدر دادن وقت با انجام دادن کارهای غیر مهم و بیهوده

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٣

Noun - uncountable : تُند خوانی مهارتِ سریع خواندنِ متون و نوشته ها

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٦

Noun - countable : ذهنِ مودب ذهنی که به عقاید و احساسات دیگران احترام گذاشته و آن ها را جدی می گیرد.

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٤٦

آبی که از لوله می آید ( نه دقیقا به این معنی که این آب آشامیدنی است، بلکه به این معنی که منبع به دست آمدن این آب، لوله و لوله کشی و شیر آب موجود در م ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٢

Noun - countable : ذهنِ منضبط ذهنی که به سختی کار می کند تا در زمینه ای که در حال فعالیت است، به نهایت تسلط و کمال دست پیدا کرده و به خوبی بر آن موضو ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٠

Noun - countable : ذهنِ اخلاق گرا ذهنِ اخلاق مدار ذهنی که تمرکز آن بر روی انجام دادن کارها بر اساس موازین اخلاقی جامعه و به بهترین نحو ممکن، می باشد.

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٥

اخلاق مدار اخلاق گرا رفتارکننده بر اساس اخلاق

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٧

Noun - countable : ذهنِ ترکیب کننده ذهن ِ تلفیقی ذهنی که قدرت پردازش حجم وسیعی از اطلاعات را دارد و می تواند با کنار هم قرار دادن آنها، اطلاعات درست ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١

Noun - countable : ذهن علمی مُخِ پرسشگر و دوستدار علم و دانش ذهنی که همیشه در حال طرح پرسش درباره ی چیزهای اطراف خودش است و همواره به دنبال کشف پاسخی ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٤

noun - countable : داستان افشا کننده ای که در روزنامه ها یا رادیو و تلویزیون، حقایق را درباره ی چیزی بد یا فردی که کاری را خلاف قانون انجام داده است، ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٥١

به دلیلِ در نتیجه ی به خاطرِ به علتِ به سببِ زیرا

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٤٦

Noun - plural : Marriage vows Wedding vows قول هایی که عروس و داماد در طی برگزاری مراسم ازدواجشان به یکدیگر می دهند. مانند برخی جملات رایج مثل: تا ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١

Noun - plural : زنگهای عروسی اشاره می کند به رسم مسیحیان در نواختن و به صدا درآوردن زنگ های ( ناقوس های ) کلیساها در طی برگزاری مراسم عروسی در کلیسا

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٤١

اقدام کردن چاره اندیشیدن کاری برای رفع مشکلی انجام دادن عکس العمل نشان دادن واکنش نشان دادن

پیشنهاد
٣

اصطلاح: تو بی نظیری تو لِنگه نداری تو تَکی تو یه دونه ای هیچکی مثل تو نیس

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٢

Adjective : متاثر تاثیر پذیرفته تحت تاثیر قرار گرفته متاثر شده

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٣

رستوران های زنجیره ای رستوران هایی که دارای شعبه های زیاد، در سراسر شهر، کشور و جهان می باشند.

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٢

Adjective : زنده در قید حیات بازمانده باقیمانده دوام آورده Living Alive Lasting

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٤

Noun - countable : جنگ بالشت ها بازی ای که در آن، شرکت کنندگان با بالشت به بدن یکدیگر ضربه می زنند.

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٣٤

جوانمردانه با عدل و انصاف در کمال مردانگی و رو راستی

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١

Adverb : به طور غیرقابل تغییر

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١

Noun - countable : Informal - north America صندلی جلو کنار راننده

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢

اصطلاح: رازدار باش. . این حرف را به کسی نگو. این راز را پیش خودت نگه دار. Keep it dark.

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٣

Noun - uncountable : این کلمه، یک کلمه ی هندی است و به معنی نقش و نگارهایی موقتی است که به وسیله ی حنا، روی بدن ( عموما دست و پا و صورت ) عروس و دام ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٣٨

Noun - countable : مهمانیِ شامِ تمرینی یکی از رسوم مردم آمریکاست و مهمانی ای است که از طرف خانواده ی داماد دقیقا شبِ قبل از جشن ازدواج وی برگزار شده ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٣٦

Noun - countable : مهمانی ای که توسط دوستان عروس، شبِ قبل از مراسم ازدواج وی برگزار می شود و در آن آخرین شبِ مجرد بودنِ وی را جشن می گیرند. در ایران ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٣٥

Noun - countable : مهمانی ای که توسط دوستان داماد، شبِ قبل از مراسم ازدواج وی برگزار می شود و در آن آخرین شبِ مجرد بودنِ وی را جشن می گیرند. در ایران ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٥٨

Noun - countable : ازدواج حقوقی : ازدواجی که توسط عاقد و یا هر فرد مذهبی دیگری انجام نمی شود و زوجین برای جاری شدن عقد و بستن پیمان زناشویی فقط به مح ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٠

Noun - countable : ازدواج سنتی ( که در آن والدین و خانواده ها، همسر مناسب را برای فرزندشان پیدا کرده و به آنها معرفی می کنند و عموما در این حالت، پسر ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٩

Noun - countable : همسریاب کسی که تلاش می کند برای دیگران، همسری مناسب پیدا کند. مثلا در ایران عموما این کار را خانمها ( مانند: مادر، خواهر ، مادربزر ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد

بر اساس دیکشنری Longman تعریفی که در دیکشنری آبادیس برای این لغت آمده، خیلی درست نیست. تعریف درست به شکل زیر می باشد: Newlyweds => noun, plural New ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٥

Noun - countable : لحظه ی تاثیرگذار لحظه ی فراموش نشدنی لحظه ی به یاد ماندنی

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٣

Noun - countable : فال بین طالع بین پیشگو فالگیر

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٩

Adjective : شغل با حقوق پایین آدم کم درآمد

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٥

Adjective : نخ کِش شده ( مانند جوراب یا لباس یا پارچه ای که نخ کش شده و ظاهری نازیبا پیدا کرده است. )

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٥

adjective : گرامی دوست داشتنی محبوب

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢

طبیعت گردی تور داخل طبیعت

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٦

noun - countable : نیروی کار کارکنان staff personnel

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٧

verb - transitive : فراهم کردن پول یا سایر منابع لازم برای چیزی

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٤

Noun - countable : عوارض خروج مالیات خروج پولی که مسافرانی که قصد مسافرت به خارج از کشور را دارند، می پردازند.

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١

Noun - uncountable : حمل و نقل هوایی

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٧

Informal - USA : Verb - noun تماس تلفنی ناخواسته گرفتن با کسی زنگ زدن به کسی به صورت تصادفی ( مانند وقتی که گوشی موبایل درون کیف و یا جیب است و به آن ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٨

Adverb : Worldwide بین المللی در مقیاس جهانی جهانی از دیدگاه جهانی در سرتاسر دنیا

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٧

Dilly - dally : Verb - intransitive هدر دادن وقت ( به علت قادر نبودن به تصمیم گیری درباره ی چیزی )

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٤

اصطلاح: توی دردسر افتادم. توی هَچَل افتادم. گرفتار شدم. دچار دردسر شدم.

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٦

Phrasal verb : پرواز کردن فضاپیما ( شاتل ) به سوی فضا و ترک زمین

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٩

Adjective - adverb : وارونه سر و ته

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١

( Phrasal verb ( informal : حضور داشتن در جایی در مکانی خاص، حاضر بودن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
-١٣

Verb: احساس کفر یا بیگانگی را به کسی القا کردن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢

سکوت مطلق سکوت محض سکوت کامل

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١

سرعتِ صوت فاصله ای است که یک موج صوتی در مدت زمان یک ثانیه در یک سیال می پیماید و برابر است با ۳۴۳ متر بر ثانیه.

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد

به مکان و مقصد مشخصی رفتن با سرعت مشخصی حرکت کردن به عنوان مثال: The fighter travel at 3 times the speed of sound. آن جنگنده با سرعتی ۳ برابر سرعت ص ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢

Sum up In everyday English, people usually say reach a conclusion or come to a conclusion.

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٣

حسادت کردن حسودی کردن به کسی یا چیزی Feel envy Have envy

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١

اصطلاح : اما و اگر نداره دیگه جای بحثی نداره

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٨

ضمیر انعکاسی مانند: himself, herself, themselves , . . . . . . ( هنگامی که فاعل و مفعول در جمله یکی است و با هم تفاوتی ندارند، از این ضمیرها استفاده ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٧

دوشاخه یا سه شاخه برق

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٠

دوست گرامی جناب باقری عزیز بلی کاملا حق با شماست. ممنونم که دقت نظر داشتید.

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٩

Noun - countable : دائم السَفَر کسی که همیشه مسافرت می کند. کسی که بیشتر وقتش را در سفر می گذراند.

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢

Noun - countable : پروازِ شبانه پروازی که در طول شب انجام خواهد شد.

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١١

اصطلاح: تو فقط لَب تَر کن فقط کافیه که بگی ( تا برات انجامش بدم. ) فقط کافیه که اراده کنی ( تا برات انجامش بدم. )

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٦

کسی را ترساندن و باعث فرارِ او شدن

پیشنهاد
٤

قدم اول را بد برداشتن کاری را به درستی شروع نکردن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٧

Noun - countable : تورِ گردشگریِ اتوبوسی توری که توریست ها و مسافران را برای بازدید از اماکن تاریخی، فرهنگی و . . . . با اتوبوس جابه جا می کند.

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١١

Noun - countable : کیسه پلاستیکی ( عموما دسته دار که به هنگام خرید، اجناس خریداری شده را در آنها قرار داده و حمل می کنند. ) نایلونِ خرید

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٧

چمدان، ساک، کوله پشتی، کیف و . . . . را برای سفر بستن بار و بندیل سفر را بستن مهیای سفر شدن بار سفر را بستن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١١

Noun - countable : Streetlight تیر چراغ برق ( واقع در حاشیه ی خیابان ها، جاده ها، معابر عمومی و . . . . )

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٣٠

Noun - countable : سفر جاده ای ( با ماشین و معمولا همراه با دوستان )

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢

Noun - countable : چشم بند ماسک چشم ماسکی که به هنگام خوابیدن برای جلوگیری از نفوذ نور به چشم، بر روی چشم ها می گذارند.

