tag

/ˈtæɡ//tæɡ/

معنی: برچسب، سوش، علامت، منگوله یا نوار، بند گردان سرود، مثال یا گفته مبتذل، پلاک، تهلیل، ضمیمه شدن به، ضمیمه کردن، علامت زدن، اتیکت چسباندن به، بدنبال آوردن، گرگ بهوا بازی کردن، برچسب زدن
معانی دیگر: عبارت، اصطلاح، زبانزد، لغت، ورد زبان، (عبارت) فرمولی، ریختاری، کارت مشخصات، لقب، شهرت، بر چسب زدن به، کارت نام و نشانی چسباندن به، کارت مشخصات زدن به، شناساندن، (مجازی) بر چسب زدن، عنوان دادن، نامیدن، برگ جریمه دادن به، (اتومبیل را) جریمه کردن، خاطی شمردن، افزودن (به)، وصل کردن، (با سماجت) دنبال کسی یا چیزی رفتن، عقب کسی افتادن، تعقیب کردن، همراه رفتن (معمولا با: along)، (در اصل) بخش پاره شده و آویخته ی جامه (مثلا بخش پاره ی شلوار کهنه)، بخش مندرس، ژنده، (کاشی) وشگوا، (هر چیز) بخش آویخته، آویزه، منگوله، شرابه (tassel هم می گویند)، بخش فلزی دو سر بند کفش (aglet هم می گویند)، (تئاتر) آخرین حرف هنر پیشه (هنگام خروج از صحنه یا افتادن پرده - tag line هم می گویند)، پایان، آخرین بخش، حلقه، گیره، زبانه (مثلا زبانه ی چرمی که به پشت پوتین می زنند تا بتوان آن را آسان تر پوشید)، (نگارش) زیر و زبر، آرایش های خط نویسی، حلقه ی گیسو، تکه ی مو، تکه پشم، گندله ی پشم، (بازی کودکان) گرگم به هوا، (قدیمی) عوام الناس، اراذل و اوباش، (بیس بال) تگ کردن، بدنبال اوردن، گرگم بهوابازی کردن

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a piece of cardboard, thin metal, cloth, or other material that identifies, labels, or gives information about the thing to which it is attached.
مترادف: label, tab, ticket
مشابه: docket, sticker, stub

- The sign says these shirts are $19.99, but the tag on this one says it's $14.99.
[ترجمه گوگل] علامت نشان می دهد که این پیراهن ها 19 99 دلار هستند، اما برچسب روی آن نشان می دهد که قیمت آن 14 99 دلار است
[ترجمه ترگمان] علامت می گوید این پیراهن ها ۱۹ ۹۹ دلار هستند، اما برچسب روی این یکی می گوید it دلار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The tag on this sweater always scratches the back of my neck.
[ترجمه گوگل] برچسب روی این پلیور همیشه پشت گردنم را خراش می دهد
[ترجمه ترگمان] برچسب روی این پلیور همیشه گردنم رو خراش میده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: any of various distinctive ends, esp. of something hanging loose, as a shoelace or an animal's tail.
مترادف: tail, trailer
مشابه: end, train

(3) تعریف: a floppy or ragged tatter or projection.
مترادف: flap, tail, tatter
مشابه: lap, lappet, shred, stub

(4) تعریف: a phrase, speech, or the like that serves as an ending or summation.
مترادف: annex, appendix
مشابه: codicil, postscript, rider, summation

(5) تعریف: a phrase, nickname, or the like that serves to characterize someone or something.
مترادف: label, name, nickname
مشابه: epithet, sobriquet, term
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: tags, tagging, tagged
(1) تعریف: to attach a tag or tags to, as one or more items for sale.
مترادف: label, ticket
مشابه: tab

(2) تعریف: to identify or characterize, esp. with a word or phrase.
مترادف: call, label, nickname, term
مشابه: designate, dub, mark

- She tagged him as an egotist.
[ترجمه A.A] به او برچسب خودخواهی زد
|
[ترجمه گوگل] او را به عنوان یک خودخواه تگ کرد
[ترجمه ترگمان] جورج جورج را به عنوان یک فرد خودخواه دنبال کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to add or append.
مترادف: affix, annex, append, suffix, tack on
مشابه: attach, tack

- The lawyer tagged an extra fee on my bill.
[ترجمه گوگل] وکیل هزینه اضافی را روی صورتحساب من برچسب گذاری کرد
[ترجمه ترگمان] وکیل یک دست مزد اضافی روی صورت حساب من گذاشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: taglike (adj.)
• : تعریف: (informal) to follow or accompany someone closely (usu. fol. by after or along).
مترادف: tail, trail
مشابه: dog, follow, pursue

- Being curious, he tagged along with us.
[ترجمه A.A] چون کنجکاو است دنبال ما اومد
|
[ترجمه گوگل] با کنجکاوی با ما تگ کرد
[ترجمه ترگمان] کنجکاو شده بود و با ما راه می رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
(1) تعریف: a children's game in which one player chases the others until he or she touches one of them, who then becomes the pursuer.

