aspect

/ˈæspekt//ˈæspekt/

معنی: وضع، سیما، نمود، منظر، صورت
معانی دیگر: چهره، رخ، جنبه، ظاهر، دیدگاه، رو، جهت، نما، (قدیمی) نگاه، خیره نگری، (دستور زبان) جنبه ی فعل، نمود (فعل)، وجه، (ستاره بینی و طالع بینی) موقعیت ستارگان نسبت به یکدیگر (که آمد و نیامد را تعیین می کند)

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: an element or part.
مترادف: element, part
مشابه: angle, attribute, characteristic, facet, factor, feature, phase, regard

- Several aspects of the speech deserve analysis.
[ترجمه Missy] این سخنرانی از جنبه های مختلف قابل تقدیر است😎
|
[ترجمه Saeed.ahmadi] جنبه های مختلف این سخنرانی باید مورد تحلیل قرار گیرد.
|
[ترجمه گوگل] چندین جنبه از سخنرانی شایسته تحلیل است
[ترجمه ترگمان] چندین جنبه از این سخنرانی سزاوار تجزیه و تحلیل است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Its controversiality is the aspect of the case that roused so much public interest.
[ترجمه اسحاقی] بحث انگیزی این مورد همان جنبه از آن است که این همه علاقه عموم را بر انگیخته است.
|
[ترجمه گوگل] جنجال برانگیز بودن آن جنبه ای از پرونده است که توجه عمومی را برانگیخت
[ترجمه ترگمان] controversiality آن جنبه موردی است که علاقه مردم را برانگیخته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: the appearance of something as seen from a particular perspective.
مترادف: appearance
مشابه: complexion, front, outside, side, view

- Here is a photograph of the front aspect of the church.
[ترجمه Saeed.ahmadi] اینجا یک عکس از نمای جلوی کلیسا است
|
[ترجمه گوگل] در اینجا عکسی از قسمت جلویی کلیسا است
[ترجمه ترگمان] این عکسی از نمای جلوی کلیسا است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: the point of view from which something is seen or considered, or the manner in which something is considered.
مترادف: angle, side
مشابه: appearance, interpretation, light, perspective, regard, slant, standpoint, viewpoint, way

- We are looking at the issue from completely different aspects.
[ترجمه گوگل] ما از جنبه های کاملا متفاوت به موضوع نگاه می کنیم
[ترجمه ترگمان] ما به این مساله از جنبه های کاملا متفاوتی نگاه می کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: facial expression.
مترادف: countenance, demeanor, expression
مشابه: air, cast, face, look, mien, visage

- Her angry aspect told us we'd better not say anything more.
[ترجمه گوگل] جنبه عصبانی او به ما می گفت که بهتر است دیگر چیزی نگوییم
[ترجمه ترگمان] چهره خشمگین او به ما گفت که بهتر است دیگر چیزی نگویم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(5) تعریف: in grammar, a category of verb inflections, such as past perfect and past progressive, that indicate whether an action or state is ended or continues, is singular or repeated, and the like.
مشابه: tense

- "Walked" and "was walking" are both past tense forms of the verb "walk," but they differ with respect to aspect.
[ترجمه اسحاقی] "قدم زد " و "داشت قدم میزد"هر دو اشکال زمان گذشته فعل قدم زدن هستند اما از لحاظ صیغه فعل تفاوت دارند
|
[ترجمه گوگل] "راه می رفت" و "راه می رفت" هر دو فرم های زمان گذشته فعل "راه رفتن" هستند، اما از نظر جنبه متفاوت هستند
[ترجمه ترگمان] \"راه رفتن\" و \"راه رفتن\" هر دو از دو شکل پر تنش فعل است، اما آن ها با توجه به جنبه متفاوت هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. another aspect of his character
جنبه ای دیگر از منش او

2. the eastern aspect of the house
جهت شرقی منزل

3. the most terrifying aspect of nuclear bombing is radiation
وحشتناک ترین جنبه ی بمباران اتمی تابش اتمی است.

4. the novel's best aspect is its savor of rural life
بهترین جنبه ی این رمان رنگ و بوی روستایی آن است.

5. a book touching every aspect of rural life
کتابی که به کلیه ی جنبه های زندگی روستایی می پردازد.

6. philosophy's scope comprehends every aspect of life
گستره ی فلسفه شامل کلیه ی جنبه های حیات است.

7. a room with a southwest aspect
اتاق رو به جنوب غرب

8. corruption had extended into every aspect of their lives
فساد به کلیه ی جنبه های زندگی آنها رخنه کرده بود.

