characteristics

/ˌkerəktəˈrɪstɪks//ˌkærəktəˈrɪstɪks/

معنی: مشخصات
معانی دیگر: مشخصات

جمله های نمونه

1.
مشخصات،ویژگی ها

2. characteristics that persist through generations
ویژگی هایی که نسل اندرنسل باقی می مانند

3. ethnic characteristics
ویژگی های رامه ای

4. inner characteristics and outer signs
ویژگی های درونی و علایم برونی

5. her lovely characteristics
ویژگی های نیک او

6. tammerlane's bestial characteristics
ویژگی های ددمنشانه ی تیمورلنگ

7. the remarkable characteristics of sohrab's paintings
ویژگی های چشمگیر نقاشی های سهراب

8. the stylistic characteristics of nima's poetry
ویژگی های سبک شعر نیما

9. one of the characteristics of city life
یکی از خصوصیات (ویژگی های) زندگی شهری

10. the occurrence of these characteristics among black girls
پیدایش این ویژگی ها در میان دختران سیاهپوست

11. the transmission of certain characteristics may jump one or more generations
انتقال برخی ویژگی ها(ی ارثی) ممکن است از روی یک یا چند نسل جهش کند (در یک یا چند نسل ظاهر نشود).

12. anthropomorphism was one of the characteristics of the ancient roman religion
یکی از ویژگی های دین رومیان باستان انسان انگاری بود.

13. secrecy is one of the characteristics of espionage
نهانکاری یکی از ویژگی های جاسوسی است.

14. idealism was one of the good characteristics of his youth
آرمان گرایی یکی از ویژگی های خوب جوانی او بود.

15. the predominant genes determine the individual's characteristics
ژن های چیره خصوصیات فرد را تعیین می کند.

مترادف ها

مشخصات (اسم)
specification, characteristic, specifications, characteristics, specs

تخصصی

[ریاضیات] خصوصیت، ویژگی، خصوصیات، خواص، مشخصات

پیشنهاد کاربران

other characteristics: سایر ویژگی های
characteristics: ویژگی ها
معادل تخصصی حقوقی: اوصاف اساسی
فواید
چارچوب
مولفه ها، ویژگی ها، مشخصات، خصوصیات
a feature or quality belonging typically
to a person, place, or thing serving to identify them
: )
ویژگی ها، خصوصیات، مشخصات
مترادف features
مشخصات
مشخصه ها
مشخصات یا ویژگی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)

بپرس