(2) تعریف: in baseball, an act or instance of tagging.
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: tags, tagging, tagged
(1) تعریف: to touch (a player) in the game of tag, or in a similar game.

(2) تعریف: in baseball, to touch (a runner) with the ball or with the hand or glove holding it.

جمله های نمونه

1. tag questions such as "isn't it?" or" aren't you?"
پرسش های ریختاری مانند ((این طور نیست ؟)) یا ((نیستی ؟)).

2. tag up
(بیس بال) تگ کردن

3. one might tag this book "traditional"
این کتاب را می شود "سنتی " نامید.

4. the price tag of each commodity must be legible
بر چسب قیمت هر کالا باید خوانا باشد.

5. abbas used to tag his older brother mohsen around
عباس همه جا دنبال برادر بزرگترش محسن می رفت.

6. each suitcase must have a name tag
هر یک از چمدان ها باید بر چسب حاوی نام صاحب آن را داشته باشد.

7. i asked them if i could tag along and they said "yes"
از آنها پرسیدم که آیا من هم می توانم به همراه آنها بروم و گفتند ((آری)).

8. to the name of murderess was added the tag "prostitue"
علاوه بر نام آدمکش به او لقب "فاحشه " را هم افزوده بودند.

9. A tag was attached to each article.
[ترجمه گوگل]به هر مقاله یک برچسب پیوست شد
[ترجمه ترگمان]برچسبی متصل به هر مقاله بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. I let him tag along because he had not been too well recently.
[ترجمه زهرا مرادی] من اجازه دادم همراهمان بیاید، زیرا او اخیرا حالش زیاد خوب نبود
|
[ترجمه گوگل]من به او اجازه دادم که با هم تگ کند زیرا اخیراً حالش خوب نبوده است
[ترجمه ترگمان]من به او اجازه دادم که به این دلیل که اخیرا خیلی خوب نبوده باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. This designer suit carries a price tag of £2 000.
[ترجمه گوگل]این کت و شلوار طراح دارای برچسب قیمت 2000 پوند است
[ترجمه ترگمان]این شلوار طراح یک برچسب قیمت از ۲۰۰۰ پوند به همراه دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. His speed earned him the tag of 'the runner'.
[ترجمه گوگل]سرعت او برچسب "دونده" را برای او به ارمغان آورد
[ترجمه ترگمان]سرعت او برچسب دونده را به او داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He decided to tag on an extra paragraph at the end summarizing what he'd said.
[ترجمه گوگل]او تصمیم گرفت در پایان یک پاراگراف اضافی را که خلاصه ای از آنچه گفته بود برچسب بزند
[ترجمه ترگمان]او تصمیم گرفت در پایان آنچه گفته بود روی یک پاراگراف اضافه کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Don't forget to tag your suitcases with your name and address.
[ترجمه گوگل]فراموش نکنید که چمدان های خود را با نام و آدرس خود تگ کنید
[ترجمه ترگمان]فراموش نکن که suitcases را با اسم و آدرس خود نشان بدهی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Tag on a couple of paragraphs about recent events.
[ترجمه گوگل]چند پاراگراف در مورد رویدادهای اخیر را تگ کنید
[ترجمه ترگمان]برچسب روی چند پاراگراف درباره رویداده ای اخیر
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

برچسب (اسم)
tally, label, ticket, banderol, banderole, tag

سوش (اسم)
tag, counterfoil

علامت (اسم)
significant, tally, indication, label, token, sign, index, mark, insignia, signal, emblem, symptom, omen, tag, tick, docket, intimation, milestone, ostent, portent