9. the state interfered in every aspect of people's lives
دولت در همه کار مردم دخالت می کرد.

10. This was one aspect of her character he hadn't seen before.
[ترجمه گوگل]این یکی از جنبه های شخصیت او بود که او قبلاً ندیده بود
[ترجمه ترگمان]این یک جنبه از شخصیت او بود که قبلا ندیده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The house has a southern aspect.
[ترجمه اسحاقی] جهت خانه رو به جنوب است.
|
[ترجمه گوگل]خانه جنبه جنوبی دارد
[ترجمه ترگمان]این خانه جنبه جنوبی دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Climate and weather affect every aspect of our lives.
[ترجمه گوگل]آب و هوا و آب و هوا بر تمام جنبه های زندگی ما تأثیر می گذارد
[ترجمه ترگمان]آب و هوا هر جنبه از زندگی ما را تحت تاثیر قرار می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The training program covers every aspect of the job.
[ترجمه گوگل]برنامه آموزشی تمام جنبه های کار را پوشش می دهد
[ترجمه ترگمان]برنامه آموزشی هر جنبه از کار را پوشش می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Every aspect of the original has been closely studied and painstakingly reconstructed.
[ترجمه گوگل]هر جنبه ای از نسخه اصلی به دقت مورد مطالعه قرار گرفته و به سختی بازسازی شده است
[ترجمه ترگمان]هر جنبه از اصل به دقت مورد مطالعه قرار گرفته و با زحمت بازسازی شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Individuals and businesses appear woefully uninformed about this aspect of the information age.
[ترجمه گوگل]افراد و کسب و کارها به طرز تاسف باری از این جنبه از عصر اطلاعات بی اطلاع هستند
[ترجمه ترگمان]افراد و کسب و کارها به طور اسف باری در مورد این جنبه از عصر اطلاعات بی اطلاع هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. The aspect of the salesman frightened the customer off.
[ترجمه Ali 88] ظاهر فروشنده به وحشت انداخت مشتریها
|
[ترجمه گوگل]جنبه فروشنده مشتری را می ترساند
[ترجمه ترگمان]جنبه فروشنده آن مشتری را به وحشت انداخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. This aspect is discussed further by Crane, whom I mentioned earlier.
[ترجمه گوگل]این جنبه توسط کرین که قبلاً به او اشاره کردم بیشتر مورد بحث قرار گرفته است
[ترجمه ترگمان]این جنبه مورد بحث بیشتر توسط کرین که قبلا ذکر کردم، مورد بحث قرار گرفته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. They were royally received in every aspect.
[ترجمه گوگل]آنها از هر نظر مورد استقبال سلطنتی قرار گرفتند
[ترجمه ترگمان]در هر جنبه شاهانه مورد استقبال قرار می گرفتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. Although she was intimidating in aspect, she was warm and affectionate beneath the surface.
[ترجمه گوگل]اگرچه او از نظر ظاهری ترسناک بود، اما در زیر سطح گرم و مهربان بود
[ترجمه ترگمان]با آن که قیافه اش ترسناک بود، در ظاهر گرم و مهربان بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

وضع (اسم)
deduction, stand, speed, action, gesture, behavior, demeanor, situation, status, position, disposition, imposition, trim, stick, pose, self, aspect, setup, ordonnance, bearing, poise, station, footing, deportment, lie, mien, posture, phase, situs, stance

سیما (اسم)
countenance, physiognomy, appearance, air, aspect, features, visage, expression, brow, lineament, mien

نمود (اسم)
growth, phenomenon, appearance, aspect

منظر (اسم)
countenance, face, physiognomy, sight, appearance, aspect, phantom, perspective, image, facet, visage, phase, guise, spectrum, facies, fantom

صورت (اسم)
face, invoice, figure, physiognomy, sign, aspect, form, visage, picture, shape, hue, file, roll, muzzle, list, schedule, effigy, roster, phase, facies

تخصصی

[زمین شناسی] آزیموت حداکثر شیب، جهت تندترین شیب در چینه شناسی؛ ظاهر :ظاهر عمومی یک موجودیت زمین شناسی خاص یا یک مجموعه فسیلی که کما بیش جدا از روابط زمانی و مکانی در نظر گرفته می شود. به عنوان مثال، خصوصیت و مشخصه سنگ شناختی و/یا دیرینه شناختی کلی یک واحد چینه شناسی همانگونه که درهر تک نقطه جغرافیایی مشاهده (مثلا در یک مقطع برون زد یاگمانه) دیده می شود و نشانگر مجموع یا صفت مشخصه یک رخساره می باشد.ظاهر یک رخساره معمولا از اهمیت زیست محیطی برخورداراست.
[نساجی] رو - سیما - منظر - جنبه
[ریاضیات] ویژگی، جنبه، ظاهر، صورت، سیما، منظر
[خاک شناسی] جهت
[آب و خاک] راستای شیب، جهت شیب

