پیشنهادهای زهرا نیرومند (١,٧٠٦)
سیزیجی در علم روان شناسی: ترکیب آنیما و آنیموس مشهور به سیزیجی ( Syzygy ) ، به معنی جفت، یا زوج الهی ( Divine Couple ) است. سیزیجی نشان دهنده ی کمال ...
British museum: موزه بریتانیا the British museum in London: موزه بریتانیا در لندن
comics: کمیک های
novels: رمانهای fantasy novels: رمان های فانتزی
fantasy novels: رمان های فانتزی
fantasy: فانتزی fantasy novels: رمان های فانتزی
expansive: متنوع and the expansive fictional mythoi created by : افسانه های داستانی متوع خلق شده با
created by: خلق شده and the expansive fictional mythoi created by : افسانه های داستانی متوع خلق شده با
fictional: داستانی and the expansive fictional mythoi created: افسانه های داستانی متوع خلق شده
mythoi: اسطوره ها، افسانه ها fictional mythoi: افسانه های داستانی
urban legend: افسانه های شهری mythologizing continues, as shown in contemporary mythopoeia such as urban legends. . . : فرآیند افسانه سازی معاصر مانن ...
shown : خلق شده as shown :از . . . خلق شده mythologizing continues, as shown in contemporary mythopoeia such as urban legends. . . : فرآیند افسانه سا ...
mythopoeia : افسانه سازی contemporary mythopoeia such as urban legends : افسانه سازی معاصر مانند افسانه های شهری . . .
such as: مانند
continues: ادامه دارد
existing: موجود existing rituals: شعائر موجود
rituals:شعائر existing rituals: شعائر موجود
explanations: شرح explanations of existing rituals: شرح شعائر موجود
historical event: وقایع تاریخی truthful or hyperbolic accounts of historical events: دلایل واقعی یا اغراق آمیز وقایع تاریخی
accounts:دلایل truthful or hyperbolic accounts: دلایل واقعی یا اغراق آمیز
truthful : واقعی truthful accounts: دلایل واقعی
hyperbolic: اغراق آمیز hyperbolic accounts:دلایل اغراق آمیز
ranging from: از . . . گرفته تا . . . . ranging from personification of nature or personification of natural phenomena. . . از شخصیت بخشی طبیعت یا ...
natural: طبیعی nature: طبیعت natural phenomena: پدیده های طبیعی
phenomena: پدیده ها nature phenomena: پدیده های طبیعی
personification: شخصیت بخشی personification of nature or personification of nature phenomena: شخصیت بخشی طبیعت یا شخصیت بخشی پدیده های طبیعی
proposed: معرفی have been proposed: معرفی شده است
have been : شده است have been proposed: معرفی شده است
have been proposed: معرفی شده است
sources: منابع many sources: منابع زیادی
many : زیاد ، فراوان many sources: منابع زیادی
Myths: اسطوره ها Myths are the stories people tell to explain nature, history, and customs. Myth is a feature of every culture. اسطوره ها داستان های ...
culture: فرهنگی of every culture: از هر فرهنگی
every: هر of everyc: از هر فرهنگی
feature: ویژگی feature of every culture: ویژگی هر فرهنگی
mythology: اسطوره شناسی myths: اسطوره ها Mythology refers variously to the collected myths of a group of people or to the study of such myths. Myths ...
explain: توصیف کردن tell to explain nature: نقل می کنند برای توصیف طبیعت
tell: نقل می کنند Myths are the stories people tell: سطوره ها داستان هایی هستند که مردم نقل می کنند.
stories : داستانهایی Myths are the stories people tell: اسطوره ها داستان هایی هستند که مردم نقل می کنند.
such: چنین . . . the study of such myths: به مطالعه چنین اسطوره هایی. . .
study : مطالعه . . . or to the study of such myths: یا به مطالعه چنین اسطوره هایی . . .
people: مردم of a group of people: از گروهی از مردم
group: گروهی of a group of people : از گروهی از مردم
myths : اسطوره ها the collected myths: اسطوره های جمع آوری شده
collected: جمع آوری شده the collected myths: اسطوره های جمع آوری شده
variously: مختلف variously to: مختلف به
refers: اطلاق می شود Mythology refers . . . : اسطوره شناسی اطلاق می شود. . . .
weft: پود
weave: بافتن
warp: تار
terra cotta: سفالینه ware: سفال
ware: سفال terra cotta: سفالینه
throwing: تابیدن
terra cotta: سفالینه
tapestry: فرشینه، گوبلن
recreation: بازآفرینی
reassemble: بازسازی
recognition: بازشناخت
revisionism: بازنگری
phenomena: پدیده ها
positivism: پوزیتیویسم، اثبات گرایی، فلسفه تحققی
plot: پیرنگ، شالوده
pity: ترحم
understatement: تخفیف
impressionism: تاثیرگرایی
imagination: تخیل
imagist:تصویرگرا imagists: تصویرگرایان
open - endedness: پایان آزاد
intertextuality: بینامتنی
mimesis: اصل محاکات
metonymy:مجاز مرسل
metaphor: استعاره
inspiration: الهام
literariness: ادبیت
philistinism: بی ذوقی، بی فرهنگی، ابتذال
projection: برون فکنی
everyman: بنی آدم
eloquence: بلاغت
extratextual: برون متنی
foregrounding: برجسته نمایی
decadence: انحطاط
construction: ساختار slab construction: ساختار قالبی
slab: قالب slab construction: ساختار قالبی
slab construction: ساختار قالبی
pinching: فرم دهی با انگشتان، فشرده کردن
happy ending: پایان خوش
kiln: کوره
hand crafted objects: اشیاء دست ساز
distancing: اصل فاصله گذاری
defer: به تعویق انداختن
apocalyptic: تجلیات عالم اخروی
conte crayon: مداد کنته
charred sticks: قطعات چوب زغال شده
charcoal:زغال
canvas: بوم
calligraphy: خوشنویسی
archaeology: باستان شناسی
brush: قلم مو
binder: ماده چسبان، چسب
goblet: جام
glaze: لعاب
glassblower: بلورساز، شیشه گر
fiber: الیاف
embroidery: سوزن دوزی، گلدوزی
fabrics: پارچه ها
earthenware: ظروف سفالی
craft: صنعت، فن
coiling: حلقه ای، کلاف کردن
blacksmith: آهنگری
erotic: شهوانی
mode: شیوه
flat: ساده
discourse: سخن
stylistics: سبک شناسی
point of view: زاویه دید
semiology: نشانه شناسی
signified: مدلول signifier:دال
signifier:دال signified: مدلول
signifier: دال
fiction: داستان
fancy: خیال
egoistic: خودگرا
polysemantic: چند معنایی
polyphonic: چند آوایی
essence: جوهر
gender: جنسیت
dialectical: جدلی
paradigmatic: جانشینی
totality: جامعیت، تمامیت
utopia: جامعه آرمانی
allegory: تمثیل
allusion: اشاره، تلمیح
morphemes: تک واژها
monologism: تک گفتاری، تک گویی
monophonic: تک آوایی
reductionist: تقلیل گرا
suspense: تعلیق
futurism: فوتوریسم، آینده نگری
dithyrambic: آوازهای dithyrambic choral: آوازهای دسته جمعی
choral: دسته جمعی dithyrambic choral: آوازهای دسته جمعی
dithyrambic choral: آوازهای دسته جمعی
ash: خاکستر
rupture: گسیختگی
tube: استوانه
textile: نساجی
visual: بصری visual stimulus: محرک بصری
stimulus: محرک visual stimulus: محرک بصری
visual stimulus: محرک بصری
varnish: روغن جلا
tempera: رنگ بی جلا، رنگ لعابی، رنگ مات
repertoire: رپرتوار، خزانه، مجموعه
palette knife: کاردک نقاشی
paint solvent: حلال نقاشی/ رنگ
paint: نقاشی، رنگ paint solvent: حلال نقاشی/ رنگ
solvent: حلال paint solvent: حلال نقاشی/ رنگ
oil painting: نقاشی رنگ روغن
nonaqueous: غیر آبی، روغنی
mural: دیوار نگاره
linseed oil: روغن کتان
impasto: رنگ گذاری
fresco: نقاشی دیواری
encaustic painting: نقاشی مومی
agg tempera: رنگ لعابی تخم مرغی
agg: لعابی agg tempera: رنگ لعابی تخم مرغی
tempera: رنگ تخم مرغی agg tempera: رنگ لعابی تخم مرغی
brush stroke: ضربه قلم مو، حرکت قلم مو
aqueous: آب مانند، آبگینه
scratch board: لوحه کودک، لوحه یادداشت
pigment: پگمنت، رنگمایه، رنگدانه
pastel: پاستیل، گچ رنگی
lyrical: غنایی، احساسی
drafting skill: مهارت طراحی
skill: مهارت drafting skill: مهارت طراحی
drafting: طراحی drafting skill: مهارت طراحی
doodling: خط خطی کردن
visual: بصری visual beat: ضربان بصری visual pull: کشش بصری visual kinetics: جنبش بصری
visual beat: ضربان بصری visual pull: کشش بصری visual kinetics: جنبش بصری
visual beat: ضربان بصری
applique: تکه دوزی
triptych: نقاشی سه لته
stratum: لایه، قشر
stereometric: برجسته نمایی
staccato: منقطع، جدا
progression: تصاعدی، جریان ضرب آهنگ
old masters: استادان قدیمی، پیشکسوت ها old master: پیشکسوت، استاد قدیمی
old master: پیشکسوت، استاد قدیمی old masters: استادان قدیمی، پیشکسوت ها
energy tension: انرژی تنش، تنش انرژی
tension: تنش energy tension: انرژی تنش، تنش انرژی
energy: انرژی energy tension: انرژی تنش، تنش انرژی
draughtsmanship : طراحی، ترسیم
counter - movement: ضد حرکت
configuration: ترکیب بندی
weary expression: حالتی ملال آور
expression: حالت weary expression: حالتی ملال آور
weary: ملال آور weary expression: حالتی ملال آور
pensive: فکورانه pensive expression: حالت فکورانه
expression: حالت pensive expression: حالت فکورانه
pensive expression: حالت فکورانه
naive painter: نقاش ساده
painter: نقاش naive painter: نقاش ساده
naive: ساده naive painter: نقاش ساده
golden section: بخش طلایی
golden mean: معنای طلایی، حد اعتدال
bland: کسل کننده، یکنواخت
symmetry: تقارن relived symmetry: تقارن مخفف
relived: مخفف relived symmetry: تقارن مخفف
relived symmetry: تقارن مخفف
principles of art: اصول هنر
art: هنر principles of art: اصول هنر
principles: اصول principles of art: اصول هنر
vanishing point: نقطه تلاقی
spatial organization: فضاسازی، سیستم فضایی
scheme: طرح ، تصویر کلی
portrait: پرتره، چهره ، تصویر
plane: پهنه، سطح picture plane: پهنه تصویر، سطح تصویر
picture: تصویر picture plane: پهنه تصویر، سطح تصویر
picture plane: پهنه تصویر، سطح تصویر
parallelogram: متوازی الاضلاع
overlapping: هم پوشانی ، روی هم قرار گرفتن
isometric: فضایی isometric perspective: پرسپکتیو فضایی
perspective: فضایی isometric perspective: پرسپکتیو فضایی
perspective: پرسپکتیو isometric perspective: پرسپکتیو فضایی
isometric perspective: پرسپکتیو فضایی
illusionary depth: عمق خیالی illusion of depth: تصور عمق
illusionary: خیال illusionary depth: عمق خیالی illusion of depth: تصور عمق
depth: عمق illusionary depth: عمق خیالی illusion of depth: تصور عمق
illusionary depth: عمق خیالی illusion of depth: تصور عمق
foreshortening: عمق دادن، کوچک نشان دادن
contrived: تصنعی، ساختگی
carving:کنده کاری carve:کنده کاری کردن، تراشیدن
carving:کنده کاری
carve: تراشیدن، کنده کاری کردن
perspective: جوی، فضایی atmospheric perspective: پرسپکتیو جوی
atmospheric perspective: پرسپکتیو جوی
atmospheric perspective: پرسپکتیو جوی
architecture: معماری
actual depth: عمق واقعی
zone: ناحیه
you're welcome: خواهش میکنم.