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٠

Adjective : بیش از حد خسته ( تا جایی که نتوان به درستی فکر کرد و یا کاری را به صورت عادی انجام داد و همچنین عصبانی شدن در این شرایط به آسانی صورت می ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٦

Noun - countable : قایق سواری سفر دریایی کوتاه با قایق های سواری کوچک، مخصوص توریست ها که معمولا کمتر از یک روز طول می کشد و معمولا در همان جایی که ش ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٧

Noun - countable : سفر با قایق ( بر روی رودخانه یا دریا به خصوص به منظور تفریح و گذشت و گذار )

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢

Noun - countable : آژانس مسافرتی شرکت خدمات گردشگری Tour agency Travel agency Tour operator

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٠

Noun - countable : دلفین صورتی نوعی دلفین صورتی رنگ کمیاب که فقط در رود آمازون موجود بوده و زندگی می کند.

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٩

Phrasal verb: رزرو کردن از قبل جایی یا چیزی را تهیه و آماده کردن Book Register Enroll

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٨

Adjective : وحشت زده خیلی ترسیده شده قالب تُهی کرده

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٦

Adjective : آسوده خاطر خاطرجمع آرام دارای آرامش خیال خاموش

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٣٦

Adjective : ترسناک وحشتناک دلهره آور

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٣٥

Adjective : گیج شده سردرگم متحیر هاج و واج شده

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٣

اصطلاح: تو فقط لب تَر کن. تو فقط بگو ( تا خواسته ات را برآورده کنم. )

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١

Noun - countable : مدیرِ تور کسی که برای مسافرانِ تور برنامه ی سفر آنها را برنامه ریزی کرده و کارهایی مانند : خرید بلیت رفت و برگشت، رزرو هتل، رزرو ر ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٥

Adjective : خسته کننده خستگی آور کِسِل کننده

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٣

Noun - uncountable : Indirect thought نقلِ غیرمستقیمِ افکار و طرز تفکر دیگران بازگوییِ غیرمستقیمِ نظرات و افکار دیگران صحبت کلی درباره ی نظرات و افک ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٠

Noun - uncountable : Indirect speech نقل قول غیرمستقیم نقل قول سخنان دیگران بازگو کردن حرفهایی که دیگران زده اند ( به صورت محتوای کلی و برداشت کلی ا ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٩

Noun - countable : حس تعلق خاطر احساس تعلق خاطر حس وابستگی

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٧

Noun - countable : مرخصی استحقاقی مرخصی غیراستعلاجی مرخصی ویژه ی رفتن به تعطیلات یا سفر

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٨

Noun - countable : Sick leave مرخصی استعلاجی روزی ( روزهایی ) که کارمند ( کارگر ) به دلیل بیماری سرِ کار نرفته، اما برای آن حقوق دریافت می کند و در ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٧

ظاهر قیافه ریخت و قیافه شکل

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٤

به طور ناچیزی به مقدار کمی اندکی خیلی ناچیز

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٩

فروکش کردن به عنوان مثال: Their thrill of winning has faded. هیجان برنده شدن آنها فروکش کرده است.

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٨

دوصد گفته چو نیم کردار نیست. به عمل کار برآید، به سخندانی نیست. گفتنش آسونه. گفتن یا حرف زدن، آسان تر از انجام دادن کار است.

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٤٧

Noun - uncountable : رفاه زمانی که مردم پول و هرچیزی که برای داشتن یک زندگی شاد نیاز دارند، در دسترس داشته باشند.

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٧

Noun - uncountable : همبستگی اجتماعی اتحاد ملی

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٠

Adjective : مبالغه غُلُوآمیز گزافه گویی بزرگنمایی

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٩

Noun - countable : تعاملات اجتماعی روابط با افراد اجتماع

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٧

Informal - USA : Yowzers Yowzer صوتی که برای بیان تعجب، اشتیاق، هیجان و . . . . به کار می رود. مانند صوتِ !wow که برای همین منظور کاربرد دارد.

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢

Noun - plural : Whitecaps موجهایی هِلالی شکل در دریاها یا دریاچه ها که قسمت بالایی آنها به دلیل وجودِ کف در آن، به رنگ سفید دیده می شود.

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٨

پُستچی نامه بَر نامه رِسان کارمند اداره پست که شغل او نامه رسانی و تحویل بسته های پستی به صاحبان آنها می باشد.

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٨

noun - countable : توربین بادی ( که عموما برای تولید برق به کار می رود. )

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١

کسی را ناراحت کردن باعث ناراحتی فردی شدن

پیشنهاد
٦

Idiom: دیگه جونم به لبم رسیده دیگه دارم از کوره در میرم

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٤١

نشان دادن شجاعت، قدرت و آرامش از خود ( به خصوص در برابر سختی ها و مشکلات ) ضعف نشان ندادن از خود در برابر مشکلات و سختی ها

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١

Verb - informal in Australia and New Zealand : شرور بودن رفتار شرورانه داشتن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٠

موفق تر بودن از دیگران انجام دادن کارها، بهتر از دیگران

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٩

مانع انجام کار دیگران شدن جلوی وقوع اتفاقی را گرفتن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٧

Phrasal verb : Become شدن تبدیل شدن

پیشنهاد
٤

Noun - countable : Parcel - delivery company شرکت هایی که کار آنها تحویل اجناس و اشیاء بسته بندی شده به صاحبان آنهاست. مانند کاری که در ایران شرکت پس ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٣٧

بدبیاری پشتِ بدبیاری دائم بدبیاری آوردن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٨

سرپیچ لامپ ( بخش فلزی انتهای لامپ که داخل پاتروم بسته می شود. )

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٣

noun - countable : دَرِ چیزهایی مثل خودکار، خودنویس و . . . . . .

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٤

Noun - countable : مضیقه ی مالی فشارِ مالی کم پولی نداری

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٤

غرورت را زیر پا بگذار روی غرورت پا بگذار غرورت را بشکن مغرور نباش

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٩

تصمیم با خودته It's up to you

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١

میوه جات میوه های خوراکی اصولا این نام به میوه هایی گفته می شود، که چندساله هستند و گیاه آنها یکساله نیست. بنابراین خوراکی هایی مانند خیار که در فرهن ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٨

شغل زنبورداری زنبورداری

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٤

مرموز مبهم

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١١

Noun - countable : سریال تلویزیونی سریالی که از تلویزیون پخش می شود.

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢

مجری رادیو کسی که در برنامه های رادیویی، به عنوان مجری مشغول به کار است.

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٣

Noun - countable : برنامه رادیویی برنامه ای که از رادیو پخش می شود.

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٥

غذای طبیعی غذایی که ساخته دست بشر نیست و هیچگونه مواد غیرطبیعی افزودنی ( مثل: رنگ، اسانس، نگهدارنده و . . . ) ندارد.

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٤

طعم دهنده های مصنوعی موادی که کارخانه های تولیدکننده مواد غذایی برای بهبود کیفیت مزه ی مواد تولیدیشان، به آن ها اضافه می کنند.

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٣٤

بحث کردن درباره ی یک ایده و نظر ترویج دادن و تبلیغ کردن یک ایده و نظر

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٣

شماره رُند ( مثل شماره موبایل رُند، شماره پلاک خودرو رُند، کد ملی رُند و . . . . . )

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٤

زندگی نباتی کسی که مرگ مغزی شده و فقط اعضای بدنش زنده هستند.

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٣

Noun - countable Informal شوهر ایده آل مرد رویاها مرد سوار بر اسب سپید مردی که هر زنی در ذهن خودش دارد و به او به عنوان همسر ایده آل خود فکر میکند.

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢١

بی صبرانه چیزی را خواستن ( به خصوص که احتمال رسیدن به آن و وقوع آن چیز، بسیار کم است. ) تمایل زیاد داشتن به چیزی

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٤

اتاقک یا اتاقی که در باغ وحش ها برای نگهداری خزندگان از آن استفاده می شود. محل نگهداری خزندگان در باغ وحش اتاق خزندگان بخش خزندگان

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٧

زیر فشار مشکلات، خم شدن زیر بار سنگین، خم شدن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٣٣

سرانجام بالاخره در پایان نهایتا دستِ آخر تفاوت in the end و at the end : In the end = eventually / finally At the end = specific moment in time ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٣

noun - countable : US - informal : آدمِ وسواسی ( فردی که همیشه می خواهد همه چیز بسیار منظم و تمیز باشد. ) کسی که وسواسِ مرتب بودنِ اجسام را دارد.

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٣

noun - countable : تغییر شغل ( که باعث به دست آوردن شغل بهتر و موقعیتهای شغلی بیشتری می شود. ) تغییر کار

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٨

برآورده کردن نیازهای یک فرد چیزی مناسب شخصی بودن فراهم کردن چیزهایی که کسی به آنها نیاز دارد.

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٥

لولو لولوخور خوره موجود خیالی ترسناکی که کودکان از آن می ترسند.

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٦

adjective : گرفتار شده در . . . . . گیر کرده در . . . . . . . به دردسر افتاده در . . . . . به مشکل برخورده . . . . . .

پیشنهاد
٦

idiom : در یک برنامه رادیویی یا تلویزیونی به معنای : وقت برنامه به پایان رسیده است، می باشد.

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٦

همذات پنداری کردن با کسی احساس همانند بودن با کسی را، داشتن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٨

noun - countable : برنامه ی زنده ی رادیویی یا تلویزیونی که در طی پخش آن برنامه، شنوندگان یا بینندگان می توانند با استودیو تماس گرفته و به صورت زنده و ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١

کلاس های فوق برنامه کلاس های اوقات فراغت کلاس هایی که مدارس، دانشگاه ها و یا موسسات آموزشی خصوصی در طی تعطیلات تابستانی برای دانش آموزان و دانشجویان ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٨

Noun - countable : سرپرست اردوگاه شخصی که در طی تعطیلات بر یک اردوگاه نظارت کرده و مسئول اصلی آن می باشد. برخی از مهم ترین وظایف او عبارتند از : ۱. ب ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٥٤

شهربازی موضوعی پارک موضوعی یعنی پارکی که دارای موضوع خاصی است و علاوه بر جنبه ی تفریحی، جنبه ی آموزشی نیز دارد. مانند پارکِ گلها، پارکِ آب بازی، پارک ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٠

کار تابستانی کاری که دانش آموزان در طول تعطیلات تابستانی، انجام می دهند.

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٨

پرستار روانپزشکی شخصی که شغل او مراقبت کردن از افراد دارای بیماری های روانی، می باشد.

