slice

/sˈlaɪs//slaɪs/

معنی: باریکه، تکه، لقمه، قاش، گوه، برش، خلال، قاچ، مرهم کش، باریک بریدن، قاچ کردن، بریدن، قاش کردن
معانی دیگر: بریده، لزگه، گرچ، آله، لاهوره، برین، قطعه، لغزه، بخش، قسمت، سهم، لایه لایه کردن، ورقه ورقه کردن، بخش کردن، حصه کردن، تقسیم کردن، سهم دادن، کفگیرک، کاردک، چلک، کفچه، تیغه گوشت بری

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a broad and flat or wedge-shaped piece of a larger object.

- slices of bread
[ترجمه atena] چند تکه نان
|
[ترجمه moh] قسمت هایی از نان
|
[ترجمه امین] تکه های نان
|
[ترجمه You] تکه ای از نان
|
[ترجمه محبوبه] برش های نان
|
[ترجمه گوگل] برش های نان
[ترجمه ترگمان] تکه های نان را
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- a slice of pie
[ترجمه Me] یک تکه پای
|
[ترجمه Peter Strahm] یک تکه از کیک میوه ای/یک برش از کیک میوه ای
|
[ترجمه گوگل] یک تکه پای
[ترجمه ترگمان] یک تکه پای
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: a portion or segment of anything.

- a slice of their profits
[ترجمه مائده حوایی] سهمی از سود آنها
|
[ترجمه گوگل] برشی از سود آنها
[ترجمه ترگمان] یک تکه از profits را
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: in sports such as golf and baseball, the curve of a ball away from the direction intended and toward the right if the player is right-handed, or a ball that follows such a path.

(4) تعریف: in tennis, a stroke that puts backspin on the ball.

(5) تعریف: a kitchen implement with a wide blade for lifting portions of food.
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: slices, slicing, sliced
(1) تعریف: to divide into slices.
مشابه: carve, cut

- Will you slice the bread?
[ترجمه شیما.ف] آیا شما نان را تکه خواهید کرد؟
|
[ترجمه مائده حوایی] آیا نان را تقسیم می کنید؟
|
[ترجمه ELARAF] آیا شما نان را برش میدهید
|
[ترجمه گوگل] نان را قاچ می کنی؟
[ترجمه ترگمان] تو نان را می بری؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to take, as by cutting, from a larger portion (sometimes fol. by off, from, away, or the like).
مشابه: carve, shave

- Slice some cheese off the block.
[ترجمه گوگل] مقداری پنیر را از بلوک برش دهید
[ترجمه ترگمان] یه کم پنیر از بلوک کم کن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to use a knife or the like to cut into or across.
مشابه: knife, lance, slit

- The surgeon sliced the skin.
[ترجمه گوگل] جراح پوست را برش داد
[ترجمه ترگمان] جراح پوست رو تیکه تیکه کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: in certain sports, to strike (a ball) so that it curves in a slice, or is given intentional backspin.
مشابه: undercut
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: sliceable (adj.), slicer (n.)
(1) تعریف: in certain sports, to hit a ball so it curves in a slice or has backspin.

(2) تعریف: to move swiftly and in a straight line.
مشابه: cleave, knife, slash

- The schooner sliced through the waves.
[ترجمه گوگل] چنگال از میان امواج عبور کرد
[ترجمه ترگمان] کشتی بادبانی از میان امواج گذشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. a slice of bread
یک قطعه نان،یک بریده نان

2. a slice of his earnings
یک بخش از درآمدهای او

3. a slice of watermellon
یک قاچ هندوانه

4. a big slice of that cake
یک بریده ی بزرگ از آن کیک

5. we are trying to slice a little fat off the budget
ما داریم سعی می کنیم کمی از زوائد بودجه را بزنیم.

