tread

/ˈtred//tred/

معنی: گام برداری، لگد کردن، راه رفتن، پا گذاشتن
معانی دیگر: (روی چیزی) پا گذاشتن، (از روی چیزی) گام برداشتن، (با پا) رد شدن، پامال کردن، لگدکوب کردن، زیر پا له کردن، قدم گذاشتن، سرکوب کردن، منکوب کردن، مقهور کردن، پا گذاری، صدای پا، اقدام کردن، پا به میان گذاشتن، عمل کردن، (پرنده - با جنس ماده) جفتگیری کردن، (هر چیز که وزن شخص یا چیز روی آن قرار می گیرد) ته کفش، تخت کفش، زیره، عاج یا رویه ی تایر، (تانک و تراکتور زنجیری) زنجیر، (ریل راه آهن) لبه (که چرخ ها روی آن می لغزند)، روی پله، پهنه ی پله، (نادر) رد پا، جای پا

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: treads, treading, treaded, trod, trodden
عبارات: tread water
(1) تعریف: to step or walk on, over, in, or along.

- He tread the new carpet cautiously.
[ترجمه امین] او با احتیاط روی فرش جدید گام برمی دارد.
|
[ترجمه گوگل] فرش نو را با احتیاط پا گذاشت
[ترجمه ترگمان] با احتیاط فرش را روی فرش می گذارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The children enjoyed treading the leaves as they walked through the woods.
[ترجمه سیروس مرادی فارسانی] بچه هاهمچنان که در میان جنگل قدم می زدند از پا گذاشتن روی برگها لذت می بردند.
|
[ترجمه فاطمه] بچه ها در حال عبور از جنگل از پا گذاشتن روی برگها لذت می بردند.
|
[ترجمه گوگل] بچه ها هنگام قدم زدن در میان جنگل از پا گذاشتن برگ ها لذت می بردند
[ترجمه ترگمان] بچه ها همچنان که از میان جنگل قدم می زدند، از رفتن برگ ها لذت می بردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to crush or press down with, or as if with, the feet; trample.

- The deer treaded the new plantings in the garden.
[ترجمه گوگل] آهوها کاشت های جدید باغ را زیر پا گذاشتند
[ترجمه ترگمان] گوزن ها گیاه جدید باغ را زیر و رو کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The old winery still treads some of their grapes by foot.
[ترجمه گوگل] شراب‌سازی قدیمی هنوز مقداری از انگورهای خود را با پای پیاده می‌پاشد
[ترجمه ترگمان] winery کهنه هنوز چند تا از grapes کنده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to create (a path or the like) by walking.

- We tread a path down to the beach.
[ترجمه گوگل] مسیری را به سمت ساحل طی می کنیم
[ترجمه ترگمان] به سمت ساحل قدم می زنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
عبارات: tread on someone's toes
(1) تعریف: to move on foot; step or walk.
مشابه: step

- The child treaded with effort through the snow.
[ترجمه گوگل] کودک با تلاش در میان برف قدم زد
[ترجمه ترگمان] بچه با زحمت از میان برف ها بیرون رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to step on, trample, or otherwise harshly treat something and thus press, crush, or hurt it (usu. fol. by on or upon).
مشابه: step, tramp, trample

- The tyrant trod on the hopes of the people.
[ترجمه علی ماشا اله زاده] این ستمگر لگدمال کرد آرزوهای مردم را
|
[ترجمه گوگل] ظالم امید مردم را زیر پا گذاشت
[ترجمه ترگمان] ستمگر به امید مردم گام بر می داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
مشتقات: treader (n.)
(1) تعریف: the act, process, manner, or sound of stepping or walking.
مشابه: plod, step

(2) تعریف: an instance of treading; single step.

(3) تعریف: a designated surface on which one steps, such as the horizontal surface of a stair or stepladder.

(4) تعریف: that which touches the ground in walking, such as the sole of the foot or shoe, or in rolling, such as the grooved surface of a tire or the linked beltlike apparatus on which a tank moves.

(5) تعریف: the grooved pattern on a tire, or the depth thereof.

- There wasn't much tread left on the tire.
[ترجمه گوگل] آج زیادی روی لاستیک نمانده بود
[ترجمه ترگمان] راه زیادی روی تایر باقی نمانده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. tread a (particular) path
خط مشی (ویژه ای) اتخاذ کردن

2. tread a fine (or thin) line
دست از پا خطا نکردن،کاملا مواظب بودن

3. tread a measure
رقصیدن،پایکوبی کردن

4. tread the boards
در صحنه ی نمایش ظاهر شدن،بازیگری کردن

5. tread water
ایستاده شنا کردن،در جا شنا کردن

6. those who tread on snakes get bitten
آنان که روی مار پا می گذارند نیش می خورند.

7. to walk with a measured tread
با گام های شمرده راه رفتن

8. his mistress walked with a catlike tread
معشوقه اش با گام های گربه مانند راه می رفت.

9. i could hear the soldiers' heavy tread
می توانستم صدای گام های سنگین سربازان را بشنوم.

