reminisce

/ˌreməˈnɪs//ˌremɪˈnɪs/

معنی: بخاطر آوردن، یاداوری کردن، یاد کردن
معانی دیگر: (گذشته را) به خاطر آوردن، یاد آوردن، (درباره ی گذشته ها) نوشتن، حرف زدن، بخاطراوردن

بررسی کلمه

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: reminisces, reminiscing, reminisced
• : تعریف: to recall past experiences, often with fondness or pleasure.
مترادف: recollect
مشابه: dwell, hark back, ponder, reflect, remember, ruminate, think

- We reminisced about our school days together.
[ترجمه فرناز] مابا همدیگر، از روزهای مدرسه مان یادکردیم.
|
[ترجمه گوگل] خاطرات دوران مدرسه را با هم مرور کردیم
[ترجمه ترگمان] روزه ای مدرسه را با هم گپ زدیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. morteza and i often reminisce (together) about the days of our youth
مرتضی و من اغلب درباره ی روزهای جوانی با هم حرف می زنیم.

2. My grandfather used to reminisce about his years in the navy.
[ترجمه گوگل]پدربزرگم خاطرات سال های حضورش در نیروی دریایی را تعریف می کرد
[ترجمه ترگمان]پدربزرگ من خاطرات سال خود را در نیروی دریایی به یاد می آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. She likes to reminisce about her childhood.
[ترجمه گوگل]او دوست دارد خاطرات دوران کودکی خود را مرور کند
[ترجمه ترگمان]اون دوست داره در مورد بچگی هاش فکر کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. There's nothing she likes better than to reminisce about the days when my . . . my father was a boy.
[ترجمه گوگل]او هیچ چیز را بهتر از یادآوری روزهایی که من دوست دارد وجود ندارد پدرم پسر بود
[ترجمه ترگمان]هیچ چیز بهتر از این نیست که به یاد روزهایی بیفتد که پدر من پسر بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The retired can squat, smoke, reminisce and grow old and die in familiar, comfortable surroundings.
[ترجمه گوگل]بازنشسته می تواند چمباتمه بزند، سیگار بکشد، خاطرات را به یاد بیاورد و پیر شود و در محیطی آشنا و راحت بمیرد
[ترجمه ترگمان]بازنشسته می تواند چمباتمه بزند، سیگار بکشد، خاطرات قدیمی را مرور کند و در محیط آشنا و راحت زندگی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. At club meetings, we like to reminisce, remembering old times.
[ترجمه گوگل]در جلسات باشگاه، ما دوست داریم خاطرات گذشته را به یاد بیاوریم
[ترجمه ترگمان]در جلسات باشگاه ما دوست داریم خاطرات گذشته را به خاطر آوریم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. But it was really fun to reminisce with everyone.
[ترجمه گوگل]اما یادآوری خاطرات با همه واقعا لذت بخش بود
[ترجمه ترگمان]اما واقعا جالب بود که با همه به یاد بیاری
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Your actions now create memories you will reminisce and talk about in your elder years.
[ترجمه گوگل]اکنون اعمال شما خاطراتی را ایجاد می کند که در سال های بزرگتر به یاد می آورید و درباره آنها صحبت خواهید کرد
[ترجمه ترگمان]اعمال شما اکنون خاطراتی را ایجاد می کنند که به خاطر می آورید و در ساله ای بزرگ خود در مورد آن صحبت خواهید کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Would you call old friends you never see, Reminisce of memories?
[ترجمه گوگل]آیا به دوستان قدیمی که هرگز نمی بینید، می گویید، خاطرات را به یاد بیاورید؟
[ترجمه ترگمان]آیا شما دوستان قدیمی را دوست خواهید داشت که هرگز نمی بینید و خاطرات خاطرات را فراموش می کنید؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Men in jail reminisce, with a twinkle in their eyes, about their days living like kings.
[ترجمه گوگل]مردانی که در زندان هستند، با درخششی در چشمان خود، خاطرات روزهای زندگی خود را مانند پادشاهان به یاد می آورند
[ترجمه ترگمان]مردان در زندان خاطرات گذشته را مرور می کنند، با برقی در چشمانشان، درباره روزه ای زندگی شان، مانند پادشاهان زندگی می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Plenty of time to reminisce about your pitifully short lives . Please.
[ترجمه گوگل]زمان زیادی برای یادآوری زندگی های کوتاه رقت انگیز خود دارید لطفا
[ترجمه ترگمان]زمان زیادی برای یاد آوردن زندگی کوتاه pitifully خواهش می کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He kept diary every day to reminisce his life in America.
[ترجمه گوگل]او هر روز خاطرات زندگی خود را در آمریکا یادداشت می کرد
[ترجمه ترگمان]او هر روز دفتر خاطراتش را مرور می کرد تا زندگی خود را در آمریکا مرور کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Your actions now create memories you reminisce and talk about in your elder years.
[ترجمه گوگل]اعمال شما اکنون خاطراتی را ایجاد می کند که در سال های بزرگتر به یاد می آورید و درباره آنها صحبت می کنید
[ترجمه ترگمان]اعمال شما اکنون خاطراتی را ایجاد می کند که شما خاطرات گذشته خود را به یاد می آورید و در این مورد صحبت می کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Jou - chia loved hearing her reminisce, so Jou - chia became the sole recipient of her affection.
[ترجمه گوگل]جو چیا عاشق شنیدن خاطره او بود، بنابراین جو چیا تنها دریافت کننده محبت او شد
[ترجمه ترگمان]jou - chia عاشق شنیدن خاطرات او بود، بنابراین jou - chia تنها دریافت کننده محبت او شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

