علی ماشا اله زاده

فهرست واژه ها و پیشنهادهای نوشته شده
come unstuck٠٨:٣٢ - ١٤٠١/١٢/٠٦وا دادن کم آوردن She came unstuck in the last part of the exam او در آخرین بخش امتحان وا داد ( کم آورد ) It was in the third round of the championsh ... گزارش
5 | 0
come unstuck٠٨:٢٤ - ١٤٠١/١٢/٠٦گیر کردن موفق نبودن شکست خوردن She came unstuck in the last part of the exam او در آخرین بخش امتحان گیر کرد ( نتوانست عبور کند/موفق نبود/شکست خورد )گزارش
0 | 0
buoyant٠٧:٣٧ - ١٤٠١/١٢/٠٦( اقتصاد ) پویا buoyant economy/market/industry Carpet sales remained strong as a result of the buoyant housing market فروش فرش پابرجا ماند به عنوا ... گزارش
5 | 0
availablity١٩:٥٥ - ١٤٠١/١٢/٠٥فراهم بودن موجود بودن آماده ی استفاده بودن در دسترس بودن Rooms are offered subject to availability اتاقها ارایه می شوند منوط به فراهم بودن ( آماده ی ... گزارش
0 | 0
squeeze١٣:٠٠ - ١٤٠١/١٢/٠٥رقبا را از صحنه رقابت خارج کردن کنار زدن رقبا squeeze somebody/something → out ( of something ) phrasal verb [transitive] to make it difficult for so ... گزارش
2 | 0
operator١٢:٥٣ - ١٤٠١/١٢/٠٥کارپرداز مسوول ارایه ی خدمات یک ماشین صنعتی Cutting /press machine operator ( کارپرداز دستگاه برش/پرس ) مسوول ارایه ی خدمات یک سیستم مخابراتی ( کا ... گزارش
0 | 0
have a baby١١:٠٣ - ١٤٠١/١٢/٠١Have a baby = give birth Give birth زایمان کردن Have a babyبچه دار شدن به نقل از لانگمن : have a baby/give birth to a baby She had the baby at home. ... گزارش
0 | 0
born on arrival١٠:٥٣ - ١٤٠١/١٢/٠١Natural childbirth=زایمان طبیعی در هیچ دیکشنری یا در گوگل ندیدم واژه ی born on arrival راگزارش
0 | 0
wind blows sand into your eyes١٣:٣٣ - ١٤٠١/١١/٢١بوسیله ی باد شن در چشم رفتن Wind blows sand into my eyes باد زد شن توی چشمام باد زد شن رفت توی چشمامگزارش
0 | 0
explode the myth١١:٣٢ - ١٤٠١/١١/١٩ذهنیت، تصورات، باورهای غلط را برطرف کردن افسانه ای را باطل کردنگزارش
0 | 0
explode the myth٠٩:٥٣ - ١٤٠١/١١/١٩تابو شکنی کردن The programme sets out to explode the myth that some delicate tropical fish are impossible to keep این برنامه درصدد است که تابو شکنی ک ... گزارش
0 | 0
sink١٤:١٥ - ١٤٠١/١١/١٨( پول، سرمایه ) در کاری انداختن ( پول، سرمایه ) در کاری خرج کردن MONEY [transitive] to spend a lot of money on something sink something in/into som ... گزارش
5 | 0
funnel١٠:٢١ - ١٤٠١/١١/١٨افراد، جمعیت، پول، اطلاعات. . ) در یکجا جمع کردن The crowd funneled into the theater. جمیت جمع شدند در سالن تیاتر [ T ] We’ve been funneling our mon ... گزارش
2 | 0
ther's no such thing as a free lunch١٧:٣٨ - ١٤٠١/١١/١٧چیزی به نام ناهار رایگان وجود ندارد هیچکی برای رضای خدا خدمتی ارایه نمی دهد ( بلکه در ازای دریافت پول خدمات ارایه می گردد )گزارش
0 | 0
there's no such thing١٧:٣٤ - ١٤٠١/١١/١٧چنین چیزی نیست امکان ندارد جنین چیزی وجود داشته باشد There's no such thing as a free lunch چنین چیزی وجود ندارد که نهار مفت به کسی بدهندگزارش
