saucepan

/ˈsɒˌspæn//ˈsɔːspən/

معنی: قابلمه، ماهی تابه، روغن دان، کماجدان
معانی دیگر: دیگچه ی دسته دراز

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: a fairly deep, usu. metal cooking pan with a long handle.

جمله های نمونه

1.
قابلمه

2. she bashed her husband over the head with a saucepan
با ماهیتابه بر سر شوهرش کوفت.

3. The water in the saucepan had all boiled away.
[ترجمه مینا] آب قابلمه همش جوشیده بود
|
[ترجمه Asma] . آب داخل قابلمه همه به جوش آمده بود.
|
[ترجمه گوگل]آب داخل قابلمه همه به جوش آمده بود
[ترجمه ترگمان]آب داخل ماهی تابه جوش آورده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The saucepan on the cooker puffed little jets of steam.
[ترجمه گوگل]قابلمه روی اجاق گازهای کوچک بخار را پف کرد
[ترجمه ترگمان]قابلمه روی دیگ بخار کوچک بخار را روشن کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. She scoured the saucepan with cleanser.
[ترجمه Asma] او قابلمه را با پاک کننده تمیز کرد.
|
[ترجمه گوگل]او قابلمه را با پاک کننده تمیز کرد
[ترجمه ترگمان]اون ظرف رو با تمیز کننده تمیز کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Cover the saucepan and remove from the heat.
[ترجمه گوگل]در قابلمه را ببندید و از روی حرارت بردارید
[ترجمه ترگمان]ماهی تابه را بپوشانید و از روی حرارت بردارید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The saucepan boiled dry on the stove.
[ترجمه گوگل]قابلمه خشک روی اجاق جوشید
[ترجمه ترگمان]قابلمه روی اجاق خشک شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He held out the saucepan for inspection.
[ترجمه گوگل]او قابلمه را برای بازرسی دراز کرد
[ترجمه ترگمان]ماهی تابه را برای بازرسی دراز کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Fill a saucepan with water and bring to a slow boil.
[ترجمه گوگل]یک قابلمه را با آب پر کنید و به آرامی بجوشانید
[ترجمه ترگمان]یک قابلمه را با آب پر کنید و بجوشانید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Put water, butter and lard into a saucepan and bring slowly to the boil.
[ترجمه گوگل]آب، کره و گوشت خوک را در قابلمه بریزید و به آرامی بجوشانید
[ترجمه ترگمان]آب، کره و چربی داخل یک ماهی تابه و آرام به جوش می آید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Place the saucepan over moderate heat until the cider is very hot but not boiling.
[ترجمه گوگل]قابلمه را روی حرارت ملایم قرار دهید تا آب سیب خیلی داغ شود اما نجوشد
[ترجمه ترگمان]قابلمه را بر روی حرارت ملایم قرار دهید تا زمانی که شراب سیب خیلی داغ باشد اما جوش نیاید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The water in the saucepan was bubbling furiously.
[ترجمه گوگل]آب در قابلمه به شدت جوش می زد
[ترجمه ترگمان]آب در ماهی تابه از شدت خشم می جوشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. You can detach the handle of the saucepan by undoing this screw.
[ترجمه گوگل]با باز کردن این پیچ می توانید دسته قابلمه را جدا کنید
[ترجمه ترگمان]شما می توانید دسته ماهی تابه را با undoing از این پیچ جدا کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Be careful with that saucepan the handle's loose.
[ترجمه گوگل]مواظب باشید دسته آن قابلمه شل است
[ترجمه ترگمان]مراقب اون saucepan باش دسته شل شده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Heat one tablespoon of oil in a saucepan.
[ترجمه گوگل]یک قاشق غذاخوری روغن را در یک قابلمه گرم کنید
[ترجمه ترگمان]یک قاشق سوپ خوری روغن را در یک ماهی تابه بریزید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

قابلمه (اسم)
autoclave, pot, saucepan

ماهی تابه (اسم)
saucepan, pan, frier, frying pan, griddle, fryer

روغن دان (اسم)
saucepan

کماجدان (اسم)
saucepan

انگلیسی به انگلیسی

• deep cooking pot with a handle
a saucepan is a deep metal cooking pot, usually with a long handle and a lid.

پیشنهاد کاربران

تابه عمق دار یا دیواره دار در مقابل frying pan : تابه برای سرخ کردن که طبعا دیواره بلند لازم ندارد .
saucepan ( n ) ( sɔsp�n ) ( also pot ) =a deep, round, metal pot with a lid and one long handle or two short handles, used for cooking things over heat
saucepan
C: Hey, you.
I'm talking to you, come here!
D: Thank you ma'am.
A: Give me that.
C: Well, he is in a hurry.
He must be hungry.
I'll come back for the sauce pan.
D: Thank you.
...
[مشاهده متن کامل]

. . .
D: Careful father, you will choke.
. . .
What's the matter?
A: I swear it's my first mouthful.
آهای پسر.
آهای با توئم، بیا اینجا!
مرسی خانم، قربون دستتون.
بِدِش به من.
اِه اِه! چه خبرته بابا اِه. .
خخخخ عجب هولی میزنه.
هوووو مث اینکه خیلی هم گشنشه.
ببین ناهارتون که خوردین، همینجا باشین من میام قابلمه رو میبرم. باشه؟
باشه. . قبوله. .
چته بابا خودت خفه میکنی که!
اِه چِت شد؟
تازه به خدا لقمه اولمه.

Noun - countable :
ظرف فلزی گِرد، گود و دسته داری که برای پخت و پز از آن استفاده می شود.
به عنوان مثال :
Heat the oil and garlic in a large saucepan
saucepan
منابع• https://www.ldoceonline.com/dictionary/saucepan
در UK به شیر جوش یا قابلمه تک دسته که عمق دارد و میتوان درآن مواد غذایی را سرخ کرد و یا شیر را جوشاند - saucepan میگویند
قابلمه ی دسته دار
۱ - �روغن دان� نادرست است. اصطلاح درست �سرخ کن� است. یعنی تابه ی گودی که در آن روغن می ریزند و چیزی مثل سیب زمینی یا پیاز را در آن سرخ می کنند.
۲ - قابلمه ی دسته دار کوچک را می گویند که معمولاً حدود یک و نیم لیتر ظرفیت دارد و انواع مختلف آن برای گرم کردن شیر ( شیرجوش ) یا برای سرخ کردن مواد غذایی در روغن ( سرخ کن ) و غیره به کار می رود.
...
[مشاهده متن کامل]

شیر جوش میشه اما در آمریکای میگن pot
شیرداغ کن
تابه دسته بلند
شیر جوش
تابه
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)

بپرس