yard: حیاط
wonderful: شگفت انگیز wonder: تعجب کردن، در فکر بودن
wonder: تعجب کردن، در فکر بودن wonderful: شگفت انگیز
wood: چوب
witness: شاهد
wise: عاقل
wire: سیم
wing: بال
windy: هوای بادی wind: باد
wind: باد windy: هوای بادی
winner: برنده win: برنده شدن
win: برنده شدن winner: برنده
win: برنده شدن
will: اراده، خواست، میل
width: عرض wide: پهن، عریض
wide: پهن، عریض width: عرض
whole: کامل، همه
while: وقتی که while: مدت زمان کوتاه
wheat: گندم
what a shame: حیف، افسوس what a pity: حیف، افسوس
what a pity: حیف، افسوس what a shame: حیف، افسوس
would you mind: ممکنه؟ میشه خواهش کنم؟
worship: پرستش کردن
خانم محمدخانی عزیز بیکار نیستیم که یک از میان معانی مختلف یک کلمه میاییم یکی را مرتب تکرار میکنیم. بخاطر این است که کسانی که تازه شروع به زبان آموزی ...
worry: نگران بودن
world: جهان، دنیا
word: واژه، لغت
wet: مرطوب
weigh: وزن داشتن
weather: آب و هوا
wear: پوشیدن
particle: ذره
party: مهمانی
participant: شرکت کننده
particularly: به طور ویژه
parcel: بسته، محموله
passenger: مسافر
pass: چیزی را به کسی دادن
pan: ماهی تابه
painter:نقاش paint:نقاشی کردن
paint:نقاشی کردن painter:نقاش
painful:دردناک
page: صفحه
pace: گام، قدم، آهنگ
plain: دشت
place: قرار دادن
pillow: بالش
pill: قرص
pilgrim: زائر
piece: قطعه، تکه
pick up: برداشتن pick: چیدن، برداشتن
pick: چیدن، برداشتن pick up: برداشتن
physician: پزشک
photograph: عکس
personal:شخصی personalize: شخصی کردن personality: شخصیت person: شخص
person: شخص personality: شخصیت personal:شخصی personalize: شخصی کردن
personality: شخصیت person: شخص personal:شخصی personalize: شخصی کردن
personalize: شخصی کردن personal:شخصی personality: شخصیت person: شخص
permit: اجازه دادن
period: دوره زمانی
perform: انجام دادن
perfect: کامل، عالی
pedestrian: عابر
peace: صلح، آرامش
pay attention to: توجه کردن به
patient: بردبار، صبور patient: بیمار patience: شکیبایی، صبر
patience: صبر، شکیبایی
passerby: عابر
owe: بدهکار بودن
overlearning:یادگیری از طریق تکرار زیاد
overcome: غلبه کردن
over and over: دوباره و دوباره
out of reach: خارج از دسترس
otherwise: در غیر اینصورت
organize: مرتب کردن
ordinary: معمولی
order: سفارش دادن
orbit: دور زدن
opportunity: مجال، فرصت
opinion: عقیده
shelter: پناهگاه
shelf: قفسه
sheet: ورق
share: سهم، تقسیم کردن
severe: شدید shake:تکان ( دادن یا خوردن )
shake:تکان ( دادن یا خوردن )
soap: صابون
جناب بی ادب! ما اینجا برای زیاد کردن، به اشتراک گذاشتن دانشمان آمدیم نه وقت تلف کردن. تکرار یک کلمه در اینجا نششانه تاکید بر عمومی بودن استفاده از آن ...
sneeze: عطسه کردن
snake: مار
smell: بوییدن
small talk: گپ
slice: قطعه، برش
sleepy: خواب آلود
slam: محکم بستن
skin: پوست
skill: مهارت
sketch: نمای کلی
severe: تکان ( دادن یا خوردن )
set up: بنا کردن، تاسیس کردن
set off: عازم سفر شدن
set: تنظیم کردن، چیدن میز
service: خدمت
servant: مستخدم
serious: جدی
series: سری
separate: جدا
sense of duty: حس مسئولیت پذیری
situated: واقع
site: محوطه
single: تک، انفرادی
sing: آواز خواندن
similar: حرف خودمانی
silly: احمقانه
sign: تابلو ، علامت
side: طرف
seem: به نظر رسیدن
seed: بذر
secure: امن
secret: رمز، راه
seat: نشاندن
season: فصل
seashore: ساحل دریا
search for: سرچ کردن
shout: داد زدن
shortage: کمبود
shoot: تیر اندازی کردن
scholarship: بورس تحصیلی
shocked: شوک آ ور
shine: درخشیدن
scene: صحنه
instruction: دستور العمل
instead of: در عوض
instance: مثال، نمونه
insist on: پافشاری کردن insist: پافشاری کردن
insist: پافشاری کردن insist ( on ) : پافشاری کردن
importance: اهمیت
import: وارد کردن
impolite: بی ادب
impact: تاثیر
immediately: بلافاصله
illness: بیماری ill: مریض
ill: مریض illness: بیماری
i'll take it : من ا ونو میدارم
insect: حشره
injure: آسیب رساندن injured:مصدوم injury: آسیب، صدمه
injured:مصدوم injury: آسیب، صدمه injure: آسیب رساندن
injury: آسیب، صدمه injure: آسیب رساندن injured:مصدوم
ignore: چشم پوشی کردن
ignorant: ناآگاه
idol: بت
industry:صنعت industrial:صنعتی
industrial:صنعتی industry:صنعت
individual: فرد، فردی
hurt him: صدمه به خود، نوعی خودآزاری ( masochism )
hurt: صدمه زدن
hunter: شکارچی
hunger: گرسنگی
humidity:رطوبت humid: مرطوب، شرجی
humid: مرطوب، شرجی
huge: عظیم
inevitable: اجتناب ناپذیر
influence: تاثیرگذاشتن
inform: اطلاع دادن information:اطلاعات
information:اطلاعات inform: اطلاع دادن
independent: مستقل
increase: افزایش دادن
include: شامل بودن، در برداشتن
in short: بطور خلاصه
in other words: به عبارت دیگر
in favor of: طرفدار چیزی بودن
in charge of: متصدی بودن
impure: ناخالص
improve: بهبود دادن
important: مهم
however: با وجود این
how odd: چقدر عجیب
host: میزبان
hope: امیدوار بودن
hook: قلاب
honesty: صداقت honest: راستگو
honest: راستگو
hometown: زادگاه
hole: سوراخ
translation: ترجمه translate: ترجمه کردن
translate: ترجمه کردن translation: ترجمه
terrible: مزخرف، خیلی بد
tear: پاره کردن، اشک
translatable: قابل ترجمه
trade: تجارت
track and field: دو میدانی
track: ریل
toy gun: تفنگ اسباب بازی
toy: اسباب بازی
taste: چشیدن
task: کار، تکلیف
take place: اتفاق افتادن
take part: شرکت کردن
take off: پرواز کردن
take apart:جدا کردن take a part:جدا کردن
take care of: مراقبت کردن
tower: برج
toward: بطرف
towel: حوله
take an exam: امتحان دادن
take an exam: امتحان دادن
tail: دم
touch: لمس کردن
tourist: گردشگر
tablet: قرص
total: مجموع
switch: عوض کردن
swim: شنا کردن
tool: ابزار
tomato: گوجه فرنگی
surprised: شگفت زده
surgery: جراحی
title: تیتر
tiny: کوچک
tie: بستن، گره زدن
thus: بنابر این
supply: فراهم کردن
supply: موجودی
supplies: موجودی، ذخیره
supplier: فراهم کننده
thumb: انگشت شست
thirsty: تشنه
thirst: تشنگی
supervisor: سرپرست، ناظر
supervise: نظارت کردن
therefore: بدین صورت، بنابر این
theology: در س معار ف، الهیات
sunset: غروب
sum: مبلغ، حاصل جمع
mental: ذهنی
memory: حافظه
memorial: یادبود
memorable: به یاد ماندنی
member: عضو
main: اصلی
lucky: خوش شانس
luck: شانس
lovely: دوست داشتنی
loud: بلند
lost:گم شدن، از دست دادن lost: فقدان، از دست دادن
melt: ذوب شدن
medicine: دارو
medical care: مراقبت پزشکی
meddle: دخالت کردن
measure: اندازه گیری کردن
means: وسیله
loose: شل و ول
look up: پیدا کردن
look for: جستجو کردن
look after: مراقب کردن
mean: معنی دادن
meal: وعده غذایی
located: واقع
locate: محل یا جایی را یافتن
maybe: شاید
math: ریاضی
match: کبریت
local: محلی
loaf: قرص نان
master: استاد، ارباب
mark: علامت
liquid: مایع
link: به هم متصل کردن
manual: دستی
mantle: پوسته کره زمین
line: صف
manner: راه، روش
limited: محدود limit:محدود کردن
limit:محدود کردن limited: محدود
manage: مدیریت کردن
make up: تشکیل دادن
major: اصلی
maintain: حفظ کردن، نگه داری کردن
limb: دست یا پا
light up: روشن کردن
light: سبک
lift: بالا بردن
repairman: تعمیر کار repair: تعمیر کردن
repair: تعمیر کردن repairman: تعمیر کار
realize: فهمیدن
real: واقعی
rent: اجاره دادن
ready: آماده
rate: نرخ، میزان
remember: به یاد آوردن
remain: باقی ماندن
rapidly: به سرعت
raise: پرورش دادن
religious: مذهبی religion: مذهب
religion: مذهب
radiate: تابیدن
relax: استراحت کردن
race: مسابقه
quit: ترک کردن
qualified: زیر سوال بردن
reject: نپذیرفتن
