probable

/ˈprɑːbəbl̩//ˈprɒbəbl̩/

معنی: باور کردنی، محتمل، احتمالی، امر احتمالی
معانی دیگر: شایند، شایمان، گمانا، شوا، گمان سزا، لابد، شایدی، شایندی، گمانایی، شوایی

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
(1) تعریف: likely to occur or be true.
مترادف: apt, likely, possible, thinkable
متضاد: improbable, unlikely
مشابه: apparent, believable, conceivable, doubtless, feasible, imaginable, indubitable, plausible, potential, viable

- What he said about the business closing seemed probable.
[ترجمه گوگل] آنچه او در مورد بسته شدن کسب و کار گفت محتمل به نظر می رسید
[ترجمه ترگمان] چیزی که او درباره این کار گفت محتمل به نظر می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: very possible but not certain.
مترادف: expected, likely, possible, presumed
متضاد: improbable, unlikely
مشابه: alleged, apparent, contingent, ostensible, potential, promising, seeming, supposed

- With her school record, it's probable that she'll get into an excellent college.
[ترجمه گوگل] با سوابق تحصیلی اش، این احتمال وجود دارد که او به یک کالج عالی راه یابد
[ترجمه ترگمان] با سابقه مدرسه اش، احتمال دارد که او به یک دانشگاه عالی برود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. a probable conclusion
یک نتیجه گیری شایند (محتمل)

2. the probable course of events
روند احتمالی رویدادها

3. one of the probable presidential candidates
یکی از نامزدهای شایندی (احتمالی) ریاست جمهوری

4. the government is providing against a probable famine
دولت دارد برای مقابله با قحطی احتمالی تدارک می بیند.

5. they sent a special emissary to discuss probable peace terms
آنان فرستاده ی ویژه ای رابرای مذاکره درباره ی شرایط صلح احتمالی گسیل داشتند.

6. his name was mentioned several times as the probable winner of the elections
نام او چندین بار به عنوان برنده ی احتمالی انتخابات ذکر شد.

7. i am tired of all the chitchat about their probable divorce
از اینهمه حرف مفت درباره ی طلاق احتمالی آنها خسته شده ام.

8. the bankruptcy of the company has become not only possible but also probable
ورشکستگی شرکت نه تنها ممکن بلکه محتمل هم شده است.

9. The probable cause of death was heart failure.
[ترجمه گوگل]علت احتمالی مرگ نارسایی قلبی بوده است
[ترجمه ترگمان]دلیل احتمالی مرگ، شکست قلبی بوده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. It is probable that he has forgotten our appointment.
[ترجمه گوگل]احتمالاً قرار ملاقات ما را فراموش کرده است
[ترجمه ترگمان]محتمل است که انتصاب ما را فراموش کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The probable result of global warming will be a rise in sea levels.
[ترجمه گوگل]نتیجه احتمالی گرمایش جهانی افزایش سطح آب دریاها خواهد بود
[ترجمه ترگمان]نتیجه احتمالی گرم شدن جهانی هوای کره زمین، افزایش سطح آب دریا خواهد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. It is probable to finish the job before dark.
[ترجمه گوگل]این احتمال وجود دارد که کار قبل از تاریک شدن هوا تمام شود
[ترجمه ترگمان]ممکن است قبل از تاریک شدن هوا کار را تمام کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. It is hardly probable that he will succeed.
[ترجمه گوگل]بعید است که او موفق شود
[ترجمه ترگمان]بعید است که موفق شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. An election in June seems increasingly probable.
[ترجمه گوگل]برگزاری انتخابات در ژوئن به طور فزاینده ای محتمل به نظر می رسد
[ترجمه ترگمان]انتخابات ماه ژوئن به طور فزاینده ای محتمل به نظر می رسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. A storm is probable today.
[ترجمه گوگل]امروز احتمال وقوع طوفان وجود دارد
[ترجمه ترگمان]امروز یک طوفان ممکن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. The probable cause of his death is traceable to an incident in 172
[ترجمه گوگل]علت احتمالی مرگ او را می توان در حادثه ای در سال 172 جستجو کرد
[ترجمه ترگمان]علت احتمالی مرگ او در سال ۱۷۲ به وقوع پیوست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. The two outcomes are equally probable.
[ترجمه گوگل]این دو نتیجه به یک اندازه محتمل هستند
[ترجمه ترگمان]این دو پیامد به همان اندازه محتمل هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. The Socialists united behind their probable presidential candidate, Michel Rocard.
[ترجمه گوگل]سوسیالیست ها در پشت نامزد احتمالی ریاست جمهوری خود، میشل روکار، متحد شدند
[ترجمه ترگمان]سوسیالیست ها پشت نامزد احتمالی ریاست جمهوری خود میشل Rocard متحد شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

باور کردنی (صفت)
believable, plausible, credible, probable, likely

محتمل (صفت)
plausible, contingent, feasible, probable, likely, possible, most likely, odds-on, presumable, verisimilar

احتمالی (صفت)
presumptive, probable, likely, eventual, probabilistic

امر احتمالی (صفت)
probable

تخصصی

[حسابداری] محتمل
[نساجی] شدنی - امکان پذیر - ممکن
[ریاضیات] محتمل

انگلیسی به انگلیسی

• reasonable, plausible; almost certain, very likely; expected, anticipated
something that is probable is very likely to be true or likely to happen.

پیشنهاد کاربران

ممکنه. . . احتمال داره
باورپذیر
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : probability / probable
✅️ صفت ( adjective ) : probable / probabilistic
✅️ قید ( adverb ) : probably / probabilistically
Noun - countable :
بازیکن منتخب
( بازیکنی که احتمالا برای یک تیم ورزشی انتخاب می شود تا به برنده شدن آن تیم در مسابقات درپیش رو کمک کند. )
محمتل
the doctor had told me that it was probable that he would die from a heart disease
دکتر به من گفته بود که محتمل است او از بیماری قلبی بمیرد
شدنی
باور کردنی . . . . واقعی . . . . حقیقی

بپرس