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢

بلاتکلیف گذاردن کسی کسی را منتظر جواب یا نظر خود گذاشتن کسی را معطل خود کردن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٧

مشاور شغلی مشاور کاریابی کسی که شغل وی دادن مشورت و توصیه و راه حل های کاربردی به دیگران درباره ی شغل آن ها می باشد. این مشاوران درباره ی این که چه ش ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٠

شروع به انجام کاری کردن کاری را به صورت همیشگی و معمولی انجام دادن حرکت کردن کِشتی در مسیر مخالف

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٨

شهرت جهانی شناخته شده در کل جهان شناخته شده برای همه ی مردم دنیا

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٦

نماینده ادبی کسی که به وکالت و نمایندگی از طرف یک نویسنده، وارد مذاکره با ناشرین کتاب، تبلیغ کنندگان و . . . . . می شود تا به چاپ و فروش هر چه بیشتر ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٦

Become famous معروف شدن مشهور شدن شناخته شدن در بین دیگران

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٧

Noun - countable : Record company شرکت ضبط و پخش موسیقی شرکتهایی که بر روی خوانندگان سرمایه گذاری کرده و به آنها در ضبط، پخش، انجام تبلیغات، بازاریا ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٨

Phrase of claim : Somebody's/something's claim to fame : دلیل شهرت دلیل معروف شدن کسی/چیزی بیشتر برای مسخره کردن دلیل شهرت کسی/چیزی به کار می رود و ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١

Noun - countable : نامه ی عدم پذیرش نامه ی اعلام عدم قبولی نامه ای که یک کارخانه، شرکت، کارگاه و . . . . . به متقاضیانِ کاری که در مصاحبه ی استخدامی ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١

علف خشک جمع شده به صورت لوله شده

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٣

تجربه کسب کردن بدست آوردن تجربه باتجربه شدن تجربه اندوختن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٤

هدر ندادن چیزی صرفه جویی کردن در چیزی

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٤

Noun - uncountable : جلسه ی مجازی جلسه ی اینترنتی برگزاری جلسات از طریق اینترنت به جای تشکیل جلسات به صورت حضوری

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٦

Adjective : خانوادگی دارای محیط مناسب برای خانواده ها ( به خصوص خانواده هایی که دارای فرزند نیز می باشند. ) خانواده پسند خانواده محور نمونه : A fa ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٧

قاطعانه بدون شک و شبهه با اطمینان کامل بدون هیچ حرف و حدیثی

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٨

جادو درمانی مکتبی که پیروان آن ادعا دارند به کمک جادو و ارتباطی که با دنیای ارواح و مردگان برقرار می کنند، می توانند بیماران را درمان کنند.

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٧

مراکزی که در برخی کشورها وجود دارند و معمولا بودجه ی دولتی و محلی نیز دریافت می کنند و در مکان خود خدماتی به افراد بزرگسال ( عمدتا افراد مسن ) ارائه ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٣

مدیریت مالی

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٤

اصطلاح : کارم زیاد طول نمی کشه. الان زود برمیگردم.

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٢

Adjective : فریب خورده وسوسه شده گمراه شده اغوا شده گول خورده به عنوان مثال : Tempted by money : فریب خورده به وسیله ی پول. اغوا شده به کمک پول گول ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٣٨

باشگاه تندرستی فرق این کلمه با gym در این است که در یک health club علاوه بر تجهیزات ورزشی که در gym ها نیز موجود است، امکانات بیشتری مانند، اتاق ماسا ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٣

بلیت مترو

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٤

Noun - countable - informal : مشتری ثابت و دائمی یک رستوران، مغازه و . . . . سربازی که شغل دائمی او خدمت کردن در نیروهای نظامی است. بنزین سُرب دار

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٦

Adjective : دارای تخفیف شده تخفیف خورده تخفیف گرفته

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٣٢

Adjective : مستقر در محل حاضر در محیط کار به عنوان مثال: An on - site doctor = پزشک مستقر در محل کار ( یعنی پزشکی که توسط یک شرکت، کارخانه، اداره و ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٣

اتاق آرامش اتاق آرام اتاقی که در محل کار برای کارمندان در نظر گرفته می شود و دارای کاربری های متنوعی مانند: استراحت کردن، چرت زدن، انجام اعمال مذهبی، ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٦

به توصیه ی کسی عمل کردن مشورت دیگران را پذیرفتن و طبق آن عمل کردن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٤

مسیر شغلی راهی که یک کارمند یا کارگر در طول دوران کاری خود باید در محل کارش طی کند تا به ارتقاء شغلی دست پیدا کند.

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٤

بازار کار درخواست استخدام نیروی کار

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٤

در تمامِ مدتِ. . . . . . . در تمامِ طولِ. . . . . . .

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٣١

وَر رفتن با چیزی

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٣

توجه دیگران را به خود جلب کردن جلب توجه کردن نظر دیگران را به سمت خود معطوف کردن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٦

Verb - informal : به شدت باران باریدن راندن یک وسیله نقلیه به صورت خیلی سریع و بدون احتیاط

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٠

تِیِ دسته دار پلاستیکی ( که سَرِ آن به صورت مکعب مستطیلی باریک و بلند است و برای جمع آوری مایعات از روی زمین و هدایت آن به سمتی خاص استفاده می شود. ) ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٥

تِیِ دسته دارِ نخی ( که از آن برای پاک کردن کف زمین استفاده می شود. ) زمین شویِ دسته دارِ نخی

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٠

با دست دیگران را وادار به حرکت کردن تا راهی برای عبور باز شود. از مانعی عبور کردن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٥

به دنبال چیزی گشتن در یک جای شلوغ ( مثلا بین انبوهی از کاغذ و یا در جیب لباس و . . . . ) تظاهر به ندیدن کسی کردن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد

Verb : دوچرخه سواری کردن سوار دوچرخه شدن تحویل دادن چیزی به کسی توسط موتور سیکلت به منظور تحویل دادن سریعتر آن نمونه : We biked a copy over to Greg ...

پیشنهاد
٢

Idiom : برو سر اصل مطلب حاشیه نرو

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢

جریمه شدن تنبیه شدن مجازات شدن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد

برگه ی امتحان برگه ی آزمون کتبی

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٢

Adjective : مقاوم Verb : ضدآب کردن پارچه فعال کردن مخمر ( مانند خمیرمایه نان ) با افزودن آب به آن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٢

اصطلاح: من از کجا بدونم؟ چرا من باید جواب رو بدونم؟؟ چرا فکر میکنی من خبر دارم؟؟؟

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٩

All of us همه ی ما ما همگی

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٧

بیحس کردن در برابر چیزی بی اهمیت شدن وقایع در نظر کسی

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢

حساس کردن حساس شدن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٤١

Adverb : به معنای واقعی کلمه عینا دقیقا

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٠

تیزر تبلیغاتی فیلم تبلیغ یک فیلم در رسانه ها، پیش از اکران عمومی آن به منظور جلب توجه بیشتر مردم و فروش بیشتر فیلم در آینده

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٣

شروع شدن یک برنامه ی رادیویی یا تلویزیونی شروع به مبتلا گشتن به یک بیماری شروع شدن باران

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٩

در طیِ در طولِ در مدتِ در بازه ی

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢١

زنده کردن خاطرات تجدید خاطره کردن به گذشته فکر کردن یاد گذشته ها افتادن از قدیم ها یاد کردن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٤

Phrase : داشتن شنوایی بسیار ضعیف خیلی بد و کم شنیدن گوش خیلی ضعیفی داشتن ناشنوا

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٩

Adjective : چاپلوس پاچه خوار

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٣

گرفتگی بینی

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢

گرفتگی بینی

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٣

Drinking water Potable water آب آشامیدنی آب بهداشتی و خوراکی

پیشنهاد
٧

با تمام وجودم از ته قلبم با تک تک سلول هام

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٤

Adjective: آدم خوش برخورد مکان دوست داشتنی که به انسان آرامش می بخشد. مکان تزئین شده و آذین بندی شده برای خوشامدگویی به کسی و پذیرایی کردن از وی

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٨

منشیِ شخصی کسی که کارهایی مانند: برنامه ریزی جلسات، پاسخ دادن به تلفن ها، نت برداری در جلسات، ارسال و دریافت فکس و ایمیل و . . . . . . . . را برای ری ...

پیشنهاد
١٤

از دیگران بالاتر و بهتر بودن یک سر و گردن از سایرین بالاتر بودن متفاوت بودن با دیگران

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٨

بخش اشیا گمشده ( در جاهایی مثل راه آهن، فرودگاه، فروشگاه های بزرگ و . . . . . . . )

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٠

توری پشه گیر توری فلزی یا پارچه ای که روی درها یا پنجره ها نصب می شود تا از ورود حشره هایی مانند پشه، جلوگیری کند.

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٤

برای انجام کاری سخت رهسپار شدن پاشنه ی کفش را جهت کاری دشوار، وَر کشیدن رهسپار شدن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٦

Phrase : از خجالت آب شدن و به زمین فرو رفتن خیلی شرمسار شدن شرمنده شدن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٣٣

Graduate school دانشکده عالی دانشکده تحصیلات تکمیلی به دانشکده ای گفته می شود که در آن مقاطع تحصیلی کارشناسی ارشد و دکترا وجود دارد و طبیعتا شرط پذ ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٨

دانشکده عالی دانشکده تحصیلات تکمیلی بیشتر به طور خلاصه به آن به grad school میگویند و به دانشکده ای گفته می شود که در آن مقاطع تحصیلی کارشناسی ارشد و ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٢

noun - countable : هدردهی وقت اتلاف وقت

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٧

Noun - countable : Tabloid magazine مجله شایعات مجلاتی که داستانها و شایعات پیرامون رسوایی ها و فسادهای اخلاقی افراد معروف ( سلبریتی ها ) را چاپ و ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٠

بدگویی کردن پشت سر دیگران

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٠

مهمانی ای که میزبان برپا می کند تا مهمانان بتوانند در آن برای خود دوستانی تازه پیدا کنند. البته همانطور که از نامش پیداست این دوستیابی با پرسیدن سوال ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٥

بیشتر وقت ها اکثر اوقات خیلی وقت ها

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٧

سبیلِ چخماقی مردان سبیلِ دسته موتوری مردان

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٩

ریشِ کمی که برخی از مردان بینِ زیرِ لبِ پایین و چانه ی خود می گذارند.

پیشنهاد
٢٦

از کاه، کوه ساختن چیز بی اهمیتی را الکی بزرگ جلوه دادن بزرگ کردن چیزهای بی اهمیت

پیشنهاد
٨

معادل با ضرب المثل فارسی : خدا از دهنت بشنوه

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد

oh my god

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٧

به اندازه یِ به مقدارِ به قدرِ به میزانِ

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٥

Adjective : انگیزه دهنده تحریک کننده قوت قلب دهنده ترغیب کننده

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٨

سبک زندگی فعالیت های روزانه و روزمره ای که اعضای خانواده در کنار هم و با هم انجام داده و از انجام دادن آن لذت می برند.