register: حرفه ای
register: ثبت نام کردن
qualified: واجد شرایط qualification:شرایط لازم
qualification:شرایط لازم qualified: واجد شرایط
region: منطقه
refuse: رد کردن
puzzle: معما
puzzle: گیج کردن
refugee: پناهنده
reflect: منعکس کردن
put on: پوشیدن
reference: مرجع
put aside: کنار گذاشتن
referee: داور
referable: فشار دادن
referable: قابل ارجاع refer: مراجعه کردن
referable: مراجعه کردن
purpose: هدف
refer: مراجعه کردن
punish: تنبیه کردن
pull: کشیدن
record: رکورد، ضبط کردن
psychologist: روانشناس
reconstruct: بازسازی کردن
receive: دریافت کردن
provide: تهیه کردن
recall: به یاد آوردن
prove: اثبات کردن
protection: حمایت، حفاظت
reasonable: منطقی
reason: دلیل
protect: محافظت کردن
proportion:نسبت
pottery: سفالگری
pour: ریختن ( مایعات )
powerful: قدرتمند
preach: موعظه کردن
prophet: پیامبر
property: دارایی، اموال
proper: مناسب
promise: قول دادن
pot: قابلمه
possible: ممکن
project: پروژه
profit: سود، منفعت
position: موقعیت
professional: حرفه ای
production: تولید
populous: پر جمعیت
population: جمعیت
product: فراورده، محصول
produce: تولید کردن
product: تولید کردن
populate: مسکونی کردن
poor: فقیر
process: پردازش کردن
procedure: طرز کار، شیوه
probably: احتمالا
pool: استخر
pollution: آلودگی
politics: سیاست
polite: مودب
polish: واکس زدن، براق کردن
privacy: خلوت، تنهایی
principal: مدیر مدرسه
primitive: آغازین، ابتدایی
price: قیمت
poison: سم
previous: قبلی
prevent: جلوگیری کردن
point: نکته
poem: شعر
pocket: جیب
pretty: زیبا
platform: سکو
pressure: فشار
president: رییس جمهور
planet: سیاره
prepare: آماده کردن
prefer: ترجیح دادن
prediction: پیش بینی کردن
plan: برنامه ریزی کردن
plan: نقشه، برنامه
lie: دروغ گفتن
lid: در پوش
jungle: جنگل
junction: تقاطع
jump: پریدن
judge: قاضی
length: طول
lend: قرض دادن
lecture: سخنرانی
leave: جا گذاشتن
joy: شادی
journey: سفر
join: ملحق شدن
leather: چرم
leab to: منجر شدن
jeweler: جواهر ساز
jerk: تکان خوردن
jar: شیشه ( مربا، عسل . . . )
jam: مربا
island: جزیره
iron: آهن
lazy: تنبل
layer: لایه
law: قانون
laugh: خندیدن
last: سرانجامیدن
land: زمین، سرزمین
involve: درگیر کردن، مستلزم بودن
invite: دعوت کردن
lake: دریاچه
lack: فقدان، کمبود
labor: کار
inventor:مختراع
invention:اختراع invent: اختراع کردن inventor:مختراع
knowledge: دانش
invent: اختراع کردن
knife: چاقو
intimate: صمیمی
invade: هجوم بردن
kindergarten: مهدکودک
kind: مهربان، نوع، گونه
kill: کشتن
interfere: دخالت کردن interference: دخالت
interference: دخالت interfere: دخالت کردن
kettle: کتری
keep on: ادامه دادن keep: نگه داشتن
interest: علاقه interested: علاقه مند interesting: جذاب
interesting: جذاب interested: علاقه مند interest: علاقه
keep: نگه داشتن
interest: علاقه
justify: توجیه کردن
instrument: ابزار
operation: عمل جراحی
operate: بکار انداختن، عمل جراحی کردن
mystery: راز ، رمز
mushroom: قارچ
museum: موزه
onion: پیاز
muscle: ماهیچه
official: رسمی
offer: تعارف کردن، پیشنهاد کردن
multiply: ضرب کردن
move: حرکت دادن
moral sense: حس اخلاقی
moon: ماه
moment: لحظه
offensive: ناخوشایند
offend: رنجاندن
occur: اتفاق افتادن
mobile: متحرک
mistake: خطا
missing: مفقود
miss: از دست دادن، دلتنگ شدن
obvious: واضح، روشن
observation: مشاهده
obey: اطاعت کردن
oar: پارو
miserable: بدبخت
nuclear: هسته ای
miner: معدنچی
novelist: رمان نویس
mine: معدن
novel: رمان
mind: ذهن
noise: سر و صدا
mild:ملایم
never mind: اهمیتی ندارد
nerve: عصب
migration: مهاجرت migrate: مهاجرت کردن
migrate: مهاجرت کردن migration: مهاجرت
necessary: لازم، ضروری
might: ممکن بودن
navy: نیروی دریایی
metal: فلز
nature: طبیعت
message: پیام
nationality: ملیت
mess: بهم ریختگی
nation: دولت
merry - go - round: چرخ و فلک
weapon: سلاح
way: راه
wave: موج
watery: آبکی
warn: هشدار دادن
war: جنگ
wait: منتظر ماندن
waist: کمر
voice: دستمزد
voice: صدای انسان
vital: حیاتی، ضروری
village: روستا
viewer: تماشاگر
victim: قربانی
vehicle: وسیله نقلیه
various: گوناگون
variable: متغیر
value: ارزش
valuation: ارزشیابی
valuable: ارزشمند
vaccination: واکسن
union: اتحادیه
unfortunately: متاسفانه
unemployment: بیکاری
understand: فهمیدن
ultimately: سرانجام
ugly: زشت
turn out: از آب در آمدن
turn off: خاموش کردن
turn into: تبدیل شدن به
turn against: علیه کسی بودن، دشمنی کردن
try: تلاش کردن
truthful: راستگو
trustworthy: قابل اعتماد
trust: اعتماد کردن
tropical: گرمسیری، استوایی
troops: سربازان
trip: سفر کوتاه
tribe: قبیله
treat: رفتار کردن با
used car: ماشین دست دوم
urgent: اضطراری، فوری
upset: منقلب، ناراحت
unwelcome: ناخوشایند
until: تا، تا اینکه
tray: سینی
travel: مسافرت کردن
trap: تله
transport system: سیستم حمل ونقل
translator: مترجم
suggestive: دلالت کننده
suggestion: پیشنهاد suggest: پیشنهاد کردن suggestive: دلالت کننده
suggest: پیشنهاد کردن
suggestion: دلالت کننده
suitcase: چمدان
suitable: مناسب
sugar: شکر
sufficient: کافی
suffer: رنج کشیدن
suddenly: ناگهان
suck in: مکیدن، جذب کردن
succeed: موفق شدن
subway: مترو
substance: ماده
submarine: زیر دریایی
stupid:احمق
struggle: کشمکش، مبارزه
string: نخ ، ریسمان
stretchy: v
stretcher: برانکار
stretch: کشیدن
stress: استرس
strap: بند، تسمه
stranger: غریبه، خارجی
stove: اجاق گاز
story: داستان
store: فروشگاه
stone: سنگ
stick in one's mind: در ذهن جای گرفتن
steep: شیبدار
steam engine: ماشین بخار
steal: :دزدیدن
star: ستاره
stage: مرحله
strange: عجیب
square: میدان
spill: ریختن
speed: با سرعت رفتن
speech: سخنرانی کردن
spectator: تماشاچی
special: ویژه specific: ویژه
specific: ویژه special: ویژه
source: منبع، منشا
solve: حل کردن
solvable: قابل حل در آب
solution: مایع
soluble:حل شدنی
solid: جامد، سفت
solely: صرفا
soil: خاک
society: جامعه
social: اجتماعی
scared: ترسیده scare: ترساندن
scare: ترساندن scared: ترسیده
scare: ترساندن
say good bye: خداحافظی کردن
say goodbye: خداحافظی کردن say good bye: خداحافظی کردن
savior: ناجی
savings account: حساب پس انداز
save: نجات دادن
spaceship: سفینه فضایی
sale: فروش
salary: حقوق
sailor: ملوان
sail: قایقرانی کردن
safety: امنیت
safe: امن
rise: برخاستن
ripe: رسیده
ride: سوار شدن
rich: ثروتمند
rural: روستایی
run out of: تمام کردن
rule: قانون
rude: گستاخ، بی ادب
rubbish: زباله
rub: مالیدن
row: ردیف
rope: طناب
reward: جایزه
return: بازگشتن
retire: بازنشست شدن
restriction: محدودیت restrict: محدود کردن
restrict: محدود کردن restriction: محدودیت
responsible: مسئول responsibility: مسئولیت
responsibility: مسئولیت responsible: مسئول
respect: احترام گذاشتن respectable: قابل احترام respectful: محترم
respectful: محترم respect: احترام گذاشتن respectable: قابل احترام
respectable: قابل احترام respect: احترام گذاشتن respectful: محترم
resource: منبع، ذخیره
resemble: شبیه بودن
research: تحقیق، پژوهش
requisite: لازم، ضروری
rescue: نجات دادن
require: خواستن، نیاز داشتن requirement: نیاز، درخواست
requirement: نیاز، درخواست require: خواستن، نیاز داشتن
request: خواهش
represent: نماینده بودن representation: نمایندگی
representation: نمایندگی represent: نماینده بودن
roof: سقف
rock: صخره
robot: آدم آهنی
robbery:سرقت robber: سارق
robber: سارق robbery:سرقت
report: گزارش
