jug

/ˈdʒəɡ//dʒʌɡ/

معنی: پارچ، کوزه، بستو، در کوزه ریختن
معانی دیگر: (صدای بلبل) چهچه، سبو، کماس، گلیزه، صراحی، تنگ، آنین، خمچه، محتویات کوزه یا سبو، (خودمانی) زندان، هلفدانی، (خودمانی) یک بطری ویسکی، در سبو کردن، (به ویژه خرگوش را) در دیزی پختن

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a container for liquid that usu. has a handle and a narrow spout.
مترادف: pitcher
مشابه: bottle, carafe, crock, decanter, flask, jar, vessel

(2) تعریف: a fairly large, usu. earthenware, glass, or plastic container for liquid that has a handle and a narrow neck often closed by a stopper.
مشابه: bottle, carafe, crock, decanter, flask, vessel

(3) تعریف: the capacity for contents of a jug; jugful.
مترادف: pitcher
مشابه: bottle, jar

(4) تعریف: (slang) a jail.
مترادف: can, cooler, jail, lockup
مشابه: prison, slammer, station house, stir

(5) تعریف: (pl.; vulgar slang) a woman's breasts.
مترادف: breasts, tits
مشابه: boobs, dugs, knockers
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: jugs, jugging, jugged
مشتقات: jugful (n.)
(1) تعریف: to put into a jug.

(2) تعریف: to stew in an earthenware vessel.
مشابه: stew

جمله های نمونه

1. an earthen jug
کوزه ی سفالین

2. he emptied the jug into a pot
او محتویات کوزه را در دیگ ریخت.

3. the ear of a jug
دسته ی کوزه

4. he dropped and shattered the jug
او کوزه را انداخت و خرد کرد.

5. the outer wall of the jug was moist and cool
دیواره ی برونی کوزه تر و خنک بود.

6. a book of verse and a jug of wine
یک کتاب شعر و یک کوزه ی می

7. He filled a jug with juice.
[ترجمه گوگل]کوزه ای را پر از آب میوه کرد
[ترجمه ترگمان]کوزه پر از آب را پر کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. It is something between a jug and a vase.
[ترجمه گوگل]چیزی بین کوزه و گلدان است
[ترجمه ترگمان]چیزی بین یک پارچ و یک گلدان است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. How did the jug get broken?
[ترجمه گوگل]چگونه کوزه شکسته شد؟
[ترجمه ترگمان]چطور کوزه شکسته شد؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Pour the milk into a jug.
[ترجمه گوگل]شیر را در ظرفی بریزید
[ترجمه ترگمان]شیر رو توی یه پارچ بریز
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. When I tried to lift the jug, the handle came off .
[ترجمه گوگل]وقتی خواستم کوزه را بلند کنم، دسته آن جدا شد
[ترجمه ترگمان]وقتی سعی کردم کوزه را بلند کنم دسته از جا کنده شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. She found a pretty yellow jug smashed to bits.
[ترجمه گوگل]او یک کوزه زرد زیبا را پیدا کرد که تکه تکه شده بود
[ترجمه ترگمان]کوزه زرد قشنگی را که خرد شده بود پیدا کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. I managed to grab hold of the jug before it fell.
[ترجمه گوگل]من موفق شدم قبل از افتادن کوزه را بگیرم
[ترجمه ترگمان]توانستم قبل از سقوط پارچ را بگیرم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. She poured a jug of water over his head.
[ترجمه گوگل]کوزه ای آب روی سرش ریخت
[ترجمه ترگمان]یک پارچ آب روی سرش ریخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. He walked along with a water jug poised on his head.
[ترجمه گوگل]او در حالی که یک کوزه آب روی سرش گذاشته بود راه می رفت
[ترجمه ترگمان]با پارچ آب که روی سرش قرار گرفته بود راه می رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

پارچ (اسم)
carafe, pitcher, jug

کوزه (اسم)
pitcher, jug, cruse, urn, ewer

بستو (اسم)
jug

در کوزه ریختن (فعل)
jug

تخصصی

[] گیرة مشتی

انگلیسی به انگلیسی

• pitcher, rounded vessel made to hold liquids; jail, prison (slang)
put in a jug; cook in a jug; imprison, put in jail (slang)
a jug is a container which is used for holding and pouring liquids.
you can use jug to refer to a jug and its contents, or to the contents only.

پیشنهاد کاربران

This term is a slang for prison and is often used to refer to a correctional facility.
اصطلاح عامیانه برای زندان و اغلب برای اشاره به کانون اصلاح و تربیت استفاده می شود.
For example, someone might say, “He’s been in the jug for two years now. ”
...
[مشاهده متن کامل]

In a crime movie, a character might say, “If you get caught, you’ll end up in the jug. ”
A news article might mention, “The fugitive was finally captured and sent back to the jug. ”

منابع• https://fluentslang.com/slang-for-prison/
در گذشته و معمولا با the، به معنی هلفدونی، پشت میله ها.
jugs به معنی مَمه هستش ( slang )
سینه زن
noun - countable :
مقدار مایعی که یک کوزه در خود نگه می دارد ( به عنوان واحد اندازه گیری مایعات )
به عنوان مثال :
a jug of water
منابع• https://www.ldoceonline.com/dictionary/jug
سس خوری
در بعضی کانتکست ها به معنی پستان زن ( خودمانی: ممه ) هست.
تنگ آب، پارچ
There's no water left in the jug
پارچ

بپرس