6. gin and tonic and a slice of lime
جین و تونیک و یک قاچ لیموترش

7. She took a slice of chocolate cake and smothered it in cream.
[ترجمه ghazal] او یک برش از کیک شکلاتی را برداشت و در کرم فرو برد.
|
[ترجمه billie lover] او یک برش از کیک شکلاتی را برداشت و در خامه فرو برد.
|
[ترجمه Yekta] او یک برش از کیک شکلاتی را برداشت و آن را در خامه فرو کرد
|
[ترجمه گوگل]او یک تکه کیک شکلاتی برداشت و آن را در خامه خفه کرد
[ترجمه ترگمان]یک تکه کیک شکلاتی برداشت و آن را با کرم فرو کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. She took up a slice of bread, broke it nervously, then put it aside.
[ترجمه گوگل]او یک تکه نان را برداشت، با عصبانیت آن را شکست، سپس آن را کنار گذاشت
[ترجمه ترگمان]یک تکه نان برداشت و با حالتی عصبی آن را شکست و بعد آن را کنار گذاشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. To make a ham sandwich you put a slice of ham between two slices of bread.
[ترجمه محسن] برای درست کردن ساندویچ گوشت، قرار دهید یک تکه از گوشت را بین دو تکه از نان.
|
[ترجمه گوگل]برای تهیه ساندویچ ژامبون، یک برش ژامبون را بین دو برش نان قرار دهید
[ترجمه ترگمان]برای درست کردن یک ساندویچ گوشت، یک تکه گوشت را بین دو تکه نان قرار دهید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. It's best to slice into a rich cake from the middle.
[ترجمه گوگل]بهتر است از وسط آن را در یک کیک غنی برش دهید
[ترجمه ترگمان]بهتر است کیک غنی را از وسط نصف کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. She had only a slice of bread and butter for breakfast.
[ترجمه گوگل]او برای صبحانه فقط یک تکه نان و کره داشت
[ترجمه ترگمان]فقط یک تکه نان و کره برای صبحانه خورده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. They spend a fair slice of the budget on research and development.
[ترجمه گوگل]آنها بخش مناسبی از بودجه را صرف تحقیق و توسعه می کنند
[ترجمه ترگمان]آن ها یک تکه خوب از بودجه را صرف تحقیق و توسعه می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. She takes a large slice of the credit for our success.
[ترجمه گوگل]او بخش بزرگی از اعتبار موفقیت ما را می گیرد
[ترجمه ترگمان]او یک تکه بزرگ از اعتبار برای موفقیت ماست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. For breakfast I had a thick slice of bread and syrup.
[ترجمه گوگل]برای صبحانه یک تکه نان غلیظ و شربت خوردم
[ترجمه ترگمان]برای صبحانه تکه بزرگی از نان و شربت خوردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Would you like another slice of ham/beef?
[ترجمه گوگل]آیا برش دیگری از ژامبون/گوشت گاو می خواهید؟
[ترجمه ترگمان]یه تیکه گوشت خوک دیگه می خوای؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. Would you like a slice/piece of cheese with your bread?
[ترجمه گوگل]آیا می خواهید یک تکه / تکه پنیر با نان خود داشته باشید؟
[ترجمه ترگمان]یک تکه پنیر با نان می خواهی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. Would you like a piece of/a slice of/some cake.
[ترجمه گوگل]آیا یک تکه از / یک تکه از / مقداری کیک می خواهید؟
[ترجمه ترگمان]یک تکه از کیک را دوست دارید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. She hungrily ate a slice of bread.
[ترجمه Mahnaz] او با اشتها یک تکه نان خورد
|
[ترجمه اشی جون 😜] با اشتیاق یک تکه نان خورد
|
[ترجمه گوگل]او با گرسنگی یک تکه نان خورد
[ترجمه ترگمان]او با ولع یک تکه نان خورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. Scrape the carrots and slice them thinly.
[ترجمه گوگل]هویج ها را رنده کرده و نازک برش دهید
[ترجمه ترگمان] هویج رو بکش و تیکه تیکه کن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

20. That wonderful backhand slice of Ben's sends the ball where his opponent just can't reach it.
[ترجمه گوگل]آن برش بک هند فوق العاده از بن، توپ را به جایی می فرستد که حریفش نمی تواند به آن برسد
[ترجمه ترگمان]آن تکه backhand عجیب و غریب بن (بن)توپ را به جایی می فرستد که حریف نتواند به آن برسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

باریکه (اسم)
slip, slice, tab, track, belt, strip, isthmus, berm, listel, slab, stripe