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد

جاری شدن سیل سیل آمدن دچار سیل زدگی شدن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢١

سرکوب کردن احساسات نشان ندادن عواطف درونی

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٥

Phrasal verb : رشد کردن مجدد و رسیدن به اندازه ی قبلی، بعد از کوتاه شدن یا بریده شدن ( مثل کوتاه کردن ناخن و رشد دوباره آن ) باز تولید کردن/شدن دوبا ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٨

دست تنها به تنهایی

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٧

به هم زدن موضوعی که برای آن برنامه ریزی شده بوده است.

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٠

استفاده کردن از کامپیوتر برای ذخیره اطلاعات، کنترل کردن نحوه ی انجام کارها و . . . . . . . انجام دادن کارها به وسیله ی کامپیوتر به جای استفاده از ن ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١

حداقل لااقل دست کم

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٤

Adjective : کامپیوتری تولید شده توسط کامپیوتر ساخته شده توسط کامپیوتر

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٣

Phrase : در تجارت و کسب و کار بودن شغلی که از رونق نیفتاده و همچنان وجود دارد و به کار خود ادامه می دهد. برقرار بودن کسب و کار رونق داشتن کار و کاسبی

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٣٢

Noun - countable : راه بن بست موقعیتی که هیچ پیشرفتی نخواهد داشت A dead - end job : شغل و کاری که حقوق و درآمد کمی دارد و شانس پیشرفت در آن کار و گر ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٢

Informal - phrase : مستقل شدن از والدین ترک کردن خانه ی پدری و زندگی کردن در منزلی جداگانه و مستقل

پیشنهاد
١

و حضرت خدیجه ( س ) همسر پیامبر اکرم ( ص )

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد

Informal : گند زدی خرابکاری کردی

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٨

Informal : دمت گرم ایول بهتون اِیوَلّا

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٠

خاطرات گذشته را به یاد آوردن به گذشته برگشتن یاد ایام گذشته کردن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٠

Set foot in somewhere : قدم گذاشتن در جایی وارد شدن به جایی رفتن به جایی

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٣

واژه ای است slang و به معنا و مترادف با کلمه ی super

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٤

چسب قطره ای چسبِ مایعِ کوچک با قدرت چسبندگی و سرعت خشک شدنِ زیاد اَبَر چسب

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢

تفنگ آب پاش

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٥

noun - countable : لیفت تراک خودروی لیفت تراک ( که برای برداشتن و حمل و نقل بارهای سنگین به کار می رود. ) به عنوان مثال : • Large packages may be u ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٨

از روی غرور با کسی حرف زدن از سر تحقیر با کسی حرف زدن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٥

شرایط بدی را تجربه کردن در وضعیت بغرنج و ناراحت کننده ای بودن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٢

آسیب رساندن از چیزی بد استفاده کردن چیزی را در راه نادرست به کار بردن و استفاده کردن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٠

تیله شیشه ای تیله ( توپ های شیشه ای گرد و کوچک که رنگهای زیبایی دارند و کودکان با آن ها بازی می کنند. )

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٩

مجازی موهومی

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٤

Turn something over to somebody : چیزی را به کسی واگذار کردن به کسی چیزی را تحویل دادن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٦٠

آشکار شدن نشانه های لذت و خوشحالی در چهره یا چشمان شخصی

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٠

Allow time for something = زمان در اختیار کسی قرار دادن برای چیزی به عنوان مثال: I'll allow time for questions and comments at the end

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٦٦

مشارکت کردن در انجام کاری درگیر شدن در کاری

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٥

در سطح جهانی در سطح بالاترین استانداردهای جهان تاپ بسیار سطح بالا

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٠

noun - countable : کارت هدیه بانکی

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٧

re - gift : هدیه دادن کادویی که به ما هدیه داده اند، به شخص دیگری هدیه دادن کادوهای دریافتی خود به فرد دیگری

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٩

منطقه حفاظت شده منطقه شکار ممنوع

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٠

Adjective : خیلی گرسنه

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٨

Noun - uncountable : ریشه کَنی قلع و قمع نابودی

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٢

رویارویی با مقابله با مبارزه با برخورد با

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٥

Noun - countable : مداد نوکی مداد اتود مداد فشاری اتود

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١

Automatic pencil مداد اتود مداد فشاری

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١

مداد اتود مداد فشاری

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٤٥

تا به عنوان مثال: one through five => یک تا پنج

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٧

پنجره کشویی ( پنجره ای که لنگه ی باز شده ی آن روی لنگه ی دیگر قرار می گیرد. )

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٩

کاهش دادن کاستن کم کردن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١

اصطلاح : کاملا واضح است. کاملا روشن است. کاملا مشخص و معلوم است.

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١١

با دیده ی تحقیر به دیگران نگریستن دیگران را از خود سطح پایین تر فرض کردن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٤

عامیانه : اِیوَل دَمِت گرم

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٥٥

Noun - countable : میهمانی ویژه ی کودکان که در طی آن، بچه ها، شب را در منزل میزبان سپری کرده و فردا آنجا را ترک خواهد کرد.

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١١

پول خُردهای اضافی ( سکه های اضافی ) که شخص به آن نیاز ندارد و می خواهد آنها را به یک متکدی یا یک نیازمند اهدا کند. Spare changes

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٠

فراموش کردن کسی یا چیزی ( به دلیل اهمیت ندادن به وی یا اهمیت نداشتن وی ) از کنار کسی عبور کردن ( بدون توجه کردن به وی و ایستادن و سلام و علیک کردن )

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٤٥

وقتی همراه با اسامی می آید ( مثلا: food drive , shoe drive, book drive, blood drive , . . . . ) به معنی کمپینی است که از طرف یک خیریه یا موسسه برای ج ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٣

هاپو ( سگ در زبان عامیانه )

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١١

هوایی که در زمستان به وجود می آید و در طی آن، باران و برف در یک زمان می بارند. در واقع بارش به صورت مخلوطی از برف و باران و به صورت همزمان می باشد.

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١

مرخص شدن از بیمارستان آزاد شدن از زندان

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٢

بیش از حد درباره چیزی اندیشیدن نگران بودن درباره چیزی

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٢

پذیرفته شدن یک فرد توسط اعضای یک گروه یا سازمان بخشی از یک گروه یا سیستم بودن جا افتادن در بین یک گروه

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٨

به دست آوردن کار، جایگاه، شغل و . . . . ( که گرفتن و بدست آوردن آنها بسیار مشکل می باشد - informal )

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٧

بهترین کار ممکن را در امتحان، شغل و . . . . انجام دادن ( Informal ) ماهر، چیره دست، خبره، کاربلد، استادکار

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٤

راه افتادن و رونق گرفتن یک کسب و کار طلوع کردن و بالا آمدن ماه و خورشید در آسمان، تا جایی که بتوان آن ها را دید. بیرون آمدن گیاهان از زمین مشکل ب ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٥

verb - transitive : شفاف کردن یک موضوع ( این معنی بیشتر در گزارش های خبری استفاده می شود. ) نمونه : Both sides have signaled their willingness to ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٧

خلاصه شده ی کلمه ی biotechnology زیست فناوری دانشی که از سیستم های زنده و جانداران برای توسعه یا تولید محصولات جدید استفاده می کند تا بتواند محصول ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد

Noun - informal : حرف بجا حرف سنجیده حرف مناسبِ گفتن حرف شایسته ی بیان کردن نمونه : He has a mouthful to say on the subject

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٥

با پشت به زمین خوردن با پشت به زمین برخورد کردن با پشت روی زمین افتادن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٤

مایه ی خوشحالی باعث خوشحالی عامل شادی

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٥

دروغ شاخدار دروغ بزرگ دروغ غیرقابل باور

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٩

adjective : وقتی درباره ی ( دروغ ) صحبت می شود، این کلمه به عنوان صفت آن به کار رفته و به معانی زیر خواهد بود: ( دروغ ) شاخدار ( دروغ ) عجیب و غری ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٣٦

پَهن کردن چیزی روی سطحی صاف گستراندن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١

مزرعه ی پرورش اسب

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٥

گرمخانه پناهگاه بی خانمان ها سرپناه رایگان محل خواب رایگان مکانی که ( توسط برخی نهادها مانند: شهرداری، بهزیستی و . . . . ) برای نگهداری از افراد بی ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٤

Work on somebody/something : کار کردن بر روی چیزی به منظور تولید محصول جدید و یا تعمیر آن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٢

عباراتِ زمانی واژگانِ زمانی کلمات یا جملاتی که نشان دهنده و بیان کننده ی یک زمان می باشند. به عنوان مثال: Yesterday ( که یک واژه ی تک کلمه ای است ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٣٦

در طولِ در طیِ به عنوان مثال: Over the past few years => در طول چند سال گذشته

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٢

تا به الان تا به امروز تا امروز تا الان

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٧

اوایل در ابتدای در شروع به عنوان مثال: earlier this year => اوایل سال جاری

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٤

In fact As a matter of fact Actually در واقع در حقیقت در اصل

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٤

منتقد مخالف نقدکننده

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٨

به طور کلی کاملا همگی

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٤

به یاد سپردن ( یک واقعیت یا بخشی از اطلاعات که مهم هستند و یا در آینده مفید واقع خواهند شد. )

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٠

تُفاله مانند: Tea grouts : تفاله ی چای Coffee grouts : تفاله ی قهوه

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٦

شرکت کردن در یک کار، ورزش، رویداد اجتماعی و . . . . . همراه با سایر مردم مشارکت کردن در حضور پیدا کردن در

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٧

فردی دارای رفتاری غیرعادی و متفاوت با اکثریت مردم عجیب غریب

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢

رشد توسعه

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢١

کار بلد زیرک دانا آگاه باهوش استاد کار ماهر

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٣

research on something : تحقیق کردن بر روی چیزی تحقیق کردن درباره چیزی

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١١

به چیزی حساس شدن تماشا کردن برنامه ای خاص از تلویزیون گوش دادن به برنامه ای خاص از رادیو

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٤٨

Adjective : متضاد مخالف متفاوت

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٨

Again and again Over and over Over and over again Time and time again بارها و بارها مکررا صدها بار هزاران بار

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٣٢

Go round لباس خاصی پوشیدن به شیوه ای خاص رفتار کردن شیوع پیدا کردن یک بیماری در بین تعداد زیادی از مردم داغ شدن یک خبر، لطیفه و . . . . در بین مردم ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٠

حذف کردن نام یک نفر از فهرست دوستان، در شبکه های اجتماعی

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢

هر زمان هر وقت که هنگامی که

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١

بیشتر اوقات اغلبا اغلب اوقات در بیشتر موارد

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٤

معادل با idiom زیر : Like a bull in a china shop

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٤

Informal - verb - transitive : با کسی قطع ارتباط و دوستی کردن ( به خصوص با فردی که با او رابطه ای عاشقانه وجود داشته است. ) کات کردن ( دوستی و یا رو ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٧

صفحات اجتماعی در شبکه های اجتماعی مانند فیسبوک، اینستاگرام و . . . . . .

