frustrate

/ˈfrəˌstret//frʌˈstreɪt/

معنی: باطل کردن، خنثی نمودن، خنثی کردن، عقیم کردن، مختل کردن، نا امید کردن، عقیم گذاردن، هیچ کردن، فکر کسی را خراب کردن
معانی دیگر: بیهوده کردن، عقیم گذاشتن، بی اثر کردن، بی نتیجه کردن، بی ثمر کردن، نقش بر آب کردن، ناکارا کردن، با شکست مواجه کردن، عاجز کردن، درمانده کردن، (روان شناسی) ناکام شدن یا کردن، بی کام شدن یا کردن، سر خورده شدن یا کردن، سرکوب کردن، (قدیمی) ناکام، مستاصل، فاسدشدن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: frustrates, frustrating, frustrated
(1) تعریف: to hinder or prevent (someone) from doing something.
مترادف: defeat, foil, hinder, stop, stymie, thwart
متضاد: facilitate
مشابه: balk, bilk, block, hamstring, impede, inhibit, obstruct, preclude, prevent

- The invaders had hoped to conquer the tribe, but they were frustrated in their efforts once again.
[ترجمه مجتبی مختاری] مهاجمان می خواستند قبیله را فتح کنند اما یکبار دیگر تلاش آنها به ثمر ننشست
|
[ترجمه علی اماره] مهاجم ها امید داشتند که قبیله را فتح کنند ولیذبار دیگر تلاششان بی ثمر ماند
|
[ترجمه گوگل] مهاجمان امیدوار بودند که این قبیله را تسخیر کنند، اما بار دیگر از تلاش خود ناامید شدند
[ترجمه ترگمان] مهاجمان امید داشتند قبیله را تسخیر کنند، اما آن ها یک بار دیگر از تلاش های خود ناامید شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to prevent or nullify (an act or achievement).
مترادف: balk, block, foil, hamper, hinder, impede, obstruct, short-circuit
متضاد: fulfill, gratify, satisfy
مشابه: abort, bilk, blight, cancel, check, nullify, override, prevent, undo, void

- Bad weather frustrated plans for the construction.
[ترجمه سارا] آب و هوای بد برنامه ی ساخت و ساز را مختل کرد
|
[ترجمه گوگل] آب و هوای بد برنامه های ساخت و ساز را ناکام گذاشت
[ترجمه ترگمان] آب و هوای بد برنامه های ساخت را خنثی کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: in connection with attempts to do something, to cause disappointment, anger, or confusion in.
مترادف: baffle, confound, disappoint, perplex, puzzle
متضاد: please
مشابه: addle, befuddle, bewilder, confuse, discombobulate, disconcert, muddle

- The failure of his efforts to bring about reform frustrated him.
[ترجمه گوگل] شکست تلاش های او برای انجام اصلاحات او را ناامید کرد
[ترجمه ترگمان] شکست تلاش های او برای به دست آوردن اصلاحات، او را ناامید کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- It frustrated her that she could not make her son see reason.
[ترجمه گوگل] این او را ناامید کرد که نتوانست پسرش را وادار کند عقل را ببیند
[ترجمه ترگمان] از این که نتوانسته بود پسرش را قانع کند ناامید شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- It frustrates me when I can't do something I used to be able to do.
[ترجمه yahya] اینکه کاری را که قبلا قادربودم انجام دهم حالا نمی توانم انجام دهم مرا ناامید می کند.
|
[ترجمه گوگل] وقتی نمی‌توانم کاری را که قبلاً می‌توانستم انجام دهم، ناامید می‌کنم
[ترجمه ترگمان] وقتی نمی تونم کاری رو بکنم که قبلا بتونم انجام بدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: frustrative (adj.), frustrater (n.)
• : تعریف: to be or feel frustrated.