0 | 0
live in١١:٤٩ - ١٤٠١/١١/١٧صفت : برای زندگی در محل کار Live - in nanny پرستار برای زندگی در محل کلر Live - inaccomodation اتاق برای زندگی در محل کارگزارش
0 | 0
live in١١:٢٥ - ١٤٠١/١١/١٧صفت : live - in ( پرستار بچه، خدمتکار. . . ) سر خونه ( اقامت، زندگی ) در محل کار، سر کار Live - in accommodation زندگی کردن در محل کار ، اقامت سر ک ... گزارش
0 | 0
already٠٨:٥٢ - ١٤٠١/١١/١٣با تشکر و قدردانی از کابر گرامی میثم علیزاده لشکانی و در تایید و توضیح ایشان: Already از قبل【 شروع شده و آثارش تا حال ادامه دارد] Before قبلا [انجام ... گزارش
5 | 0
lie٠٨:٣٢ - ١٤٠١/١١/١٣باتشکر و قدردانی از کاربر گرامیFarhoodودر تایید و توضیح مطلب ایشان: CONDITION [linking verb] to be in a particular state or condition ( بی . . . ) ا ... گزارش
0 | 0
storm cloud٠١:٢٥ - ١٤٠١/١١/١٢۱ - ابرهای تیره که نشانه ی وقوع طوفان هستند ( می توان حدس زد این ابر های تیره را طوفان به اینجا رانده است، پس طوفان نزدیک است ) ۲ - نشانه های بد برا ... گزارش
0 | 0
pour١٨:٠٨ - ١٤٠١/١١/١١Move down. . . . . Fall [I]. . . . . drop [I]. . . . . . . spill [I]. . . . . . . pour [I] فعلpour را فقط در حالتی که ( خون یا باران یا دود، . . . ... گزارش
5 | 0
look like١٧:١٢ - ١٤٠١/١١/١١look like something به نظر می رسد انگار. . . ( چیری ) . . . . ( درآینده نزدیک ) اتفاق خواهد افتاد — phrasal verb with look US/lʊk/ verb ( POSSIBLE ... گزارش
0 | 0
be in for١٠:٣٧ - ١٤٠١/١١/١١( در آینده بسیار نزدیک ) مواجه بودن با در شرف. . . . بودن در شرف وقوع. . . . بودنگزارش
5 | 0
hold off٠٩:٥٨ - ١٤٠١/١١/١١( باران ) موقتا بند آمدن ۲ - موقتا دست نگهداشتن ( انجام ندادن ) Hold off making your decision until Monday دست نگهدار از تصمیمت تا دوشنبهگزارش
5 | 0
laze around١٩:٢٠ - ١٤٠١/١١/١٠از روی تنبلی ( در رخت خواب، مبل، ساحل ) خوابیدن I'm not one to laze around in bed all day longگزارش
0 | 0
soapy water٢١:٣٧ - ١٤٠١/١١/٠٨Soapy water آب کف آلود، کف Hand washing liquidمایع دستشویی، صابون مایعگزارش
9 | 0
pour down٢١:٢٣ - ١٤٠١/١١/٠٨Pour downیک phrasalverb نیست که بخواهد در یک مدخل جداگانه معرفی گردد. حرف اضافه یdownصرفا بیانگر "جهت" و سمت و سوی ریختن میباشد ومعنای فعل را دگرگون ... گزارش
0 | 0
clean out the closet١٢:٠٧ - ١٤٠١/١١/٠٧( محتویات کابینت، قابلمه. . . ) ریختن بیرون و تمیزکردن you clean out something such as a cupboard, room, or container, you take everything out of it ... گزارش
0 | 0
lazy day٠٩:١٥ - ١٤٠١/١١/٠٦روز توام با بی حالی . i spent a lazy day in the park یک روز توام با بی حالی را در پارک گذراندم.گزارش
0 | 0
stiff٠٩:١٠ - ١٤٠١/١١/٠٦Stiff سفت که قابلیت شل شدن را هم دارد ولیhardسفت که قابلیت شل شدن را ندارد Stiff colarیقه ی سفت ( که بعد از چند بار پوشیدن یا شستن شل می شود ) Stiff ... گزارش
7 | 0
lead١٩:٢٢ - ١٤٠١/١١/٠٣Lead to ۱ - منتهی شدن به یک مکان ( direction ) The door leads out onto a wide, shady terrace. A narrow trail of blood led directly into the cave. . ... گزارش
