فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: trails, trailing, trailed
حالات: trails, trailing, trailed
• (1) تعریف: to drag along behind, esp. on the ground.
• مشابه: drag, draggle, haul, pull, tow
• مشابه: drag, draggle, haul, pull, tow
- The boy trailed his coat as he walked home.
[ترجمه ایمان] پسرک همچنان که به خانه باز میگشت، کت خود را بر روی زمین میکشید|
[ترجمه Miss.....???] پسر همینطور که میرفت خانه کتش رو کشان کشان پشتش میبرد|
[ترجمه گوگل] پسر در حالی که به سمت خانه می رفت کتش را پشت سر گذاشت[ترجمه ترگمان] وقتی به خانه برگشت، پسر کتش را درآورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to follow the trace, track, or scent of.
• مترادف: trace, track
• مشابه: chase, course, follow, hound, hunt, pursue, search out, stalk, tail, wind
• مترادف: trace, track
• مشابه: chase, course, follow, hound, hunt, pursue, search out, stalk, tail, wind
- The hounds trailed the fox.
[ترجمه گوگل] سگ های شکاری روباه را دنبال کردند
[ترجمه ترگمان] سگ ها روباه را دنبال می کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] سگ ها روباه را دنبال می کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: to follow behind.
• مترادف: lag
• متضاد: lead
• مشابه: follow, tail
• مترادف: lag
• متضاد: lead
• مشابه: follow, tail
- The slower car trailed the leaders during most of the race.
[ترجمه گوگل] ماشین کندتر در بیشتر زمان مسابقه از رهبران عقب افتاد
[ترجمه ترگمان] ماشین آرام تر، رهبران را در طی بیشتر مسابقه از بین برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] ماشین آرام تر، رهبران را در طی بیشتر مسابقه از بین برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• (1) تعریف: to drag or be dragged, esp. along the ground.
• مترادف: drag, draggle
• مترادف: drag, draggle
• (2) تعریف: to go or follow slowly or lazily along.
• مترادف: dawdle, poke
• مشابه: draggle, follow, linger, loiter, saunter, straggle, tag, tag along
• مترادف: dawdle, poke
• مشابه: draggle, follow, linger, loiter, saunter, straggle, tag, tag along
• (3) تعریف: to drift or float away.
• مترادف: drift, waft
• مشابه: blow, float, flow, stream, whiff
• مترادف: drift, waft
• مشابه: blow, float, flow, stream, whiff
- Smoke trailed upwards from his pipe.
[ترجمه گوگل] دود از لوله او به سمت بالا می رفت
[ترجمه ترگمان] دود از پیپ بالا رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] دود از پیپ بالا رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: to be behind in a competition.
• مترادف: lag
• مشابه: drop back, go down
• مترادف: lag
• مشابه: drop back, go down
- Our team trailed by ten points.
[ترجمه گوگل] تیم ما ده امتیاز عقب افتاد
[ترجمه ترگمان] تیم ما تا ده امتیاز ادامه پیدا کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] تیم ما تا ده امتیاز ادامه پیدا کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (5) تعریف: to become weaker; dwindle.
• مترادف: dwindle, fade, fail
• مشابه: decline, diminish, falter, flag, lag, wane, weaken
• مترادف: dwindle, fade, fail
• مشابه: decline, diminish, falter, flag, lag, wane, weaken
- His voice trailed away as he lost consciousness.
[ترجمه گوگل] با از دست دادن هوشیاری صدایش کم شد
[ترجمه ترگمان] صدایش همچنان که بی هوش شده بود محو شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] صدایش همچنان که بی هوش شده بود محو شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
• (1) تعریف: a path or course across rough territory, through woods, or the like.
• مشابه: bridle path, by-path, footpath, path, pathway, route, towpath, way
• مشابه: bridle path, by-path, footpath, path, pathway, route, towpath, way
• (2) تعریف: a track or scent left behind by a moving person, animal, or object.
• مترادف: track
• مشابه: footprints, scent, spoor, trace, wake
• مترادف: track
• مشابه: footprints, scent, spoor, trace, wake
• (3) تعریف: a series.
• مترادف: series, succession
• مشابه: chain, line, progression, row, sequence
• مترادف: series, succession
• مشابه: chain, line, progression, row, sequence
- a trail of broken hearts
[ترجمه گوگل] دنباله ای از قلب های شکسته
[ترجمه ترگمان] یه ردپا از قلب شکسته
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] یه ردپا از قلب شکسته
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: something that trails or hangs loosely.
• مشابه: appendage, trailer, train
• مشابه: appendage, trailer, train