hold: برگزار کردن
hold: نگهداشتن
hobby: سرگرمی
hit: ضربه زدن
history:تاریخ historical: تاریخی
historical: تاریخی history:تاریخ
hire: اجاره کردن
high: بلند
hiccup: سکسکه کردن
help your self: بفرمایید
help yourself: بفرمایید help your self: بفرمایید
height: ارتفاع
heavy: سنگین
heat: گرما
health: سلامت
headache: سردرد
guest: مهمان
grow up: بزرگ شدن
guess: حدس زدن
grow: رشد کردن
group: گروه
greet: سلام کردن
great: بزرگ شدن
grant: بخشیدن، اعطاء کردن
government: دولت
goods: کالا، جنس
golden: طلایی
goal: هدف
glow: تابیدن، درخشیدن
give back: پس دادن
give up: ترک کردن give back: پس دادن
give up: پس دادن
giggle: زیر لب کردن
giant: عظیم الجثه
hate: متنفر بودن
harvest: درو کردن
harmful: مضر
happen: اتفاق افتادن
hang: آویزان کردن
handle: اداره کردن
handle: دسته، دستگیره
hammer: چکش
habit: عادت
get up: بلند شدن
get mixed up: گیج شدن
get into trouble: به دردسر افتادن
get in touch: تماس گرفتن
geometry: هندسه
guide: راهنمایی کردن guidance: راهنمایی
guidance: راهنمایی guide: راهنمایی کردن
gather: جمع آوری کردن
gate: در
galaxy: کهکشان
gain: به دست آوردن
future: آینده
furthermore: بعلاوه
furniture: مبلمان furnish: مبله کردن
furnish: مبله کردن furniture: مبلمان
funny: بامزه fun: تفریح
fun: تفریح funny: بامزه
fuel: سوخت ( ماشین، هواپیما، . . . )
fixed: ثابت fix: درست کردن، تعمیر کردن
fix: درست کردن، تعمیر کردن fixed: ثابت
fit: کسی را آماده کاری کردن
fireplace: شومینه
fire: آتش
fine: جریمه، جریمه کردن
find: پیدا کردن
final: نهایی finally: سرانجام، نهایتاً
finally: سرانجام، نهایتاً final: نهایی
final: نهایی
fill: پرکردن
fight: جنگیدن، جنگ
field: مزرعه، حوزه
fry: سرخ کردن
frightened: ترسیده
fridge: یخچال
freedom: آزادی
free: مجانی
fortune: سرنوشت، تقدیر
formation: شکل گیری
forget: فراموش کردن
forest:جنگل
foreign:خارجی
force: مجبورکردن
forbid: منع کردن
fool: احمق
follower: پیرو follow: پیروی کردن
follow: پیروی کردن follower: پیرو
few: تعداد کم
feel: احساس کردن
feed: غذا دادن
feather: پر ( مخصوص پرندگان )
fear: ترسیدن
flat: مسطح
flat tire: پنچر ی
flight: پرواز
flu: آنفولانزا
float: شناور بودن
flood: سیل
favorite: مورد علاقه
faulty: دارای نقص
fasten: بستن
fast: روزه گرفتن
fashionable: مد
fan: پنکه، طرفدار
famous: مشهور
fall: افتادن
fairyland: سرزمین رویاها
fair: منصف
factory: کارخانه
fact: واقعیت
face: مواجه شدن
eyesight: بینایی
extremely: بی نهایت
extra: اضافی
extensive: وسیع، گسترده
extension: بسط، توسعه
expressive: معنی دار، بیانگر
expression: حالت چهره
express: بیان کردن
explort: خارج کردن، صادر کردن
explosive: ماده منفجره
explosion: انفجار
explain: توضیح دادن
expert: متخصص
experiment: آزمایش
expect: انتظار داشتن
exist: وجود داشتن
exciting: مهیج
excitement: هیجان
excited: هیجان زده
examine: امتحان کردن
exactly: دقیقا
event: واقعه
even: یکسان، حتی
escape: فرار کردن
error : خطا
equipment: تجهیزات
equip: مجهز کردن
equally: به طور مساوی
environment: محیط زیست
envelope: پاکت
entire: کامل، همه
entertainment: سرگرمی
enter: وارد شدن
enemy: دشمن
endeavor: تلاش، سعی
end: به پایان رسانیدن end:هدف، پایان
encourage: تشویق کردن
employment: استخدام employ:استخدام کردن employee: کارمند employer: کارفرما
employer: کارفرما employee: کارمند employ:استخدام کردن employment: استخدام
employee: کارمند employ:استخدام کردن employer: کارفرما employment: استخدام
employ: استخدام کردن
emotional: احساساتی
emergency: وضعیت اضطراری
elevator: آسانسور
elect: انتخاب کردن election: انتخابات elective: انتخابی
elect: انتخاب کردن election: انتخابات elective: انتخابی
elect: انتخاب کردن election: انتخابات elective: انتخابی
effort: تلاش
effective: موثر effect: اثر
اثر
educational: آموزشی education: آموزش educate: تعلیم وتربیت
education: آموزش
educational:آموزشی
education:آموزشی
educate: تعلیم دادن education:آموزشی educational:آموزشی
editorial: سرمقاله
editor: سردبیر ، مسئول ویرایش
edit: ویرایش کردن
edge: لبه
earthquake:زمین لرزه
economic: اقتصادی
earn: بدست آوردن
early: زود
eager: مشتاق
space: فضا active space: فضای موثر، فضای فعال two - dimensional space: فضای دو بعدی
dimensional : بعدی two - dimensional space: فضای دو بعدی
two: دو two - dimensional space: فضای دو بعدی
two - dimensional space: فضای دو بعدی
active space: فضای موثر، فضای فعال
active: موثر، فعال active space: فضای موثر، فضای فعال
color: رنگ chroma: سایه ی رنگ color chart: نمودار رنگ color harmony:هارمونی رنگ، هماهنگی رنگ color property:ویژگی رنگ color saturation:اشباع رنگ colo ...
transitional colors: رنگهای درجه سه
transitional : درجه سه transitional colors: رنگهای درجه سه
secondary : فرعی، ثانویه secondary colors:رنگهای فرعی، رنگهای ثانویه
secondary colors:رنگهای فرعی، رنگهای ثانویه
primary color: رنگهای اصلی
primary : اصلی primary color: رنگهای اصلی
prism: منشور
pink: صورتی passive pink:صورتی ملایم، صورتی تاثیرپذیر
passive pink:صورتی ملایم، صورتی تاثیرپذیر
passive: ملایم، تاثیرپذیر passive pink:صورتی ملایم، صورتی تاثیرپذیر
neutral: خنثی
intensity: غلظت
effects :تاثیرات optical effects of color:تاثیرات نوری رنگ، تاثیرات بصری رنگ
optical : نوری، بصری optical effects of color:تاثیرات نوری رنگ، تاثیرات بصری رنگ
optical effects of color:تاثیرات نوری رنگ، تاثیرات بصری رنگ
hue: مایه رنگ، هیو
fractal: فراکتال، قطعه قطعه
complementary : مکمل complementary colors: رنگهای مکمل
complementary colors: رنگهای مکمل
wheel:چرخه color wheel:چرخه رنگ
theory:نظریه color theory:نظریه رنگ
color wheel:چرخه رنگ
color theory:نظریه رنگ
set:گروه color set:گروه رنگ
scheme:ترکیب بندی color scheme:ترکیب بندی رنگ
color set:گروه رنگ
color scheme:ترکیب بندی رنگ
saturation:اشباع color saturation:اشباع رنگ
color saturation:اشباع رنگ
property: ویژگی color property:ویژگی رنگ
color harmony:هارمونی رنگ، هماهنگی رنگ
color property:ویژگی رنگ
harmony: هارمونی، هماهنگی color harmony:هارمونی رنگ، هماهنگی رنگ
chart: نمودار color chart: نمودار رنگ
color chart: نمودار رنگ
chroma: سایه ی رنگ
analogous: همگن، هماهنگ
aesthetic: زیبا شناسی aesthetical: هنرمندانه، زیباشناسانه
aesthetic: زیبا شناسی aesthetical: هنرمندانه، زیباشناسانه
aesthetic: زیبایی شناسی
volume: حجم
puzzle: معمای visual puzzle : معمای بصری
visual: بصری visual puzzle : معمای بصری
visual puzzle : معمای بصری
statue:ساختار
stability: ایستایی، پایداری
spiral: مارپیچی
pure reality: واقعیت مطلق
pure: مطلق pure reality: واقعیت مطلق
reality: حقیقت، واقعیت pure reality: واقعیت مطلق
perception: درک، بصیرت
organic shapes: اشکال طبیعی
shapes: اشکال organic shapes: اشکال طبیعی
organic: طبیعی organic shapes: اشکال طبیعی
object: شیء
shapes:اشکال geometric shapes: اشکال هندسی
geometric shapes: اشکال هندسی
geometric: هندسی geometric shapes: اشکال هندسی
focus: توجه کردن
figure - ground relationship: رابطه شکل زمینه
figure: شکل figure - ground relationship: رابطه شکل زمینه
ground: زمینه figure - ground relationship: رابطه شکل زمینه
relationship: ارتباط figure - ground relationship:رابطه شکل زمینه
density: تراکم، چگالی
cube: مکعب ( کوبیسم/ Cubism، از مکعب گرفته شده است ) .
