bummer

/ˈbəmər//ˈbəmə/

(امریکا - خودمانی) هر چیز ناخوشایند، (قدیمی - خودمانی) آدم انگل، آدم ولگرد و تلکه کن، ادم بیکار، ادم تنبل، چر میان

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: (slang) any unpleasant or unsatisfactory experience or thing.

- That exam was a bummer.
[ترجمه A.A] آن امتحان حالگیری بود
|
[ترجمه مهدی] آزمون خسته کننده ای بود
|
[ترجمه گوگل] اون امتحان خیلی بد بود
[ترجمه ترگمان] اون تست یه بدشانسی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. that class was a bummer from the start
آن کلاس از همان ابتدا ناخوشایند بود.

2. I had a bummer of a day.
[ترجمه A.A] من روز مزخرفی داشتم
|
[ترجمه مهدی] روز خسته کننده ای داشتم
|
[ترجمه گوگل]من روز بدی داشتم
[ترجمه ترگمان] من یه روز بدشانسی آوردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. It's a real bummer that she can't come.
[ترجمه ماهک] اصلا خوب نیست که نمی تونه بیاد.
|
[ترجمه ابراهیم] ضد حال واقعی است که او نمیتواند بیاید
|
[ترجمه گوگل]این که او نمی تواند بیاید واقعاً وحشتناک است
[ترجمه ترگمان]خیلی ناراحت کننده است که او نمی تواند بیاید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Now, the bad news: the book is a bummer.
[ترجمه ماهک] وحالا، خبر بد : این کتاب افتضاحه!
|
[ترجمه گوگل]حال، خبر بد: کتاب بدبختی است
[ترجمه ترگمان]حال، خبر بد: کتاب یک bummer است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. It was a real bummer being ill on holiday.
[ترجمه مرتضی] مریض شدنم در تعطیلات یه افتضاح واقعی بود
|
[ترجمه گوگل]مریض شدن در تعطیلات واقعاً وحشتناک بود
[ترجمه ترگمان]این واقعا بدشانسی بود که من در تعطیلات بودم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. This whole business is a bummer.
[ترجمه گوگل]کل این کسب و کار افتضاح است
[ترجمه ترگمان] کل این کار یه بدشانسی - ه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. It's a real bummer, but I guess we're back to square one.
[ترجمه ابراهیم] ضد حال شد ، برگشتیم سر خونه اول
|
[ترجمه گوگل]این واقعاً وحشتناک است، اما من حدس می‌زنم که به نقطه اول برگشته‌ایم
[ترجمه ترگمان]این یه بدشانسی واقعیه، اما فکر کنم دوباره برگشتیم سر خونه اول
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Michael: That sounds like a real bummer.
[ترجمه گوگل]مایکل: به نظر می رسد یک بدبختی واقعی است
[ترجمه ترگمان](مایکل): این شبیه a واقعی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Bummer, I've goofed already, Sam thought.
[ترجمه ماهک] سام فکر کرد:چقد بد, تا حالا اشتباه میکردم.
|
[ترجمه گوگل]سام فکر کرد، من قبلاً مسخره کردم
[ترجمه ترگمان]سام فکر کرد: چه حیف، تا به حال این کار را انجام دادم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Ian: a bummer. You must have been depressed afterwards.
[ترجمه گوگل]ایان: یک بدجنس حتما بعدش افسرده شدی
[ترجمه ترگمان] چه ضد حال لابد بعد از آن افسردگی داشتی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Reality, though, is such a bummer.
[ترجمه گوگل]با این حال، واقعیت بسیار بد است
[ترجمه ترگمان]واقعیت، ولی این خیلی ناراحت کننده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Losing your wallet is a real bummer.
[ترجمه گوگل]از دست دادن کیف پول شما یک فاجعه واقعی است
[ترجمه ترگمان]از دست دادن کیف پول شما یک bummer واقعی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. It's a real bummer to lose your job.
[ترجمه گوگل]از دست دادن شغل خود واقعاً وحشتناک است
[ترجمه ترگمان]خیلی بده که شغلت رو از دست بدی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. That picture was really a bummer.
[ترجمه گوگل]آن عکس واقعاً تلخ بود
[ترجمه ترگمان] اون عکس واقعا یه بدشانسی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• lazy person, idle person; bad experience, downer, failure (often of plans); unpleasant aftermath of taking a narcotic drug
if you describe something that happens to you as a bummer, you mean that you find that experience an extremely bad one; used in informal american english.

پیشنهاد کاربران

ضد حال
1. It's such a bummer that the concert got canceled at the last minute.
2. Finding out I failed my exam was a real bummer.
3. Missing out on the promotion was a total bummer for me.
...
[مشاهده متن کامل]

4. Getting stuck in traffic on my way to work was a major bummer.
5. It's always a bummer when plans fall through at the last minute.

فونتیک صحیح /ˈbʌmə $ - ər/ می باشد.
اگر به عامیانه بخوام بگم بهترین معادلش میشه = *ون سوزی!
بِخُشکی شانس
∆ it would be a bummer to lose that 7 day streak. Just saying : خیلی خیاره اون استریک ۷ روزه رو از دست بدی. فقط محض اطلاع
نا امید کننده
ضد حال
حیف/ چه حیف
noun - singular - offensive :
هر چیز ناراحت کننده و آزار دهنده
هر چیزی که خیلی راحت و مناسب نیست
ضدحال
مزخرف
چَرَند
آشغال
بیخود
به دردنخور
بدشانسی
به عنوان مثال :
I've left my wallet at home. What a bummer
منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/bummer• https://www.ldoceonline.com/dictionary/bummer
عجب بدبختی ایه ها !
1 - جوان انگل و بیکاره
2 - ضدهال = cold fish
3 - مزخرف
It's reality of the world such a bummer defiance the truth
این واقعیتی از جهان است که چنین آدم انگلی حقیقت را به سخره میکشد.
حال گیری، ضد حال
( چه ) افتضاحی/ضد حالی/ گندی/حالگیری
بیکار
ناامیدکننده
بدبیاری.
چه بد بیاریی!! What a bummer
something that is very annoying or not
:convenient
"I've left my wallet at home. " "What a bummer!"
US I locked my keys in the car - bummer!
بدشانسی
گوه، گند، مزحرف، چرت
تجربه ی بد
ضد حال یا ناخوشایند
Hassle
دردسر
در آمریکا - اه گندش بزنند!
حادثه غیر قابل جبران، واقعه ناجور
Buzzkill , ضد حال
ضدحال
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٤)

بپرس