confined

/kənˈfaɪnd//kənˈfaɪnd/

معنی: محدود، بستری، منحصر، محدود شده
معانی دیگر: 1- محدود 2- بستری

جمله های نمونه

1. confined
1- محدود 2- بستری

2. be confined
مشغول وضع حمل بودن،در زایمان بودن

3. he was confined to bed for two weeks
او را دو هفته بستری کردند.

4. they had confined the lions in small cages
شیرها را در قفس های کوچک محبوس کرده بودند.

5. their report is not just confined to economic matters
گزارش آنها تنها به امور اقتصادی منحصر نیست.

6. Demands for a separate Siberia are confined for now to the lunatic fringe.
[ترجمه گوگل]تقاضا برای یک سیبری جداگانه در حال حاضر به حاشیه های دیوانه محدود می شود
[ترجمه ترگمان]تقاضا برای یک سیب ریه مجزا در حال حاضر محدود به ریشه های جنون آمیز است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Damage was confined to a small portion of the castle.
[ترجمه گوگل]خسارت به بخش کوچکی از قلعه محدود شد
[ترجمه ترگمان]خسارات به بخش کوچکی از قلعه محدود شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The discussion will be confined largely to general principles.
[ترجمه گوگل]بحث تا حد زیادی به اصول کلی محدود خواهد شد
[ترجمه ترگمان]بحث تا حد زیادی محدود به اصول کلی خواهد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He is confined to bed by illness.
[ترجمه .] او وابسته به بیماری است
|
[ترجمه گوگل]او در بستر بیماری حبس شده است
[ترجمه ترگمان]او براثر بیماری به بستری شدن محدود شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The risk of infection is confined to groups such as medical personnel.
[ترجمه گوگل]خطر عفونت محدود به گروه هایی مانند پرسنل پزشکی است
[ترجمه ترگمان]خطر عفونت به گروه هایی مانند پرسنل پزشکی محدود می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Health officials have successfully confined the epidemic to the Tabatinga area.
[ترجمه گوگل]مقامات بهداشتی با موفقیت این همه گیری را در منطقه تاباتینگا محدود کردند
[ترجمه ترگمان]مقامات بهداشتی این اپیدمی را به طور موفقیت آمیز به منطقه Tabatinga محدود کرده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. As punishment, the men were confined to barracks.
[ترجمه گوگل]به عنوان مجازات، مردان در پادگان محبوس شدند
[ترجمه ترگمان]به عنوان تنبیه، افراد به دژ حبس شده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The problem is not confined to Germany.
[ترجمه گوگل]مشکل به آلمان محدود نمی شود
[ترجمه ترگمان]مشکل به آلمان محدود نمی شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He later became insane and was confined to an asylum.
[ترجمه گوگل]او بعداً دیوانه شد و در یک آسایشگاه محبوس شد
[ترجمه ترگمان]او بعدها دیوانه شد و به یک پرورشگاه محدود شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. He has been confined to bed with flu for the past couple of days.
[ترجمه گوگل]او در چند روز گذشته به دلیل آنفولانزا در رختخواب حبس شده است
[ترجمه ترگمان]چند روز است که او را در بس تر حبس کرده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. The police cadet's duties were confined to taking statements from the crowd.
[ترجمه گوگل]وظایف کادت پلیس به گرفتن اظهارات از جمعیت محدود می شد
[ترجمه ترگمان]وظایف پرچ مدار به گرفتن بیانیه ها از سوی جمعیت محدود شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

محدود (صفت)
definite, adjacent, adjoining, moderate, limited, finite, confined, narrow, bounded, defined, terminate, determinate, limitary, parochial, straightlaced, straitlaced

بستری (صفت)
confined, bedfast, bedrid, bedridden

منحصر (صفت)
limited, confined, restricted, exclusive, limitary

محدود شده (صفت)
confined

تخصصی

[عمران و معماری] تحت فشار - محبوس
[بهداشت] زیر فشار - محبوس

انگلیسی به انگلیسی

• constricted, restrained; limited, bound; referring to a small or tight area or space
convict serving a sentence
a confined space is small and enclosed by walls.

پیشنهاد کاربران

confined ( adj ) ( kənˈfaɪnd ) =small and surrounded by walls or sides, e. g. It's cruel to keep animals in confined spaces.
confined
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : confine
✅️ اسم ( noun ) : confinement
✅️ صفت ( adjective ) : confined
✅️ قید ( adverb ) : _
[فنی مهندسی] محصور شده، محدودشده
ماندن
To affect only in a particular place or a group
عددی رو طرح کردن
⁦✔️⁩بسته،
تنگ،
محصور
Confined space
فضای بسته
🔰🔰🔰
Cut - out Cocks ref. 01. 10
Attention! Do not perform this test in 💥confined space💥 and protect suitably the ears from loud sound
محصور شدن
محدود
Adjective :
محصور
تَنگ
تنگ/در بستر ( زایمان ) خوابیدن
اسیر و زمینگیر
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)

بپرس