0 | 0
flight of stairs١٠:٣٠ - ١٤٠١/١١/٠٣یک تکه از راه پله ها ( ما بین دو پاگرد ) We walked up four flights of stairs ( =sets of stairs ) . ما چهار تا پا گرد ( از راه پله ها ) را بالا رفتیمگزارش
2 | 0
for what it's worth١٥:١١ - ١٤٠١/١١/٠٢( حرفم، نظرم، اطلاعاتم، خبرم، کمکم، کارم. . ) اگه بدرد بخور باشد I've brought my notes, for what it's worth. من یادداشت هایم را آورده ام، اگه بدرد ب ... گزارش
2 | 0
fall into the trap of doing sth١٤:٣٤ - ١٤٠١/١١/٠٢اشتباهی که همه می کنند ر شما هم ا مرتکب شدن توی تله ی معروف افتادنگزارش
2 | 0
have a chip on shoulder١٤:٢٧ - ١٤٠١/١١/٠٢دنبال دعوا میگرده از یک چیزی دلخوره، به همه گیر میدهگزارش
2 | 0
be hard pushed to do sth١١:٥٧ - ١٤٠١/١١/٠٢کار سختیه که بخواهیم ( فلان کار را بکنیم ) تحت فشار خواهیم بود ( برای انجام کاری )گزارش
2 | 0
be in the bag١١:٣٨ - ١٤٠١/١١/٠٢توی جیبم است توی مشت من هست ( یعنی مطمءنم که بدست می آورم آنرا )گزارش
0 | 0
discernible٠١:١٥ - ١٤٠١/١١/٠٢واضح، ملموس There is no discernible reason why this should be the case. هیچ دلیل واضح ( ملموسی ) وجود ندارد که چرا باید این یک مورد باشد There has b ... گزارش
0 | 0
throw together١١:٣٧ - ١٤٠١/١٠/٢٩Throw sth together بطور تصادفی سرهم کردن چیزی ( هرچی دم دست بود، هرچی پیش آمد ) She threw a cake to gather او یک کیک سر هم کرد ( هرچی دستش آمد سرهم ... گزارش
2 | 0
فهرست جمله های ترجمه شده
box office١٠:٣٠ - ١٤٠١/١٢/٠٦
• The movie bombed out at the box office.
این فیلم توی گیشه بلیط فروشی ناموفق بود0 | 0
ruin١٤:٢٤ - ١٤٠١/١١/٠٣
• They found their home in ruins after the hurricane.
آنها خانه هایشان را بصورت مخروبه یافتند بعد از طوفان0 | 0
make good١٠:٥٦ - ١٤٠١/١٠/٢٧
• We should make good use of our time.
ما باید استفاده ی خوبی بکنیم از وقتمان ( در این جملهphrasal verb وجود ندارد، اشتباها در این مدخل آورده شده است )0 | 0
make out٠٧:٣٦ - ١٤٠١/١٠/٢٢
• I could make out a dark figure in the twilight.
من به سختی می توانستم ببینم یک هیکل تیره را در هوای گرگ و میش0 | 1
make out٠٧:٣٤ - ١٤٠١/١٠/٢٢
• Please make out a bill for these goods.
لطفا برای این کالاها یک صورتحساب تنظیم کنید7 | 0
exceed٠٩:٢٦ - ١٤٠١/١٠/١٢
• The weight of baggage may not exceed seventy pounds.
وزن چمدانها احتمالا از ۷۰ پوند تجاوز نکند ( possibility )0 | 0
up against٠٩:١٣ - ١٤٠١/١٠/١٢
• You've all ganged up against me, it's not fair.
شما همگی دست به یکی کرده اید رو در روی من. این عادلانه نیست0 | 0
legislate١١:٣٨ - ١٤٠١/١٠/٠٦
• The fundamental purpose of the Congress is to legislate.
هدف بنیادی کنگره میبایست قانوگذاری باشد0 | 0
come through١١:٠٥ - ١٤٠١/١٠/٠٥
• Have your examination results come through yet?
جواب آزماش شما هنوز نیامده؟0 | 0
come through١١:٠٣ - ١٤٠١/١٠/٠٥
• Have the test results come through yet?
نتیجه ی آزمایش هنوز نیامده؟ ( بدست نیامده؟ )0 | 0
tread١٦:٣٠ - ١٤٠١/٠٩/٢٩
• The tyrant trod on the hopes of the people.