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١١

تازه عروس و تازه داماد فردی که به تازگی ازدواج کرده است

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٢

مواد قابل جذب توسط طبیعت ( مانند: کاغذ، چوب و . . . . . ) مواد تجزیه شدنی در طبیعت

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢

محل دفن زباله Junkyard Depot Disposal area

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٣٥

نیروی کار از خارج مجموعه تامین کردن و استخدام کردن استفاده کردن از نیروی کار خارجی

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٥

Noun : چاقی مفرط اضافه وزن زیاد

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٣٦

برخلاف انتظار دیگران موفق شدن در کاری

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٥

بی خبر بودن از وقایع بی خبر بودن در جریان امور نبودن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٦

نامرتب کردن درهم و برهم کردن شلوغ کردن محیط به هم ریختن محل زندگی

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٨

دزدی کردن ( به ویژه از مغازه ها یا خانه هایی که در طی جنگ یا شورش های خیابانی و شهری، آسیب دیده اند. )

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١١٢

نامه ای نسبتا کوتاه و مختصر که یک کارجو باید به هنگام ارسال رزومه کاری خودش به کارفرما بنویسد و همراه آن، فرمهای پر شده ی درخواست کار، مدارک ارسالی، ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٣٤

در اصطلاح عامیانه : آب معدنی آب آشامیدنی پرشده در بطری آب آشامیدنی در بطری های پلاستیکی

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٥١

کاهش تحلیل رفتن کم شدن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٨

ذخایر منابع موجودی ها دارایی ها

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٣٣

نگه داشتن یا کنار گذاشتن چیزهایی مثل پول، مکان، زمان و . . . . . برای استفاده در راه اهدافی خاص

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٤

گرفتار شدن توی دردسر افتادن دچار مشکل شدن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٨

کشف کردن کشف شدن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٥

Noun - uncountable : شلوغی و سر و صدا ازدحام

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٩

بدرقه کردن مشایعت کردن شکست دادن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٥

Noun - countable تبادل کننده کتاب با دیگران ( کسی که کتابهای خود را به دیگران قرض می دهد و کتابهای آن ها را نیز به منظور مطالعه کردن، از آنها قرض ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢

سود خوبی دادن به ( مثل سودی که بانک ها به پول های پس انداز شده، پرداخت می کنند. ) سود زیادی پرداخت کردن سود زیادی تعلق گرفتن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٠

قرض بالا آوردن مقروض شدن بدهکار شدن وامدار به دیگران شدن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٤

اضافه برداشت برداشت پول از حساب بانکی، بیش از حد مجاز تعریف شده برای آن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٥

Syn = throw away دل کندن از چیزی چیزی را دور انداختن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٣٠

مرتب کردن یک مکان با جابه جا کردن وسایلی که آن ها را نمی خواهیم و یا به آن ها نیاز نداریم. خانه تکانی کردن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٩

ارتقا شغلی یا مقامی پیدا کردن شغلی مهم تر و بالاتر به دست آوردن در جایگاه بالاتری قرار گرفتن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٠

این یک اصطلاح است و وقتی به کار می رود که گوینده ی دوم می خواهد به بخشی از موضوع صحبت گوینده اول اشاره کرده و درباره آن صحبت کند به عنوان مثال: A : s ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٩

جزئی مقدار کمی اندکی نه چندان زیاد

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٦

مانع انجام کاری شدن جلو انجام کاری را گرفتن سد کردن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٦٠

برام سواله که . . . . . . . نمیدونم که چرا . . . . . . مثال: ?I wonder why he doesn't work anymore برام سواله که چرا اون دیگه کار نمیکنه نمی دونم ک ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١١

Phrase : بعضی وقتها گاه گاهی هر چند وقت یکبار

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٤

بوی بد ناشی از قدیمی بودن یک مکان یا یک وسیله، به خصوص به خاطر اینکه برای مدت طولانی در معرض هوای تازه قرار نداشته است.

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١

کتاب سوزی سوزاندن کتابها در آتش، که عموما دارای جنبه های سیاسی، مذهبی، فرهنگی و . . . می باشند و گاهی نشان دهنده ی اعتراضات اجتماعی، نارضایتی عمومی و ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١١

یادداشت برداری کردن نت برداری کردن یادداشت کردن روی کاغذ

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٩

گازی که درقوطی هایی مانند اسپری های بدن، ادکلن ها، حشره کش ها و . . . . وارد می کنند تا به کمک فشار آن بتوان محتوای داخل قوطی را به بیرون از آن هدایت ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٥

Gasbag پُر حرف ورّاج پُرچانه کسی که زیاد حرف میزند.

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٥

Noun - countable : پُر حرف ورّاج پُرچانه کسی که بیش از حد صحبت می کند.

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد

noun - uncountable : ( ( especially in the armed forces ) a way of standing, with the feet together, arms by your sides, head up, and shoulders back ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٨

فرمان آزاد باش یا راحت باش در هنگام رژه نیروهای نظامی

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٩

گرفتار شدن درگیر شدن در کاری یا چیزی ( که پیرو آن وقت از دست می رود. ) دچار مشکل شدن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٣٧

حدس تخمین بر آورد

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١١

خیالی مجازی غیر واقعی فرضی

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٦٠

در عوضِ در ازایِ به جایِ

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٥

Fixer - upper Noun - countable منزل خریداری شده یا فروخته شده که نیاز به انجام تعمیرات زیادی دارد. بدیهی است که این اسم به ساختمانهایی با قدمتی طول ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٥٦

نامی عمومی برای مکان هایی مثل آمفی تئاتر، سالن کنفرانس، سالن کنسرت و . . . . که از آن جا می توان به منظور برگزاری مراسم مختلف استفاده نمود.

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٥

زیرا با توجه به این واقعیت است که با توجه به این که

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٠

گلستان باغ گل نام دخترانه در ایران و ترکیه

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٠

باربری شغلی که می توان از آن ها برای اسباب کشی، حمل و نقل وسایل سنگین، حمل بار و کالا و . . . . کامیون اجاره کرد. موسسه حمل و نقل

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٤

با وسیله نقلیه به کسی زدن و باعث کشته یا زخمی شدن وی، گشتن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٤

در واقع اصولا اساسا به طور کلی

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٠

کتابچه بروشور کوچک تبلیغاتی جزوه های کوچک آموزشی کتابهای کوچک راهنما

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١

جمله واره شبه جمله واژه هایی که فعل ندارند اما به تنهایی مفهوم یک جمله کامل را بیان می کنند.

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٤

کسی را تا سرحد مرگ، ترساندن زَهره کسی را از ترس آب کردن ترساندن دیگران به شدت زَهرِه تَرَک کردن کسی

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٩

من هم نه منم این طوری نیستم

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٤

شهاب سنگ سنگ آسمانی

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٥

درست از آب درآمدن یک پیش بینی به وقوع پیوستن احتمالات به واقعیت پیوستن درست از کار درآمدن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٣٣

اصطلاح عامیانه : خوب بخوابی خوابهای خوب ببینی خواب راحت و آرامی داشته باشی

پیشنهاد
١

Find ( one's ) feet : رسیدن به یک سطحی از راحتی و آسایش در یک موقعیت جدید

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٦٧

خود مراقب خویشتن دار دارای نَفسِ پاک کسی که در مقابل کجی ها و ناهنجاری های اخلاقی می تواند مقاومت کند.

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٥

فهرستِ تماس نگیرید. در آمریکا، صاحبان تلفن ثابت و همراه برای جلوگیری از تماس گرفتنِ فروشندگان تلفنیِ اجناس با آنها که باعث اتلاف وقت می شود، به شرک ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٥

چپه رو پوشیدن لباس قسمت داخلی لباس را به بیرون پوشیدن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٤

Noun - countable - informal : شخص ضعیف و بی اراده انسان ضعیف النفس

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٨

گره خورده - سنگین - شلوغ ( در مورد ترافیک )

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٤٧

Phrase : کاری را رو به طور مرتب و در مدت طولانی انجام دادن روز به روز هر روزه

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١

برنامه ای درون فکر داشتن برنامه ی اجرایی داشتن نقشه ای در ذهن داشتن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٦

خلاقانه و با یک فکر جدید، اندیشیدن با یک دید و بینش جدید، اندیشیدن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٣

Noun - countable : جرمی که در آن مجرم اتومبیلی را دزدیده و به قصد لذت و تفریح کردن، شروع به رانندگی کردن با آن به صورت بسیار سریع و خطرناک می کند.

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٠

Noun - countable : عابر پیاده متخلف کسی که از محل هایی در خیابانها و جاده ها عبور میکند که عموما عبور عابر پیاده در آن ها ممنوع بوده و خطرناک می ب ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٥٣

Expression : به نکته ی خوبی اشاره کردی. حرف شما کاملا درسته. کاملا درست می گی. به نکته ظریفی اشاره کردی. بلی. حق کاملا با تو هستش.

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٩

جلیقه نجات جلیقه شنا

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٧

سردوشی حمام ( بخشی از دوش حمام که در بالاترین نقطه آن قرار دارد و آب از آن خارج می شود. )

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٩

بودجه کافی نداشتن برای انجام کاری تمکن مالی نداشتن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٢

مسبب باعث شونده به وجود آورنده باعثِ

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٤

خیلی خرج در پی داشتن خرج زیادی روی دست گذاشتن پول بسیار هنگفتی صرف کاری یا چیزی شدن بیش از حد انتظار هزینه شدن برای کاری یا چیزی

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٦

Adjective : غیر قابل تصور غیر قابل پیش بینی غیر قابل حدس زدن حدس نزدنی پیش بینی نشدنی

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٧

Adjective : پذیرفته شده فرزندخوانده شده تحت سرپرستی دیگران قرار گرفته شده

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٣

دنیا خیلی کوچیکه !!!!! عجب دنیای کوچیکی !!!! ( اصطلاحی که وقتی به طور ناخواسته و غیرمترقبه ، فردی را بعد از مدتهای طولانی می بینیم، به کار برده می ش ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٤

Phrase : مصاحب و همراه داشتن ندیم و مونس داشتن همراه و هم کلام و هم زبان داشتن تنها نبودن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٣٥

از وسط ناکجا آباد

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٢

Adjective : ناشناس ناشناخته بی نام و نشان

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١١

پرداختن بدهی خود به دیگران پرداخت کردن قبض هایی مانند آب و برق و گاز و . . . . پرداخت کردن حقوق کارمندان و کارگران

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١١

جهت یابی کردن آدرس جایی را پیدا کردن مختصات مکانی را یافتن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٤

verb : دستیابی به اطلاعات محرمان دیگران در درون کامپیوتر آنها به منظور تغییر دادن یا سوء استفاده کردن از آن هک کردن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد

سختگیری کردن درباره چیزی

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد

شمشیر دو لبه شمشیر دو دَم شمشیری که هر دو طرف تیغه ی آن، تیز و بُرنده است.

