bad mouth


بدمینتون (بازی شبیه به تنیس)

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: badmouths, badmouthing, badmouthed
• : تعریف: (informal) to speak of in critical, unfair, or slanderous terms.
مشابه: abuse, libel, traduce

جمله های نمونه

1. Stop badmouthing him all the time.
[ترجمه حسین مک] همیشه بدگویی و بددهنی به او را متوقف کنید
|
[ترجمه گوگل]همیشه بدگویی به او را متوقف کنید
[ترجمه ترگمان] همیشه جلوش رو بگیرین
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Her former colleagues accused her of bad-mouthing them in public.
[ترجمه گوگل]همکاران سابقش او را به بدگویی در ملاء عام متهم کردند
[ترجمه ترگمان]همکاران سابق او او را متهم به سرزنش کردن آن ها در ملا عام کرده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Both men continually bad-mouthed each other.
[ترجمه گوگل]هر دو مرد مدام به یکدیگر بد دهن می کردند
[ترجمه ترگمان]هر دو مرد با دهان باز یکدیگر را آزار می دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. No one wants to employ somebody who bad-mouths their former employer.
[ترجمه گوگل]هیچ کس نمی خواهد کسی را استخدام کند که کارفرمای سابق خود را بد دهان کند
[ترجمه ترگمان]هیچ کس نمی خواهد کسی را استخدام کند که کارفرمای سابق آن ها باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Divorced parents shouldn't bad-mouth each other in front of the kids.
[ترجمه گوگل]والدین مطلقه نباید جلوی بچه ها به یکدیگر بدگویی کنند
[ترجمه ترگمان]پدر و مادر طلاق گرفته نباید جلوی بچه همدیگه رو بگیرن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Don't badmouth your employer or any of your co-workers to your replacement.
[ترجمه گوگل]کارفرمای خود یا هیچ یک از همکاران خود را به جانشین خود بدگویی نکنید
[ترجمه ترگمان]کارفرمای خود و یا هر یک از همکاران تان را به تعویض خود جلب نکنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. They badmouth and criticize their current or past employers and justify their own convictions, thinking that a prospective employer is going to identify with them.
[ترجمه گوگل]آنها بدگویی می کنند و از کارفرمایان فعلی یا گذشته خود انتقاد می کنند و اعتقادات خود را توجیه می کنند و فکر می کنند که کارفرمای احتمالی با آنها همذات پنداری می کند
[ترجمه ترگمان]آن ها از کارفرمایان فعلی یا گذشته خود انتقاد کرده و محکومیت های خود را توجیه می کنند، به این فکر می کنند که یک کارفرمای احتمالی می خواهد آن ها را شناسایی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Don't badmouth your former employer, no matter how tempting. You'll look unprofessional and give the interviewer reason to suspect you're difficult to work with.
[ترجمه گوگل]هر چقدر هم که وسوسه انگیز باشد، به کارفرمای سابق خود بدگویی نکنید شما غیرحرفه‌ای به نظر می‌رسید و به مصاحبه‌گر دلیلی می‌دهید که مشکوک باشد کار کردن با شما دشوار است
[ترجمه ترگمان]کارفرمای سابق خود را سرزنش نکنید، مهم نیست چقدر وسوسه انگیز است شما حرفه ای غیر حرفه ای به نظر خواهید رسید و دلیل مصاحبه کننده را برای این که کار کردن با شما مشکل است، ایجاد کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. You're a real nitwit. Why should you Badmouth his girlfriend in his face?
[ترجمه گوگل]تو یه آدم غمگین واقعی هستی چرا باید دوست دخترش را در صورتش بدموت کنی؟
[ترجمه ترگمان] تو یه آدم احمق واقعی هستی چرا تو باید دوست دخترش رو تو صورتش ببینی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. You’re a real nitwit. Why should you badmouth his girlfriend in his face?
[ترجمه گوگل]شما یک دانای واقعی هستید چرا باید به صورت دوست دخترش بدگویی کنی؟
[ترجمه ترگمان]تو یه آدم احمق واقعی هستی چرا تو باید دوست دخترش رو تو صورتش ببینی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. My encounter with the gorilla in the pit angered me not just because of the badmouthing but because of his rotten timing.
[ترجمه گوگل]برخورد من با گوریل در گودال نه تنها به خاطر بدگویی بلکه به دلیل زمان بد او عصبانی ام کرد
[ترجمه ترگمان]برخورد من با گوریل در گودال من را عصبانی کرد نه فقط به خاطر زمان rotten
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Who do you think you are that you can badmouth me like that behind my back.
[ترجمه گوگل]فکر میکنی کی هستی که بتونی اینطوری پشت سر من بدگویی کنی
[ترجمه ترگمان]فکر می کنی کی هستی که میتونی منو مثل اون پشت سر بزاری
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Why do those trouble occur in physical, mind, marriage, and property come from badmouth and complaining?Why does the badmouth have so serious result.
[ترجمه گوگل]چرا آن مشکلات جسمی، ذهنی، ازدواج و ملکی از بدگویی و شکایت ناشی می شود؟ چرا بد دهنی نتیجه جدی دارد
[ترجمه ترگمان]چرا این مشکلات در ذهن، ذهن، ازدواج و اموال از badmouth و شکایت حاصل می شود؟ چرا the نتیجه بسیار جدی دارند؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. In addition to presiding over the Senate and attending state funerals, one of the Vice-President’s duties (as I see it) is to badmouth the Chairman of the Federal Reserve to the President.
[ترجمه گوگل]علاوه بر ریاست سنا و شرکت در مراسم تشییع جنازه ایالتی، یکی از وظایف معاون رئیس جمهور (به نظر من) بدگویی رئیس فدرال رزرو به رئیس جمهور است
[ترجمه ترگمان]علاوه بر ریاست سنا و شرکت در مراسم تشییع جنازه دولتی، یکی از وظایف رئیس جمهور (همانگونه که می بینم)قرار دادن رئیس بانک مرکزی فدرال به رئیس جمهور است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• say embarrassing nasty and untrue things about a person; insult or criticize
slander, libel, speak badly of, sharply criticize

پیشنهاد کاربران

لانگمن دیکشنری : بدگویی کردن
speak badly of
❌ از مدیران آبادیس درخواست دارم تا معنای گذاشته شده برای این واژه ( بدمینتون ) را حذف کنند با تشکر 🙏
بد دهنی کردن، فحش دادن. criticize severely ( شدیدا انتقاد کردن )
Backbiteغیبت کردن، پشت سر کسی حرف زدن
Bad mouthبد دهنی کردن، فحش دادن
بدگویی کردن پشت سر دیگران
بددهان بدگویی کردن
غیبت کردن - بد دهنی کردن - بد و بیراه گفتن
بددهنی کردن
بدگویی کردن
to criticize severely or unfairly
پشت سر کسی حرف زدن، غیبت کردن، پست سر کسی بدگویی کردن، پست سر کسی بددهنی کردن،
غیبت، بدهنی
انتقادکردن باالفاظ بد

بپرس