این ستمگر لگدمال کرد آرزوهای مردم را0 | 0
unrepentant١٤:٠٩ - ١٤٠١/٠٩/٢٠
• He remains unrepentant about his comments.
او پشیمان نیست از اظهارانش0 | 0
resign١٣:٢٦ - ١٤٠١/٠٩/٢٠
• She resigned her claim to the estate.
او از ادعای خودش برای این املاک گذشت کرد0 | 1
resign١٣:٢٣ - ١٤٠١/٠٩/٢٠
• His elder brother resigned his rights to the throne.
برادر بزرگترش صرفنظر کرد ( چشم پوشی کرد ) از حقش برای تاج و تخت0 | 0
insurmountable١٨:٣١ - ١٤٠١/٠٩/١٩
• Lack of money has proved an almost insurmountable obstacle.
فقدان پول تقریبا بصورت یک مانع لاینحل در آمده است0 | 0
fashioned١٦:٠٥ - ١٤٠١/٠٩/١٧
• We are all unique human beings, fashioned by life experiences.
ما همگی انسانهای منحصر به فردی هستیم، شکل داده شده بوسیله تجربیات زندگی0 | 0
fashioned١٥:٤٨ - ١٤٠١/٠٩/١٧
• Music is fashioned to our taste.
موزیک به ( شکل ) سلیقه ما درست شده است0 | 0
fashioned١٥:٤٦ - ١٤٠١/٠٩/١٧
• They fashioned him into a fine pianist.
آنها خودشان را به شکل یک پیانیست خوب در آوردند0 | 0
misconduct٢٢:٣٣ - ١٤٠١/٠٩/١٥
• He was fired for serious misconduct .
او بخاطر سوء مدیریت اخراج شد2 | 0
cherish٠٩:٣٠ - ١٤٠١/٠٩/١١
• The child cherished the homeless kitten.
( خاطره ی ) این بچه گربه بی سرپناه ( برای همیشه ) در ذهن این بچه ماند0 | 0
go to pieces٢٠:٤٥ - ١٤٠١/٠٩/٠٤
• She's a strong woman, but she nearly went to pieces when Arnie died.
او زن قوی بود اما اعصابش ریخت بهم وقتی آرنی فوت کرد0 | 0
go to pieces٢٠:٤٤ - ١٤٠١/٠٩/٠٤
• She just goes to pieces in exams.
او فقط تمرکزش را از دست داد در امتحان. ( اعصابش ریخت بهم )0 | 0
bite the bullet١٠:٢٢ - ١٤٠١/٠٩/٠٤
• I bit the bullet and accepted him as a supervisor.
دندان رای جگر گذاشتم و پذیرفتمش به عنوان سرپرست2 | 1
bite the bullet١٠:٢١ - ١٤٠١/٠٩/٠٤
• We bit the bullet and finished the climb.
دندان روی جگر گذاشتم و صعود را به پایان رساندم0 | 0
bite the bullet١٠:٠٣ - ١٤٠١/٠٩/٠٤
• I bit the bullet and accepted him as a supervisor.
علارقم میل باطنی ام پذیرفتم اورا به عنوان یک سرپرست7 | 0
out of step٢٢:٠٨ - ١٤٠١/٠٩/٠٣
• She was out of step with her colleagues.
او با همکارانش هماهنگ نبود0 | 0
out of step٢٢:٠٨ - ١٤٠١/٠٩/٠٣
• One dancer was fractionally out of step.
یک رقاص بطور جزیی نا هماهنگ بود0 | 0
at loggerheads١٣:٢٩ - ١٤٠١/٠٩/٠٣
• He and his wife are always at loggerheads.
او و همسرش همیشه سر جنگ دارند ( آبشان در یک جوی نمی رود )0 | 0
realization١٠:٠٠ - ١٤٠١/٠٨/٢٩
• The only limit to our realization of tomorrow will be our doubts of today.
تنها محدوه ی فهم ا درک ما از فردا، شک و تردیدهای ما درباره ی امروز است. ( یعنی ما حتی نمی دانیم امروز چه اتفاقی خواهد افتاد چه برسد به اینکه بخواهیم بفهمیم فردا چه می شود، یا اصلا فردایی هست یا نه )0 | 0
uninterrupted١٢:٥٢ - ١٤٠١/٠٨/٢٦
• Lulled by almost uninterrupted economic growth, too many European firms assumed that this would last for ever.