- She frustrates easily, so I encourage her to keep trying.
[ترجمه گوگل] او به راحتی ناامید می شود، بنابراین من او را تشویق می کنم که به تلاش خود ادامه دهد
[ترجمه ترگمان] به این راحتی ها نمی دونه، پس تشویقش می کنم که به تلاش ادامه بده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. to frustrate an opponent
حریف را مستاصل کردن

2. Doesn't it frustrate you that audiences in the theatre are so restricted?
[ترجمه احسان] نا امید نمیشی وقتی تماشاگران تئاتر انقدر کم هستند
|
[ترجمه گوگل]آیا شما را ناامید نمی کند که تماشاگران در تئاتر اینقدر محدود هستند؟
[ترجمه ترگمان]آیا این کار شما را ناامید نمی کند که تماشاگران در تئاتر اینقدر محدود هستند؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. He tried to frustrate his political opponents by denying them access to the media.
[ترجمه گوگل]او سعی کرد مخالفان سیاسی خود را با ممانعت از دسترسی آنها به رسانه ها ناامید کند
[ترجمه ترگمان]او سعی کرد مخالفان سیاسی خود را با انکار دسترسی به رسانه ها دلسرد کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. They do their best to frustrate my efforts at every turn.
[ترجمه گوگل]آنها تمام تلاش خود را می کنند تا تلاش های من را در هر مرحله ناکام بگذارند
[ترجمه ترگمان]آن ها منت های تلاش خود را برای بی اثر کردن تلاش های من انجام می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. But this didn't frustrate Einstein. He was content to go as far as he could.
[ترجمه گوگل]اما این موضوع انیشتین را ناامید نکرد راضی بود تا جایی که می توانست پیش برود
[ترجمه ترگمان]اما این کار انیشتین را ناامید نکرد تا آنجا که می توانست راضی بود که برود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. An insensitive allocation policy could only frustrate their efforts.
[ترجمه گوگل]یک سیاست تخصیص غیر حساس فقط می تواند تلاش های آنها را ناکام بگذارد
[ترجمه ترگمان]یک سیاست تخصیص غیر حساس تنها می تواند تلاش های آن ها را خنثی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Deliberately frustrate any desires that may be the result of an advertising campaign.
[ترجمه گوگل]به طور عمدی هرگونه خواسته ای را که ممکن است نتیجه یک کمپین تبلیغاتی باشد، ناکام کنید
[ترجمه ترگمان]از روی عمد هر گونه آرزو را خنثی می کند که ممکن است نتیجه تبلیغات تبلیغاتی باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. It's attitudes like that which so frustrate doctors.
[ترجمه گوگل]این نگرش هایی است که پزشکان را ناامید می کند
[ترجمه ترگمان]این دیدگاهی است که پزشکان را ناامید می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. But the Bolsheviks were determined to frustrate them and immediately after October a bitter struggle ensued between the workers and the party.
[ترجمه گوگل]اما بلشویک‌ها مصمم بودند که آنها را ناامید کنند و بلافاصله پس از اکتبر جنگ تلخی بین کارگران و حزب در گرفت
[ترجمه ترگمان]ولی بلشویک ها تصمیم گرفته بودند که آن ها را بی اثر کنند و بلافاصله پس از ماه اکتبر نزاع تلخی بین کارگران و حزب برقرار شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. It has underlined that Third World nationalism may frustrate zero-sum calculations by the superpowers.
[ترجمه گوگل]تاکید شده است که ناسیونالیسم جهان سوم ممکن است محاسبات حاصل جمع صفر توسط ابرقدرت ها را ناکام بگذارد
[ترجمه ترگمان]این گزارش تاکید کرده است که ملی گرایی جهان سوم ممکن است محاسبات مجموع صفر ابرقدرت را خنثی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. WTO rules make it illegal for any WTO member to "frustrate" the intent of the General Agreement on Tariffs and Trade that is the historic heart of the WTO treaty through "exchange action. "
[ترجمه گوگل]قوانین سازمان تجارت جهانی غیرقانونی است که هر یک از اعضای سازمان تجارت جهانی از طریق «اقدامات مبادله ای» قصد موافقتنامه عمومی تعرفه ها و تجارت را که قلب تاریخی معاهده سازمان تجارت جهانی است، «ناامید» کند
[ترجمه ترگمان]قوانین سازمان تجارت جهانی آن را برای هر عضو سازمان تجارت جهانی غیر قانونی می سازد تا \"هدف توافقنامه عمومی تعرفه های گمرکی و تجارت که قلب تاریخی پیمان سازمان تجارت جهانی از طریق\" اقدام مبادله \"است را\" خنثی \" کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Tongue twisters always frustrate me because I cannot say them correctly.
[ترجمه alireza roozbakhshian] زبان ورزها ( کلماتی که مشابه هم است وبرای تقویت تکلم استفاده می شود ) همیشه مرا ناامید میکند چون نمیتوانم آنها ا به درستی بگویم
|
[ترجمه گوگل]پیچاندن زبان همیشه من را ناامید می کند زیرا نمی توانم آنها را درست بیان کنم
[ترجمه ترگمان]این گردباد زبان همیشه مرا ناامید می کند چون نمی توانم آن ها را به درستی بگویم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. I know I frustrate you sometimes, but I'll change, can't we start over?
[ترجمه گوگل]می دانم گاهی اوقات شما را ناامید می کنم، اما تغییر می کنم، آیا نمی توانیم از نو شروع کنیم؟
[ترجمه ترگمان]من می دونم که بعضی اوقات تو رو ناامید کردم، اما من تغییر می کنم، نمی شه از اول شروع کنیم؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. This is the place that we frustrate enemy.
[ترجمه گوگل]این جایی است که ما دشمن را ناامید می کنیم
[ترجمه ترگمان]اینجا مکانی است که دشمن را خنثی می کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