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٦

تخریب کننده ی اموال عمومی

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢

پیوند زدن اعضای بدن متوفی به فرد دیگری پیوند اعضا کردن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١

در لولادار در دارای لولا در لولایی

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١١

سرقت مسلحانه انجام دادن مرتکب سرقت مسلحانه شدن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٣

محکوم کردن مجرم به مجازات متناسب با جرمش محکوم کردن مجرم از طرف دادگاه و قاضی بررسی کننده پرونده بریدن حکم مجازات برای محکوم

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٠

به زندان بردن کسی به زندان انداختن کسی زندانی کردن فردی تحویل دادن فردی به زندان

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٩

Adjective مجازات شده تنبیه شده تادیب شده به سزای اعمال خویش رسیده شده

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١١

عبور عابر پیاده از محل هایی که عبور عابر پیاده در آنجا ممنوع شده است. عبور عابر پیاده از محل های ممنوع

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٦

Comparative adjective : سخت گیرانه تر موکد تر محکم تر اکید

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٣٠

( Decide ( on/upon ) ( something/somebody انتخاب کردن کسی یا چیزی بعد از اندیشیدن زیاد درباره آن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٦

دوباره از صفر شروع کردن دوباره از ابتدا کاری را شروع کردن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٣

تیوپ لاستیک اتومبیل حلقه ی پلاستیکی بزرگی که باد شده و داخل لاستیک اتومبیل ها قرار می گیرد. طبیعی است که لاستیک های تیوب لس ( tubeless ) فاقد این ت ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٥٠

دیوانه شدن به شدت هیجان زده شدن از شدت هیجان، کنترل خود را از دست دادن از خود بی خود شدن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٣

Interjection : خدانگهدار خداحافظ به امید دیدار

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٣

Adjective : علاقه مند به مهمانی رفتن مهمانی دوست طرفدار مهمانی دادن و مهمانی رفتن عاشق مهمانی

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٢

خود را از معرض دید عموم مخفی نگه داشتن گوشه گیری کردن اجتماعی نبودن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١١

آدم فوق العاده اجتماعی و معاشرتی دوستدار و علاقه مند به کارهای گروهی جمع دوست اجتماع دوست گروه دوست

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٤

در نوردیدن طی کردن جستجو کردن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٨

از تعجب شاخ درآوردن خیلی تعجب کردن شگفت زده شدن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٥٨

داروی بی اثر دارو نما داروی واهی داروی الکی دارویی که برای افرادی تجویز می شود که صرفا خیال می کنند، بیماری خاصی دارند و یا ممکن است به بیماری خاصی ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٤

آدم بی مزه و لوس

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٦

Slang: Fart

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١

Adjective : بسیار ناراحت و عصبانی از چیزی خشمگین دلخور

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٩

ارتقاء شغلی رتبه ی شغلی بالاتر بدست آوردن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٨١

Noun - informl : چیزی یا به خصوص شخصی که خیلی اعصاب داغون کن و روی مُخه آدم ناجور آدم اعصاب خُرد کن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٢

Accept قبول کردن، پذیرفتن، باور کردن مثال: I can't get over that you are ill, today. نمیتونم قبول کنم که تو امروز مریضی.

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٩

در پایان نهایتا سرانجام بالاخره در نهایت

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٣

Phrase : بهم چسبید خیلی ازش خوشم اومده خیلی باهاش حال کردم

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٠

Adjective: مایه ی اعصاب داغونی باعث دردسر کلافه کننده آزار دهنده

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد

قلاب ماهی گیری

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٤

بی بو بدون بو بدون عطر

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٧

تفت دادن در روغن ( به مدت زمان اندک و دمای پایین )

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٥٧

عامیانه: شاخ غول رو که نشکوندی کوه که نکندی شق القمر که نکردی

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٦

Root for someone : نشان دادن حمایت خود به کسی که دچار مشکلی شده است. پشتیبانی کردن از کسی که با چالشی روبرو شده است.

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٦

Adjective : اخراج شده طرد شده بیرون رانده شده دَک شده

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢

عقب مانده ذهنی عقب افتاده ذهنی

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٧

Adjective : تا خورده لا داده شده

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد

در عبارت well with tears به معنی جاری شدن و یا روان شدن اشک از چشم جمع شدن اشک در چشم سرازیر شدن اشک از چشم می باشد.

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٢

ترسیده، وحشت زده و یا ناراحت ( به خاطر اتفاقات بدی که برای یک نفر افتاده است. )

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١١

برگشتن به خانه زودتر ترک کردن محل فعلی برای رفتن به خانه

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٩

میهمانی دورهمی دورهم نشینی

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١١٦

در این phrase برای تاکید بیشتر بر صفت too ، کلمه ی way را قبل از آن می آورند. این عبارت در مکالمات روزمره انگلیسی زبانان به ویژه در بین نوجوانان و جو ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٧

پرواز کردن به جایی به سرعت و ناگهانی

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٣١

وقتی گوینده با وسیله ی نقلیه ی شخصی می خواهد به مقصدش برود و به طرف مقابل خود که وسیله نقلیه ندارد، می خواهد پیشنهاد بدهد که او را هم سوار وسیله ی نق ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٣

چند روز/شب/هفته/ماه/سال/ساعت و . . . قبل چند روز/شب/هفته/ماه/سال/ساعت و . . . پیش

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٤

Go into labor درد زایمان گرفتن درد زایمان سراغ خانمی باردار، آمدن آغاز شدن درد زایمان دچار درد زایمان شدن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٣

اصطلاح عامیانه که وقتی کسی از شما برای انجام دادن کاری خواهش میکند، شما با گفتن آن، قول حتمی انجام دادنش را می دهید. خیالت تختِ تخت به روی چشم حتما ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢١

Adjective : مختلط ( هر مکانی که خانم ها و آقایان همزمان با هم در آن حضور داشته باشند. برخلاف توضیحاتی که در بالا ارائه شده، تنها برای مدارس مختلط اس ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٣٩

برگزار کردن ترتیب انجام کاری را دادن مثال: How to throw a party?

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٥

تیپ شخصیتی تیپ اجتماعی هر فردی

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٤٧

درون گرا ( کسی که آرام و ساکت و خجالتی است و از بودن در کنار دیگران لذت نمی برد. )

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٣

معاشرت کردن با دیگران آموزش دادن آداب معاشرت و رفتارهای اجتماعی به دیگران

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٣

حبه قند

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢

informal • آمریکای شمالی یک تلفن همراه ارزان قیمت که از قبل بهای آن پرداخت می شود.

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٨

SYN: sales camping - sales drive یک سری رویدادها یا فعالیتهایی که با هدف تبلیغ یک محصول و افزایش فروش انجام می شود.

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٤٥

یک جشنواره سکولار که از 26 دسامبر تا 1 ژانویه توسط بسیاری از آمریکایی های آفریقایی تبار ، ساکن آمریکای شمالی برای حفظ میراث فرهنگی و ارزش های سنتی شا ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٧

جشن ویژه یهودیان، که 8 روز در ماه های دسامبر یا نوامبر برگزار شده و تعطیل می باشد.

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٠

خطر برق گرفتگی

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٠

noun - countable: آتش سوزی بزرگی که در یک خانه اتفاق می افتد و عموما خسارات بسیار زیادی به آن وارد می کند.

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد

خالی بندی کردن چاخان گفتن مثال: I bought a BMW. Really? No, i'm just fronting

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٦

علیرغم اینکه با اینکه با وجود اینکه هرچند

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٤

معادل ضرب المثل فارسی: آدم عاشق کر و کور است.

پیشنهاد
٢

یک جورایی معادل ضرب المثل: شکر نعمت، نعمتت افزون کند، کفر نعمت از کفت بیرون کند. یعنی باید قدر چیزهایی که گرانبها هستند ولی به رایگان در اختیار ما ...

پیشنهاد
-١٤

معادل با این ضرب المثل های فارسی است: ۱ - نابرده رنج، گنج میسر نمی شود. ۲ - بهشت را به بها می دهند، نه به بهانه.

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٤

Adjective : پر استفاده پر کاربرد کاربردی

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٩

Comparative adjective : عاقل تر دانا تر باهوش تر فهمیده تر

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٧

Comparative adjective : درست تر صحیح تر دقیق تر

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٥

جنگل کوچک

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢١

Adjective : مشترک شراکتی

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٤٤

درک کردن متوجه شدن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٣٧

گفتن چیزی به کسی که قبلا درباره ی آن نمی دانسته است. نشان دادن چیزی به دیگران به کمک اشاره کردن به آن اشاره کردن به کسی یا چیزی به وسیله ی انگشت دست ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٥

بدتر شدن شرایط وخیم شدن اوضاع عود کردن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٤

عجله کردن، خسران و دردسر به وجود می آورد

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٤٠

پایدار بودن دوام آوردن باقی ماندن حفظ شدن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٣٣

Comparative adjective : مشتاق تر علاقه مند تر دلباخته تر عاشق تر شیفته تر

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٦

به شدت تلاش کردن برای به دست آوردن هدفی جنگیدن با کسی یا چیزی دست و پنجه نرم کردن با کسی یا چیزی

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٧

Phrasal verb : بیرون ماندن از منزل در ساعات عصر و پایان شب

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٩

Phrase : شروع به شناختن کسی یا چیزی کردن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٤

کله قندی پلاستیکی ( جسم پلاستیکی مخروطی شکل، که پلیس ها جهت کنترل کردن ترافیک و یا مسدود کردن برخی مسیرها، آن را روی زمین قرار می دهند. )

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٨

Noun - countable : دانشجو یا دانش آموز مهمان کسی که برای مدت کوتاهی، جهت ادامه تحصیل به خارج از کشور مسافرت می کند.