contrast: تضاد، تقابل
balance: بالانسف تعادل
stroke: خط، ضربه، حرکت
shape: شکل stroke: خط، ضربه، حرکت
linear: خطی
emotional:هیجانی ، حسی ، عاطفی emotional effect: اثر حسی، اثر عاطفی
effect: اثر emotional effect: اثر حسی، اثر عاطفی
emotional effect: اثر حسی، اثر عاطفی
dramatic moment: جنبش دراماتیک، لحظه نمایش
moment: جنبش، لحظه dramatic moment: جنبش دراماتیک، لحظه نمایش
dramatic: دراماتیک، نمایشی dramatic moment: جنبش دراماتیک، لحظه نمایش
diagram: نمودار، طرح
dynamic: پویا، متحرک dynamic lines: خطوط پویا، خطوط متحرک
lines: خطوط diagonal:ضربدری diagonal lines : خطوط ضربدری dynamic: پویا، متحرک dynamic lines: خطوط پویا، خطوط متحرک
dynamic: پویا، متحرک dynamic lines: خطوط پویا، خطوط متحرک
diagonal lines: خطوط ضربدری
diagonal : ضربدری diagonal lines: خطوط ضربدری
curve: منحنی، خمیدگی
counterpart: همانند، قرینه
composition: ترکیب
assertive quality: ویژگی ایستایی
quality: ویژگی assertive quality: ویژگی ایستایی
assertive: ایستادگی assertive quality: ویژگی ایستایی
angular: زاویه دار
visual: دیداری، بصری
value: ارزش، میزان روشنایی، درجه رنگ
torso: پیکره، نیم تنه
three - dimensional: سه بعدی
three:سه three - dimensional: سه بعدی
dimensional: بعدی three dimensional: سه بعدی
texture: بافت
style: سبک، روش
stippling: نقطه زنی، نقطه گذاری
space: فضا
shading: سایه زنی
patterns: مدل ها، الگوها، قالب ها
lines: خطوط parallel lines: خطوط موازی
parallel :موازی parallel lines: خطوط موازی
parallel lines: خطوط موازی
outline: طرح محیطی، خطوط اصلی
modeling: مدلینگ، مدل پردازی
intersect: قطع کردن
illustration: تصویر
hatching: هاشورزنی cross - hatching: هاشورزنی متقاطع
function: کاربرد، نقش، عملکرد
from: قالب، فرم، شکل
flat - surface: سطح صاف، سطح مسطح
element: عنصر، رکن
draw: طراحی کردن، تصویر کشیدن cross - hatching: هاشورزنی متقاطع
cross - hatching: هاشور زنی متقاطع
checkerboard:تخته شطرنجی، ، صفحه شطرنجی
dust: گرد و غبار
during: در طی
drug: دارو
drown: غرق شدن، غرق کردن
dress: لباس
draw: رسم کردن، کشیدن
doubt: شک ( داشتن )
dollhouse: خانه عروسک
district: ناحیه
distinctive: متمایز کردن distinction:وجه تمایز distinct: واضح ، روشن
distinct: واضح ، روشن distinction:وجه تمایز distinctive: متمایز کردن
distinction:وجه تمایز distinctive: متمایز کردن distinct: واضح ، روشن
distance: مسافت
disperse: پراکنده کردن
displease: رنجاندن
dislike: متنفر بودن
disease: بیماری
discussion: بحث
discover: کشف کردن
disappoint: ناامید کردن disappointing:ناامید کننده disappointed: ناامید disappointment:ناامیدی
disappointed: نا امید disappointing:ناامید کننده disappoint: ناامید کردن disappointment:ناامیدی
disappointment:ناامیدی disappointed: نا امید disappointing:ناامید کننده disappointment:ناامیدی
disappoint: ناامید کردن disappointed: نا امید disappointing:ناامید کننده disappointment:ناامیدی
disabled: ناتوان
digit: رقم
die: مردن
device: وسیله
develop: توسعه دادن
detail:نکته جزئی
destroy:تخریب کردن
desire: میل، آرزو کردن
design:طراحی کردن designer:طراح
designer:طراح design:طراحی کردن
desert: یابان
depend on: به چیزی بستگی داشتن
delay: عمق
delay: تاخیر، به تاخیر انداختن
degree: مدرک دانشگاهی
deformed: از شکل افتاده، معیوب
definable: قابل معنی define: معنی کردن، تعریف کردن definition: معنی
definable: قابل معنی define: معنی کردن، تعریف کردن definition: معنی
definition: معنی definable: قابل معنی define: معنی کردن، تعریف کردن
definable: قابل معنی
defeat: شکست دادن
decrease: کاهش دادن
decisive: سرنوشت ساز
decision: تصمیم decided: مصمم decide: تصمیم گرفتن decisive: سرنوشت ساز
decided: مصمم decide: تصمیم گرفتن decision: تصمیم decisive: سرنوشت ساز
decide: تصمیم گرفتن decided: مصمم decision: تصمیم decisive: سرنوشت ساز
death: مرگ dead: مرده
deal with: برخورد کردن
dead: مرده
damage: صدمه زدن
cure: معالجه کردن ( فعل )
crust: پوسته
cruel:ظالم، ستمگر
crowded: شلوغ
crossroads: چهار راه
crop: محصول کشاورزی
creator: خالق
cream: خامه
crawl: چهار دست و پا راه رفتن
crash: صدای حاصل از تصادف
crack: ترک خوردن
count: شمردن - حساب کردن
cough: سرفه کردن
closely: دقیقا
climate: شرایط اقلیمی
clever: زرنگ، باهوش
clerk: کارمند
clear: تمیز کردن
claim: ادعا کردن - مطالبه کردن
civilization: تمدن civilize: متمدن کردن
civilize: متمدن کردن civilization: تمدن
citizen: شهروند
church: کلیسا
choice: حق انتخاب choose: انتخاب کردن
choice: حق انتخاب choose: انتخاب کردن
choice: حق انتخاب
chief: اصلی
charge: مطالبه کردن
character: شخصیت
channel: کانال
certain: معین، مشخص certainly: یقیناً
certain: معین، مشخص certainly: یقیناً
central: مرکزی centralize: متمرکز کردن
central: مرکزی centralize: متمرکز کردن
ceasefire: آتش بس
cash: پول نقد cashier: صندوقدار
cash: پول نقد cashier: صندوقدار
case: مورد
carry: حمل کردن carry out: انجام دادن
carry: حمل کردن carry out: انجام دادن
career: کار، حرفه
capital: پایتخت
can: قوطی canal: آبراه cancel: لغو کردن cancer: سرطان
can: قوطی canal: آبراه cancel: لغو کردن cancer: سرطان
can: قوطی canal: آبراه cancel: لغو کردن cancer: سرطان
can: قوطی canal: آبراه cancel: لغو کردن cancer: سرطان
can: قوطی
call: نامیدن call out: داد زدن
call: نامیدن call out: داد زدن
call: نامیدن
calculate: محاسبه کردن calculator: ماشین حساب
calculate: محاسبه کردن
agree: موافق بودن I agree with you: باهات موافقم I am agree with you: نه این جمله غلط که یکی از رایج ترین اشتباهات زبان است. - - - ) ) ) ) باهات مواف ...
free: مجانی freeloader: مفت خور
It's up to you: به تو بستگی دارد
age: سن you are my age: تو هم سن منی we are the same age: ما هم سنیم
Late: دیر I am late: من دیر آمدم/ رسیدم Am i late? آیا من دیر آمدم/ رسیدم/ کردم؟ I'm sorry for being late: متاسفم برای دیر کردنم
I have a cold: سرما خوردم I have a fever: تب دارم I have a headache: سر درد دارم
I'm in a rush: عجله دارم
early bird: سحر خیزی I'm an early bird: من آدم سحرخیزی هستم
cost: ارزیدن، قیمت داشتن costly: گران قیمت
cost: ارزیدن، قیمت داشتن costly: گران قیمت
cost: ارزیدن، قیمت داشتن
core: هسته کره ی زمین
conversation: مکالمه conversational: محاوره ای converse: گفتگو کردن
conversation: مکالمه conversational: محاوره ای converse: گفتگو کردن
conversation: مکالمه conversational: محاوره ای converse: گفتگو کردن
conversation: مکالمه conversational: محاوره ای
continue: ادامه دادن
contain: در بر داشتن
contact: تماس گرفتن
consume:مصرف کردن consumption: مصرف
consume:مصرف کردن consumption: مصرف
consist of: شامل بودن
conscious: هوشیار، آگاه
confused: گیج، مغشوش confusing:گیج کننده
confused: گیج، مغشوش confusing:گیج کننده
confine: محدود کردن، محبوس کردن
conduct: هدایت کردن conductor: کمک راننده
conduct: هدایت کردن
concerned: نگران
composer: آهنگساز
complicated: پیچیده
complete: کامل completely: کاملا
complete:کامل completely: کاملا
commonly: معمولی، عموما
comb: شانه زدن
coach: کالسکه
bottom: ته، قعر
bother: اذیت کردن
borrow: قرض گرفتن
boring: کسل کننده
bored: کسل، بی حوصله
boot: پوتین
blow: وزیدن
bloodshed: کشت و کشتار blood: خون
bleed: خونریزی کردن
bill: فیش، قبض
believe: اعتقاد داشتن
behave: رفتار کردن behavior: رفتار
behavior: رفتار behave: رفتار کردن
become: شدن
be out of order: خراب بودن
be in one's shoes: در جای کسی بودن
be composed of: از چیزی تشکیل شدن be in one's shoes: در جای کسی بودن
be composed of: در جای کسی بودن
be afraid of: ترسیده از. . .
battle: نبرد، مبارزه
barn: طویله
bar: قالب صابون
bank: ساحل رودخانه
baker:نانوا bake:پختن
bake:پختن baker:نانوا
bad luck:عجب بدشانسی!
backup: پشتیبانی
assist: کمک کردن
assignment: تکلیف درسی
ashamed: خجالت زده
asleep: در خواب
arrangement: چیدن
armored: زره دار
argument: بحث، گفتگو
area: حوزه
approach: نزدیک شدن
appoint: منصوب کردن appointee: منصوب شده
appoint: منصوب کردن appointee: منصوب شده
appoint: منصوب کردن
applicant: متقاضی
angry: عصبانی
awfully: خیلی، خیلی زیاد
award: جایزه، اعطا کردن، آگاه
war - horse: اسب جنگی
Maurice Denis's statement : بیانیه ی موریس دنیس
Maurice Denis's statement of 1890, ''it should be remembered that a picture - - before being a war - horse, a nude, or an anecdote of some sort - - i ...
summarizes: مختصر بیان می کند summarizes the feeling :مختصر بیان می کند احساسات را . . . .