انگلیسی به انگلیسی

• point of view, facet; appearance, outlook; direction; action of a verb without relating to its time
an aspect of something is one of the parts of its character or nature.
a room or a window with a particular aspect faces in that direction; a formal use.

پیشنهاد کاربران

جنبه، بُعد، یک جنبه از یک وضیعیت
نشانه هم معنی میده ( sign )
the park was completely deserted with no aspect of live or activity
منبع : Ludwig. guru. com
شئون
every aspect of our lives
همۀ شئون زندگی ما
جنبه
مثال: The project has many different aspects that need to be considered.
این پروژه چندین جنبه مختلف دارد که باید مورد بررسی قرار گیرد.
در روانشناسی به معنای نقاب است
جنبه، زمینه، بُعد
موقعیت هم معنی میده
از کتاب کمبریج 5
please give your comment in the" following aspect" of the form
Expect انتظار داشتن
Expert خبره، متخصص ( در امری )
Except بجز
Escape فرار کردن
Aspect جنبه
Accept پذیرفتن
پاره
جوانب
سویه ها
رویه ها
جورها
گونه ها
چهره ها
شیوه ها
aspect ( زبان‏شناسی )
واژه مصوب: نمود 1
تعریف: مقوله ای در توصیف دستوری فعل در کنار وجه و زمان، برای نشان دادن وضعیت آن ازنظر تداوم و عادت و تکرار
برای یادسپاری بهتر می توان از شیوه هایی چون برقرار کردن رابطه بین کلمه جدید با کلمه ی آشنا قبلی استفاده کرد
کلمه ی جدید :expect
کلمه ی آشنا :اکسپکتورانت ( به انگلیسی، Expectorant )
برقراری رابطه :
...
[مشاهده متن کامل]

فرض کنید expect مخفف Expectorant است
دکترها با تجویز اکسپکتورانت از شربت اکسپکتورانت انتظار دارند که خلط ها را از ریه مریض خارج کند.
نتیجه:
expect=انتظار داشتن.
انتظار داشتن از خانواده pect ها اشکال ندارد اما از خانواده های دیگر مانند except ( به جز ) و
accept ( پذیرفتن ) که ربطی به خانواده پکت ها ندارد اشکال دارد اما یک کلمه از خانواده پکت ها داریم به نام aspect, با آنکه انتظار خلط آوری از او نمی رود اما از جنبه های دیگر می توان از آن انتظار داشت این as اول کلمه ی aspect همین مطلب را می گوید [از]، از یعنی از جنبه دیگر.
نتیجه :
aspect=جنبه
نکته:
طبق نظر کارشناسان یادگیری در امر یادسپاری هرچه مسائل جذابتر، خنده دارتر ، مسخره امیزتر، ترسناک تر و چندش آور تر باشد ماندگاری بهتر خواهد داشت البته بعد ازساخت داستان تصورنمودن ان هم می تواند میزان یادسپاری را به مراتب بیشتر کند.

aspect ( noun ) = facet ( noun )
به معناهای : جنبه، وجه، لحاظ، سو
ویژگی
جنبه
مولفه
سمت
وجه
[آب و خاک] : جهت شیب
در آناتومی: قسمتی از سطحی که از جهت معینی قابل دید است.
شکل ظاهر، سیما، منظر
جنبه، دیدگاه
جنبه ، وجه.
وجه
have you thought about the problem from every aspect
در مورد این مشکل از هر جنبه ای فکر کرده ای ؟ ⏺
جنبه، منظر،
aspect =جنبه
. This job has lots of aspects
این شغل جنبه های زیادی دارد.
بخش
تکه
قسمتی از چیزی
جزء
سیما|. منظر. صورت. ظاهر
One part of a situation
وضعیت ـ موقعیت
situation, position, location
بُرهه.
مثال: بُرهه ای از زندگی/aspect of life
جنبه - بعد - خصلت
بعد، لحاظ
نمایه چهره
زمینه ها
نمای دیداری
زمان مشخص از چیزی
جلوه
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٨)

بپرس