تکه (اسم)
slice, lump, bit, whit, tailing, portion, gob, lot, fragment, item, patch, piece, dab, chunk, morsel, shred, nub, slab, cantle, scrap, doit, dribblet, loaf, ort, smidgen, nubble, pane

لقمه (اسم)
slice, bit, gobbet, piece, mouthful, morsel

قاش (اسم)
slice, sliver, cantle, plug

گوه (اسم)
slice, quoin, gad, cleat, chock, wedge, gib, sprag

برش (اسم)
cut, cutting, abscission, incision, section, slice, dissection, mammock, borsch, borscht, broach, slash, clip, concision, scissoring, truncation, slicing, hack, excision, resection, snip, snipping

خلال (اسم)
interval, slice, pick

قاچ (اسم)
slice, plug

مرهم کش (اسم)
slice, spatula

باریک بریدن (فعل)
slice, shred

قاچ کردن (فعل)
slice, plug

بریدن (فعل)
chop, truncate, dock, cut off, cut, intercept, carve, rift, slice, flick, amputate, sliver, cut back, haggle, knife, shred, gash, engrave, whittle, incise, shear, mangle, raze, hack, exsect, hew, lancinate, resect, scarp, sever, skive, stump, sunder

قاش کردن (فعل)
slice, sliver, flitch

تخصصی

[کامپیوتر] برش
[برق و الکترونیک] برش 1. فناوری نیمرسانا برای بریدن بلور به برشهای نازک یا پولک، ناصاف که پس از صاف و صیقلی کردن به پولک تبدیل می شود. 2. مخفف( تابع ) استاندارد خطی و آی سی ( سیگنال - ترکیبی ) .
[مهندسی گاز] برش
[ریاضیات] لغزش، لغزیدن، لغزنده، لغزاندن، ورقه، ورقه ورقه کردن، تراشه، برش، قاچ

انگلیسی به انگلیسی

• thin piece cut from a larger object; portion, share
cut into slices, cut into portions; cut off from; make a cut in, cut into; cleave, move quickly through
a slice is a thin or flat piece of food that has been cut from a larger piece.
if you slice food, you cut it into thin pieces.
a slice of something is a part of it.
to slice or slice through something means to cut or move through it quickly, like a knife.
see also sliced.

پیشنهاد کاربران

slice 4 ( n )
slice
slice 3 ( n ) =a kitchen utensil ( tool ) that you use to lift and serve pieces of food, e. g. a fish slice.
slice
slice 2 ( n ) e. g. Cut the meat into thin slices
slice
slice 1 ( n ) ( slaɪs ) =a thin flat piece of food that has been cut off a larger piece, e. g. a slice of bread.
slice
slice: قطعه، برش
حلقه حلقه کردن
فعل slice در آشپزی معنای برش زدن و حلقه کردن می دهد.
مقطع، ورقه، برش
‏بُرَنگ = slice
بن مایه: فرهنگ کرمانی، منوچهر ستوده
{روشن است که این واژه از ریشهٔ بُریدن است. البته در گویش کرمانی �بُرِنگ� خوانده می شود. }
‎#پارسی دوست
لقمه ی باریک
Slice fruit = برش میوه
بریدن مانند بریدن پیاز
از قاچ ( فکر کنم ترکی ) می توان استفاده کرد و به فعل/ کارواژه تبدیلش کرد.
To slice/قاچیدن
Slice sth into sth :
چیزی را به شکل/صورت چیزی دیگر بُرِش زدن
به عنوان مثال:
Slice the paper into strips : این کاغذ را به صورت نوارهای باریک، برش بزنید.
اگر قبل از اسم غیر قابل شمارش بیاد به معنای قسمت، قاچ، تکه است
a slice of banana
برای نون بیشتر از a loaf of bread استفاده میشه
تکه ای مثل تو ( هنگام خطاب به یک دختر ) a slice like you!
تکه های نان
بریدن میوه slice fruit

slice through /into sth
چیزی را شکافتن پیش رفتن
اگه فعل باشد به معنای تکه تکه کردن، واگر اسم باشد به معنای تکه یا قسمت های صاف است
تکه
قسمت
I have a slice of vanilla cake for my lunch
Cut into wide flat pieces
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٤)

بپرس