walk around

جمله های نمونه

1. We took a brief walk around the old quarter.
[ترجمه گوگل]کمی در اطراف محله قدیمی قدم زدیم
[ترجمه ترگمان]با قدم های کوتاه اطراف محله قدیمی راه رفتیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. I went out and had a walk around.
[ترجمه گوگل]بیرون رفتم و قدم زدم
[ترجمه ترگمان]بیرون رفتم و یه قدم زدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Don't walk around outside in your bare feet.
[ترجمه شیوا] بیرون با پای برهنه راه نرو.
|
[ترجمه گوگل]با پاهای برهنه در بیرون راه نروید
[ترجمه ترگمان]بیرون در پای لخت تو راه نرو
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. She likes to walk around in bare feet .
[ترجمه گوگل]او دوست دارد با پاهای برهنه راه برود
[ترجمه ترگمان]اون دوست داره با پای برهنه قدم بزنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. James took his habitual morning walk around the garden.
[ترجمه گوگل]جیمز پیاده روی معمول صبحگاهی خود را در اطراف باغ انجام داد
[ترجمه ترگمان]جیمز صبح معمولی خود را در باغ گردش داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. She used to walk around with her nose in the air.
[ترجمه گوگل]او با دماغش در هوا راه می رفت
[ترجمه ترگمان]با بینی اش در هوا گردش می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. I managed to walk around unchallenged for 10 minutes before an alert nurse spotted me.
[ترجمه گوگل]من موفق شدم به مدت 10 دقیقه بدون چالش راه بروم تا اینکه یک پرستار هوشیار مرا تشخیص داد
[ترجمه ترگمان]۱۰ دقیقه قبل از اینکه یک پرستار هوشیار مرا ببیند، توانستم حدود ۱۰ دقیقه راه بروم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. We went for a walk around the hospital grounds.
[ترجمه گوگل]رفتیم اطراف محوطه بیمارستان قدم زدیم
[ترجمه ترگمان]به گردش در محوطه بیمارستان رفتیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. I had a little walk around to calm my nerves.
[ترجمه گوگل]کمی قدم زدم تا اعصابم آرام شود
[ترجمه ترگمان]کمی قدم زدم تا اعصابم را آرام کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. I took a walk around the block.
[ترجمه گوگل]دور بلوک قدم زدم
[ترجمه ترگمان] دور خیابون قدم زدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. I dropped a glass earlier, so don't walk around in bare feet .
[ترجمه گوگل]من یک لیوان را زودتر انداختم، پس با پای برهنه راه نروید
[ترجمه ترگمان]یک شیشه جلو انداختم، پس با پای برهنه راه نرو
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. She took the dog for a walk around the block.
[ترجمه گوگل]او سگ را برای قدم زدن در اطراف بلوک برد
[ترجمه ترگمان] اون سگ رو با خودش برد تو خیابون
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. All I've done since seems to be walk around and knock on doors.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد تنها کاری که از آن زمان انجام داده ام این است که دور بزنم و درها را بزنم
[ترجمه ترگمان]تنها کاری که از آن زمان کردم این بود که بروم و در را بزنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Even though I only have to walk around the dancers, he's taking no chances.
[ترجمه گوگل]با وجود اینکه من فقط باید در اطراف رقصندگان قدم بزنم، او هیچ شانسی نمی‌کند
[ترجمه ترگمان]حتی با وجود اینکه من فقط باید اطراف رقاص ها راه برم، اون هیچ شانسی نداره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• stroll, take a walk, wander about

پیشنهاد کاربران

قدم زدن
پرسه زدن
یه نگاهی به دور و اطراف انداختن و برانداز کردن
Walk aruond with. . . .
پز دادن با چیزی. . . .
گردش/راه رفتن در اطراف
چرخ زدن
قدم زنان به جایی رفتن
you can walk around here and . . . . .
تو می تونی قدم زنان بیای اینجا و . . . .
دور زدن در جایی یا حول جایی را گویند.
مثلا در یک مرکز تاریخ مثل کاخ دور زدن
و یا
حول هواپیما دور زدن ( برای بازرسیهای پیش از پرواز که توسط خلبان یا کادر فنی انجام میشود ) .
چرخیدن:
We walked around the town
شهر رو چرخیدیم.
رفتار کردن
پرسه زدن
بی هدف راه رفتن و قدم زدن در جایی
- راه رفتن یا قدم زدن بدون داشتن هدفی خاص، پرسه زدن
مثال: We were walking around in the garden
- داشتن رفتار یا خصوصیت خاص، بخصوص زمانی که احمقانه به نظر برسد
مثال: I can’t walk around with my hair like this
?You’re not walking around in that hat
- راه رفتن یا قدم زدن در اطراف چیزی
( در صنعت تعمیر و نگهداری ) نوعی بازرسی پیش از عملیات ( پرواز هواپیما، حرکت اتومیبل در جاده و . . . ) که توسط تیم فنی - تعمیر و نگهداری انجام می‏شود.
( برای صنعت هواپیمایی ) بازرسی پیش از پرواز.
to tour something or some place on foot
to move around walking
دور شدن از نزدیکیِ. . .
دور شدن از اطرافِ. . .
to move around walking; to pace around
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٦)

بپرس