دل کسی را لرزاندن، تاثیر گذاشتن ( از لحاظ احساسی ) ، حال کسی را دگرگون کردن
What he said about loneliness really struck a chord with the audience.
حرف هایش درباره ی تنهایی واقعاً روی مخاطبان تاثیر گذاشت.
... [مشاهده متن کامل]
The poem struck a chord in my heart. It felt like it was written just for me.
اون شعر دلم رو لرزوند، انگار دقیقاً برای من نوشته شده بود.
حرف هایش درباره ی تنهایی واقعاً روی مخاطبان تاثیر گذاشت.
... [مشاهده متن کامل]
اون شعر دلم رو لرزوند، انگار دقیقاً برای من نوشته شده بود.
باعث هم ذات پنداری شدن
احساسی در کسی به وجود آوردن
احساس مشترکی را به وجود آوردن
چنگ به دل زدن
به مذاق . . . خوش آمدن
به مذاق . . . . خوش آمدن
همدردی کردن
صبحت کردن
حرف زدن
He wanted me to strike a chord with home
حرف زدن
کسی را به شدت تحت تاثیر قرار دادن
احساسات کسی را برانگیختن
باعث همذات پنداری کردن دیگران با خودمان شدن
احساس همدردی دیگران را برانگیختن
... [مشاهده متن کامل]
در وجود دیگران اشتیاق را پدید آوردن
به عنوان مثال:
دادن یک پاسخ عاطفی، چیزی که باعث می شود حرفی را تایید کنید و با آن موافق باشید
تحت تاثیر قرار دادن
( اصطلاحا گفتن یا انجام چیزی که سبب برانگیختن احساسات شود )
مثال:
آشنا به نظر رسیدن، زنگ آشنایی داشتن، به دل نشستن، در دل مخاطب راه یافتن، گل کردن
همدلی برانگیختن
کسی را یاد چیزی یا کسی انداختن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٦)