منگوله یا نوار (اسم)
tag

بند گردان سرود (اسم)
tag

مثال یا گفته مبتذل (اسم)
tag

پلاک (اسم)
tag, plate, plaque, license plate

تهلیل (اسم)
tag, stanza

ضمیمه شدن به (فعل)
supplement, tag

ضمیمه کردن (فعل)
annex, accompany, attach, add, tack, affix, tag

علامت زدن (فعل)
tag

اتیکت چسباندن به (فعل)
tag

به دنبال آوردن (فعل)
tag

گرگ به هوا بازی کردن (فعل)
tag

برچسب زدن (فعل)
label, tag

تخصصی

[کامپیوتر] علامت زدن ؛ برچسب زدن ؛ برچسب - برچسب - کدی که درون یک فایل یا ساختار داده درج می شود تا چگونگی تفسیر چیزی ار معین کند. قطعات بسیاری از نرم افزارها، از کدهای گوناگون برای اهداف متنوع استفاده می کنند. فرمانهای HTMLمعمولاً tags نامیده می شوند.نگاه کنید به HTML.
[برق و الکترونیک] برچسب بر چسب نسبت داده شده به بخشی از داده ها در جریان داده های کامپیوتری که مشخص می کند اطلاعات در کجای برنامه به کار می روند . - بر چسب

انگلیسی به انگلیسی

• label; something which hangs loosely; phrase or nickname which characterizes something; (computers) label which instructs the computer to display the text following it in a certain way (in the programming language html)
furnish with a label or tag; characterize; append, attach; join in, follow along, accompany (informal)
a tag is a label which is tied to an object.
if you tag along with someone, you go with them, especially when they have not asked you to.

پیشنهاد کاربران

to add a link to someone's profile from a photo or comment on a website such as Instagram or Facebook
On Instagram, the verb "tag" refers to the process of identifying subjects or users in photos by typing "@" followed by their username. Tags allow users to directly interact with or notify another user or brand, making it possible to gain their attention or collaborate
...
[مشاهده متن کامل]

افزودن پیوند به نمایه شخصی از یک عکس یا نظر در وب سایتی مانند اینستاگرام یا فیس بوک
در اینستاگرام، فعل tag به فرآیند شناسایی سوژه ها یا کاربران در عکس ها با تایپ @ و سپس نام کاربری آن ها اشاره دارد. برچسب ها/tags به کاربران اجازه می دهند مستقیماً با کاربر یا برند دیگری ارتباط برقرار کنند یا به آنها اطلاع دهند و جلب توجه یا همکاری آنها را ممکن می سازد.
** وقتی آیدی کاربر یا کاربران دیگر را در پست، استوری و یا کامنت خود می آورید، درواقع او را تگ کرده اید. جالب است بدانید که وقتی کسی را در استوری، پست یا در بخش کامنت ها تگ می کنید، هر کسی که پست و استوری شما را ببیند، قطعا می تواند کسی را که تگ کرده اید را هم ببینید. پس، تگ کردن یک اقدام سرّی که کسی از آن باخبر نشود، نیست! بلکه برعکس، اینستاگرام به کاربران اجازه می دهد تا ببینند شما چه کسانی را تگ کرده اید. پس، قبل از اینکه شخص خاصی را تگ کنید، از او اجازه بگیرید تا خدای نکرده، یک وقت از دست شما ناراحت نشود.
نشانه ها: مثال: @username.
I don't mind if people tag me without asking.
You don't want a potential employer seeing those Friday night pictures your friend has tagged you in.

منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/tag• https://emplifi.io/definitions/instagram-tag
برچسب
Tag=بازی گرگم به هوا
یا به قول ما یزدی ها کَل بازی
شناسایی شدن
[پزشکی و پوست]
دنباله گوشتی ، منگوله گوشتی ، بیرون زدگی گوشتی ، زائده گوشتی
اتیکت زدن رو اشتباه نوشتین. اتیکت واژه فارسی نیست. برچسب زدن درسته. . . .
علامت زدن
نشان کردن
نشانه گذاری کردن
برچسب زدن
خال روی پوست بدن
نشان زد
لمس کردن کسی که در حال فرار یا تعقیب است ( در بازی گرگم به هوا یا کبدی ) .
توی بازی گرگم به هوا وقتی کسی میگه "Tag" یعنی "سُک سُک" : )
Verb - informal :
نوشتن نام خود بر روی دیوار، خودرو و . . . . به صورت غیرقانونی
تگ ( tag ) برچسبی است که چسبانده نمی​شودبلکه بصورت منگوله یا اویخته استفاده میشود
دنبال بازی یا مثل دزد وپلیس
ماشین لباسشویی
بر چسب ( قیمت )
اطلاق کردن
برچسب زدن - تهلیل - به دنبال آوردن
ضمیمه کردن
بازی گرگم به هوا
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٠)

بپرس