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٤٠

خانواده ای است که فردی غریبه را که عموما اهل کشوری دیگری است و دارای فرهنگ متفاوتی نیز می باشد، به منزل خود دعوت کرده و بدون دریافت هیچ پولی از وی پذ ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٠

Adjective بی ادبانه غیردوستانه ناگهانی غیرمنتظره

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٣٤

به غیر از به جز

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٣

بی پروا بدون رودربایستی بدون توجه و ملاحظه

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٤

قطعا بدون شک مطمئنا

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٥

دیر رسیدن به جایی دیر شدن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١١

از طریقِ به کمکِ به وسیله یِ مثال: . We can always chat over the internet

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٨

غذای خانگی ( غذایی که در منزل پخته و تهیه می شود، به جای غذا خوردن در رستوران و یا خرید غذاهای آماده شده از بیرون )

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٣

دستفروش کسی که اجناس خود را کنار خیابان ( به جای فروختن در مغازه یا فروشگاه ) می فروشد. فروشنده دوره گرد

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٣

ابراز محبت کردن نمایش دادن احساسات

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٥٦

جا زدن در صف رعایت نکردن نوبت در صف

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٦

رسیدن به یک محل یا یک نفر که دستیابی به آن مشکل است.

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٤

ساکت تر بی سر و صداتر

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٦

بسیار هیجان زده شدن ( به خاطر اتفاق های خوبی که افتاده است ) بسیار هیجان زده شدن ( به خاطر ناراحت بودن از چیزی )

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٤

هم فکری کردن مشورت کردن با دیگران

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٣

چراغ راهنمایی و رانندگی ( که در اصطلاح عامیانه چراغ قرمز و یا چراغ راهنمایی خوانده می شود. )

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٨

noun - countable منطقه ی پارک ممنوع ( محلی که در صورت پارک کردن خودرو در آن؛ پلیس علاوه بر جریمه نمودن، خودروی متخلف را به پارکینگ پلیس منتقل می نم ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٠

خوش بین بودن مثبت اندیش بودن تفکر مثبت داشتن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٧

باقی مانده ی غذا ( که اصطلاحا به آن غذای دست خورده هم می گویند. )

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٣

دهان پر ( دهانی که پر از خوردنی یا نوشیدنی است و در این حالت، امکان صحبت کردن وجود ندارد )

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٣

غذای سر ریز ( غذایی که بعد از خوردن بشقاب اول، دوباره برای کسی که هنوز گرسنه است، آورده می شود. )

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٣٠

پرسه زدن بی هدف راه رفتن و قدم زدن در جایی

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٣

مجموعه ی شامل قاشق، چنگال و کارد که از آنها برای صرف و سرو کردن غذاها استفاده می شود. Silverware : SYN

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٠

یک شاخه از رشته دندانپزشکی، که به تشخیص، پیشگیری و اصلاح انحراف دندان ها و فک می پردازد و از حرکت دادن، مرتب کردن و صاف نمودن دندان ها و فک ها برای ب ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٨

پایین آمدن ( مثل پایین آمدن از طبقه بالا یک ساختمان به طبقات پایین تر )

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٥٤

spoken: به زودی. الان برمی گردم. زود به شما خبرش را می دهم. به طور کلی برای این که از دیگران بخواهید منتظر شما بایستند تا شما زود برگردید یا خبری ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٥٢

adjective : لباس اتو شده ( لباس اتو خورده )

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٨

توجه نکردن به دیگران ( به دلایلی مثل خسته بودن یا خسته کننده بودن طرف مقابل ) خسته شدن از دیگران

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٨

با کیفیت کالای دارای جنس عالی

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١

نیم بها نصفه قیمت کالایی که 50% تخیف خورده است.

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٣

کُره چشم

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٤

Adjective : تغییر کرده تغییر یافته متغیر شده

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٧٥

خود را به روز نگه داشتن عقب نماندن از دیگران خود را پا به پای دیگران کشاندن هم تراز کردن خود با دیگران

پیشنهاد
١١

علاقه مند شدن به کسی/چیزی

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٦٧

گرفتار شده دربند شده اسیر شده به دردسر افتاده بسیار علاقه مند شده به کسی یا چیزی یا انجام کاری بسیار مشتاق شده به کسی یا چیزی یا انجام کاری

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٨

نوار نقاله

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٩

علاقه مند دوستدار طرفدار متمایل به چیزی یا کسی

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٠

از خطر جستن بی خیال انجام کاری شدن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٩

خطر را از سر گذراندن از خطر جستن جان سالم به در بردن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٤

هیچ جای دیگری جای دیگری به غیر از اینجا

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٤

چیزی را بعد از استفاده؛ به سرجای خودش برگرداندن بازچینی کردن چیدمان کردن مرتب کردن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٣

سالن ورزشی داخل باشگاه سالن ورزش سالن تمرین

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٨

مجبور نبودن به انجام کاری خودداری کردن از انجام کاری که به کسی قول داده بودیم.

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٣

adjective: لباسی زنانه که شانه ها را نمی پوشاند.

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢١

شلوار کوتاه یا شلوار کاپری: نوعی شلوار است که از شلوارک بلندتر ولی از شلوار معمولی کوتاهتر است. انتهای آن بین زانو و ساق پا یا مچ پا است. در بسیاری ا ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٩

a shop that sells second - hand items on behalf of the original owner, who receives a percentage of the selling price. این اسم را می توان به نوعی مع ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٤

بد ریخت بدشکل بی قواره

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٧

دور انداختن چیزهای غیرضروری از شر کسی یا چیزی که موردعلاقه نیست، خلاص شدن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١١

مخفی کردن چیزی به منظور دیده نشدن آن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٣٩

به چشم آمدن آشکار کردن صفات چیزی یا کسی را آشکار کردن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٧

توجه کردن به چیزی دیگران را وادار به توجه کردن به چیزی یا کسی

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٥

هیجان انگیزتر کردن یک رویداد جذاب تر کردن چیزی

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٣٠

اسکی روی یخ پاتیناژ

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٣

کیک یزدی

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٧١

حفظ کردن تناسب اندام ثابت نگه داشتن وزن جلوگیری کردن از اضافه وزن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٧٧

نگرش طرز فکر دیدگاه

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٤

خارج شدن از جایی به آرامی و بدون جلب توجه دیگران

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٤

خلاصه کردن سرجمع کردن جمع بندی کردن به طور خلاصه بیان کردن مختصر و مفید صحبت کردن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٤

اسکی باز اسکی کننده

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٧

Very rarely خیلی به ندرت ندرتا

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٤

طیف رنگ

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٥٩

بخش تکه قسمتی از چیزی جزء

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٨٠

علاقه مند شدن لذت بردن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١

برنامه تلویزیونی آشپزی ( برنامه هایی که در آن ها دستور پخت انواع غذاهای مختلف، آموزش داده می شود. )

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٥

عوض کردن موضوع در یک مکالمه، در یک کتاب و . . . . .

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٦

پی در پی به دنبال هم پشت سر هم

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٥

انگار که به نظر می رسد که

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٨

متنوع گوناگون

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٠

رنگ روشن کم رنگ

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٧

کالای بدون تخفیف کالای تخفیف نخورده کالای دارای قیمت واقعی

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٢

شلوار کوتاه شلوار پاچه کوتاه شلواری که پاچه ی آن کمی بالاتر از قوزک پا قرار میگیرد و اصولا قد آن کوتاه تر از شلوارهای معمولی است.

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٤

مانتو زنانه ( این کلمه فرانسوی است )

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٥٩

مصنوعی غیر طبیعی

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٦

سنگ فیروزه رنگ فیروزه ای

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد

شلوار دم پا گشاد

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٧

رنگ روشن به عنوان مثال: Neon green = سبز روشن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٣

لباس یقه هفت

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١١

خط آهن ریل راه آهن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٢

خجالت زده شرمسار شرمنده

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٨

انگیزشی انگیزش دهنده تحریک کننده برانگیزاننده

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٣٦

رنگ روشن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٣٤

Noun - countable زیباسازی تغییر ظاهر تغییر چهره

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٥٦

دست کم گرفتن کسی یا چیزی

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٥

دیوار صخره نوردی ( دیواری مصنوعی، که عموما در فضاهای سرپوشیده ساخته شده و بر روی آن تمرین صخره نوردی انجام می دهند. )

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢

قصه گویی تعریف کردن داستان و قصه برای دیگران

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٣٨

دفترچه ای که برگ های آن به جای از چپ به راست یا از راست به چپ ورق خوردن، از پایین به بالا ورق می خورد و برگ قدیم ، در پشت برگ جدید جمع می شود.

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٠

آشپز شخصی آشپز خانگی کسیکه برای دیگران و بر اساس نیاز و دستورات آنها، در منزلشان غذا درست می کند. Personal chef Private chef

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٣

شکست دادن غلبه کردن بر

پیشنهاد
٤

You can't have all advantages at the same time. خدا و خرما را با هم خواستن همه چیز را هم زمان با هم خواستن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٨

خلاصه ی کلام این که . . . . . . . مخلص کلام این که . . . . . . . سرتان را به درد نیاورم. . . . ( عامیانه )

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٠

تراموا

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٤

سـَر کردن به پایان رساندن مثال: i can't get through the days without you. ==> من نمی توان روزهایم را بدون تو، سر کنم.

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٣٣

جبران کردن عقب ماندگی از دیگران informal : => ملاقات کردن با کسی بعد از مدتی طولانی

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٩٠

برگشتن به سمتِ سرچرخاندن به سوی چیزی

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢٠

عاج لاستیک عاج کف کفش زنجیر شنی تانک ها

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٩

رنگ آبی تیره رنگ آبی پررنگ

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٣١

همین الان خیلی زود

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٥

پس دادن برگشت دادن مانند: please pass my book to me : لطفا کتابم را به من برگردان.

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١١

مترادف هست با : بستن - محکم کردن - بستن کمربند ایمنی ( fasten ) Longman dictionary==> In everyday British English, people usually say do up rather ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٣١

تعطیلات یک هفته ای مدارس و کالج ها در فصل بهار به مناسبت جشن Easter

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢١

فضایی که پشت صندلی هواپیما یا ماشین قرار دارد و میتوان در آن اشیا اندکی را قرار داد

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٩

موم زنبورعسل

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٥٠

کاغذ کادو

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢٧

فله فله ای

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٤

برازنده مثال: ?is the shirt his style ==> آیا این پیراهن برازنده ی او هست؟ ( پیراهن به او می آید؟ )

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٣٥

انتخاب کردن گزینش کردن برگزیدن سوا کردن

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٧

بیل مکانیکی ( خودرو )

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٦٧

شبگردی تفریح شبانه تفریحاتی مانند رفتن به رستوران و کلاب و . . . . که از شب شروع شده و تا صبح روز بعد ادامه پیدا می کند.