بخاطر آوردن (فعل)
call up, mind, recall, remember, recollect, reminisce

یاداوری کردن (فعل)
mind, remind, reminisce, memorialize

یاد کردن (فعل)
reminisce

انگلیسی به انگلیسی

• remember the past, recall memories of past events or experiences
if you reminisce about something from your past, you remember it, and write or talk about it, often with pleasure.

پیشنهاد کاربران

به خاطر آوردن ( گذشته )
یاد کردن ( خاطرات )
مرور ( خاطرات )
/ˌrem. ɪˈnɪs/
to talk or write about past experiences that you remember with pleasure
درباره تجربه ها و خاطرات گذشته با لذت و خوشی صحبت کردن یا نوشتن
My grandfather used to reminisce about his years in the navy
/ˌrem. ɪˈnɪs/
to talk or write about past experiences that you remember with pleasure
نوشتن یا صحبت کردن با لذت و شادی درباره خاطرات گذشته
My grandfather used to reminisce about his years in the navy
منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/reminisce?q=reminiscing
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : reminisce
✅️ اسم ( noun ) : reminiscence
✅️ صفت ( adjective ) : reminiscent
✅️ قید ( adverb ) : _
یادآوری کردن، به خاطر آوردن، یاد کردن
verb
[no obj] : to talk, think, or write about things that happened in the past
◀️He reminisced with old buddies at his high school reunion
◀️She reminisced about her time in Europe.
...
[مشاهده متن کامل]

◀️ Morteza and I often reminisce ( together ) about the days of our youth : مرتضی و من اغلب درباره ی روزهای جوانی با هم حرف می زنیم.

Verb - intransitive :
فکر کردن یا صحبت کردن درباره خاطرات خوب و شیرین گذشته
به عنوان مثال :
a group of former students reminiscing about their college days
منابع• https://www.ldoceonline.com/dictionary/reminisce

reminisce: مرور خاطرات خوش/ به یادآوردن گذشته ی شیرین.
They were reminiscing about old times
آنها خاطرات خوش گذشته را با هم مرور میکردند.
I used to spend hours listening to my grandmother's reminisce.
سابقٱ، ساعتها پای خاطرات شیرین مادربزرگم مینشستم.
مرور خاطرات گذشته

بپرس