artists of his time: هنرمندان زمان خود
an Postimpressionist: پست امپرسیونیست
certain: خاص certain order:نظم خاص
order: نظم certain order: نظم خاص
certain order:نظم خاص
assembled: کنارهم قرار گرفته with colours assembled: با رنگ های کنار هم قرار گرفته
Maurice Denis's: موریس دنیس
creative: خلاق as the essential creative factors: به عنوان عوامل خلاق فردی
factors: عوامل as the essential creative factors:به عنوان عوامل خلاق فردی
unconscious:ناخودآگاه the unconscious: ناخودآگاه the unconscious as the essential creative factors:ناخودآگاه به عنوان عامل خلاق فردی
imagination: تخیل the role of imagination:بر نقش تخیل
idealization: ایده آل سازی and idealization: و ایده ال سازی
classicism's : کلاسی سیسم classicism's emphasis on imitation and idealization :تأکید کلاسسی سیسم بر تقلید و ایده ال سازی . . .
emphasis: تأکید classicism's emphasis: تأکید کلاسی سیسم
denied: رد می کرد about art that denied:. . . در مورد هنر که رد می کرد
put: مطرح کردن/ ارائه دادن forward: جلوتر had put forward ideas: ایده هایی را مطرح کرده بود the period of romanticism had put forward ideas: دوره ی ر ...
forward: جلوتر had put forward ideas: ایده هایی را مطرح کرده بود the period of romanticism had put forward ideas: دوره ی رمانتیسم ایده هایی را . . . ...
civilization: تمدن and of human civilization: و تمدن انسانی
human: انسانی/ بشری civilization: تمدن and of human civilization: و تمدن انسانی
of human civilization: تمدن انسانی
world:دنیا the world of nature:دنیای واقعی
world:دنیا nature: واقعی the world of nature:دنیای واقعی
the world of nature: دنیای واقعی
reproduce: بازتولید illustrate or reproduce:نشان دادن یا بازتولید
illustrate: نمایش illustrate or reproduce:نشان دادن یا بازتولید
artists: هنرمندان employed: به کار گرفته شدند were employed by artists to: توسط هنرمندان به کار گرفته شدند برای . . . .
employed: به کار گرفته شدند were employed by artists to: توسط هنرمندان به کار گرفته شدند برای . . . .
abstract elements: المان ها/ عناصر ابزورد these abstract elements: این المان ها/ عناصر ابزورد
prior to : قبل prior to : قبل از prior to the 20th century : قبل از قرن بیستم
abstract: انتزاعی element that can be called abstract: المان ها/ عناصری که می توان آنها را نامید انتزاعی
largely :تا حد زیاد largely of: بطور عمده all art consists largely of: همه هنرها بطور عمده شامل. . .
largely of: بطور عمده all art consists largely of: همه هنرها بطور عمده شامل. . .
consists: شامل consists largely of: بطور عمده شامل all art consists largely of: همه هنرها بطور عمده شامل
all art: همه هنرها
plays: بازی کردن part: نقش no part: نقش ندارد. plays part: نقش بازی می کند. plays no part: هیچ نقشی ( در آن ) ندارد.
plays: بازی کردن plays part: نقش بازی می کند. plays no part: هیچ نقشی ( در آن ) ندارد.
part: نقش no part: نقش ندارد. plays part: نقش بازی می کند. plays no part: هیچ نقشی ( در آن ) ندارد.
attitudes: نگرش ها of these attitudes: با این نگرش ها
of these attitudes: با این نگر ش ها in the coalescence of these attitudes: در انطباق با این نگرش ها
coalescence: انطباق in the coalescence: در انطباق in the coalescence of these attitudes: در انطباق با این نگرش ها
in the coalescence : در انطباق in the coalescence of . . . . : در انطباق با. . .
responsibilities: مسئولیت های the new responsibilities: مسئولیت های جدید the new responsibilities implied: مسئولیت های ذکر شده
the new responsibilities: مسئولیت های جدید the new responsibilities implied: مسئولیت های ذکر شده
the new responsibilities: مسئولیت های جدید
new: جدید the new : جدید the new freedom : آزادی جدید of this period. . . . the new freedom : این دوره . . . آزادی جدید
freedom : آزادی the new freedom : آزادی جدید of this period. . . . the new freedom : این دوره . . . آزادی جدید
the new: جدید
the new freedom : آزادی جدید of this period. . . . the new freedom : این دوره . . . آزادی جدید
accept: پذیرفتند began to accept: پذیرفتند
began: شروع began to : شروع به began to accept: - - - پذبرفتند
began to : شروع به. . .
began to accept: پذیرفتند
of this period: این دوره
painters: نقاشان many painters: بسیاری از نقاشان
gradually: به تدریج
visible world: دنیای مشهود from the visible world: از دنیای مشهود/ مرئی/ قابل مشاهده
portrayal: تصویرسازی portrayal of thing: تصویرسازی چیزها
in which: که در آن
graphic: گرافیک graphic art: هنر گرافیک
painting: نقاشی
nonrepresentational art: هنر غیربیانگر یا nonobjective art: هنر غیر واقعی اسم دیگر هنر آبستره یا انتزاعی abstract art، است. abstract art also called ...
nonobjective art: هنر غیر واقعی اسم دیگر هنر آبستره یا انتزاعی abstract art، است.
abstract art: هنر انتزاعی
World War I: جنگ جهانی اول
world war 1: جنگ جهانی اول
the years: سالهای in the years: در سالهای
who became: که بودند who became active: که فعال بودند
ones: منتسب Russian ones: روسی های منتسب
as well as: به علاوه ی
German artists: هنرمندان آلمانی
number of: تعدادی از refers to a number of: اشاره دارد به تعدادی از . . . .
distinct: مشخص distinct style: سبک مشخص
distinct style: سبک مشخص
more specifically: به طور خاص
converse of the classicizing tendencies: گرایشات معکوس کلاسیک
converse of the rationalist: گرایشات عقلانی
spiritual crisis: بحران های معنوی
social change: تغییرات اجتماعی times of social change: دوره های تغییرات اجتماعی
times: دوره های times of social change: دوره های تغییرات اجتماعی
European Middle Ages: قرون وسطی اروپا
permanent tendency: گرایش دائمی
art movements: جنبش های هنری
modern artists: هنرمندان مدرن
wide range: طیف گسترده typical of a wide range of: نمونه ای از طیف گستردهای از . . .
typical: نمونه are typical of a : هستند نمونه ای از یک. . .
self - expression: خودبیانگر
qualities subjective: کیفیات ذهنی
highly: بالا qualities of highly subjective: کیفیات ذهنی بالای آن
20th: بیستم is in the later 19th and the 20th centuries: در اواخر قرن نوزده و بیستم است
main currents: جریان های اصلی the main currents: جریان های اصلی
broader sense: به بیان وسیع تر
sense: بیان in a broader sense Expressionism is one: به بیان وسیع تر، اکسپرسیونیسم هست یک . . .
elements: المان ها / عناصر of formal elements: المان های / عناصر قراردادی
formal: قراردادی of formal elements: المان های / عناصر قراردادی
dynamic: پویا، دینامیک dynamic application: کاربردهای دینامیک
jarring: تکان دهنده
vivid: زنده through the vivid: از طریق زنده
primitivism: بدویت
distortion: تحریف
this aim: این هدف را
within a person: درون فرد ( انسان ) arouse within a person: . . . را بیدار می کند درون انسان/ فرد
arouse: بیدار کردن
events: وقایع
objects: موضوعات that objects: که موضوعات . . .
the subjective responses: واکنش های ذهنی the subjective emotions and responses: عواطف و واکنش های ذهنی ( سوبژکتیو )
the subjective emotions: احساسات ذهنی
but rather: بلکه but rather the subjective: بلکه ذهنی است
objective reality: واقعیت عینی
the artist seeks: هنرمند به دنبال. . .
به تصویر کشیدن
سبک هنری
contemporary society: جامعه ی معاصر contemporary life and society: زندگی و جامعه ی معاصر
contemporary life: زندگی معاصر contemporary life and society: زندگی و جامعه ی معاصر
contemporary: معاصر contemporary life: زندگی معاصر
in accurately: دقیق in accurately recording : ثبت دقیق
interest: تمایل stimulated interest: افزایش داده تمایل به
stimulated: افزایش داده stimulated interest: افزایش داده تمایل به
of photography : از/ برای عکاسی the development of photography : اختراع عکاسی
development: اختراع and the development of photography: و اختراع عکاسی
current events: وقایع جاری of current events: از وقایع جاری
recording:ثبت و ضبط accurate and dispassionate recording: ثبت و ضبط دقیق و بی طرفانه
accurate: دقیق accurate recording: ثبت و ضبط دقیق
dispassionate: بی طرفانه dispassionate recording: ثبت و ضبط بی طرفانه
the rise: پیشرفت the rise of professional journalism: پیشرفت روزنامه نگاری حرفه ای
professional journalism: روزنامه نگاری حرفه ای
آگوست کامِت ( م ِ )
آگوست کامت ( م ِ )
was emphasized: تاکید شد sociology's importance as the scientific study of society was emphasized: اهمیت جامعه شناسی به عنوان مطالعه علمی جامعه مورد ...
of society: از جامعه as the scientific study of society: برای مطالعه ی علمی جامعه
the scientific:علمی the scientific study : مطالعه ی علمی as the scientific study of society: برای مطالعه ی علمی جامعه
in which: همراه با
Positivist Philosophy: فلسفه ی اثبات گرا Auguste Comte's Positivist Philosophy: فلسفه ی اثبات گرای آگوست کامیت
Auguste Comte's: آگوست کامیت Auguste Comte's Positivist Philosophy: فلسفه ی اثبات گرای آگوست کامیت
as: به عنوان as an: به عنوان یک
as an: به عنوان یک as an artistic subject: به عنوان یک موضوع هنری
artistic subject: موضوع هنری as an artistic subject: به عنوان یک موضوع هنری
common man: انسان معمولی on the common man: بر انسان معمولی on the common man as an artisitc subject: بر انسان معمولی به عنوان سوژه ی هنری
emphasis: تاکید with its emphasis: با تاکید بر. . .
in Germany: آلمان the anti - Romantic movement in Germany: جنبش ضدرمانتیک آلمان
the anti - Romantic movement: جنبش ضد رمانتیک the anti - Romantic movement in Germany :جنبش ضد رمانتیک آلمان among these were the anti - Romantic mo ...
the anti - Romantic: ضد رمانتیک among these were anti - Romantic movement in Germany :در میان این تحولات می توان به جنبش ضد رمانتیک آلمان اشاره کرد.
these: این among these were: در میان این . . . بود . . . .
among: در میان among these: در میان این. . .