باشیره مالیدن سر ملت که رشد اقتصادی متوالی داریم، بسیاری شرکت های اروپایی تصور می کنند این برای همیشه ادامه خواهد یافت0 | 0
uninterrupted١٢:٣٦ - ١٤٠١/٠٨/٢٦
• Diners can enjoy an uninterrupted view of the garden.
مدعووین به شام این امکان را دارند که از ویوی ابدی ( منظره ی بی پایان ) باغ لذت ببرند0 | 0
misrepresentation١٣:٥١ - ١٤٠١/٠٨/٢٥
• I never saw such a glaring example of misrepresentation.
هرگز چنین "تحریف واقعیت" خیره کننده ای را ندیده بودم0 | 0
nonconformity١٣:٢٣ - ١٤٠١/٠٨/٢٥
• Nonconformity is little appreciated in a culture that places the needs of society as a whole far above the desires of the individual.
به انطباق ناپذیری ( با جمع ) کمتر بها داده می شود در فرهنگی که نیازهای جامعه را بالاتر از امیال فردی قرار می دهد0 | 0
ethereal١٢:٢١ - ١٤٠١/٠٨/٢٥
• The final ethereal prayer and solo duet were beautifully sung.
نیایش ملکوتی و تک نوازی پایانی به زیبایی خوانده شدند0 | 0
realization١١:٥٤ - ١٤٠١/٠٨/٢٥
• The only limit to our realization of tomorrow will be our doubts of today.
منتها درجه ی درک و فهم ما از فردا ، حدس و گمان امروز ما است0 | 0
default١٧:١٤ - ١٤٠١/٠٨/٢٤
• He had not actively decided to close his account; it was a choice made by default.
او با میل و رغبت تصمیم نگرفته بود ببندد حسابش را، این گزینه را بواسطه ی قصور و کوتاهی انتخاب کرده بود ( گزینه ی دیگری براش باقی نمانده بود )2 | 1
tend١٧:١٩ - ١٤٠١/٠٨/٢٠
• This breed of dog tends to be lively and require a great deal of exercise.
این گونه سگها معمولا پرجنب و جوش هستند و تمرینات ورزشی بسیاری را می طلبد0 | 0
tend١٧:١٢ - ١٤٠١/٠٨/٢٠
• Human beings tend to fear things that are unfamiliar to them.
انسانها معمولا می ترسند از چیزهایی که نا آشنا هستند باهاشون5 | 0
reunion١١:٤٧ - ١٤٠١/٠٨/١٨
• I got to see all my cousins at our family reunion last month.
من موفق شدم ببینم تمام پسر عموهایم را در ( دورهمی ) تجدید دار خانوادگی مان در ماه گذشته7 | 0
community١١:٣٨ - ١٤٠١/٠٨/١٢
• The annual block party gives people in the neighborhood a sense of community with each other.
این مهمانی خیابانی به مردم آن دور و بر حس همزیستی با همدیگر را می دهد0 | 0
unchallenged٠٨:٥٦ - ١٤٠١/٠٨/٠٩
• These views have not gone unchallenged.
این دیدگاه ها محرز نشده است0 | 0
unchallenged٠٨:٥٥ - ١٤٠١/٠٨/٠٩
• Unchallenged wisdoms flow swiftly among the middle classes.
حکمت های بی چون و چرا ( مسلم ) به سرعت جریان می یابد بین اقشار متوسط جامعه0 | 0
total١١:١٨ - ١٤٠١/٠٧/٣٠
• The total number of points scored was six.
تعداد کل امتیازات کسب شده شش بود2 | 1
work out٠٩:٣٧ - ١٤٠١/٠٧/٣٠
• She works out at the gym.
اگر نمی تواند برود به باشگاه، او می تواند یک تمرین بدنسازی تعدیل شده را در منزل انجام بدهد5 | 1
work out٠٩:٣٤ - ١٤٠١/٠٧/٣٠
• The two groups worked out their problems together.
من چند تا تمرین به بدنسازی ام اضافه کرده ام5 | 1
lingering٠٧:٤٩ - ١٤٠١/٠٧/٢٥
• What will be the lingering images of the Sydney Olympic Games?
تصویر باقیمانده ( در ذهن مخاطب ) از المپیک سیدنی چه خواهد بود؟2 | 0