overrated

جمله های نمونه

1. as a writer, she has been much overrated
درباره ی او به عنوان نویسنده بیش از حد مبالغه شده است.

انگلیسی به انگلیسی

• excessively valued; attributed with exaggerated acclaim or importance

پیشنهاد کاربران

Overrated: with better reputation than it really deserves
In my private view that hotel’s overrated
شاید در بعضی از عبارات بتوان �توجه کاذب� را معادل گرفت.
الکی گنده ش کرده ن
اگه چیزی overrated باشه یعنی اونقدری که مردم راجع بهش میگن عالی و خفن نیست .
"اغراق شده" ترجمه مناسبیه
دست بالا گرفته شده
طبل تو خالی
الکی باد شده
In my opinion, she's a hugely overrated singer.
زیاد از حد تعریف و تمجید شده
Adjective :
مبالغه
غُلُوآمیز
گزافه گویی
بزرگنمایی
صفت به معنای "نه اون جوری یا اون طوری که میگن" "پایین تر از حد انتظار"
زیاد از حد ارزش داده شده
بیش از حد بها داده شده
too highly assessed or evaluated
to think that sth is better, stronger, more valuable etc. than it really is
اغراق شده
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)

بپرس