musty

/ˈməsti//ˈmʌsti/

معنی: کهنه، پوسیده، ترشیده، کپک زده، بوی ناگرفته
معانی دیگر: (به ویژه از نظر بو و مزه) کپک زده، نم کشیده، بیات، مانده، قدیمی، رنگ و رورفته، مبتذل

جمله های نمونه

1. musty bread
نان کپک زده

2. musty ideas
عقاید کهنه

3. a musty basement
زیرزمینی که بوی نم می دهد

4. The room smelled musty and stale.
[ترجمه گوگل]اتاق بوی کپک و کهنه می داد
[ترجمه ترگمان]اتاق بوی کهنگی و کهنگی می داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The cottage had a musty smell after being shut up over the winter.
[ترجمه گوگل]کلبه پس از بسته شدن در زمستان بوی کپک زدگی داشت
[ترجمه ترگمان]بعد از اینکه زمستان تعطیل شد، کلبه بوی کپک می داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The musty aroma of incense made her head swim.
[ترجمه گوگل]عطر کپک زده بخور سرش را به شنا واداشت
[ترجمه ترگمان]عطر نا عطری که به مشام می رسید سرش را به شنا درآورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. A damp, musty smell lurched out to greet him.
[ترجمه گوگل]بوی مرطوب و کپک زدگی به استقبال او آمد
[ترجمه ترگمان]بوی نا گرفته ای به مشام هری رسید که به او خوش آمد بگوید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. It wasn't locked and a musty smell floated into the passage.
[ترجمه گوگل]در قفل نبود و بوی کپک زدگی در گذرگاه شناور بود
[ترجمه ترگمان]قفل نبود و بوی کهنگی فضا را فرا گرفته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He put his belongings into a musty old cupboard beside his bed.
[ترجمه گوگل]وسایلش را در یک کمد قدیمی کپک زده کنار تختش گذاشت
[ترجمه ترگمان]وسایلش را در گنجه ای کهنه کنار تختش گذاشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The monkey was enveloped by the musty darkness of a coarse woollen bag.
[ترجمه گوگل]میمون توسط تاریکی کپک زده یک کیسه پشمی درشت احاطه شده بود
[ترجمه ترگمان]یک کیسه از یک کیسه پشمی زمخت پوشیده شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He stood, arms akimbo, looking around in the musty gloom.
[ترجمه گوگل]او ایستاده بود، با بازوهای اکیمبو، به اطراف نگاه می کرد در تاریکی کپک زده
[ترجمه ترگمان]ایستاده بود، دست ها را به کمر زده و در تاریکی به اطراف می نگریست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. A dark hall, musty with age.
[ترجمه گوگل]سالنی تاریک، کپک زده با افزایش سن
[ترجمه ترگمان]یک تالار تاریک و با سن و سال
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The air was musty; he opened the seaward window.
[ترجمه گوگل]هوا کپک زده بود پنجره رو به دریا باز کرد
[ترجمه ترگمان]هوا تاریک بود، پنجره را باز کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. It has 10 floors, with elevators, and a musty, professional ambience.
[ترجمه گوگل]دارای 10 طبقه، با آسانسور، و محیطی کپک زده و حرفه ای
[ترجمه ترگمان]۱۰ طبقه دارد، با آسانسور و محیط کار کثیفی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

کهنه (صفت)
olden, obsolete, antiquated, gray, old, ancient, age-old, archaic, stale, antique, dead, bygone, trite, time-worn, behindhand, ragged, frowsty, worm-eaten, dowdy, musty, fusty, poky, obsolescent, worn-out, run-down, well-worn, tacky, weatherworn

پوسیده (صفت)
rotten, rusty, carious, corroded, frowsty, frowsy, musty, frowzy

ترشیده (صفت)
rank, rancid, frowsy, foxy, overripe, musty, frowzy

کپک زده (صفت)
frowsty, musty, moldy, mouldy

بوی ناگرفته (صفت)
stale, frowsty, musty

انگلیسی به انگلیسی

• stale, having no ventilation, pertaining to that which is closed up; having a mildewy smell, moldy; old, no longer in use
something that is musty smells stale and damp.

پیشنهاد کاربران

Musty کهنه و نم کشیده/کهنه و نمناک؛ قدیمی/منسوخ/نخ نما/کلیشه ای
. Musty old books
. A musty smell
. A musty room
. A dark musty library
. The room smelled musty
. The play seemed musty
. The musty formalities of the occasion
. Musty ideas
تک واژه ی "نمور" کاملترین معنی برای musty است
۱ - نمور
بوی نمور
بوی نم و کپک
۲ - نخ نما hacknyed, trite
Having a stale, moldy or damp smell as in an old building or a stale food
The suite was spacious. But there was a strange
. musty smell
Musty کپک زده . کهنه
Stale بیات . کهنه
کپک زده . کهنه
بوی بد ناشی از قدیمی بودن یک مکان یا یک وسیله، به خصوص به خاطر اینکه برای مدت طولانی در معرض هوای تازه قرار نداشته است.
داشتن بوی بد به خاطر خیسی

بپرس