باطل کردن (فعل)
abrogate, annul, cancel, override, undo, invalidate, void, frank, derogate, dispense, frustrate, disannul, invalid, quash, strike out

خنثی نمودن (فعل)
nullify, cancel, annihilate, thwart, neutralize, negate, frustrate

خنثی کردن (فعل)
negative, annul, nullify, cancel, undo, stultify, neuter, thwart, neutralize, negate, frustrate, counteract, foil, offset, counterbalance, countervail, discomfit

عقیم کردن (فعل)
frustrate, castrate, mock, spay, sterilize, narrow down

مختل کردن (فعل)
disturb, disorder, frustrate, hip, disarrange, untune, disadjust, disorganize, mistune

نا امید کردن (فعل)
frustrate, disappoint, wet blanket

عقیم گذاردن (فعل)
thwart, frustrate, narrow down

هیچ کردن (فعل)
frustrate

فکر کسی را خراب کردن (فعل)
frustrate

انگلیسی به انگلیسی

• foil, thwart; disappoint; make frustrated; defeat; baffle, confound
if a situation frustrates you, it stops you doing what you want to do, and it angers or upsets you.
if someone or something frustrates a plan or hope, they prevent the event that was planned or hoped for from taking place.
see also frustrated.

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : frustrate
✅️ اسم ( noun ) : frustration
✅️ صفت ( adjective ) : frustrated / frustrating
✅️ قید ( adverb ) : frustratingly
عاجز کردن
make sth fruitless
angry and disapountment
۲ معنی داره
Annoy someone که معنی بیسیکشه میشه همون ناامید ودلخورومایوس کردن
معنی ادونسش میشه to prevent something from being achieved یعنی ناکارا کردن بیهوده کردن بی اثر کردن
کلافه کردن
بی ثمر بودن/شدن
مایوس شدن
کلافه شدن
ناامید کردن - ضدحال زدن
در حقوق به معنای عدم امکان اجرای تعهدات قراردادی و در نتیجه آن سقوط تعهد در اثر از بین رفتن موضوع تعهد یا وقوع حوادث خارجی می باشد.
ناکامی
عصبانی کردن و به ستوه آوردن از ناتوانی در انجام کاری که میخواهیم
:نا امید کردن، خراب کردن، اذیت کردن، ناراحت کردن Frustrate
حالت صفتش میشه frustratingیعنی نامید کننده، ناراحت کننده. برای مثال: this is so frustrating
با تشکر از جنابعالی.
موفق باشید: )
به ستوه آمدن
عصبانی کردن
ناراحت کردن
خشمگین کردن
به جایی نرسیدن
ناکام گذاشتن ، بی نتیجه گذاشتن
فکرکسی را خراب کردن ، تردید و شک اندازی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٨)

بپرس