18th: هجدهم The works of the 118th - century English novelists : آثار رمان نویسان انگلیسی قرن هجدهم
17th هفدهم the works of such 17th - century painters: آثار نقاشان قرن هفدهم
19th: نوزدهم in the first half of the 19th century. : در نیمه ی اول قرن نوزدهم
قرن نوزدهم in the first half of the 19th century. : در نیمه ی اول قرن نوزدهم
در نیمه ی اول in the first half of the 19th century. : در نیمه ی اول قرن نوزدهم
first: اول in the first half: در نیمه ی اول in the first half of the 19th century. : در نیمه ی اول قرن نوزدهم
half: نیمه ی in the first half: در نیمه ی اول in the first half of the 19th century. : در نیمه ی اول قرن نوزدهم
intellectual:فکری intellectual developments: تحولات فکری by several intellectual developments: توسط چندین تحول فکری
developments: تحولات intellectual developments: تحولات فکری by several intellectual developments: توسط چندین تحول فکری
تحولات فکری by several intellectual developments: توسط چندین تحول فکری
by several: توسط by several :توسط چندین. . . .
by several: چندین by several: توسط چندین. . . .
stimulated: راه افتاد was stimulated by several: به راه افتاد توسط چندین . . . .
به راه افتاد.
شرایط مادی
conditions: شرایط material conditions: شرایط مادی
material : مادی material conditions: شرایط مادی
attitudes: نگرش های جمع نگرش یا طرز فکر mental attitudes: نگرش های ذهنی
mental: ذهنی mental attitudes :نگرش های ذهنی
نگرش های ذهنی
زندگی و جامعه ی معاصر
از زندگی معصر
to hitherto ignored aspects of contemporary life: جنبه های نادیده گرفته شده از زندگی معاصر
aspects : جنبه های to hitherto ignored aspects of contemporary: جنبه های نادیده گرفته شده از زندگی
تا بحال نادیده
نادیده
hitherto : تا به حال، تا حالا to hitherto: تابحال
فرآیند بازتولید to reproducing: در فرآیند بازتولید
to: در to reproducing: در فرآیند بازتولید
بازتولید
themselves: خود/ خودشان thy set themselves to reproducing: آنها قرار دادند خود را در بازتولید. . . .
set: قرار دادن set themselves to reproducing قرار دادند خودشان را در فرآیند بازتولید . . . .
conscientiously: آگاهانه they conscientiously set: آنها آگاهانه قرار دادند. . .
آگاهانه
indeed, . . . : در واقع، . . .
عادی
ساده
the ordinary:عادی of the unexceptional, the ordinary, the humble. ساده، عادی، فروتن
of the unexceptional, the ordinary, the humble. ساده، عادی، فروتن of the unexceptional. ساده
متوسط
طبقات پایین
the middle and lower classes: طبقات متوسط و پایین the middle : متوسط
and mores of the middle and lower classes and mores : خواسته های
the middle: خواسته های customs, and mores of the middle and lower classes, آداب و رسوم، و خواسته های طبقات متوسط و پایین.
customs: آداب و رسوم attempted to portray the . . . , customs, and: کوشیدند تا . . . ، آداب و رسوم، و . . را به تصویر بکشند.
زندگی ها
کوشیدند attempted to portray the live: کوشیدند تا زندگی را به تصویر بکشند.
طرفداران، حامیان
تا اواسط قرن 19 میلادی
until :تا until the mid - 19th: تا قرن 19 میلادی
برنامه ی زیباشناسی
پذیرش آگاهانه
پذیرفته was not consciously adopted: آگاهانه پذیرفته نشده بود
آگاهانه was not consciously adopted: آگاهانه پذیرفته نشده بود
attend: حاضر شدن، شرکت کردن
called: حاضر شدن، شرکت کردن
واقعگرایانه
نامید، دانست be called realistic: واقعگرایانه نامید
نیز/ همچنین می توان
می توان may also: نیز می توان. . . .
توماس اسمولت
هنری فیلدینگ
دنیل دوفو
18th: هجدهم 18th - century: قرن هجدهم
novelists: رمان نویسان 18th - century english novelists: رمان نویسان قرن هجدهم
رویکرد are realist in approach: رویکردی واقگرایانه داشتند
فرانسیسکو د زوربانیان
دیگو ولاسکوئز
نقاشان سبک هلندی
سبک هلندی
نقاشان مانند
از قرن هفدهم
of such 17th century: از قرن هفدهم
decrepit old women: پیرزنان فرتوت
پیرزنان فرتوت
فرتوت
ورزشکاران
boxers: ورزشکاران
با دقت به تصویر کشیدن
با دقت accurately portraying: با دقت به تصویر کشیدن
مجسمه / پیکره های یونانی
پیکره های هلنی یونان باستان
برای مثال، مثلا
برای مثال
هنرهای بصری
different: مختلف currents in different: جریانهای مختلف
جریان های هنری
در برگرفته
معنای گسترده
به این ترتیب، همینطور
به نفع favour of a close observation به نفع مشاهده دقیق
آرمانگرایی
ظواهر بیرونی
unembellisheddepiction: تصویر بدون حواشی
the accurate: ساده، بدون حواشی
زندگی انسان
universe: جهان
sense: مصداق
خارج از کنترل انسان
فراتر از / وررای انسان
توسط نیروهای غیرشخصی
حتی از پیش تعیین/ مقدر شده
even predetermined: حتی از پیش مقدر شده
decided: قضاوت characters fate has been decided:سرنوشت شخصیت مورد قضاوت قرار گرفته است
قرار گرفته است، بوده است
سرنوشت شخصیت ها
نقطه مقابل اراده آزاد
impersonal tone and disinterested point of view: لحن غیر شخصی و دیدگاه بی غرضانه point of view: دیدگاه
impersonal tone and disinterested point of view: لحن غیر شخصی و دیدگاه بی غرضانه point: دیدگاه
impersonal tone and disinterested point of view: لحن غیر شخصی و دیدگگاه بی غرضانه
impersonal tone and disinterested point of view: لحن غیر شخصی و دیدگگاه بی غرضانه
impersonal tone and disinterested point of view: لحن غیر شخصی و دیدگگاه بی غرضانه
detachment: تفکیک سازی، جدا سازی
other characteristics: سایر ویژگی های
characteristics: ویژگی ها
تبلیغ، تبلیغات، مترادف Advertise به معنی تبلیغ
پیشرفت، مترادفDevelopment
امتیاز - فایده - مزیت - سود - منفعت
احساسات
بر رفتار تأثیر می گذاشتند
می کوشد
که در آن نویسنده
رمان تجربه ای بوده که . . .
جنبه های تاریک زندگی
فحشا، تن فروشی
گناه
بخشهای خاص
انتخاب کردن، نمودن
طبیعت گرایی
خود را . . . . . می دانستند
مشاهدات بی طرفانه
صبح برخاسته به بارگاه سلطان آمد، جویای شوهر شد. گفتند:�الحال در زندان مناره است. � زن به پای مناره آمد، او را بالای مناره دید، گریه و زاری می کرده گ ...
فوراً فراش فرستاد فیلوس را آوردند. ( چهل طوطی، ویرایش و بازنویسی زهرا نیرومند ) ؛ فرورا خدمتکار را فرستاد تا . . .
گفت: �پنجاه مَن طلا می خواهم. � ( چهل طوطی، ویرایش و بازنویسی زهرا نیرومند. ) هر من 3 کیلو است. پس 50 من باید ضرب در 3 شود. یعنی 150 کیلو طلا.
شکار را موقوف کرده، او را برداشته به بارگاه آورد. ( چهل طوطی، ویرایش و بازنویسی زهرا نیرومند ) ؛ شکار را متوقف یا تعطیل کرد
عاقبت از دزدها زخمی منکر بر سر او وارد آمده، بیهوش افتاد. ( چهل طوطی، ویرایش و بازنویسی زهرا نیرومند ) ؛ عاقبت سرش توسط دزدها زخمی قوی و نیرومند بردا ...
عاقبت از دزدها زخمی منکر بر سر او وارد آمده، بیهوش افتاد، ( چهل طوطی، ویرایش و بازنویسی زهرا نیرومند ) ؛ منکر: زشت، ناپسند، شگفت آور، نیرومند. عاقبت ...
گریبان چاک زد: اما مسلم شاه که دید میرشجاع خیلی وقت است نیامده، گفت: �یقین او را کشته اند. � پس گریبان چاک زد، لباس سیاه در بر کرد و از برای او ماتم ...
جلاد گفت: �دلاوران را از کشته شدن باکی نیست. تو را چه می شود که چنین آه می کشی. � ( چهل طوطی، ویرایش و بازنویسی زهرا نیرومند ) ؛ دلاوران یعنی افراد ش ...
میرشجاع دست بر قبضه ی شمشیر به آن جماعت حمله کرد. ( چهل طوطی، ویرایش و بازنویسی زهرا نیرومند ) ؛ قبضه همان دسته ی شمشیر است. در اینجا یعنی شمشیر به د ...
وزیرگفت: �امر کنید چاهی وسط میدان بکنند، سر آن را پوشاندند. وقتی صبح، آن نقابدار به میدان آمد، لشگر هزیمت ( فرار ) کنند تا او در چاه افتد. � ( چهل طو ...
او را به بارگاه برد و امر نمود تا کوس بشارت زدند. ( چهل طوطی، ویرایش و بازنویسی زهرا نیرومند ) ؛ امر کرد تا بر طبل شادمانی، خوش خبری زدند
در این هنگام، سپاه دشمن او را گرفته نزد مظفرشاه بردند اما شاه از او خوشش آمده، او را میرغضب خود کرد. ( چهل طوطی، ویرایش و بازنویسی زهرا نیرومند )
طی منزل کرد: یعنی سفر کردن، منازل یا آبادی ها را پشت سر گذاشتن، مثل همان طی طریق کردن است با این فرق که در اینجا راه و سفر جاده ای داری و در کاروانس ...
گفت: �این کاغذ را ببر به هند و به خالویم "مسلم شاه" بده. � ( چهل طوطی، ویرایش و بازنویسی زهرا نیرومند ) ؛ خالو یعنی دایی
زن عمو گفت: �من حرفی ندارم اما باید چهل بار قماش با یک هزار ریال صداق بدهی تا دختر را به تو بدهم. � ( چهل طوطی، ویرایش و بازنویسی زهرا نیرومند ) ؛ صد ...