10. (a. pope) fools rush in where angles fear to tread
ابلهان به محلی هجوم می برند که فرشتگان از قدم گذاشتن در آن واهمه دارند.

11. Be careful not to tread on the flowers.
[ترجمه گوگل]مواظب باشید گل ها را زیر پا نگذارید
[ترجمه ترگمان]مواظب باش روی گل ها لگد نزنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Before the days of automation, they used to tread grapes to make wine.
[ترجمه امیر اصلان] قبل از زمانه ی اتوماسیون ، آنها برای درست کردن شراب انگور ها را لگد میکردند
|
[ترجمه گوگل]قبل از دوران اتوماسیون، آنها برای تولید شراب، انگور را زیر پا می گذاشتند
[ترجمه ترگمان]قبل از روزه ای اتوماسیون، آن ها برای ساختن شراب انگور می گذاشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. These rough roads soon wore the tread of motorcycle tires off.
[ترجمه گوگل]این جاده های ناهموار به زودی آج لاستیک های موتورسیکلت را از بین بردند
[ترجمه ترگمان]این جاده های ناهموار خیلی زود اثر چرخ های موتورسیکلت را در بر می گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. I could either tread water until I was promoted, which looked to be a few years away, or I could change what I was doing.
[ترجمه گوگل]یا می‌توانستم تا زمانی که ترفیع بگیرم، که به نظر می‌رسید چند سال دیگر باشد، آب را زیر پا بگذارم، یا می‌توانم کاری را که انجام می‌دادم تغییر دهم
[ترجمه ترگمان]می توانستم روی آب قدم بگذارم، تا وقتی که ترفیع گرفته بودم، که چند سال از آنجا دور بودم، یا می توانستم کاری را که انجام می دادم عوض کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Don't tread ash into the carpet!
[ترجمه گوگل]خاکستر را در فرش نپاشید!
[ترجمه ترگمان]خاکستر روی فرش!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. The back tyre tread is worn a little.
[ترجمه گوگل]آج لاستیک عقب کمی ساییده شده است
[ترجمه ترگمان]لاستیک عقب اتومبیل کمی فرسوده شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

گام برداری (اسم)
gang, tread, footstep

لگد کردن (فعل)
recoil, tread

راه رفتن (فعل)
go, ambulate, walk, gait, stride, stalk, tread

پا گذاشتن (فعل)
join, interfere, enter, tread

تخصصی

[عمران و معماری] سطح افقی پله - کف پله

انگلیسی به انگلیسی

• stepping, walking; sound of walking; single step; imprint of a tire or foot; pattern of ridges cut into a tire
step, walk, stride; step on
if you tread on something, you step on it or press your foot on it.
if you tread something into the ground or into a carpet, you step on it and crush it in.
if you tread in a particular way, you walk in that way.
someone's tread is the sound they make with their feet as they walk.
if you tread carefully, you behave cautiously.
the tread of a tyre or shoe is the pattern of ridges on it that stops it slipping.
see also trod, trodden.

پیشنهاد کاربران

توی شنا کردن پا زدن معمولی رو tread میگن که ما به این حرکت توی اب میگیم دوچرخه زدن
ولی در حالت کلی یعنی
راه رفتن
گام برداشتن
قدم زدن
VERB
✔️ ( روی چیزی ) راه رفتن - پا گذاشتن - ( از روی چیزی ) گام برداشتن - ( با پا ) رد شدن - قدم گذاشتن
💠 Where freedom meets repression: Australian academics tread a fine line over ties to Iran
...
[مشاهده متن کامل]

. . . More than 20 papers involving collaboration have been published in the past year, despite the government warning against joint research projects
. . . It’s the desire not to stifle this innovation that forces governments to walk a fine line between defending national security and upholding academic freedom.
✔️ پامال کردن - لگدکوب کردن - زیر پا له کردن
✔️ اقدام کردن - پا به میان گذاشتن - عمل کردن

treading water
در بازارهای مالی یعنی درجا زدن قیمت.
نه بالا می رود و نه پایین می آید.
● لگد کردن
● قدم نهادن
● با پا له کردن
● آج لاستیک
● صدای پا
tread ( مهندسی بسپار - تایر )
واژه مصوب: رویه 2
تعریف: بیرونی ترین بخش تایر، شامل آج و بستر آن، که با سطح جاده تماس دارد
پا گذاشتن
گام برداشتن
کف پله
Tread carefully/warily/cautiously/gently/lightly etc
/past tense trod /trɑːd/ or US also treaded, past participle trodden /'trɑːdn
آریان پور: اقدام کردن، پا به میان گذاشتن، عمل کردن
لانگمن:
...
[مشاهده متن کامل]

to be very careful about what you say or do in a difficult situation
کیمبریج:
to speak or behave carefully to avoid upsetting or causing offense to anyone
مثال:
• The administration knows it has to tread carefully on this issue
• If I wanted to keep my job, I knew I’d have to tread lightly
• The press learned to tread carefully on the subject of their leaders' health during the Soviet era
• Supervisors and personnel officers will be instructed to tread carefully when dealing with workers

کف پله
عاج لاستیک
عاج کف کفش
زنجیر شنی تانک ها

بپرس