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٤٤

وقت را به بطالت گذراندن وقت را هدر دادن هیچ کار مفیدی در طول روز انجام ندادن

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٥

در یک جایی ایستادن و کار خاصی انجام ندادن علاف بودن همین دور و بر باش زیاد دور نشو

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٩

فیلم خانگی ( فیلمی که شخص از فعالیت های خودش در منزل یا بیرون از خانه، بدون استفاده از تجهیزات مدرن فیلمسازی یا هنرپیشه های معروف می سازد. مانند فیلم ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٩

به سن خاصی رسیدن به عنوان مثال: yesterday was his birthday. he turned 20 ==> دیروز جشن تولد او بود. او 20 ساله شد.

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١١

دستهایم پر است دستم بند است ( عامیانه )

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٥

مهمانی غذای مختصر مشترک ( مهمانی ای که هر میهمان، خودش غذای دلخواه خویش را درست کرده و با خود به مهمانی می برد. در این صورت میهمانان غذاها را با یکدی ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٩

تعمیرگاه ( مانند تعمیرگاه خودرو، تعمیرگاه موتورسیکلت یا تعمیرگاه لوازم خانگی و . . . . . . . )

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢٥

سرت به کار خودت باشه فضولی نکن توی کار و زندگی من دخالت نکن توی زندگی دیگران سرک نکش

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢

در کار و زندگی دیگران سرک نکشیدن فضولی نکردن

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٠

غذای خانگی غذایی که در خانه پخته شده ( در مقابل غذای خریداری شده از رستوران )

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢٧

کمک کردن به دیگران

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٨

ساختمان سازی ( به عنوان یک شغل ) به عنوان مثال در جمله زیر: he works in construction.

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٦٠

جا افتادن فردی در بین دیگران مورد قبول بودن بین دیگران

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد

تلویزیون

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٢

آدم با آبرو انسان معصوم و بی گناه if someone has a spotless reputation or record, people know or think they have never done anything bad

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٣٧

طول کشیدن زمان بردن

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٦

طبیعت گردی قدم زدن در طبیعت

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٩

ناگهانی کنده شدن ( مانند کنده شدن ناگهانی دکمه ی لباس )

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢١

صوت و آوای نشان دهنده ی تنفر چه بد!! وای چه بد !! اَه!!!

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢٩

چطور مگه؟؟ چرا؟؟

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٥٧

سر و کله کسی در جایی پیدا شدن آفتابی شدن

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢٩

زمین خوردن پرت شدن روی زمین

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٦١

دور زدن دور دور کردن جهت تفریح و سرگرمی در شهر پرسه زدن

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٤٤

تماشایی دیدنی قابل توجه

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٣١

دست از سرم بردار ولم کن پاپیچ من نشو اذیتم نکن

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٤٥

بیرون آمدن خارج شدن ( مانند خارج شدن از اتوبوس یا مترو )

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١١

پل هوایی پل عابر پیاده

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٥٢

داخل کردن گذاشتن چیزی در داخل چیزی ( مثل گذاشتن لباس ها در چمدان )

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٧

گذاشتن چیزی داخل چیزی ( مثل گذاشتن وسایل داخل کیف دستی )

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٩

کفش اسپرت کفش ورزشی کفش مخصوص پیاده روی

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٤

قفل رمزی ( مثل قفل کیف سامسونت )

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٠

کادر پرواز

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١

بند ساعت مچی

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٣

خشکشویی کردن لباس

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٣

فروشگاه کالای ورزشی

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٧

کاهش پیدا کردن کاسته شدن

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٣

( noun - countable ) برف بازی پرتاب کردن گلوله برفی به یکدیگر

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢٩

سقوط کردن افتادن

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٠

برگشتن ( مثل برگشتن از سفر ) مراجعت کردن

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٤

بهبود یافتن پس از یک بیماری خوب شدن حال مریض بهتر شدن حال انسان بعد از سپری کردن یک تجربه ی ناراحت کننده و سخت

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٢

برگرداندن پس فرستادن مرجوع کردن

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٣

Noun - countable : سطل آشغال بزرگ چرخدار که بیرون از منزل آن را قرار می دهند. به عنوان نمونه : We put our wheelie bin out to be emptied every Thurs ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٩

جا گلدانی پایه ی گلدان

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٨

a small table placed beside a sofa or other piece of furniture

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢٣

میز کوچک دم دستی میز عسلی

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١

خواننده ی سبک موسیقی راک رقصنده ی سبک موسیقی راک

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد

قوانین و مقررات

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٢

عجیب غریب غیر معمولی Unusual

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٩

آتش گرفتن به آتش کشیده شدن توسط چیزی یا شخصی

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢٢

عصبانی کردن ناراحت کردن خشمگین کردن

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٩

تنها

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢٦

اگر در صورتی که

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٠

اره برقی اره موتوری

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١

نگران نباش

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٢

مهاجر ( کسی که از کشور یا شهر خود به کشور یا شهر دیگری رفته و در آنجا زندگی می کند )

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١١

سرسری ( کاری که از روی بی علاقه ای و یا اجبار انجام شود ) مثال: A pat answer : یک جواب سرسری

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٤

معادل ضرب المثل: کار از کار گذشته است.

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢٦

دشوار مشکل سخت

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢٦

آرزوم اینه که من آرزو دارم که آرزو میکنم ای کاش

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢٣

دهن لق

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٧

adjective : خالی ( برای باتری ها به کار برده می شود ) نمونه : The phone's battery suddenly went dead

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٧٨

استارت ماشین ( بخشی که داخل اتاق خودرو و در کنار فرمان قرار دارد و سوئیچ رابرای روشن کردن خودرو، داخل آن فرو کرده و می چرخانیم. )

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٧٤

افتادن چیزی بر اثر وزیدن باد شدید

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٤

نجات یافته

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢

مامور محیط زیست

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٦٦

مشغولیت ( فکری یا ذهنی ) درگیری اشتغال به کاری داشتن پر کردن/بودن وقت

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٧

جذاب پُرکشش

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢٠

مفتخر

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد

فیلم مناسب جهت رده سنی نوجوانان ( که فاقد صحنه های غیراخلاقی و مختص به بزرگسالان، می باشد )

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٥٦

در مجموع مجموعا روی هم رفته

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٠

سمبل

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٦

شبه انسان انسان مانند موجود شبیه انسان جانور شبیه انسان

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٦٨

اشغال کردن تصرف کردن ( از سر قدرت و زورگویی )

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٤

قدیمی از مد خارج شده ( بیشتر برای پوشاک و کفش به کار می رود )

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢٣

مشخص بودن واضح بودن قابل درک بودن نتیجه دادن

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٦

غذای بیرون بر

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢

کارگاه آموزشی Workshop

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٥

تعویض لباس لباس عوض کردن ( به عنوان مثال برای رفتن به مهمانی )

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٣٧

گوشت چرخ کرده Minced beef

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد

آخرش روشنه تا تهش رو بخون خودت تهش معلومه چی میشه واضحه دیگه

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٦

به طور کلی در مجموع مجموعا

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٣

تمام شدن

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٢

Phrase of face : عواقب کار هر کسی به خودش برگشتن

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٦

دوکاره ( چیزی که برای دو کار متفاوت, استفاده می شود )

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٧

بخارپز شده غذای بخارپز

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٣

Stubble ته ریش

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٦

خریدن

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٤

برنج خمیر شده برنج شفته شده

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٣

از زمانی که از موقعی که از وقتی که

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٤

Noun - uncountable : سس سالسا ( ترکیب گوجه فرنگی، پیاز، فلفل قرمز تند، ادویه و نمک ) نمونه : Frozen peppers are used in stews, soups, and salsas

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١

نان سبک نانی که به آسانی هضم می شود نان سفید

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢

لباس کار سرهمی لباس کار یک تکه شامل شلوار و پیراهن

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٦

مچ بند محافظ مچ

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٩

شیر پرچرب

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٦

بدون چربی

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٥٩

به این ترتیب در این صورت

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٧

تک فرزند خانواده بودن تک فرزند

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢٣

مادرِ مادربزرگ جد مادری

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢٨

ته ریش ریش خیلی کوتاه مردان

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٠

بادنما ( که به شکل خروس است و روی پشت بام ها نصب می شود و جهت وزیدن باد را نشان می دهد )

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٩

مجموعه ورزشی ( مکانی که امکانات چندین نوع ورزش را به صورت هم زمان و در کنار هم دارد )

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٦

متر مکعب

پیشنهاد
٥

عجایب هفتگانه ی دنیا ( شامل :اهرام ثلاثه مصر، دیوار چین، باغ های معلق بابل و . . . . )

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٣٧

معتاد به خرید کسی که بدون نیاز واقعی داشتن به چیزی، آن را می خرد

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٠

ملبس لباس پوشیده

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٢

ابروهای به هم پیوسته ابروهایی که بین آنها خالی نیست و در بالای بینی به هم متصل شده اند.

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٦

سرعت گیر کاهنده ی سرعت

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٦٦

فراگیر مورد پسند عامه مردم مردم پسند دارای طرفدار زیاد پُر بازدید ( در مورد مطالب موجود در شبکه های اجتماعی مانند ویدیوها، موزیک ها، عکسها و . . . )

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٤٣

برخورد ناگهانی به کسی یا چیزی که بر اثر پرت بودن حواس اتفاق می افتد ( مانند برخورد کردن به در ورودی ساختمان به هنگام عجله داشتن )

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٣

پارچه مخمل مخملی

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢

لیف حمام

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١

در لولادار ( دری که لولا دارد )

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٧

سقف شیبدار سقف شیروانی پشت بام شیروانی

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٥٠

ضخیم تر - کلفت تر

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٩

Nail cutter

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد

رژ لب

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٨

مایوی شنای مردانه Bathing suit=>مایوی شنای زنانه - لباس شنای زنانه

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٤

اصطلاح: اون یارو رو نگاه کن. اونو ببین. از روی تعجب به کسی یا چیزی نگاه کردن.

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٦٢

phrasal verb : to go away ( used especially to tell someone to go away in an extremely rude way ) ( لفظ بی ادبانه ) گورت را گم کن گُمشو گمشو بیر ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٣٣

به معنایِ به معنیِ مثال: Meant to future : به معنایِ آینده

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٥

مجمع الجزایر. کشور متشکل از چند جزیره بزرگ و کوچک مستقل از هم. مانند کشور مالدیو

پیشنهاد
٠

حواسم نبود ( اصطلاحا )