زن عمو گفت: �من حرفی ندارم اما باید چهل بار قماش با یک هزار ریال صداق بدهی تا دختر را به تو بدهم. � ( چهل طوطی، ویرایش و بازنویسی زهرا نیرومند ) ؛بیش ...
او را گرفته نزد پادشاه بردند. شاه گفت: �این چه اساس است؟� ( چهل طوطی، ویرایش و بازنویسی زهرا نیرومند ) ؛ اساس به معنی بنیان، قانون، فرزند است و در ای ...
نجار زنی وجیهه رو داشت، آدم چوبی به او عاشق شد. ( چهل طوطی، ویرایش و بازنویسی زهرا نیرومند ) ؛ زیبارو
چون وقت خواب قرعه زدند، اول به اسم نجار آمد تا کشیک بدارد. ( چهل طوطی، بازنویسی و ویرایش زهرا نیرومند ) ؛ ( مصدر مرکب ) قرعه انداختن، یعنی انتخاب یکی ...
گفت: �عیبی ندارد خاطرت را مکدر نکن. من کنیز دیگری برای تو می خرم. � ( چهل طوطی، بازنویسی و ویرایش زهرا نیرومند ) ؛ عیبی ندارد. فکرت را ، خودت را افسر ...
میمنه دان: تنور تا آن که روزی آتش در میمنه دان انداختم، او را به نزد خود طلبیدم. او آمد تا آتش را خاموش کند، او را نیز در تنور انداختم و به کام دل ...
شب و روز تمامِ خاکِ خانه را به سر می ریختم. ( چهل طوطی، ویرایش و بازنویسی زهرا نیرومند ) ؛ شب و روز در خانه به فکر این بودم که چطوری این مشکل را حل ک ...
پدرم مرا به جهت پسرعمم نامزد نمود. من از این کار متأثر شدم و چند روزی مهلت خواستم. ( چهل طوطی، ویرایش و بازنویسی زهرا نیرومند ) ؛ من از این کار نارا ...
گفت: �مرحبا به کار نمی آید، اینها را من قبول ندارم. اگر به من دست دادی فبها . من این امر را پنهان می کنم؛ والا تو را رسوا خواهم کرد. � ( چهل طوطی، وی ...
من متوحش و سراسیمه شده، برخاستم او را در پرده گلیمی پیچیدم. ( چهل طوطی، ویرایش و بازنویسی زهرا نیرومند ) ؛ پرده ای از جنس گلیم
سیب و به را خرد کرده، حبی به در دهان او گذرادم. که ناگاه پسر عطسه زد و بِه، به حلق او ماند و او را خفه کرد. گِزلِک از پشت سر او بیرون آمد، فوراً افتا ...
من قدری زر نزد او ریخته، گفتم: �اینها از آن تو می باشد. � گفت: �من لایق اینها نیستم و ضایع می شوند. � ( چهل طوطی، ویرایش و بازنویسی زهرا نیرومند ) ؛ ...
دختر پادشاه که از بالای قصر تماشا می کرد، از آخر کار آن سه نفر در عجب ماند که این چه سری است. ( چهل طوطی، ویرایش و بازنویسی زهرا نیرومند ) ؛ یعنی از ...
از هول جان، پایم را به دیگ زدم، به زمین ریخت. ( چهل طوطی، ویرایش و بازنویسی زهرا نیرومند ) ؛ از ترس از دست دادن جانم
گفتم: �خوف مدار. یک اسب بکش و باد بده. � ( چهل طوطی، ویرایش و بازنویسی زهرا نیرومن ) ؛ یعنی نترس. یک اسب را بیار بکش و کباب کن.
دستی از غیب رسید و مرا ربود ( چهل طوطی، ویرایش و بازنویسی زهرا نیرومند ) ؛ یعنی دستی از ناکجا، جایی نامعلوم که چشم و عقل و درک و حس به آن راه ندارد. ...
آوازه ات بلند است: کنایه از اینکه تو به خوش نامی یا بدنامی در همه جا معروفی، همه تو را با این خصایص می شناسند. چرا که نام تو ای امیر، از خورشید هم د ...
اگر می خواهی فردای قیامت خونم به گردن تو باشد که هیچ. والا حیا کن. ( چهل طوطی، ویرایش و بازنویسی زهرا نیرومند ) ؛ وگرنه خجالت بکش، شرم کن، کنایه از م ...
بر خاکسترنشینان دور قصر دلارام نیز خرجی داد، هر یک را خشنود نموده، به ولایت خود فرستاد. ( چهل طوطی، ویرایش و بازنویسی زهرا نیرومند ) ؛ به آنها خرج سف ...
جگر مرغ بیرون آمد و سعید بی تأمل آن را خورد. ( چهل طوطی، ویرایش و بازنویسی زهرا نیرومند ) ؛ بی درنگ، فوراً، بدون لحظه ای مکث یا صبر کردن، بدون کوچکتر ...
گریه و زاری ای آغاز نمود که مرغ هوا نیز دلش به احوال او سوخت. ( چهل طوطی، ویرایش و بازنویسی زهرا نیرومند ) : همچین گریه و زار ای ای کرد که حتی پرندگا ...
فریاد برآورد: �ای جوان این چه کاری است که می کنی. من دست به تو ندهم. � ( چهل طوطی، ویرایش و بازنویسی زهرا نیرومند ) : اجازه ندادن، تسلیم نشدن، همراهی ...
چون اینها را فهمید بسیار خوشوقت شد ( چهل طوطی، ویرایش و بازنویسی زهرا نیرومند ) : جمع اوقات خوش، به معنی داشتن وقت یا حال شاد، خوشحال، خوش و خرم است. ...
فرستاد قدری شراب کهنه حاضر ساختند. ( چهل طوطی، ویرایش و بازنویسی زهرا نیرومند ) : فرستاد تا مقداری شراب جا افتاده، قدیمی که خیلی زودتر مست می کند و گ ...
پس بزم مرتبی آراست. ( چهل طوطی، ویرایش و بازنویسی زهرا نیرومند ) یعنی پس جشن یا مهمانی هدفمندی را آماده کرد، برپا کرد.
گردش ایام کنایه از بازی روزگار این از گرش ایم است. اما از گردش ایام بشنو که . . .
افسانه ساز کرد یعنی بهانه آورد که . . .
شب دیدنی کند یعنی دید و بازدید کند، او را در شب ببیند، شب به او مهمان شود.
هی ای گفت یعنی گفت ای داد. با توجه به متن یعنی افسوس خورد یا گفت ای لعنتی. زن عجوزه با حرص چرخید و هی ای گفت. ( چهل طوطی ویرایش و بازنویسی زهرا نیرو ...
مرحبا به تو. عجب مهمان داری کردی! یعنی آفرین به تو با این طرز مهمانداری کردنت، با این ارزش قائل شدنت برای مهمان، احترام مهمان نگه داشتنت.
زن از او کام دل خواست، یهودی هم کام دل از او طلب نمود. ( چهل طوطی، ویرایش و بازنویسی زهرا نیرومند ) یعنی زن از او بوسه خواست و مرد یهودی هم متقابلا ...
آرزو به کام دل رسیدن یعنی به آرزوی مهم خود رسیدن کام دل گرفتن یعنی بوسیدن طرف مقابل، بوسیدن کسی برایش مهم است
کام دل گرفتن یعنی طرف مقابل را بوسیدن به کام دل رسیدن یعنی به آرزوی مهم یا دیرینه ی خود رسیدن
بیشتر به معنی بوسیدن است
چندان افسانه خواند که دل زن آتش گرفت و بی قرار وصل مرد یهودی شد. ( چهل طوطی، بازنویسی و ویرایش زهرا نیرومند ) یعنی آنقدر در گوش زن حرفهای دلفریب زد ...
صاحب دولت شد: خوشبخت شد، صاحب بخت و اقبال نیکو شد، توانگر و بین مردم قابل قبول یا پسندیده شد، صاحب مال فروان شد
زن عجوزه چون خرس تیر خورده به هزار غرغر و لندلند مراجعت کرد. ( چهل طوطی - ویرایش زهرا نیرومند )
آبروی خود را ریختن یعنی آبروی خودم را بردم، باعث از بین رفتن اعتبار و ارزش خودم شدم.
چقدر تو خوفناکی! کنایه از اینکه چقدر تو ترسناکی. چقدر باعث ترس و وحشت من می شوی. خوف نکن: نترس. با رفتارت باعث ترس من نشو.
اسباب عیش و طرب: وسایل شادی و نشاط و خوش گذراندن اسباب عیش و طرب در آن تمام برجا و مهیا دید: وسایل شادی و نشاط و خوش گذراندن را در آنجا آماده و کامل، ...
روی یا رو ندارم تا نزد بازرگانزاده روم: کنایه از خجالت کشیدن است. ( چهل طوطی ویرایش زهرا نیرومند )
هفت شبانه روز یعنی به مدت هفت شب و هفت روز. مثلا هفت شبانه روز عروسی گرفتند.
پادشاه عادل خلعت داد دختر را و عقد بسته به پسر سپرد یعنی پادشاه عادل به دختر چشم روشنی داد و او را به عقد پسر درآورد و دستش را به دست پسر داد. ( از ک ...
دختر به پادشاه عرض کرد: �امروز روز عدل تو است. باید با انصاف و عدل، نتیجه ی اعمال هر یک را بدهی. � امروز روز عدل تو است یعنیامروز روز برقراری عدالت و ...
چون روز دیگر شد: یعنی چون فردا شد. . .
دلش تپید/ طپید: دلش ناآرام شد. مضطرب و بی قرار شد.
خون از دیده ات ریزان است: کنایه از اینکه آنقدر گریه کرده چشمش کاسه ی خون شده است. از شدت و زیادی گریه چشمش خون شده است. خون گریه می کند: شدید و بسی ...
تا این کار را نکنم لحظه ای آرام نخواهم گرفت: کنایه از اینکه لحظه ای از تلاش و کوشش دست برنمی دارم.
نوعی احترام گذاشتن به آمدن طرف مقابل به عنوان مهمان است. کنایه از مبارک بودن پاقدم او یاافتخار به حضور پیدا کردن یا آمدن او است.
یعنی قدمت روی چشمم
با تو یک رنگ هستم یعنی حرفم با تو یکی است. با تو هم عقیده هستم.